بخشی از مقاله
چکیده:
خداوندمنان انسان رادوبعدی افرید بعد روحانی انسان بربعد جسمانی او تفوق دارد؛ این بعد روحانی چون براساس نفخ الهی صورت گرفته است؛ گرایش شدید به عالم معنا دارد وهنگامی که با عالم معنا ارتباط برقرار می کند به آرامش می رسد؛خداوند به انسان فطرت داد واین فطرت که سرشتی ویژه و آفرینش خاص است، غیر از طبیعت است که در همه موجودات جامد یا نامی و بدن حیوانی یافت میشود ؛فطرت در سه بخش گرایشها وادراکات وتوانایی های انسان خود رانشان می دهد؛ کار پیامبران شکوفا ساختن فطرتها، و به یادآوردن نعمتهای فراموش شده الهی، از جمله سرشت توحیدی، و استخراج گنجهای معرفت است که در درون جان و اندیشه انسانها نهفته و مستور است درمقاله حاضربعد ازتوضیح مفهوم فطرت ومختصات امور فطری ؛اقسام امور فطری توضیح داده شده است ودر انتها نقش فطرت در ساختار وجودی انسان تبیین گردیده است .
-1معنای فطرت
معنای لفظی فطرتاصل الفَطرِالشقّ» طولاً« - راغب اصفهانی: 1412ق، ص - 640 اصل فطر، جداشدن از طول است. اما معنای ایجاد و ابداع نیز می دهد؛ چنان که راغب با توجه به این نکته می نویسد: فطراللّه» الخلق، هو ایجاد الشی ء و ابداعه "منظور از فطر، ایجاد و ابداع بوده و به یک معنا آن را نوآوری آفرینش بدون سابقه می دانندومعنای اصلاحی فطرت بمعنای سرشت واحد وصفات ویژه انسان است.
-2کاربرد فطرت درعلوم انسانی
فطرت در رشته های مختلف علوم انسانی مطرح و به مناسبتهای مختلف از آن یاد میشود. مثلاً، فطرت در معرفتشناسی یکی از منابع شناخت به حساب میآید. در روانشناسی و علوم رفتاری یکی از عوامل جهت دهنده رفتار است. در اخلاق و فلسفه اخلاق نیز این سؤال مطرح است که آیا خلق و خوی انسان ناشی از عوامل فطری است؟ و سرانجام مبحث »فطرت« در دانش مدیریت، بخصوص مدیریت رفتار انسانی هم از جایگاه ویژه و خاصی برخوردار است.
برداشتهایی که از کلمه »فطرت« میشود، بسیار مختلف و کاربردهای آن در علوم و فرهنگهای مختلف نیز متفاوت است؛ در منطق، یکی از انواع ششگانه بدیهیات اولیات،" مشاهدات، تجربیّات، متواترات، فطریات و حدسیّات" است که به اثبات یا دلیل نیازی ندارد دلیلشان با خودشان است. مانند ده بخشبر پنج میشود:دو در حکمت الاشراق فطرت بمعنای بدیهیات منطقی است که در بخش منطق بکاررفته است. - شهروزی 1372:ص - 120 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فطرت را اساس و بناء نوع، و به معنای ایجاد و ابداع میداند.
صدرالمتالهین شیرازی نخست وی واژه »فطرت« و »ذات« را به یک معنا به کار میبرد و در واقع، آنها را لازمه این نظر آن است که هر چه ذات و ذاتی است همان فطرت و فطری است دوم آنکه وی بر این باور است که هر انسانی به نحو فطری و در قالب علم بسیط، به خداوند علم دارد. در واقع، ملّاصدرا بر این باور است که انسان به عنوان یک معلول، از لحاظ تعلّق وجودیِ معلول به علت، به ادراک علت، یعنی حضرت حق، نایل میشود.
این علم، بسیط است و غیرحصولی یا حضوری؛ یعنی میدانیم، ولی نمیدانیم که میدانیم و این را مصداق همان دانش فطری مینامد در این حالت، انسان دارای علمی غیراکتسابی و ناخودآگاه و پنهان است که میتواند به تدریج و بر اثر تنبّه و تذکر، به سطح آگاهی او برسد - صدرالمتالهین؛اسفار اربعه ؛ ج9ص - 3 در فلسفه متعالیه ثابت شده است که وجود هیچ مخلوقی از آفرینندهاش مستقل نیست؛ یعنی اینکه معلول، عین الربط بالعله است.
وجود مخلوق وجودی کاملا وابسته است و از خود هیچ استقلالی ندارد. بنابراین، هر معلولی که مرتبهای از ادراک و آگاهی داشته باشد خودش را موجودی وابسته به خدا خواهد یافت و این معرفت، فطری است. منظور از علم فطری، شناخت فطری و توحید فطری، چنینشناختی است علّامه طباطبائی نیز ذیل آیه 53 سوره »نحل« می فرماید: انسان هنگام سختی های شدید، که موجب قطع امید از اسباب ظاهری می شود، به خداوند استغاثه می کند.
حتی انسان های بی اعتقاد نیز اگر فطرتشان سرکوب نشده باشد، در چنین وضعی به قادر متعال امیدوارند و لازمه امید و رجا، وجود متعلّق امید است ولا رجاء الاّ و هناک مرجوٌ منه - ؛ زیرا تحقق خارجی مفاهیمی که دارای معنای تعلّق و نسبت هستند مانند محبت، دشمنی، اراده و کراهت بدون تحقق متعلّقشان ممکن نیست؛ یعنی اگر در خارج مطلوبی نباشد، طلب تحقق نمی یابد پس امیدواری انسان دلیل بر این است که فطرت انسانی سببی مافوق این اسباب ظاهری می بیند که این حوادث عظیم در آن سبب اثری ندارند - علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن: - 277، ایشان همچنین کلام حضرت ابراهیم علیه السلام را دلیل برهانی یقین آوری می شمارد که مبتنی بر دوست نداشتن فطری غروب کنندگان است.
- همان، ج 7، ص - 184 مرحوم شاه آبادی درباره احتجاج حضرت ابراهیم علیه السلام در آیه 76 سوره انعام به"لا احبّ الآفلین" می نویسد: حضرت ابراهیم علیه السلام برای اثبات رب نبودن ستاره و ماه و خورشید، برهان بغض فطری نقص را اقامه نموده و برای اثبات رب بودن خداوند از برهان حبّ فطری فرع نسبت به اصل استفاده کرده است. امام خمینی قدس سره نیز فطرت و امور فطری را اثبات کننده وجود باری تعالی می داند و می نویسد: فطرت عشق به کمال مطلق از فطرت هایی است که همه انسان ها بدون استثنا مخمّر بر آن هستند و عشق فعلی، معشوق فعلی می خواهد و نمی تواند موهوم و خیالی باشد؛ چون موهوم ناقص است و فطرت متوجه به کامل و نامحدود است - امام خمینی، ص 182و - 184 در فلسفه های مختلف غربی نیز از فطرت سخن به میان آمده و از همه معروفتر ادراکات است که فصل ممیزی بین معرفتشناسی دکارت و فلاسفه تجربی به شمار میرود.
عقل گرایانی مانند دکارت ؛برخی دانسته هایشان را که منشا آنها عقل بوده است را امور فطری می نامند مانند دانایی - دکارت ؛ص - 57 در دیدگاه کانت: برخی از دانسته ها تجربی وبرخی فطری هستند که این دانسته های فطری ممکن نیست از راه حس وتجربه حاصل شوند مانند مفاهیم ریاضی که لازمه ساختمان ذهن است ویقینی ومقدم برتجربه است این مفاهیم استعلایی هستند در دیدگاه افلاطون فطرت ، منشا دانسته های عقل - بدون بهره گیری از حواس - است ویادگیری در این جهان در واقع یاد اوری دانسته هایی که در عالم مثل کسب ودر این عالم فراموش کرده است.
الف - همگانی است
از جمله ویژگی های امور فطری، همگانی و فراگیر است. چون حقیقت هر انسانی با این واقعیت سرشته شده است و در همه آدمیان به ودیعت نهاده شده و هیچ بشری بدون فطرت الهی خلق نشده است.
ب - فصل ممیز انسان وحیوان است
فطرت فراحیوانی است چون حیوانات فقط غریزه خوردن واشامیدن وغریزه جنسی دارند.