بخشی از مقاله
چکیده
قوی ترین و بدترین رذیله اخلاقی در دستگاه فکری مولوی، درد خودبینی است. مولوی درد خودبینی را مانع خدابینی ،حجابِ شهود حقیقت، موجب تفرقه و پریشانی ، منشأ همه تباهی ها و ویرانی های روحی و اخلاقی می داند. در نقطه مقابل،پرهیز از درد خودبینی را باعث تقویت حس نوع دوستی، معطر شدن روح آدمی و حصولِ معرفت حق می شمارد. این مقاله،به واکاوی و تبیین درد خودبینی در آثار مولوی می پردازد و نیز سیری است در عبارات و اشارات تأمل برانگیز این عارف ازخود رسته و به خدا پیوسته درباره چیستی درد خودبینی، منشأ و سرچشمه درد خودبینی، عوارض درد خودبینی، اثرات پرهیز از درد خودبینی،راه شناخت درد خودبینی، عوامل درمان کننده درد خودبینی، و این که انسان ها باید با درمان دردُ خودبینی،
درد خدابینی در دل حاصل کنند تا به سر منزل مقصود رهنمون گردند.
واژگان کلیدی: مولوی، شعر، درد، خودبینی
مقدمه
درد، در مکتب عرفانی مولوی، نیرویی نهفته درون است که شور و شوق در باطنِ سالکِ طلب به وجود می آورد و باعث حرکت و سیر و سلوک او می شود که معادل وادی طلب قرار می گیرد. البته مولوی این درد را »نه با پای سیر بلکه با بال طیر« در عوالم معنوی و عرفانی با تمام وجود احساس کرده و حاصل و نتیجه تجربیات روحی و معنوی خود را با بیانی رسا و شیوا و با اندیشه آفرینشی خود، در اختیار مشتاقان و دردمندان راه حق قرار داده است. از این رو مولوی، در جای جای آثار و اشعار خود تکرار و تاکید بر درد دارد؛ زیرا درد » در انسان اندیشه طلب بر می انگیزد تا مست و شوریده وار آن چه را در این طلب ، مطلوب اوست، بجوید، روز و شب نیاساید و در جستجوی کمال از پای ننشیند.« - زرین کوب، - 167 : 1383 هین مزن تو از ملولی، آه سرد درد جُو و درد جُو و درد، درد - مولوی، - 4304/6/1363
درد، در نگاه کلی مولوی بر دو نوع است: »یکی درد متعالی و برین که صاحب این درد، دچار دغدغه حقیقت میشود، و دیگر درد نازل و فرودین که صاحب آن دغدغه مسائل نازل نفسانی را دارد.« - زمانی، - 329 : 1389 دردهای متعالی و برین، مانند درد عشق، درد طلب، درد فراق، درد دین، درد خدا طلبی، درد دل، درد اشتیاق و ... که نردبان کمال ، مایه رستگاری و پیرو مراد سالک می باشد و همین درد است که او را به کمال می رساند. مولوی در طلب درد حقیقی می سوزد و می نالد و آن را لازمه عاشقی می داند؛ زیرا این » انسان است که دغدغه بازگشت به عالم دیگر را دارد، درد عرفانی دارد، درد بازگشت به سوی حق و به سوی خدا را دارد، درد مناجات و وصال حق را دارد.« - مطهری، - 66 :1385 از این رو خطاب به سنایی می گوید:
ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو بار جور نیکوان را مرد باید مرد کو
این نداری خود ولیکن گر تو این طالبی را آه سرد و اشک گرم و چهره های زرد کو - مولوی، - 2199 :1372
دردهای نازل و فرودین، مانند درد خودبینی و خودپرستی، درد حرص، درد دنیا پرستی و درد صورت گرایی که محل هلاکت و تباهی است؛ زیرا نشیب درد فرودین، شیبی بی فراز است و انسان را به خاک مذّلت و تباهی می افکند و دوای درد فرودین، خاک گور است و بس:
نیستش درد فراق و وصل، هیچ بند فرع است او، نجوید اصل هیچ
احمق است و مرده ماومنی کزغم فرعش، فراغ اصل نی - مولوی، - 1867-1868/4/1363
البته ناگفته نماند که مولوی در آثار خود به درد سومی نیز اشاره می کند و آن، درد فیزیکی و جسمانی است که سیستم زیستی و بیولوژیکی بدن انسان در طول زندگی ناگزیر از برخورد با این عوامل است. اما آن چه مهم است این که مولوی با نگرش تفسیری و با رویکرد معنادهی به درد جسمانی، آن را موجب بیداری و آگاهی می داند؛ زیرا »خود درد، حتی دردهای جسمانی و عضوی، نعمت است، احساس است، آگاهی و بیداری است و «... - مطهری، - 61 :1385 مولوی دردهای فیزیکی و جسمانی را جزوی از زندگی و واقعیت حیات می داند و بدین طریق بدان معنا می دهد وانسان باید از آن در راه تعالی و کمال خود بهره گیرد تا این درد ظاهری و جسمانی، رهبر او به سوی منشا درد و آفریننده درد - خداوند - باشد؛ همان گونه که در کتاب فیه ما فیه آمده است : » به وقت درد دندان و درد گوش و درد چشم و تهمت و خوف و ناایمنی، همه او را خوانند به سرّ و اعتماد دارند که می شنود و حاجت ایشان روا خواهدکردن...« - مولوی، - 179 : 1390 و باز می گوید:
چشم سختش اشک ها باران کند منکران را درد، الله خوان کند - مولوی، - 4690/6/1363
اما آن چه در این مقاله مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد گرفت، درد خودبینی و خودپرستی است که عواملی هم چون؛ علم و دانش ، عبادت و طاعت، حسب و نسب، حسن و جمال، مال و ثروت، مقام و منصب باعث به وجود آمدن آن می شوند.با توجه به این که عالمان علم اخلاق با تالیف کتاب هایی هم چون؛ رسائل اخوان الصفا و خُلّان الوفا، تهذیب الاخلاق، اخلاق ناصری، احیاء علوم الدین، المحجه البیضاء، جامع السعادات، و معراج السعاده و ... اذعان دارند که قوی ترین و بدترین بیماری اخلاقی یک انسان، درد خودبینی و تکبر است و هر انسانی به نحوی از انحا،گرفتار این رذیله اخلاقی می باشد و باید نسخه درمانی برای آن پیدا کند.
حال در این مقاله برآنیم با توجه به اهمّیت موضوع ، و شایع بودن این مرض نفسانی آن را به عنوان یک درد نازل درونی انسان، به روش تحلیلی و با مراجعه به منابع کتابخانه ای از دیدگاه تعلیمی- معرفتی مولوی بررسی کنیم. هدف نویسنده از این مقاله آن است که انسان ها در عصر حاضر که جلوه های خودبینی به وفور در لایه های مختلف جامعه و به اشکال گوناگون وجود دارد؛ با پیروی از رهنمودها و راهکارهای سازنده مولوی ، درد خودبینی را از وجود خود بزدایند و به موازات آن، خدابینی ، دگربینی، تواضع و فروتنی در درون حاصل کنند:
دور باش از صحبت خود پرور عادت پرست بوسه بر خاک کف پای زخود بیزار زن - انصاری، - 43 :1344
درباره پیشینه این پژوهش باید گفت با توجّه به بررسی های انجام شده مقاله ای مستقل با عنوان »درد خودبینی از دیدگاه مولوی« تألیف نشده است؛ فقط در بعضی منابع به صورت پراکنده ، مطالبی عنوان شده است.
درد خودبینی چیست؟
درد خود بینی و خودخواهی از آفات سهمگین اخلاقی و شخصیتی می باشد کهعبارت» از ظّن کاذبی است به نفس در استحقاق مرتبه یی که مستحقّ آن نباشد.« - ابن مسکویه، - 237 : 1381 خودبینی »خودخواهی و در خود نگریستن است که مغایر با خدابینی است «. - سجادی، - 374 : 1381 و در واقع دشمنی با خداوند است، زیرا کبریا و عظمت، تنها سزاوار خداوند است و بس. از این رو، خداوند در قرآن کریم در مذّمت و نکوهش انسان های خودبین می فرماید:کذالک »یَطبعُ االلهُ علیقلبکلّمتکّبرٍ جّبارٍ، هم چنان مُهر می نهد االله بر دل هر متکبر گردنکش« - غافر - 35/این رذیله اخلاقی ، یک سلسله واکنش های روحی و رفتاری را برای شخص خودبین به همراه می آورد ؛ زیرا »بزرگ ترین بیماری که در روح مردمان جای دارد و هرکس آن را به دیده اغماض می نگرد و هیچ کس درصدد علاج آن بر نمی آید، این است که همه معتقدند که هر فرد، به حکم طبیعت، خود را دوست دارد و بنابراین دلبستگی به خود در خور سرزنش نیست؛ ولی همین افراط در دوست داشتن خود، سرچشمه همه خطاهاست.
از این رو کسی که در دام خودخواهی گرفتار است درباره راستی و خوبی و زیبایی داوری نادرست می کند و همواره در این گمان است که باید خود را برتر از حقیقت بشمارد. - افلاطون، - 2166 :1367 از طرف دیگر رذیله اخلاقی خودبینی »اعظم حجابی است آدمی را از وصول به مرتبه فیوضات، و بزرگ تر پرده ای از برای انسان از مشاهده جمال سعادات.« - نراقی، - 226 : 1384 از این رو اکثر شاعران در آثار خود آن را در شمار دردهای نازل نفسانی به حساب می آورند؛ به طوری که حافظ شیرازی، درد خودپرستی را موجب غفلت و بی خبری از حقیقت عشق می داند؛ زیرا »در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند، و خود را ایثار عشق کند.« - همدانی، - 97 :1370 از این رو عشق و عاشقی را موجب رهایی از درد خودپرستی می
داند:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی - حافظ، - 435 : 1372
حال با بررسی و مطالعه آثار مولوی، خصوصاً مثنوی معنوی در می یابیم که درد خودبینی، صفتی نکوهیده و مذموم است؛ و »این اندیشه که شیر مرد واقعی و آن کس که می تواند انسان کامل خوانده شود کسی است که خود را بشکند و از خودی خود رهایی یابد، از همان آغاز مثنوی هرگز از خاطر مولانا خارج نشده است.« - زرین کوب،
- 155 : 1389 از این رو می گوید:
سهل شیری دان که صف ها بشکند شیر آنست آن که خود را بشکند - مولوی، - 86/1/1363
در روزگار مولوی، جلوه های خودبینی انسان ها بیشتر در قدرت گرایی، آوازه جویی و دعوی بزرگی و سری داشتن در فقه و دانش - هم چون بلعم با عور - ، پایه و جاه - هم چون فرعون - که وجهه و اعتبار موهوم اجتماعی را برای آنان به ارمغان می آورد، مجال رشد می یافت. حال مولوی ابیات زیبایی در نقد درد خودبینی فرعون و فرعون صفتان تاریخ بشر دارد که در خور توجه است:
تو اَنا ربﱡ همی گویی به عام غافل از ماهیّتِ این هر دو نام
ربّ بر مربوب کی لرزان بود؟ کی اَنادان بند جسم و جان بود؟
نک انا مائیم رسته از انا از اَنای پُر بلای پُر عنا
آن انایی بر تو ای سگ شوم بود در حق ما دولت محتوم بود
گر نبودت این انایی کینه کش کی زدی بر ما چنین اقبال خَوش
شکر آن کزدار فانی می رهیم بر سر این دار پندت می دهیم