بخشی از مقاله

خلاصه

این مقاله تلاش کرده است حقوق زنان در مکتب فمینیسم که ریشه در بنیانهای فکری و فلسفی عصر روشنگری دارد و مبتنی بر اصول متعددیَ چون اومانیسم، سکولاریسم، نسبیتگرایی اخلاقی، فردگرایی، لیبرالیسم و برابری است را مورد بررسی و نقد علمی قرار دهد. دو اصل »فردگرایی« و اصل »برابری و تساوی مطلق زن و مرد« به معنای رد هرگونه تفاوت تکوینی میان زن و مرد، در کنار هدف غایی این مکتب مبنی بر »کسب برابری مطلق میان زن و مرد«، روح کلی حاکم بر مکتب فکری فمینیسم را شکل می دهد.

بر مبنای دو اصل »فردگرایی« و »تساوی مطلق میان زن و مرد،«راهبرد اصلی در چنین نگرشی در بُعد اقتصادی زندگی زنان، »برابری اقتصادی زنان با مردان« است و تنها روش دستیابی به آن، »کسب درآمد توسط زن به واسطه ی اشتغال تمام وقت در خارج از خانه« خواهد بود. از نظر فمینیستها، زن و شوهر باید مانند دو هماتاقی همجنس زندگی کنند و آنچه مسلم است اینکه باید هر یک از آن دو با کسب شغل مناسب، استقلال اقتصادی خود را حفظ کنند.

در پایان نتیجه گیری می شود که مکتب فکری فمینیسم، به دلیل عدم شناخت صحیح انسان، هستی و رابطهی میان این دو و عدم شناخت صحیح و واقعی ویژگیها و استعدادهای زن و مرد - نقص در مبناو - در نتیجه، اشتباه در هدفگذاری نهایی، به اهداف راهبردی و لذا نظام راهکارهای ناکارآمد در بُعد اقتصادی زندگی زنان رسیده است؛ به گونهای که نه تنها نتوانسته است هدف راهبردی خود را مبنی بر »برابری مطلق اقتصادی زنان و مردان« به دست آورد، بلکه با نظام راهکارهای ناکارآمد خود، امنیت زن را در بُعد اقتصادی و سایر ابعاد مختلف جسمی و روحی دچار آسیب و مخاطره نموده و بستر تباهی استعدادها و کارکردهای ویژه ی زن شده است. لذا زمانی که فمینیستها با شعار برابری اقتصادی با مردان به میدان آمدند، شاید کمتر زنانی در غرب وضعیت امروز خود را تصور می کردند که در ازای کسب »برابری اقتصادی« مجبورند هزینههای بسیاری را بپردازند.

مقدمه:

فمینیسم به عنوان یک مکتب فکری بشری، که ریشه در بنیانهای فکری و فلسفی عصر روشنگری دارد، مبتنی بر اصول متعددی چون اومانیسم، سکولاریسم، نسبیت گرایی اخلاقی، فردگرایی، لیبرالیسم و برابری است  . با وجود اثرگذاری هر یک از این اصول بر نظام راهکارهای برآمده از مکتب فمینیسم، لیکن دو اصل »فردگرایی« و اصل »برابری و تساوی مطلق زن و مرد« به معنای رد هر گونه تفاوت تکوینی میان زن و مرد، در کنار هدف غایی این مکتب مبنی بر »کسب برابری مطلق میان زن و مرد«، روح کلی حاکم بر مکتب فکری فمینیسم را شکل خواهند داد.

از آنجا که اولین جریانات  . رودگر، نرجس. فمینیسم؛ مولود گفتمان غرب. دبیرخانه ی دومین همایش جهانی مسائل زنان - رهآورد جهان اسلام در مسائل زنان و واکاوی پیامدهای فمینیسم - . فمینیستی در بستر لیبرالیسم شکل گرفت، شعار برابری به تبع آموزههای لیبرالی، مورد توجه فمینیستها واقع شد و مبالغه نیست اگر بگوییم محوریترین و چالش انگیزترین آموزهی فمینیسم که از سویی تأثیرگذارترین آموزهی فمینیستی در عرصهی عمل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نیز محسوب می شد، آموزهی »برابری« است.

بر مبنای دو اصل »فردگرایی« و »تساوی مطلق میان زن و مرد،«راهبرد اصلی در چنین نگرشی در بُعد اقتصادی زندگی زنان، »برابری اقتصادی زنان با مردان« است و تنها روش دستیابی به آن، »کسب درآمد توسط زن به واسطهی اشتغال تماموقت در خارج از خانه« خواهد بود. از نظر فمینیستها، زن و شوهر باید مانند دو هماتاقی همجنس زندگی کنند و آنچه مسلم است اینکه باید هر یک از آن دو با کسب شغل مناسب، استقلال اقتصادی خود را حفظ کنند  .. بر مبنای دو اصل »فردگرایی« و »تساوی مطلق میان زن و مرد،«راهبرد اصلی در چنین نگرشی در بُعد اقتصادی زندگی زنان، »برابری اقتصادی زنان با مردان« است و تنها روش دستیابی به آن، »کسب درآمد توسط زن به واسطهی اشتغال تماموقت در خارج از خانه« خواهد بود.

مبتنی بر این تفکرات، نظام راهکارهای ارائه شده توسط فمینیستها برای رسیدن به این هدف راهبردی عبارت است از:

لاش جهت تصویب حقوق و تکالیف اقتصادی همسان با مردان برای زنان: فمینیستها، به ویژه فمینیستهای اولیه، به صورت افراطی، هر قانونی را که بر اساس تفاوتهای جنسیتی شکل می گرفت، حتی اگر به نفع زنان بود، مخالف اصل برابری و در جهت تحکیم اصل تفاوت و در درازمدت به ضرر زنان تلقی میکردند. برای نمونه، آنها قوانین حمایتی برای زنان را نوعی توهین به زنان و در جهت تضعیف و ناتوان دانستن آنها ارزیابی میکردند و معتقد بودند هر دو جنس باید به طور مساوی، در بیرون از خانه و برای کسب درآمد خانواده کار کنند. در اجتماع نیز وظایف شغلی، مدیریتی، سیاسی و آموزشی باید به طور مساوی و فارغ از هر گونه جنسیتمحوری فراهم شود و در قوانین کار، هیچ فرقی بین زن و مرد لحاظ نشود و زنان نه تنها در حقوق و مزایا، بلکه در وظایف و مسئولیتها نیز باید کاملاً با مردان برابر باشند .

تحقیر و عدم ارزشگذاری معنوی و مادی برای هر گونه فعالیت زن در خانه: ویژگی بارز فمینیسم معاصر این است که نقش سنتی زن به عنوان همسر و مادر را مورد تحقیر قرار میدهد .دوبوار و فریدان، که به عنوان سردمداران موج دوم فمینیسم مطرحاند، معتقدند زنان زمانی به کمال خود می رسند که نقش سنتی خود، یعنی مادری و همسری را رها کنند و تنها به دنبال کار اقتصادی و تحصیلات باشند. به عقیدهی آنان، کار در خانه و همسری، زن را مانند یک بچه نگه میدارد و او را از محیط بیرونی جدا میکند . در واقع فمینیستها نگاه بسیار نامهربانانه ای نسبت به زنان - خانهدار - دارند. از نظر آنان، زنان یا تولیدکننده هستند یا طفیلی! آیا اگر شما یک خانهدار و در حال پرورش نسل آینده هستید، خود را انگل به حساب میآورید؟ قربانی چطور؟ فمینیستها فکر میکنند که شما چنین هستید .

استحاله ی نقشهای زن و مرد در خانواده و اجتماع به بهانهی رفع تبعیض علیه زنان: فمینیستها معتقدند که نقشهای متفاوت زن و مرد در خانواده و اجتماع، اصلیترین عامل تبعیض علیه زنان است و آنها را همواره در جایگاه پستتری نسبت به مردان قرار میدهد. لذا به صورت افراطی سعی دارند تمام تفاوت نقشهایی را که تا کنون به دلیل ویژگیهای جسمی و روحی زن و مرد وجود داشت از میان ببرند. به عنوان مثال، میتوان به از بین بردن نقش نانآوری مرد در خانواده و در مقابل آن، ترغیب و تشویق زنان برای ایفای فعالیتهای کاملاً مردانه، همچون کار در معادن و صنایع سنگین و... اشاره نمود که حاصل آن در بلندمدت فشار مضاعف جسمی و روحی بر زنان است.

سست نمودن یا نابودی خانواده به عنوان اولین و اصلیترین جایگاه تبعیض و ظلم علیه زنان: فمینیستها مهمترین مانع در برابر کسب برابری اقتصادی را وجود نقشهایی همچون نقش مادری و خانگی زن و نقش نانآوری مرد در داخل خانوادهی سنتی میدانند و خانواده و عملکرد بیولوژیک مادری را نهادهای اصلی قدرت مردان و به بردگی کشاندن زنان طبق خواستههای مردان میدانند  . لذا فمینیسم معاصر، جنگ خود علیه نقش خانهداری را با نفی ازدواج سنتی همراه کرده است.

برخی قوانین و ساختارهای حمایتی در اجتماع برای تسهیل ورود زن به اجتماع در شرایط همسان با مردان: فمینیستها برای آنکه بتوانند زنان را برای اشتغال تماموقت خارج از خانه ترغیب نمایند، باید هر گونه عاملی را که موجب می شود زنان به خاطر آن از این امر صرف نظر کنند برطرف نمایند. از مهمترین این عوامل، مادر شدن و نگهداری و پرورش فرزندان است که به صورت طبیعی زن را ترغیب میکند بیشتر در خانه بماند؛ لیکن فمینیستها با تلاش جهت گسترش مهدکودکها برای نگهداری از کودکان به جای مادر، گسترش مراکز پیشگیری از باروری و تسهیل سقط جنین برای جلوگیری از مادر شدن ناخواسته ی زنان و دادن امتیازات حمایتی و انواع بیمهها به زنان شاغل نسبت به زنان خانهدار و... تنها به دنبال آزاد نمودن زنان از هر قید و بندی هستند که ممکن است زن را از اشتغال خارج از خانه منصرف سازد.

استفاده از ابزار فشار روانی، قانونی، ساختاری و اقتصادی در جهت اجبار زن برای ورود به اجتماع و کسب شغل درآمدزا: فمینیستها برای دستیابی به اهداف خود، تنها به روشهای تشویقی اکتفا نکردند و در گام بعدی، از تمام روشهای - مالی و غیرمالی - تنبیهی برای زنانی که تصمیم می گیرند در خانه بمانند و به نقش همسری و مادری خود بپردازند استفاده کردند. در این راستا، افزایش مالیاتها و بالا بردن هزینههای زندگی، به گونهای که نتوان تنها به درآمد پدر خانواده تکیه نمود و از سوی دیگر، فشار روانی با تبلیغات گسترده در جهت تحقیر زنان خانهدار و... با این هدف صورت می گیرد   . فمینیستها معتقدند که نقشهای متفاوت زن و مرد در خانواده و اجتماع، اصلیترین عامل تبعیض علیه زنان است و آنها را همواره در جایگاه پستتری نسبت به مردان قرار میدهد. لذا به صورت افراطی سعی دارند تمام تفاوت نقشهایی را که تا کنون به دلیل ویژگیهای جسمی و روحی زن و مرد وجود داشت از میان ببرند.

بررسی نتایج اجرای راهکارهای فمینیسم بر وضعیت زنان در غرب: مکتب فکری فمینیسم، به دلیل عدم شناخت صحیح انسان، هستی و رابطهی میان این دو و عدم شناخت صحیح و واقعی ویژگیها و استعدادهای زن و مرد - نقص در مبناو - در نتیجه، اشتباه در هدف گذاری نهایی، به اهداف راهبردی و لذا نظام راهکارهای ناکارآمد در بُعد اقتصادی زندگی زنان رسیده است؛ به گونهای که نه تنها نتوانسته است هدف راهبردی خود را مبنی بر »برابری مطلق اقتصادی زنان و مردان« به دست آورد ، بلکه با نظام راهکارهای ناکارآمد خود، امنیت زن را در بُعد اقتصادی و سایر ابعاد مختلف جسمی و روحی دچار آسیب و مخاطره نموده و بستر تباهی استعدادها و کارکردهای ویژهی زن شده است.

لذا زمانی که فمینیستها با شعار برابری اقتصادی با مردان به میدان آمدند، شاید کمتر زنانی در غرب وضعیت امروز خود را تصور میکردند که در ازای کسب »برابری اقتصادی« مجبورند هزینههای بسیاری را بپردازند که شاید بتوان موارد زیر را از مهمترین نتایج آن دانست: ایجاد تکالیف اقتصادی برابر در مقابل شرایط نابرابر جسمی و روحی زنان با مردان: تلاشهای فمینیستها در جهت اتخاذ رویکردهای برابریجویانه در تمام قوانین و ساختارهای خانواده و اجتماع موجب شده است که در مجموع، تکالیف اقتصادی بیشتری نسبت به گذشته بر زنان تحمیل شود و در ازای آن، از حقوق اقتصادی اندکی نیز برخوردار گردند.

فمینیستها با دستان خود زن را در رقابتی اقتصادی نابرابر با مردان قرار دادند؛ در حالی که تواناییهای جسمی و روحی زنان را درک ننمودند و باعث رنج و فشار مضاعف به آنان شدند. تداوم نابرابری وضعیت اقتصادی زنان و مردان و وضعیت معیشتی سخت زنان: با وجود شعارها و ادعاهای فمینیستها و دولتهای غربی در جهت اعطای حقوق برابر با مردان به زنان جهت بهبود وضعیت اقتصادی زنان و برداشتن تکیه گاه مالی آنان به مرد در خانواده، لیکن همچنان متوسط دستمزد زنان - به عنوان تنها تکیه گاه مالی خود - ، در برابر ایفای کار مشابه با مردان، در حدود دو سوم دستمزد مردان است. از سوی دیگر، قوانین طلاق و حضانت مورد حمایت فمینیستها موجب بدتر شدن وضعیت اقتصادی زنان شده است و آمارها نشان میدهد که هم اکنون فقیرترین اقشار در آمریکا را زنان سرپرست خانوار و کودکان تحت حضانت آنان تشکیل میدهند .

عدم تأمین نیازهای مالی و عاطفی زنان به دلیل سست شدن یا نابودی کارکردهای خانواده: راهکارهای فمینیسم، به ویژه در موضوع اقتصاد زنان، موجب شده است که غالب زنان به دلیل مسائل شغلی، یا هیچ گاه تن به ازدواج ندهند یا در صورت ازدواج، به دلیل استحاله ی نقشها در خانواده و از بین رفتن کارکردهای اصلی آن، نیازهای زن با ازدواج برطرف نشودلذا. این امر موجب خواهد شد اندکی بعد از ازدواج، غالباً طلاق بگیرند و جزء میلیونها زن سرپرست خانواده در غرب قرار گیرند و از تمام مزایای مالی و عاطفی که کارکردهای یک خانواده متعادل میتواند برای آنان داشته باشد محروم بمانند.

تبدیل شدن زن به عنوان ابزار تنظیم بازار عرضه و تقاضای نیروی کار و دستمزد برای نظام سرمایهداری: همگام با انقلاب صنعتی، نظام سرمایهداری با مطرح کردن شعار حاکمیت خصوصی زنان، آنان را هر چه بیشتر به سوی کارخانه ها کشاند و نیروی عظیمی از کارگران ارزان را برای خویش فراهم آورد . به عبارت دیگر، مجال غرب به زنان برای اعطای استقلال و حقوق اقتصادی، در واقع حربه ی نظام سرمایهداری جهت تنظیم و تعدیل نیروی کار و سطح دستمزدها بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید