بخشی از مقاله

چکیده

مولوی ، عارف بزرگ ایران در قرن هفتم هجری، پیش از حشر و نشر با بزرگ مردی چون شمس ، از پایه و مقامی خاص برخوردار بوده ، همواره در مجالس وعظ پدر شرکت می جسته و او را فرمان می بردند، لیکن پس از آشنایی با شمس دگرگون شد و پس از مرگ شمس هم روحیات مولانا به آن چه که در گذشته بوده، باز نگشت. هر چند مثنوی معنوی خالی از توصیفات شمس تبریزی نیست، ولی برای معرفی چهره واقعی او به ناچار باید در دریای مثنوی غوطه ور شد؛ چرا که بهترین قسمت سخنان مولانا در مباحثی خلاصه می شود که او برای شناخت و معرفی این عارف بی بدیل قلم فرسایی می کند.

شیوه تحقیق این مقاله، توصیفی و تحلیلی است و این شیوه فن تحلیل بر مبنای سند کاوی از منابع کتابخانه ای انجام گرفته است. در این مقاله، ابتدا به زندگی و ویژگی های مثنوی مولانا و شخصیت شمس تبریزی پرداخته شد و در ادامه تأثیر و جایگاه شمس تبریری در مثنوی با تحلیل بیت هایی که در مثنوی به شمس تبریزی اشاره شده، نکاتی مفید و قابل تأمل استخراج شده است. با بررسی ابیات مثنوی، چنین بر می آید که حضور شمس تبریزی در مثنوی بیش تر پنهانی و غیر مستقیم است و نشان داده می شود که مولوی فقط در اوایل دفتر اول دو بار و در اواسط دفتر دوم یک بار صریحاً از شمس سخن می گوید.

کلیدواژهها : مولانا ، شمس تبریزی ، مثنوی معنوی

مقدمه        
بشنوید ای دوستان این داستان                       خود حقیقت نقد حال ماست آن - مولوی ، - 35 / 1 : 1377

سخن گفتن و نوشتن از شخصیتی به مانند شمس و مولوی کاری است هم سهل وهم سخت و دشوار. آسان است به خاطر این که ده ها شرح و صدها کتاب درباره زندگی، اندیشه ، عرفان و سلوک عرفانی ایشان به رشته تحریر در آمده است؛ اما سخت است به واسطه این که خود مولانا می گوید آن چه شما می بینید صورت و ظاهر مثنوی، و لایه های زیرین اندیشه من است و آن چه که گفته ام بسیار پنهانی و نهانی است. این رازآلودگی که در کلام او وجود دارد، دست یافتن به مقصدو کُ نه آراء و اندیشه های ایشان را بسیار دشوار می سازد. چرا که خود مولانا با صراحت تمام در مثنویمی گوید برخی کلمات من دارای معنا یا معانی غیر از ظاهرشان است.
من چو لب گویم لب دریا بود                       من چو لا گویم مراد الاّ بود - 1769 / 1 -

در طول هفتصد و پنجاه سالی که از غروب مولانا می گذرد، شخصیت، عرفان، آثار ، اندیشه ها و زندگی پرشور و عاشقانه او، علی رغم بعضی کوته بینی ها و دشمنی ها، همواره به دیده اعجاب و تحسین و تقدیس نگریسته شده است.بیش از هفتصد سال از روزگار ظهور و حضور شمس تبریزی و مولوی در این سرای خاکی می گذرد؛ دیداری که از فقیه، واعظ و سجاده نشین با وقار شهر قونیه، عاشقی ساخت که از بامداد تا شامگاه ذکر »هو، هو، یا من هو« بر زبان، پایکوبان و دست افشان، در میانه میدان عشق حضرت دوست، »یک دست جام باده و یک دست زلف یار«، به سماع زبّانی و رقص الهی می پرداخت. با وجود این، هنوز سخن درباره ایشان به پایان نرسیده است.

چه نیرویی در وجود این بزرگ مردان، وجود داشته که هنوز جاذبه مغناطیس سخنان و کلمات ایشان، مردمان این سرای پر از آشوب را به حال خود رها نمی کند؟مولانا کسی است که برای هدایت تمام مردمان بهتر آن می داند، سرّ دلبران را در حدیث دیگران بخواند. مولانا شاعر جهانی و متعلّق به همه نسل ها و طبقات مختلف جامعه است. مولویاز شاعرانی است که همواره زندگی او دارای تحوّلات فراوانی بوده، به طوری که در بیشتر موارد، زندگی مولانا تحت تاثیر دوستان و نزدیکان بوده است، نشانه های تأثیر هر کدام از یارانش در بین اشعار او به خوبی نمایان است. مولانا تا آنجا که مناسب می دیده، از آن ها به نیکی یاد می کند و با توجه به آثارش، جایگاه هر کدام ازآن ها را در زندگانی مولانا به خوبی می توان مشاهده کرد.

مولانا قبل از آشنایی با بزرگ مردی چون شمس تبریزی، در میان مردم جایگاه خاصی داشته و مجالس وعظ برگزار می کرد؛ ولی بعد از دیدن شمس و نشست و برخاست با او، روحیاتشبه کلّی تغیر می یابد و به رقص و سماع می پردازد. مولانا گاه از تأثیرات مراد خود شمس، شوریده حال می شود و گاهی تحت تاثیر صلاح الدین به آرامش می رسد و گاهی از جذبه های بسیار آرام مرید خویش، حسام الدین، به کمال می رسد و در حقیقت مثنوی معنوی ماحصل تأثیرات این شخصیت ها و شیدایی و آرامش درونی اوست. مولانا بعد از آنکه شمس او را ترک گفت و او را دچار فراق کرد؛ تأثیرهای اساسی و بنیادین زیادی از او پذیرفت. جایگاه شمس در زندگانی مولانا به حدی بود که در مثنوی هرکجا با کلماتی مانند شمس، آفتاب و خورشید برخورد می کنیم؛ مولانا خود به خود به یاد شمس تبریزی میافتد . مولانا از شمس هرگز قطع امید نکرد:
از که؟ از شمس؟ این شما باور کنید                    صد هزاران بار ببریدم امید/ 2 - - 1112

نکته دیگری که در این گفتار باید به آن اشاره شود این که شناخت شمس و مولانا به طور نسبی آن هم فقط از طریق آثار خود ایشان بایسته و شایسته است. این شناخت نسبی معلوم است که باید در خلال ابیات مثنوی جستجو شود. در این پژوهش، به تأثیر شخصیت بارزِ شمس تبریزی که در شکل گیری مثنوی معنوی جایگاهی ویژه و نقش حیاتی در حیات مولانا داشته است، خواهیم پرداخت. نگارنده می کوشد با آوردن ابیاتی که در مثنوی درباره شمس تبریزی آمده است؛ به تأثیر و جایگاه این شخصیت در زندگی و مثنوی مولانا بپردازد.لازم به ذکر است ارجاع ابیات این مقاله بر اساس مثنوی تصحیح و تحلیل دکتر محمد استعلامی استدر. ارجاع درون متنیِ ابیات، اولین ارجاع به صورت کامل و در مابقی ابیات تنها به ذکر شماره دفتر و شماره ابیات اکتفا گردید. شماره ها به ترتیب از راست : شماره دفتر و شماره بیت می باشد.

بیان مسأله تحقیق

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید