بخشی از مقاله
چکیده
"باور"ها یکی از مؤلّفههاي فرهنگ مردم یا ادبیات شفاهی است. ادبیات تألیفی - نظم و نثر - بخصوص حماسه با ادبیات شفاهی یا عناصر فولکلوري ارتباط تنگاتنگی دارد. بزرگان ادب فارسی بخوبی جایگاه و ارزش عناصر فولکلوري را دریافته وبه اهمیت آن در سخن واقف بودهاند که از این عناصر در آثار خود به مناسبتها و شیوههاي مختلف بهره برده و برغناي آثار خویش افزوده اند. چنانکه کاربرد این عناصر از جمله اسطوره، افسانه و قصه، ضرب المثل،آداب و رسوم، باورها و غیره درآثار معروف ادیبانی چون حکیم توس، مولاي روم، شیخ شیراز، داستان سراي گنجه و ... بر کسی پوشیده نیست.اما یکی ازآثاري که تاکنون با این رویکرد مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است حماسه دینی- مذهبی خاوران نامه ابن حسام خوسفیاست که در این جستار به طور خاص به بررسی باورهاي مردمی به عنوان یکی از مؤلّفههاي فرهنگ مردم - عناصر فولکلوري - در این اثر پرداخته شده است.
واژگان کلیدي: خاوران نامه، ابن حسام، باورهاي مردمی، باورهاي خرافی، فرهنگ مردم .
مقدمه
باور در لغت، قبول سخن و پذیرش قول کسی، یقین و اعتقاد است - معین، - 182:1371 و در برهان قاطع نیز ذیل باور آمده است: »باور پهلوي vāvar مرکّب از دو جزء، جزء دوم در پهلوي var و در اوستا vareh از مصدر varاوستایی و پارسی باستان به معنی بازشناختن و اعتقاد داشتن و باور کردن. اصطلاحات »ور« در ایران باستان عبارت بوده از آزمایشهاي گوناگون که مدعی و مدعی علیه بدان وسایل میبایست حقّانیت خود را اثبات کنند. مثلاً متّهم میبایست چندي دست خود را در آتش نگه دارد، اگر آسیبی نمیدید بی گناه محسوب میشد و ... - تبریزي، - 230:1361باورها یکی از مؤلّفههاي فرهنگ مردم است. مردم - عام و خاص - همیشه در مسیر زندگی خود در پاسخگویی به مجهولات زندگی به مسائلی اعتقاد و باور داشتهاند. در علّت پیدایش آن گفتهاند که »: باور عامیانه یک پدیدة روحی- اجتماعی است معلول زندگی آدمی و عکسالعمل او در مقابله و جدال با طبعیت و محیط اسرارآمیز پیرامون وي است.
آدمی آنگاه که نمیتوانست رابطه منطقی بین حوادث و پدیدههاي خارقالعاده را بیابد براي رهایی از آن به ذکر اوراد و نجواها میپرداخت تا بدین ترتیب مصیبتها را کاهش دهد و نتایج دلخواه را از آن به دست آورد. وهمین امر باعث شد تا به تدریج باورها و عقاید خرافی در ذهن او شکل گیرد« - الهامی، - 104 :1386 و اگر بگوییم هیج باوري نیست که دسخوش خرافات نگشته باشد، سخن گزافی نگفتهایم.در وجه تسمیه "خرافه"می توان گفت که:»خرافه نام مردي پري زاده از قبیله عذره بوده است که هر آنچه از پریان میدیده، نقل میکرده و مردم وي را دروغ داشته و سخنانش را باور نمیکردند.« - دهخدا، - 378:1368 بدین گونه به هر باوري که فاقد سند و مدرك باشد و مردم بدون هیج اصل و ریشهاي بدان معتقد باشند "خرافه" یا "باورهاي خرافی" اطلاق می گردد.
خرافه و بینش علمی دقیق دو کفّه از ترازوي فرهنگ است که در گذشته به علّت نبود اطّلاعات دقیق علمی، کفه خرافه بسیار سنگین تر بوده است؛اما در گذر زمان با روشنگريهاي علمی و فرهنگی، باورهاي خرافی رفته رفته جایگاه خود را از دست داده و بینش صحیح، جاي آن را می گیرد.دکتر اسلامی ندوشن نیز خرافه را جزئی از فرهنگ می داند و میگوید: »فرهنگ مجموعهاي پیچ در پیچ و گاهی به ظاهر متناقص است. دقیقترین کشفهاي علمی را همراه با خرافهها در بر میگیرد؛ از فرضیه نسبی انشتین تا بستن دخیل به انجیر، از غزل حافظ تا ترانههايچوپانی، ولی روي فرهنگ همواره به جانب روشنی بوده، هر چه به جلو آمده، خرافهها را کاهش داده و بینش علمی به جاي آن نشانیده است« - اسلامی ندوشن، - 78:1354اما در جوامع و تمدن پیشرفته امروزي نیز هنوز هستند کسانی که بدون فکر و اندیشه موضوعاتی را باور دارند.
آیا براستی خود در مورد برخی باورهاي خویش اندیشیدهایم که چرا؟ چرا عطسه به هنگام حرکت مسافر بد است؟ یا زانو در بغل گرفتن و نشستن شگون ندارد؟ و هزاران چراي دیگر که شاید هیچ دلیل عقلی براي آن وجود نداشتهباشد؛ اما همواره بر اساس آنچه گذشتگان گفتهاند بدان انس گرفته و معتقد گشتهایم.یونگ در این باره میگوید: »بسیاري از مردم متمدن در بارة مفهوم درخت کریسمس و یا تخم مرغ عید پاك، چیزي نمیدانند واقعیت این است که آنان به کارهایی دست میزنند که از معنی و مفهوم آن سر در نمیآورند. من بر این باورم که بسیاري از این امور بر روال معروف و عادت انجام میگیرد و سالهاي سال همچنان ادامه مییابد تا این که یک نفر پیدا میشود و علت انجام این کارها را میپرسد« - یونگ، - 116:1386
و استاد مرتضی مطهري نیز با نگاهی به قرآن کریم به این موضوع پرداخته، میگوید: »انسان به حکم طبع اولی خود هنگامی که میبیند یک فکر و عقیدة خاص مورد قبول نسلهاي گذشته بوده است خود به خود بدون آنکه مجالی به اندیشه خود بدهد آن را میپذیرد و قرآن یادآوري میکند که پذیرفتهها و باورهاي گذشتگان را مادام که با معیار عقل نسنجیده اید نپذیرید و در مقابل باورهاي گذشتگان استقلال فکري داشته باشید - بقره آیه « - 170 - مطهري، - 67:1367صادق هدایت معتقد است که » براي از بین بردن این گونه موهومات ]یا خرافات[ هیچ چیز بهتر از آن نیست که چاپ بشود تا از اهمیت و اعتبار آن کاسته، سستی آن را واضح و آشکار بنماید...
و جاي تردید نیست که تا این افکار به اسم اوهام و خرافات جداگانه تدوین نشوند بیگانگان این عقاید سخیفه را جزء عادات ّملی ما میشمارند و حال آنکه تدوین آن به نام عقاید منسوخه قدمت و بی اهمیتی آن را میرساند« و در ادامه نیز یادآور میشود که»نباید فراموش کرد که دستهاي از این آداب و رسوم نه تنها خوب و پسندیده است بلکه از یادگارهاي روزهاي پرافتخار ایران است... آداب عقد، عروسی، شادي، تمیزي و یا افکار بی زیان خنده آور و افسانههاي قشنگ ادبی، بطور ّکلی تأثیر خوبی در زندگی دارد و همین قدمت ّملی را نشان میدهد که زیاد پیر شده، زیاد فکر کرده و زیاد افکار شاعرانه داشته است؛ ولی خرافاتی چون اعتقاد به ساعت خوب و بد، سعد و نحس ستارگان و مسائلی از این قبیل زندگی را تلخ و مشکل میکند. - ر.ك.به: هدایت، - 19:1378
حقیقت این است که بسیاري از مردم از جنبه روانشناسی و انس با بسیاري از باورها به طور ناخودآگاه به چنین خرافاتی پناه میبرند و ناگزیر این باورها در آثار نظم و نثر نیز انعکاس یافته است. و از آنجایی که با شناسایی، بررسی و تحلیل اصل و منشأ باورها و اعتقادات، میتوان از برخی باورهاي خرافی فاصله گرفت، بنابراین این آثار به عنوان بهترین منابع باقی مانده از فرهنگ مردم، اندیشهها و اعتقادات آنها در خور توجه و بررسی است.اکنون با این نگاه، به بررسی یکی از مؤلّفههاي فرهنگ مردم یا ادبیات شفاهی، با عنوان"باورهاي مردمی" در حماسه دینی خاوران نامه ابن حسام خوسفی و ذکر شواهد شعري باورهاي موجود در این اثر میپردازیم.
گذري بر باورهاي مردمی در خاوران نامه
ادبات فارسی و بخصوص حماسه با ادبیات شفاهی و عناصر فولکلوري ارتباط تنگاتنگی دارد. قدمت و پیشینه این ارتباط را میتوان در ژانرهاي فولکلوري چون باورها، افسانهها و قصهها، مثلها و ... و بازتاب آنها در ادبیات فارسی جستجو کرد.بازتاب باورهاي عامیانه در خاوراننامه چشمگیر است. ابن حسام توانسته است بسیاري از باورهاي گذشتگان و مردم عصر خود را با مهارت و استادي تمام در این اثر منعکس سازد. بر اساس آنچه در خاوراننامه آمده است باورها را میتوان به دستههاي زیر تقسیم نمود:باورهایی که محور و شخصیت اصلی آنها انسان است باورهاي مربوط به حیوانات و پرندگان باورهاي مربوط به موجودات خیالی باورهاي نجومی بررسی همه جانبه باورها در خاوران نامه فضاي بسیار گسترده تري می طلبد بنابراین در این مجال بحث را اختصاص می دهیم به بررسی باورهایی که محور آنها انسان است و در فرصت دیگري به انواع دیگر باورها در خاوران نامه خواهیم پرداخت.آفرینش انسان از خاك: منشأ و خاستگاه این باور کتب مقدس از جمله قرآن کریم است. در قرآن چندین آیه در بارة آفرینش انسان از خاك آمده است. از جمله در آیه 12 سورة مؤمنون آمده است: »ولَقَد خَلَقْنَا الا نسانَمْن سلالهمن طین« - همانا آدمی را ازگل خالص آفریدیم - - قرآن کریم - . ابن حسام نیز به این باور به کرّات اشاره کرده است:
در اول چو پاك آفریدي مرا ز یک مشت خاك آفریدي مراخاوراننامه، ج - 14 :1
چو سرو تو از روزگار نخست در این باغ منظر زخاکی برست
چو سوي عدم باز گردد وجود هم آخر همان خاك گردد که بود - خاوراننامه، ج - 556 :2
روئیدن گیاه از انسان: این باور ریشه در اسطورة کیومرث و روئیدن گیاه از نطفه او دارد. میرچا الیاده پس از بیان اسطورة کیومرث و کشته شدن او توسط اهریمن میگوید: »حیات آدمی که به طرزي فجیع پایان گرفته، در گیاهی ادامه مییابد« - الیاده، - 287: 1385 همچنین بر اساس باورهاي اسطورهاي، همان گونه که از خون انسانهاي تبهکار، پدیدههاي پلید بوجود میآید، از خون انسانهاي شایسته به ویژه جوانان، گل و گیاه سر بر میآورد. - نک. به: خادمی، - 241 :1387 ابن حسام نیز به روئیدن گیاه از انسان معتقد است. چنانکه در ختم کتاب به سرانجام و عاقبت جسم خود اشاره نموده و میگوید:
گیا رسته بینی ز بالین من فرو رفته سر تا به بالین من...
چو برگ سمن ریخته سنبلم دمیده گل از خار و خار از گلم - خاوراننامه، ج - 557 : 2
و در جایی دیگر این باور را بسیار شاعرانه و زیبا منعکس کرده است:به هرگام اگر چشم داري به جاي کفی خاك در پاي سرو سهی در این باغ اگر سرو آزادهاي است به لاله مبین، کان رخ دلبري است به دیدار نرگس مکن دیده بازسري بینی افتاده در زیر پاي ز آزاده سروي نباشد تهی نمودار بالاي افتادهاي است به سنبل که گیسوي مشک افسري است که چشم نگاري است بیدیده باز - خاوراننامه، ج - 362 :1تغییرناپذیري تقدیر و سرنوشت انسان: باور و اعتقاد به سرنوشت، حقیقتی است که به علّت بی اطّلاعی و یا بهانه در برابر برخی کاستیها و ... تبدیل به خرافهگرایی و جبر گشته است.
گروهی معتقدند که تقدیر و سرنوشت انسان از روز نخست رقم خورده است و تا پایان زندگی هر چه سرنوشت مقدر اوست به هیچ روي دگرگون نمیشود، بنابراین انسان هیچ نقشی در سرنوشت خویش نخواهد داشت. ریشه این باور خرافی را میتوان در عقاید یهود جستجو کرد. چنانکه در قرآن کریم آمده است: »و قالَت الیهودیدااللهِمغْلولَه: ملّت یهود گفتند دست خدا بسته است
- و دیگر تغییري در خلقت نمیدهد - - قرآن: مائده، آیه - 64 مفسران اسلامی در تفسیر این آیه میگویند: این آیه ناظر به بیان عقاید یهود در بارة عدم تغییر تقدیر الهی است و آنان معتقدند که در موضوع سرنوشت هیچ نوع تغییر و تبدیل راه پیدا نمیکند. زیرا خداوند پس از آفریدن جهان مقدرات هر موجودي را با قطعیت کامل، معین نموده است. و