بخشی از مقاله

چکیده

یکی از دردهای متعالی و برین، در دستگاه فکری مولوی، درد طلب است. مولوی درد طلب را امانت الهی در وجود انسان، کلید گشایش خواسته ها، انگیزش انسان به سوی کمال و عامل قرب به حق میداند. در نقطه مقابل، ناداشتن درد طلب را موجب خمودگی و افسردگی، سبب بُعد و غفلت از درگاه حق میشمارد. این مقاله به روش تحلیلی به واکاوی و تبیین درد طلب در آثار و افکار مولوی میپردازد و نیز سیری است در نگرش های معرفتی این عارف دردمند، درباره اهمّیتِ دردِ طلب در سیر و سلوک، انواع درد طلب، لذتِ درد طلب و .... و این که سالکِ طالب باید با کنار زدن لذّت تنانی و مشتهیات نفسانی، دردِ طلب را در خود بیدار کند تا مایه تبدیل و تصعید اوصاف جسمانی به اوصاف روحانی شود؛ همچنین با استمرارِ درد طلبتن، را به جان و جان را به جانِ جان - جانان - برساند.

مقدمه

یکی از موضوعاتی که جایگاه برجسته ای در دستگاه فکری - معرفتی مولوی به خود اختصاص داده است، مقوله »درد« است. مولوی درد را نیرو و انگیزشی درونی میداند که شور و شوق در باطنِ سالکِ طالب به وجود میآورد و باعث حرکت و سیر و سلوک او میشود. البته باید اذعان د اشت که مولوی این درد را »نه با پای سیر بلکه با بال طیر« در عوالم روحانی و عرفانی با تمام وجود احساس کرده و حاصل و نتیجه تجربیات روحی و معنوی خود را با بیانی رسا و شیوا و با اندیشه آفرینشی خود، در اختیار مشتاقان و دردمندان راه حق قرار داده است. از این رو مولوی، در جای جای آثار و اشعار خود تکرار و تأکید بر دارد دارد؛ زیرا درد »در انسان اندیشه طلب بر میانگیزد تا مست و شوریده وار آن چه را در این طلب، مطلوب اوست، بجوید، روز و شب نیاساید و در جست و جوی کمال از پای ننشیند.« - زرین کوب، - 167 :1383

رو درد گزین درد گزین درد گزین    زیرا که دگرچاره نداریم جزین

دلتنگ مشو که نیستت بخت قرین    چون درد نباشدت از آن باش حزین

- مولوی، - 1482 :1378

درد، در نگاه کلی مولوی بر دو نوع است: »یکی درد متعالی و برین که صاحب این درد، دچار دغدغه حقیقت می شود، و دیگر درد نازل و فرودین که صاحب آن دغدغه مسائل نازل نفسانی را دارد.« - زمانی، - 329 : 1389 دردهای متعالی و برین، مانند درد طلب، درد عشق، درد فراق، درد دین، درد خداطلبی، درد دل، درد اشتیاق و ... که نردبان کمال، مایه رستگاری و پیرو مراد سالک میباشد و همین درد است که او را به کمال میرساند. مولوی در طلب درد حقیقی میسوزد و مینالد و آن را لازمه عاشقی میداند؛ زیرا این »انسان است که دغدغه بازگشت به عالم دیگر را دارد، درد عرفانی دارد، درد بازگشت به سوی حق و به سوی خدا را دارد، درد مناجاجات و وصال حق را دارد.« - مطهری، - 66 :1385 از این رو خطاب به سنایی میگوید:

ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو    بار جور نیکوان را مرد باید مرد کو

این نداری خود ولیکن گر تو این را طالبی    آه سرد و اشک گرم و چهره های زردکو

- مولوی، - 2199 :1378

دردهای نازل و فرودین، مانند درد خودبینی و خود پرستی، درد حرص، درد دنیاپرستی و درد صورت گرایی که محل هلاکت و تباهی است؛ زیرا نشیب درد فرودین، شیبی بی فراز است و انسان را به خاک مذّلت و تباهی میافکند و دوای درد فرودین، خاک گور است و بس:

نیستش درد فراق و وصل، هیچ      بند فرع است او، نجوید اصل هیچ

احمق است و مرده ماومنی        کزغم فرعش، فراغ اصل نی

- مولوی، 1363، - 1867-1868/4/

البته ناگفته نماند که مولوی در آثار خود به درد سومی نیز اشاره میکند و آن، درد فیزیکی و جسمانی ا ست که سیستم زیستی و بیولوژیکی بدن انسان در طول زندگی ناگزیر از برخورد با این عوامل است. اما آن چه مهم است این که مولوی با نگرش تفسیری و با رویکرد معنا دهی به درد جسمانی، آن را موجب بیداری و آگاهی مید اند؛ زیرا »خود درد، حتی دردهای جسمانی و عضوی، نعمت است، احساس است، آگاهی و بیداری است و «... - مطهری، - 61 :1385 مولوی دردهای فیزیکی و جسمانی را جزوی از زندگی و واقعیت حیات می داند و بدین طریق بدان معنا میدهد و انسان باید از آن در راه تعالی و کمال خود بهره گیرد تا این درد ظاهری وجسمانی، رهبر او به سوی منشأ درد و آفریننده درد - خداوند - باشد؛ همان گونه که در کتاب فیه مافیه آمده است: »به وقت درد دندان و درد گوش و درد چشم و تهمت و خوف و ناایمنی، همه او را خوانند به سرّ و اعتماد دارند که می شنود و حاجت ایشان روا خواهد کردن «... - مولوی، :1390 - 179 و باز میگوید:

چشم سختش اشک ها باران کند    منکران را درد، الله خوان کند

- مولوی، - 4690/6/1363

اما آن چه در این مقاله، مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد گرفت، درد طلب است که منشأ تحول و تغییر درونی و باطنی خواهد شد و انسان را به کمال لایق خویش خواهد رساند. از این روست که مولوی آن را بهترین و زیباترین دلیل راه سالک می داند:

گر گران و گرشتابنده بُوَد    آن که جوینده ست، یابندهبُوُد

در طلب زن دایماً تو هر دو دست    که طلب در راه، نیکو رهبرست

لنگ و لوک و خفته شکل و بی ادب    سوی او میغیژ و او را میطلب

همان: - 978-980/3

روش و هدف پژوهش

ما در این مقاله برآنیم که مقوله »درد طلب« را از دیدگاه مولوی به روش تحلیلی و با مراجعه به منابع کتاب خانه ای بررسی و تحلیل نماییم؛ با این هدف که خواننده با پیروی از رهنمودهای سازنده مولوی،درد طلب را که بالقوه در نهاد آدمی وجود داردبه فعلیت برساند و موجب حرکت درونی انسان به سوی تعالی و تکامل شود.

پیشینه پژوهش

درباره پیشینه این پژوهش باید گفت با توجه به بررسی های انجام شده مقاله ای با عنوان »تأملی در وادی طلب، علل و شرایط آن« توسط احمد سنچولی و علیرضا محمودی در فصل نامه عرفانیات در ادب فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان، دوره 8، شماره 30، به رشته تحریر درآمده است که نویسندگان با تکیه بر آثار عارفان برجسته از ابتدا تا پایان قرن هشتم هجری به بررسی علل و شرایط مرحله طلب، هم چون توفیق الهی، کشش وجذبه مطلوب، لزوم داشتن پیرو... اشاره میکنند، حال آن کهطلب را به عنوان یک دردِ درونی حقیقی بررسی و تحلیل نمی کنند که منشأ تحول روحی و روانی سالکِ طالب خواهد شد.

تعریف دردِ طلب

با بررسی متون منظوم و منثور عرفانیتوانمی دریافت که دردِ طلب، اولین دردِ سالک طالب به سوی مقصود است؛ از این رو »حقیقت طلب در هر دلی گروست. مرد این کار، مردی عظیم است؛ و درد این، دردی الیم است. مردِ دردش در میان باید و وی را دیده بی گمان باید.« - سجادی،

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید