بخشی از مقاله
چکیده
شعر فریدون مشیری همواره از منظر هنر رمانتیک و در مقام نمونهای از شعر عاشقانهی معاصر ایران معرفی و تحلیل شده است. پرداختن به مضامین عاشقانه و همچنین وفاداری به ارکان و بحرهای شعر کلاسیک این نگاه را تقویت کرده است. او هرچند نسبت به شعر نو و ظرفیتهای محتوایی دیگر شعر فارسی معاصر نگاهی تصدیقکننده داشت، اما هنوز ظرفیتهای کشف نشدهای را در شعر کلاسیک جست و جو میکرد که شاید در کشف و معرفی آنها نیز تا حد زیادی موفق بوده باشد. بی هیچ تردیدی محتواهای مربوط به رمانتیسم و عاشقانهسرایی مقدار قابل توجهی از ظرفیتهای شعر مشیری را تسخیر کرده و به خود اختصاص داده است. اما پرسشی که در کار این شاعر تا کنون مورد غفلت واقع شده این است که مشیری تحت چه ساز و کاری جهان شعری اش را میسازد؟
به عبارت دیگر می-توان پرسید که شعر عاشقانهی او ذیل چه بصیرت و جهانبینیای تعریف میشود. مشیری صرفاً وقایع نگار رویدادهای عاشقانه و وصف حالات عاشق و معشوق نیست. در نظر او شعر به سمت بزرگترین آرمانها و ایدههای ناب بشری تعالی مییابد و در این مسیر انسان، قهرمان بی چون و چرای جریانی است که او را به ابدیت پیوند می-زند.شعر مشیری در این مسیر از تواناییهایی استفاده میکند که در حماسهسرایی وجود داشته است. اغراق، توصیف ناب رویاروییها، جدالهای قهرمانانه و همچنین انتخابهای گزینههای هستیشناسانه ای که پیش پای انسان معاصر قرار میگیرد، نمونههایی است از استفادهی بهینه شاعر از ظرفیتهای حماسهپردازی در شعر غنایی. مقالهی حاضر کوشیده که به میانجی بررسی ساز و کاری که در آن مشیری از عناصر حماسی برای پرورش شعر عاشقانهی خود استفاده میکند، راهکارهایی را برای پژوهشهای آتی ارائه کند.
واژه های کلیدی:حماسه، رمانتیسم ادبی ، نشانه شناسی، بازنمایی، مشیری.
مقدمه
ادبیات حماسی همواره از حوزههای زاینده و زمینههای فعال ادبی در جوامع کهن بوده است. تحقیق پیرامون این حوزه با توجه به طبقه-بندیهای نظری که در آن صورت گرفته و در پرتو آثار حماسی تا کنون بسیار انجام گرفته است. اما سویهها و ابعادی از ادب حماسی وجود دارد که شاید در آثاری که صراحتاً »غیرحماسی« خوانده می-شوند به سادگی، قابل پیگیری و کشف نباشد. برای مثال در ادبیات معاصر که رد پای حماسه به تدریج در حال کمرنگ شدن است، شاید پژوهش پیرامون عناصر حماسی در شعر شاعرانی همچون نیما، شاملو، فرخزاد و یا مشیری کاری آسان نباشد. البته تا زمانی که ضرورتی برای این پژوهش پیدا نشود، مسیر تحقیق صعبتر نیز خواهد شد.
اشعار فریدون مشیری در نگاه نخست و غالب بررسیهایی که پیرامون آن صورت پذیرفته، شعری نیست که بتوان بر آن نام »حماسه« نهاد. اما این به معنای فقدان نشانههای این امر در شعر او نیست. فریدون مشیری شاعر معاصر ایرانی در سیام شهریور ماه سال 1305 خورشیدی در تهران زاده شد و در تاریخ سوم آبان ماه سال 1379 در همین شهر درگذشت و مدفون شد. از زمان جوانی تا واپسین روزهای زندگی کار او سرودن شعر بود. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در 28 سالگی او با مقدمهی استاد شهریار و علی دشتی در 1334 به چاپ رسید. اما چندان که او کار شاعری خود را دارای صراحت و امتدادی مییافت که تردیدی در آن روا نبود، در محضر منتقدان و پژوهشگران حرف و حدیثهای بسیاری را برانگیخت. مهمترین آنها به »ناهمزمانی عامدانه«ای باز میگردد که شاعر بر آن اصرار میورزید.
مشیری نسبت به قوالب نو بعد از نیما نگاهی تصدیقکننده داشت و بسیاری از اشعار خود را در چنین وزن-هایی سرود. حتی میتوان گفت معروفترین اثر وی شعر »کوچه« که در اردیبهشت 1339 در مجله »روشنفکر« چاپ شد در وزن نیمایی سروده شده است. این شعر از زیباترین و عاشقانهترین شعرهای نو زبان فارسی است. »در اشعر مشیری صداقت و راستی موج میزند و کلمات چنان صحیح در کنار هم قرار گرفتهاند که آدمی را سرخوش میکنند. اما به نظر میرسد مشیری در جوانی نیز هیچگاه به دنبال عشقهای عرفانی نبود.[1] « با این حال او همچنان وفاداری خاصی نسبت به وزنهای شعر کلاسیک داشت.
این وفاداری امری بیهوده یا حاصل عدم توافق شاعر با جریانات نوظهور ادبی نبود، بلکه بیشتر بنا بر شواهد و براهینشعری خودِ او، نشان از اعتقاد شاعر به ظرفیت-های پنهان و کشف نشدهای داشت که شعر کلاسیک را همچنان دردوران معاصر سرپا و زنده نگاه میداشت.برخلاف آنچه تا کنون در بسیاری از محافل و جراید ادبی گفته شده،خواننده در رویارویی با جهان شعر مشیری، با سویههای مختلفی سرو کار دارد. شعر او صرفاً در سطح نوعی نگاه رمانتیک باقی نمیماند.مشیری شاعری است که برای او عشق تنها امری انتزاعی، بدون واسطه و فردی نیست. به اعتبار بسیاری از اشعارش، او شاعری است که بسیاری از حوزههای مهم فردی و اجتماعی در تکوین نهایی جهان شعری او نقش مهمی ایفا میکنند.
اما پرسش اساسی این است که مشیری چگونه به عنوان شاعری عاشقانه سرا و رمانتیک شناخته میشود، آنهم در حالی که با خوانش نشانههای گوناگون و متنوعی که در شعرهایش وجود دارد پای بسیاری از حوزههای دیگر را به میان کشیده است؟ پیش از هر چیز باید دانست که هیچ گاه هیچ مخاطبی نمیتواند هر آنچه را که منظور نویسنده بوده به میانجی خواندن متن دریابد، زیرا اساساً و از همان آغاز نیز خود نویسنده نتوانسته تمامی اهداف خود را درون متن به کار ببندد. این مدعا به دستاوردهای متفکران پساساختاگرای اروپایی در نیمه نخست قرن بیستم اشاره دارد. فحوای چنین رویکردهایی آن است که زبان خودارجاعی و منشی بازنمایانه دارد. فاصله میان زبان و آنچه به آن ارجاع میدهد، فاصلهای قابل اثبات است و به همین صورت شاید زبان نتواند آنچه درذهن نویسنده شکل گرفته را به تمامی منعکس سازد.
نکتهی مهمی در کار فرمالیستهای روس وجود داشت که به منظر بحث حاضر در باب ارتباط ساختاری اجزا بسیار نزدیک است: این که یک اثر ادبی را به صورت منفرد و مجزا مطالعه نمیکردند، بلکه آن را در رابطه با دیگر آثار ادبی در نظر میگرفتند؛ یعنی ادبیات را نظامی میدانستند که اجزای آن به هم وابسته است و برهم تاثیر می گذارد و در این راستا، اثر ادبی را هم دارای یک نظام میدانند که میان اجزای سازنده آن رابطهای برقرار است. شکلگرایان ادبیات را در ابتداتنها نوع تخصصی شده زبان میدانند، که تمایز و برتری آن - یا به اصطلاح خودشان، »ادبیت« آن - حاصل فاصله گرفتن آشکار از زبان عادی است، زبانی که در آن تکنیک آگاهانه به نمایش در میآید.
به طورکلی چنین ساز و کاری که میتوان در شعر مشیری آن را به کارگرفت، کوششی در جهتبررسیِ سویههای زبانی متون ادبیاست و آنرا از دیدگاههای ساختاری مینگرد و بارها کردن مصداقها، برسی نشانه را مورد توجه قرار میدهد.پس اگر شاعر تنها قرائتی خاص از تجربیات و ذوق و دانایی خود را در آینه ی متن می نگارد، پس چرا خواننده نتواند سویه های دیگری از متن را کشف کند؟ تلاش برای یافتن پاسخ به این پرسش است که ما را به سمت کشف نشانههای خاصی در شعر مشیری رهنمون میشود که میتوان آنها را مربوط به ساحت حماسی ادبیات دانست.در اینجا باید خاطر نشان شد که کشف این نشانهها امری یکباره و اتفاقی نبوده است.
در حقیقت بررسی نشانههای حماسی در شعر مشیری محدود به یک یا چند مورد خاصی نمیشود که شاعر صرفاً منظری بی تفاوت یا اتفاقی به آنها داشته است.با قرائت نشانهشناسانه و همچنین دقت در آشنایی زداییهایی که مشیری در شعر خود بر این نشانها اِعمال میکند میتوان ساز و کار منظم و گستردهای راکشف کرد که شاعر در پرورش وجوه رمانتیک و غنایی شعر خود بهشکل عمیقی از آن بهره میبرد. مقالهی حاضر میکوشد با تبیین بُعد نظری همچنین مصادیق موجود در شعر فریدون مشیری در مجال ممکن این همبستگیها و روش منحصر به فرد شاعر را به شکل حتی الامکان دقیقی بررسی و تفسیر کند.
پیشینهی پژوهش
شعر فریدون مشیری تا نونک به شکل مجزا و غالباً انتزاعی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. میگوییم »انتزاعی«، چرا که غالب پژوهشها در این مورد به وجوه از قبل فرض گرفته شدهای در شعر او پرداختهاند و آن را به عنوان تنها واقعیت مسلّم شعر او شناسانده اند. به این معنی که در بیشتر منابع مسئله تلاقی حوزهها و تفکرّهای دیگر و ارتباط کلی آن با شعر مشیری به بحث و نظر گذاشته نشدهاست. البته مقالات و منابع مکتوبی که دربارهی مشیری تا کنون نگاشته شده در ضبط و توضیح سویههای مهم شعر او به موفقیتهای قابل توجهای دست یافتهاند. با این حال پژوهش حاضر برای نخستین بار میکوشد از زاویهای نو و پویا و البته انضمامی این مسئله را موردنقد و بررسی قرار دهد.
اما چنین رویکردی پیش از هر چیز نیازمند رویارویی با جهان رمانتیک و غنایی شعر فریدون مشیری و عاشقانه سرایی های اوست. چنانچه مشهور است »حماسه در لغت به معنی داوری، شجاعت وسختی در کار است. این واژه دارای ریشه حمس - خشمگین کرد - حَمِسَ - در امور جنگ یا دین متعصب شد - و حَمِسْ - دلیر - است.« [ ] ادب حماسی در تاریخ ادبیات ایران از جایگاه ویژهای برخورداراست. بیش از هرچیز جایگاه اجتماعی این نوع ادبیات موجب اهمیت آن شده است. »از دوره پیش از تاریخ در ایران، ساکنان این سرزمین مورد تهاجم اقوام بیگانه و وحشی و نیمه وحشی قرار می گرفتند.
دردوره ساسانیان ادب حماسی تا اندازهای جنبه تاریخی یافت و به دستور شاهان کتابهایی در مورد زندگی و کردار شاهان نوشته می شد که در آن اعمال پهلوانی و نبردها و ویژگیهای رفتاری شاه ازمهمترین موضوعات آن بود. »خدای نامه« یکی از معروفترین این آثارادبی- تاریخی است. پس از ورود مسلمانان به ایران و تغییر حاکمیت در ایران برای مدتی ادب حماسی مورد توجه قرار نگرفت اما مجدداً بروز یکسری عوامل به ویژه در مناطق شرقی ایران زمینه رواج این نوع ادبیات را فراهم ساخت. موضوع اصلی حماسه های ملی ایران،مبارزه شاهان و به ویژه پهلوانان بزرگ ایرانی با دشمنانشان است. این حماسه ها بازگو کننده گوشه هایی از فرهنگ و آداب و رسوم و سنن و باورهای ایرانی هستند.
سننی که ریشه در خاک این سرزمین و خون و پی ایرانی دارد.« ، حماسه را میتوان به دو دسته طبیعی یا غیر طبیعی تقسیم کرد. حماسه طبیعی مثل حوادث واقعی تاریخ وحماسه غیر طبیعی مثل آن حماسههایی که در آن دستکاری شده است. حماسهها میتوانند اساطیری و تاریخی باشند، حماسههای اساطیری متعلق به زمان قبل از آن تاریخ دارای جایگاه مهم فلسفی و مذهبی است مانند بخش بزرگی از شاهنامه فردوسی و حماسههای تاریخی که در آنها تاریخ با خیال و تصور همراه است. اما ابعاد مشترکی که در حماسه وجود دارد، گاه قابلیت بالایی برای تلفیق با سایر گونههای ادبی از خود نشان میدهد و این دقیقاً همان نقطهای است که مفهوم حماسه را به شعر فریدون مشیری متصل میسازد. مهمترین خصیصههای مشترک حماسه را شاید بتوان به صورت زیر نشان داد:
-1 شعر حماسی همچون داستانهای مفصل، اجزاء فرعی دارد و در عین حال دارای وحدت قهرمان و حادثه اصلی است.
-2 حماسه جنبه قهرمانی، اساطیری، تاریخی یا مذهبی دارد و از افرادی سخن میراند که از لحاظ جسمی و روحی از دیگران برجستهترند و قادر به انجام کارهای فوقالعاده هستند.
-3 محور حوادث حماسی، مسایل دینی، تاریخی و ملی است.
-4 حماسه هر چند واقعیتهای دور از ذهن است اما مشترک، با مسایل واقعی زمان شاعر و مردم آن روزگار میباشد. مثلا فردوسی علاوه بر اینکه از واقعیتهای دور از زمان خود سخن به میان میآورد اما تصاویر گستردهای از جوامع زمان خود بیان میدارد که میتواند به اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و قوانین و آداب و رسوم زمان او آشنا شد.
-5 آغاز و انتهای مشخص دارد و هر جای آن یک گره مهم و بزرگی وجود دارد که باید آن گرهها را باز کرد. [3]
روایت عشق در شعر مشیری
اما این خصیصهها چه جایگاهی در شعر مشیری دارند؟ شعر مشیری شعری غنایی است و ادب حماسی به ظاهر سراسر از آن دور است. استاد صفا در عباراتی پیوندی جالب میان این دو یعنی حماسه و غنا برقرار میکنند: شعر غنایی بر شعر حماسی مقدم است از آن جهت که هیچ شعر حماسی نیست که عاری از افکار غنایی و غزل باشد...بدین طریق حماسه در بطن شعر غنایی به ظهور میرسد[4] « بی تردید یکی از کلیدیترین واژگان در شعرهای مشیری، واژه»عشق« است. اما این عشق صورتهای مختلفی میپذیرد و با ظرایفی که شاعر بر آن اِعمال میکند به شکل منحصر به فردی به زیباشناسی پیوند میخورد.
مشیری وامدار سنت پیشینیان خود است که در باب عشق و مفاهیم عاشقانه بسیار سرودهاند. مفهوم عشق از دیرباز یکی از کلیدیترین مفاهیم و مضامین شکلدهندهی شعرغنایی بوده است. شاعران بزرگ جهان هر یک با دیدگاههای متنوع و متفاوت در باب این مهم سخن رانده . اهمیت مفهوم عشق صرفاً منحصر به نوعی احساس مشترک انسانی نیست، بلکه مضامین، استعارات و داستانهای عاشقانه، هر یک بر ابعاد مختلف و مبهم این مسئله پرتو افکندهاند. در چنین بستری مفهوم عشق، ورای تمام تجلیات انسانی و مادیش دریچهای است به سمت کشف و شهود حقیقت و زیبایی. از اینروست که حضور شعر عرفانی و عاشقانه، فی-نفسه تجلیِ حضور عشق الهی است. مشیری گاه در برخی ازشعرهایش، به شکلی فشرده و در هیئت واژگانی معدود خلاصهای از تجربیاتی را بیان میکندکه شاعران گذشته در مسیر عشق به دست آوردهاند.
در شعر معروف »تو نیستی که ببینی« این گزارش را چنین میخوانیم:تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است / طنین شعر تو نگاه تو در ترانه من تو نیستی که ببینی چگونه میگردد / نسیم روح تو در باغ بی جوانی من چه نیمه شبها کز پاره های ابر سپید به روی لوح سپهرتو را چنان که دلم خواسته است ساختهام چه نیمه شبها وقتی که ابر بازیگر / هزار چهره به هر لحظه میکند تصویر به چشم هم زدنی / میان آن همه صورت تو را شناختهام. [5] در میان تمامی مضامین و محتواهایی که در طول تاریخ، آثار هنری رابه زینت حضور خود پروردند، بعضی دارای جنبههای والا، معنوی، و برخاسته از مکارم و فضایل عالی قدر انسانیاند.
شاید بتوان به جرأت گفت مفهوم »عشق« از بسیاری از چنین مضامین، غنیتر و با سخاوتتر است. از اینرو باید گفت عشق مفهومی است که به واسطهی دو ویژگیِ منحصر به فرد خود، فراتر از هر مضمون دیگری کهکشان هنر و اندیشه را نورباران کرده است. نخست به این واسطه که فراتر از هر عقیده و وابستگی و به دور از هرگونه شعائر و رسوم و جدا از هرگونه آیین و مذهب، زبان مشترک انسانهاست و همگی با بیان شیوای آن در وجودشان کم و بیش آشنایند. دوم اینکه عشق مضمونی دو سویه است که در تمامی صور آن - مجازی یا حقیقی - دستکم در یک سوی آن انسان ایستاده است.
هر چند این مورد بعدها در شعر شاعرانی که به مکتب وحدت وجود تعلق فکری داشتند به تمامی موجودات و کائنات نسبت داده شد، اما همین مسئله نیز نشانگر حضور انسانی است که خصائص عشق را میشناسد و زیبایی آن را به همگان تسرّی میبخشد. در این مورد باید اضافه کرد که در سنتهای عرفانی که به نوعی منبعاصلیِ پیدایش و پرورش مضامین عاشقانه در شعر محسوب میشوند، همواره از عشقهای مجازی در مقام پُلی به سمت عشق حقیقی یاد شده است. در مورد مشیری ذکر این نکته که او علاقهی فزایندهای به سنتهای عرفانی داشت، خالی از فایده نیست. سر کردن با این مضمون در شعر شاعران جهان به ویژه شاعران غزلسُرای زبان فارسی به وفور مشاهده میشود. شاید صریح تر بتوان این گونه حق مطلب را ادا کرد که تاریخ شعر فارسی به نوعی تاریخ