بخشی از مقاله

چکیده :

حضور زنان دراجتماع وجامعه ازجمله مسایل مهم واساسی درعصرحاضراست.اسلام با در نظر گرفتن ابعاد مادی و معنوی زن و با در نظر گرفتن تأثیر اعمال و رفتار وی در سعادت ابدی او و دیگران ، مقرّراتی را برای حضور زن در اجتماع وضع کرده است . این مقرّرات علاوه بر حمایت از زنان در بعد مادی و بهینه سازی روابط اجتماعی آنان، حافظ منافع بُعد معنوی و کرامت انسانی زن نیز هست. بی تو هیج به این دسته از مقرّرات ، پیامدهای جبران ناپذیری برای زنان و جامعه ی انسانی به دنبال خواهدداشت. اسلام حضور زن را در اجتماع نه تنها منع نکرده بلکه حضور زنان در اجتماع را در تمامی عرصه ها باعث پیشرفت جامعه می داند. براساس تحقیقات علمی مشخص شده است که زنان آگاه و اندیشمند، فرزندان آگاه تربیت می کنند این درحالیست که آگاهی نیز اساس توسعه است.

اما آنچه مسلم است این است که امروزه زنان در برخی موارد به گونه ای به حوزه زندگی خصوصی یعنی خانواده رانده شده و از دخالت در سیاست و نقش های اجتماعی محروم شده اند. اگر چه زنان توانستند در غرب حق رای را بدست بیاورند اما این حق رای منجر به شهروند سیاسی شدن کامل آنها و پذیرش آنها در مشارکت سیاسی نشد.البته هنوز زنان از جایگاه لازم در مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار نشده اند ودربرخی جوامع به گونه ای مورد طرد نهادهای سیاسی رسمی واقع شده اند و مشارکت آنان هنوز در بسیاری از جوامع مورد پذیرش واقع نشده است ازجمله در مسایل تحصیل علم ،دفاع و جهاد در راه خداو اشتغال به شغل هایی که حضور زنان درآن فعالیت ، الزامی است.

کلیدواژگان :زن، رسانه، جنسیت، نگرش کالایی، نگرش ابزاری، رویکرد دینی، رویکرد غیردینی

مقدمه

از جمله محورهایی که رسانه های جمعی جهان به ویژه رسانه های تصویری مانند تلویزیون، از آن برای جذب مخاطب استفاده می کنند، »جذابیت جنسی« است که در کنار محور »خشونت« به عنوان دو رکن اساسی در جذب مخاطب نقش ایفا می کند.با میان آمدن بحث جذابیت جنسی، موضوع »زن« نیز در نسبت با رسانه، جای خود را در مباحث رسانه ای باز می کند و بسیاری از صاحب نظران رسانه را به واکاوینسبت بین »زن و رسانه« تشویق می کند. البته در این رهگذر، هرکدام از دریچه ی علاقه، مطالعات و زاویه ی نگاه خود به این موضوع می پردازند.در مرحله ی بررسی و توصیف وضعیت زن در رسانه، نتایج بسیاری از پژوهش ها، توصیف سه نگاه اصلی به زن در رسانه هاست که عبارتند از:

-نگاه رسانه ها به زن به عنوان »کالا«؛    

-نگاه رسانه ها به زن به عنوان »ابزار«؛

-نگاه رسانه ها به زن به عنوان »مشتری«

به نظر می رسد این پژوهش ها در مرحله ی آسیب شناسی، به توصیف درستی از آسیب ها از حضور زن در رسانه دست یافته، ولی از ریشه یابی این آسیب ها غفلت کرده اند. به همین دلیل، این پرسش، بی پاسخ می ماند که چه عواملی سبب می شود نگاه رسانه ها به ویژه رسانه های تصویری به زن از این سه نگاه فراتر نرود و جایگاه زن تا این اندازه در رسانه ها تنزل یابد؟برای یافتن پاسخ این پرسش باید با بررسی مبانی فلسفی و اندیشه ای غرب، سرچشمه ی این نوع نگاه به زن در رسانه ها را در آنجا جست. تا چرایی این رویکرد مشخص نشود و تا این سطح از مباحث که مبادی و مبانی نگرش به زن در رسانه است، به خوبی منقّح نگردد، بحث از دیگر سطوح در موضوع زن و رسانه، کافی نخواهد بود.این مقاله در بخش اول می کوشد با مروری بر بعضی مبانی فلسفی و اندیشه ای غرب، ریشه ی این سه نوع نگاه به زن در رسانه ها را تحلیل کند و در بخش دوم نیز با مروری بر برخی مبانی دین مبین اسلام در نگرش به زن، نگاهی تطبیقی به وضعیت زن در رسانه های غیردینی و رسانه های با رویکرد دینی خواهد داشت و نتیجه ی این دو رویکرد را نسبت به زن در رسانه ی تلویزیون بررسی خواهد کرد.

بخش اول: مبانی اندیشه ای نگاه به زن در رسانه های غیردینی

همان گونه که در مقدمه نیز اشاره شد، برای بررسی و ریشه یابی وضعیت موجود زن در رسانه باید علت را در مبانی نگرشی و اندیشه ای غرب جست و جو کرد و به دنبال این پاسخ بود که اساساً در نگاه غرب، انسان و رابطه او با خدا و جهان پیرامونش چگونه تصویر می شود و جایگاه زن در این روابط کجا قرار دارد. خاستگاه تفکر غرب جدید، آغاز عصر روشنگری و به تعبیر دیگر، »رنسانس« است که با نهضت علمی، هنری و ادبی شروع شد و در ادامه، به عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و صنعتی راه یافت. این جریان، اهدافی چون برابری، آزادی و لذت گرایی را در رأس اصلاحات اجتماعی خود قرار داد، ولی رفته رفته زیر پوشش این شعارهای انسانی، فلسفه و اندیشه ی خاصی را ارائه کرد که نتیجه ی آن، ایجاد جامعه ای با باورها و اندیشه های مادی و غیردینی بود. در ادامه، به اثرگذاری این مبانی بر رسانه های غربی و رسانه های هم سو به ویژه تلویزیون پرداخته و توضیح داده خواهد شد که چگونه رسانه و هنر غربی بر اساس

این مبانی فلسفی، جایگاه زن را تزلزل داده اند.

انسان محوری

می توان گفت مهم ترین شاخصه ی عصر روشنگری، اندیشه ی »انسان محوری« یا همان »اومانیسم« است. اومانیسم که در واقع، یک جریان افراطی علیه تفریط گرایی مسیحیت قرون وسطایی بود، با شورش علیه اخلاق مسیحی، دنبال استفاده از انواع لذت ها و زیبایی های مادی و این دنیایی بود و با روی برتافتن از آسمان و پرداختن به زندگی دنیایی و زمینی و اصالت دادن به غرایز انسان مادی و زمینی را تنها موضوع ارزشمند برای تلاش و تفکر می دانست - 2 - و انسان را مقیاس همه چیز قرار داد. از منظر تاریخی، انسان محوری یک جنبش ادبی، فرهنگی، فکری و آموزشی بود که در مراحل بعد، جنبه ی سیاسی-اجتماعی به خود گرفت. - - 3

انسان به جای خدا

روزگاری، ارسطو، خودمختاری و قائم به ذات بودن انسان را تحقق ناپذیر و آرزویی بیشتر نمی دانست، ولی در نگرش غرب جدید که بر معیار »اومانیسم« پایه گذاری شده بود، این آرزو تحقق یافت و انسان با حذف خدا از زندگی، خود را معیار، محور و مدار هستی معرفی کرد. این نگرش از یک طرف، در گذشته ی تاریخی غرب ریشه داشت که از یونان باستان سرچشمه می گرفت و خدا را در قالب رب النوع هایی مانند ونوس و هرکول تصویرمی کرد. از طرف دیگر، در قرائت مسیحیت ریشه داشت که از تفسیر یهودیت اثر پذیرفته بود و اعتقاد داشت خدا بر روی زمین، خدایی دست و پا بسته است، چنان که در قرآن کریم در این باره چنین آمده است: وَ»ْیَهُودُ یَدُ اللﱠهِ مَغْلُولَهٌ - .«مائده: - 64

تفکر اومانیستی که انسان بما هو انسان را حاکم بر زمین می دانست، تا آنجا پیش رفت که برای هر فرد، جدا از هم نوعانش نیز چنین جایگاهی قائل شد و فردگرایی را هدف تکامل خود قرار داد.تفکر اصالت فرد که اوج قله اومانیسم به شمار می رود، »فرد« را با همه ی خصوصیات فردی اش معیار و میزان قرار می دهد. در نتیجه، امیال و اهداف کام یابی هر فرد از هر نظر، مقدّم بر جامعه دانسته می شود و فرد آزاد است تا خود، ارزش هایش را برگزیند و در کمال استقلال، اخلاقیات خویش را برنامه ریزی کند. فرد به خودی خود، »ارزش برتر« تلقی می شود و جامعه در واقع، ابزاری برای رسیدن فرد به اهداف فردی اوست.

اصالت به جسم در نگرش اومانیسم فردگرا در هنر

نگرش انسان مدار فردگرا در هنر غربی این گونه رخ نمود که »انسان« در مرکز تصویر جهان قرار گرفت و یکی از اصول نوکلاسیک رنسانس این بود که حتی تناسب اجزای ساختمان باید بازتاب تناسب اجزای بدن انسان باشد، نه آنکه مانند سبک »گوتیک«، اندازه های مطلق پیکر انسان را نشان بدهد؛ زیرا به اعتقاد هواداران این نگرش، پیکر سان دقیقاً از بنیادی ترین و هماهنگ ترین اشکال قابل تصور ساخته شده است. به این ترتیب، مهارت هنرمند فردگرا در «تصویر انسان در قالب افراد« نه »انواع یادنماها« روز به روز افزایش یافت و به جای تصویربرداری از جهان طبیعی از طریق »منظره های نمادین«، به »منظره های واقعی« یا دست کم، برداشتی آرمانی از واقعیت قابل مشاهده متمایل شد و این تفکر فردگرایانه، نمایانگر رشد »واقع گرایی« در هنر بود. بعد از رنسانس، قالب های هنری خاصی به نام »پرتره فردی« به اوج خود رسید.

قبل از رنسانس نیز این سبک، ناشناخته نبود، ولی تأثیر نگاه جزئی نگر و فردانگارانه انسان هنرمند پس از رنسانس به این قالب توجه ویژه ای کرد. - 4 - در این میان، توجه به ویژگی های جسمانی و جنسی زن در هنرهای تصویری و تجسمی جایگاه ویژه ای یافت و هنرمندان پس از رنسانس با توجه به ویژگی های جسمی زن و با تکیه بر تکنیک های جدید هنری آثار زیادی آفرید که مرکز توجه آنها پیکر زنان بود تا آنجا که حتی شمایل های مقدس دینی از گزند این تفکر در امان نماندند.ژان پاریس در توضیح چگونگی رخنه کردن تفکر اومانیستی فردگرایانه غرب در آثار هنری گفته است:انسان پس از رنسانس با تسلط بر »پرسپکتیو« در تقلایی تصویری و تهاجمی عامدانه به قلمرو پروردگار، خود را جانشین خدا دانست و با خاکی کردن تدریجی و فزاینده نمادهای مقدس، آنها را تا حد نمادهای دنیایی تنزل داد.

او با بررسی تابلوهای حضرت مریم علیها السلام و حضرت عیسی شیرخواره علیه السلام - به عنوان دو شمایل و نماد مقدس - که در قرون متمادی به تصویردرآمده بودند، به این نتیجه می رسد که تغییر و تحوّلی تدریجی در این تابلوها رخ داده است و شمایل حضرت مریم علیها السلام، رفته رفته به تصویری غیرمذهبی و این دنیایی تبدیل شده است. او در توضیح این مطلب بیان می دارد:در ابتدای امر و در هنر بیزانس، تصویر حضرت مریم علیها السلام و کودکش در پیش زمینه ای تخت و طلایی کشیده شد و در تعامل با طرح واره هندسی، مستقیم، خشک و رسمی قرار داشت، ولی در دوره های بعدی، وقتی به دوره دوسیو ]نقاش ایتالیایی 1255-1318م[ می رسیم، در تابلوی حضرت مریم عذرا علیه السلام عمقی توخالی پدید می آید تا در نهایت، آندریاسولازیو در تابلوی حضرت مریم علیها السلام، به توصیف زنی معمولی می پردازد که در دکور و منظری طبیعی، بچه ای معمولی را شیر می دهد. - 5 -

همچنان که گفته شد، تفکر اومانیستی غرب در نخستین گام خود با تکیه بر تناسب های اندام و فیزیک انسان و شیوه ی بیان فیگوراتیو و نیز با ترویج عشق زمینی و فرهنگ برهنگی، فرم و شکل متناسب با همان تفکر را به هنرهای بصری مغرب زمین بخشید؛ زیرا به طور معمول، فکر در شیوه ی ارائه ی خود، فرم و شکل را تعیین می کند، نه برعکس.پیدایش رسانههای تصویری مدرن مانند سینما و تلویزیون در غرب که از بُعد بصری حامل همان تفکر اومانیستی غرب در نقاشی و تصویرگری بودند، با افزودن عنصر دیگری به نام »حرکت«، جذابیت فزاینده ای را به این رسانه ها بخشیدند .همین امر سبب شد انسان زمینی با تأکید بیشتر بر این خصوصیات، نگرش اومانیستی غربی را در همه ی ژانرهای سینما و قالب های تلویزیونی دنبال کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید