بخشی از مقاله

چکیده:

در یک اثر ادبی، این شخصیتها هستند که پیام و درونمایهی اثر را به خواننده منتقل میکنند. هر یک از شخصیتها در انتقال پیام و درونمایه، نقش مشخص و معینی دارند. در تحلیل و نقد ادبی، نظریات مختلفی دربارهی اهمیت نقش اشخاص در آثار داده شده است. ساختارگرایی به عنوان یکی از مکاتب نقد ادبی، نظرات گوناگونی دربارهی تحلیل ساختار متن ارائه داده است. یکی از همین ساختارگراها، آلژیرداس گرماس است. نظریهی گرماس که به نظریه ی کنشی معروف است، با تکیه بر جایگاه اشخاص در اثر ادبی، شش نقش را برای اشخاص در یک اثر ادبی در نظر میگیرد.

نظریهی گرماس در رمانها و داستانهای مختلفی مورد ارزیابی قرار گرفته است. ادبیات نمایشی ایران نیز میتواند از نظریهی کنشی گرماس سود جوید. به همین دلیل در این پژوهش، با تکیه بر نظریهی کنشی گرماس نمایشنامه ی سعادتِ لرزان، مردمان تیرهروز اثر علیرضا نادری مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. بنابراین در این پژوهش، ابتدا نظریات مختلف ساختارگراها دربارهی اهمیت نقش اشخاص در آثار ادبی تبیین میگردد، سپس نظریهی کنشی گرماس معرفی میشود و در ادامه این نظریه در نمایشنامهیسعادتِ لرزان، مردمان تیرهروز اثر علیرضا نادری تحلیل میگردد. در نهایت بایستی دید نمایشنامهی نادری از این الگو تبعیت میکند یا خیر.

مقدمه:

در پژوهشهای متعددی، هاینقشاشخاص به طُرُقِ مختلف دستهبندی شدهاند. این به معنای اهمیت شخصیتها در اثر ادبی است. نویسنده به کمک شخصیتها داستان خویش را پیش میبرد و معنا و پیام داستان را به مخاطب انتقال میدهد. در نقد ادبی، جایگاه اشخاص و نقشِ آنها از مهمترین عوامل برای بررسی اثر محسوب میشوند. ساختارگراها که خود را ملزم به نقد ساختاری در ادبیات میدانستند، در الگوهای متعددی اعم از الگوی قصههای پریان ولادمیر پراپ1، نظریات تودورف2 دربارهی اهمیت داستان و همچنین نظریهی کنشی آلژیرداس گرماس3، شخصیتها از اهمیت فراوانی در انتقال مفاهیم برخوردارند.

در این میان، گرماس با دستهبندی دوتایی نقشها در داستان، الگوی متفاوتی نسبت به سایر ساختارگراها ارائه میدهد. الگوی گرماس، بیشتر در داستانها، رمانها و غیره مورد بررسی قرار گرفته است و در ادبیات نمایشی کمتر از آن استفاده شده است. به همین منظور در این پژوهش، یکی از نمایشنامههای ایرانی به نامسعادتِ لرزان، مردمانِ تیرهروز اثر علیرضا نادری مورد ارزیابی قرار میگیرد. دلیل انتخاب این نمایشنامه، اهمیت شخصیتها در پیشبرد داستانِ نمایشنامه و انتقال مفاهیم مورد نظر نویسنده به دست آنهاست.

الف - موضوع پژوهش: موضوع پژوهش، تحلیل نظریهی کنشی گرماس به عنوان یکی از نظریات نقد ساختارگرا در ادبیات نمایشی ایران است. به این منظور، نمایشنامهی علیرضا نادری تحت عنوانسعادتِ لرزان، مردمانِ تیرهروز مورد تحلیل قرار میگیرد. در این راستا، ابتدا نظریات ساختارگراها دربارهی شکلهای روایت تبیین میگردد. سپس نظریهی کنشی گرماس معرفی خواهد شد. در ادامه بر اساس نظریهی گرماس نمایشنامهی علیرضا نادری تحلیل خواهد شد.

ب - ضرورت پژوهش: ضرورتهای این پژوهش از این قرار است: .1 نظریهی کنشی گرماس بیشتر در سایر آثار ادبی مورد ارزیابی قرار گرفته است و ادبیات نمایشی از این الگو غافل مانده است و این پژوهش میتواند زمینهساز پژوهشهای دیگر در اینباره در ادبیات نمایشی گردد. .2 خوانندگان نمایشنامهی سعادتِ لرزان، مرمانِ تیرهروز با شناخت بیشتراز نقشِ اشخاص، درکِ بهتری از این اثر خواهند داشت.

ج - سؤالات پژوهش: در این پژوهش، این سؤالات مطرح میگردند:

.1 تفاوتها و شباهتهای آرای ساختارگرایان دربارهی ساختار روایت در چیست؟

.2 نظریهی کنشی گرماس از چه اجزایی تشکیل شده است؟

.3 نقشِ شخصیتها در نمایشنامهی سعادتِ لرزان، مردمانِ تیرهروز بر اساس نظریهی گرماس، چگونه است؟

د - فرضیههای پژوهش: فرضیات این پژوهش از این قرار است:

.1 ساختارگرایی به عنوان یکی از مکاتب نقد ادبی، متون را بر اساس ساختار اثر مورد ارزیابی قرار میدهند.

.2 ساختارگرایان دارای آرای مختلفی دربارهی ساختمان اثر هستند.

.3 آلژیرداس گرماس به عنوان یکی از نظریهپردازان ساختارگرا شناخته میشود.

.4 نظریهی کنشی گرماس به عنوان یکی از نظریات ساختارگرایی مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است.

ه - روش پژوهش: روش این پژوهش به صورت کتابخانهای و تحلیل-تفسیری است که مبتنی بر نقد ساختارگرایی - شاخهای از نقد ادبی - شکل گرفته است.

پیشینهی پژوهش:

پژوهشهای مختلفی دربارهی تحلیل داستانها از منظر نظریهی کنشی گرماس صورت گرفته است که جدیدترین این پژوهشها، بهطور اجمالی بیان میگردند:

الف - مسعود روحانی و علیاکبر شوبکلایی در مقالهشان تحت عنوان "تحلیل داستان شیخ صنعان منطقالطیر عطار بر اساس نظریهی کنشی گرماس"، ضمن تحلیلی از داستان شیخ صنعان بر اساس این نظریه، نظریهی گرماس را منطبق با چارچوب نظری ساختارگراها دانستند. آنها با بررسی تک به تکِ نظریهی کنشی گرماس به این نتیجه رسیدند که "هیچ بخشی از حکایت شیخ صنعان در پیشبرد جریان روایت بیتأثیر نیست.

الگوی کنشی گرماس، الگویی است که تأویلپذیری بیشتری در روایت داستانهای مختلف دارد. از این رو است که روحانی و شوبکلایی این نظریه را به روایتهای مختلف، قابل تعمیم میدانند: "الگوی کنشی گرماس بسیار انعطافپذیر است و توانایی هر روایتی را دارد و نشان میدهد که همهی روایتها ساختار قابل تأویل دارند." - همان، . - 111 نگاهی که مقالهی روحانی و شوبکلایی به نظریهی کنشی گرماس دارند، با توجه به نمونهی انتخابی - حکایت شیخ صنعان - بیشتر ناظر به داستانهای کهن است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید