بخشی از مقاله


چكيده
هدف از تحقيق حاضر بررسي رابطه ي بين بهداشت رواني وورزش در بين دانشجويان رشته هاي ادبيات و تربيت بدني دانشگاه آزاداسلامي واحد ابهر كه فرضيه هاي عنوان شده عبارتند از بررسي رابطه بين بهداشت رواني وورزش و همين طور مقايسه هريك از متغييرهاي عنوان شده در بين دو گروه دانشجويان ادبيات و تربيت بدني كه طبق جامعه مورد مطالعه و برآورد دانش جويان در اين دو رشته 720 نفر به عنوان جامعه آماري مشخص شده كه 60 نفر به عنوان نمونه انتخاب گرديده و

آزمون بهداشت رواني گلدنبرگ 28 سوالي بر روي آنها اجرا گرديده است كه جهت آزمون فرضيه ها از خي دو و تي متغيير مستقل استفاده گرديده كه نتايج بدست آمده حاكي از آن است كه بين بهداشت روان وورزش رابطه معني داري وجود دارد ولي بين بهداشت روان و ورزش در بين دو گروه ادبيات و تربيت بدني تفاوت معني داري وجود ندارد.


فصل اول
«كليات تحقيق»


مقدمه :
اعتقاد داريم كه تندرستي يكي از نعمتهاي بزرگ در زندگي انسان است و نمي توان منكر شد كه سلامت رواني در زمره بالاترين نعمتهاست افرادي كه به نحوي از آنها با بيماران رواني عقب ماندگي ذهني و معتادين به مواد مخدر و الكل سروكار دارند به اين امر اعتقاد كامل دارند بديهي است بيماريهاي رواني مخصوص به يك قسمت يا طبقه خاصي نبوده و تمام طبقات جامعه را شامل مي شود. بيماريهاي رواني ، كارگر، كارمند، محصل و ... و به عبارت ديگر امكان ابتلا به ناراحتي هاي

رواني براي همه افراد جامعه وجود دارد و هيچ انساني از فشارهاي رواني و اجتماعي مصون نيست و به عبارت ديگر در برابر بيماريهاي رواني مصونيت نداشته و ندارد و اين خطري است كه مرتباً نسل فعلي و آينده را شديداً تهديد مي كند. به صورتي كه بايد گفت: وجود يك بيماري رواني به

كار عادي و اقتصاد خانواده لطمه شديد وارد مي كند. درآمد سرانه را كاهش مي دهد از لحاظ روابط انساني ساير افراد خانواده را در وضع ناراحت و تأسف آوري قرار مي دهد كه ورزش و تمايل به ورزش مي تواند به اين سلامت رواني افزايش دهد كه تمايل به ورزش و علاقه آن در روحيه افراد و پر كردن اوقات به روش درست مي تواند راهي به سوي سلامت و بهداشت رواني باشد مسأله افزايش بيماريهاي رواني موضوع روز بوده و رابطه مستقيمي با سيرصعودي تمايل افراد به ورزش و جايگذاري ورزش به عنوان يك اصل در زندگي است كه مي تواند باعث بهداشت رواني در افراد شو

د و عدم اهميت به ورزش مي تواند در زندگي تأثير منفي داشته باشد و تعصب نسبت به بيماريهاي رواني و ورزش و اهميت به آنها قدري است كه مي تواند نقش مهمي را در زندگي پر كند. عدم برنامه صحيح و عدم درك از نحوه ورزش كردن مي تواند باعث شود كه سلامت رواني در انسانها

را به تأخير باندازد.(ميلاني فر - 1381)
بيان مسأله :
از دورانهاي بسيار گذشته هر جا كه آدمي مي توانسته سيطره خويش را تثبيت كند، ورزش و حركات ورزشي از زندگي اوليه بوده هر چند اين گرايش اغلب اوقات با برنامه صورت نمي گيرد و به سوي تباهي و نابودي مي رود ولي امروزه معدودند افرادي كه فكر مي كنند ورزش باعث سلامت بدن و روان نمي شود و گاهي اين نظر فراتر از اين است كه ورزش عاملي است كه آدمي مي تواند با آن روح و جسم و جان خود را مورد تزكيه قرار دهد و با اين عامل مي تواند از عصبانيت هاي زودگذر و خستگي روح را كاهش بدهد شكي نيست كه استفاده از ورزش در درمان بيماريهاي رواني و حتي جسمي يك اصل است و اين نكته است كه بزرگاني مثل جيمز و يونگ صريحاً به آن اشاره كرده اند كه البته نبايد افراط گردند و نمي توان گفت كه با ورزش بهداشت رواني مستحكمي مي رسيم بلكه بهداشت رواني بالا مي تواند نشأت گرفته از ورزش و روحيه ورزشكاري در فرد باشد ورزش مي تواند يك گرايش خاص و ذهني انسان باشد كه آن را مي توان يك حالت فيزيكي يكي در فرد است كه باعث سلامتي آن شود.
اهداف تحقيق :
هدف از تحقيق حاضر اين است كه آيا بين بهداشت و سلامت روان ورزش رابطه وجود دارد وكند و آيا تمايل به ورزش در رشته هاي تحصيلي غير از تربيت بدني كمتر است و آيا سلامت رواني در بين رشته هاي تربيت بدني و رشته هاي انساني كه كمتر ورزش مي كنند تفاوت دارند يا نه كه جزو اهداف اصلي و فرعي تحقيق حاضر به شمار مي رود.
اهميت و ضرورت تحقيق:
وظيفه و هدف اصلي بهداشت رواني تأمين سلامت فكر وروان افراد جامعه است براي رسيدن به اين هدف احتياج به نيروي انساني فعال و كاردان و همكاري سازمانهاي دولتي برنامه ريز و بودجه براي گسترش سازمانهاي درمان و بالاخره آموزش بهداشت همگاني در سطح جامعه است كه جهت سلامت فكر وروان افراد جامعه و پيشگيري از ابتلا به بيماري هاي رواني ورزش مي تواند يك عامل مؤثري در زندگي باشد و انسان را همواره سوق بدهد به سوي سلامت و بهداشت رواني و اميد است كه با اين پژوهش ها و راه حلهاي كاربردي بتوان جايگاه ورزش را در زندگي بيشتر و بيشتر كنيم و از كودكي به آموزش ورزش در بين كودكان و نوجوانان خود بپردازيم كه اين تحقيق مي تواند در نهادهاي آموزشي و فرهنگي جايگاه بخصوصي داشته باشد.
فرضيه ها:
1- بين بهداشت رواني و ورزش رابطه معني داري وجود دارد.
2- بهداشت رواني در بين دانشجويان تربيت بدني بيشتر از دانشجويان ادبيات است.
3- تمايل به ورزش در بين بچه هاي تربيت بدني و بچه هاي علوم انساني تفاوت دارد.
متغيرها:
بهداشت رواني متغير وابسته ورزش متغير مستقل، بهداشت رواني متغير
وابسته دانشجويان تربيت بدني و ادبيات متغير مستقل ورزش متغير
وابسته دانشجويان علوم انساني و تربيت بدني متغير مستقل.
تعاريف عملياتي:
بهداشت رواني :
عبارتند از اينكه فرد چه احساسي نسبت به خود، دنياي اطراف محل زندگي و اطرافيان مخصوصاً به توجه با مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد چگونگي سازش وي با درآمد و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويش و عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداكثر امكان طوري كه باعث شادي و بهداشت مفيد ومؤثر به طور كامل شود و بالاخره عبارت است از نمره اي كه آزمودني از آزمون گلد بنرگ(بهداشت رواني) بدست آمده است.
ورزش : عبارتند از حركات بدني به صورت حرفه اي يا آماتوري كه هر فرد براي سلامت خود انجام مي دهد كه عبارتند از حركات فيزيكي كه تمام اعضاي بدن به حركت در آمده و باعث جلوگيري از چاقي و انواع بيماريهاي چربي خون، فشار خون و ... مي شود و بالاخره عبارتند از نمره اي است كه آزمونها از آزمون مربوط به پرسش نامه ضدش به دست آمده است. دانشجويان تربيت بدني عبارت است از كه دانشجوياني كه در دانشگاه مشغول تدريس در اين رشته هستند و دروس آنها مربوط به ورزشها و انواع آنان و سلامتي بدست آوردن و روابط ورزش با عوامل اجتماعي- فرهنگي و رواني است.


دانشجويان ادبيات كه مربوط به گروه علوم انساني و درسهاي حفظي و يادگيري از طريق به خاطر سپردن است.

فصل دوم
« پيشينه و ادبيات تحقيق»

 


هدف بهداشت رواني
وظيفه وهدف اصلي بهداشت رواني تأمين سلامت فكر و روان افراد جامعه است براي رسيدن به اين هدف، احتياج به نيروي انساني فعال و كاردان و همكاري سازمانهاي دولتي، برنامه ريز و بودجه براي ايجاد گسترش سازمانهاي روان درماني و بالاخره آموزش بهداشت همگاني در سطح جامعه داريم.
به طور خلاصه و فهرست وار، بهداشت رواني داراي 4 هدف اصلي است:
1- خدماتي: جهت سلامت فكر و روان افراد جامعه، پيشگيري از ابتلاء بيماران به بيماريهاي رواني، بيمار يابي درمان سريع و پي گيري بيماران ابتلاء به اختلالات عصبي رواني به طور سرپايي و پايبندي كمك هاي مشورتي به افرادي كه دچار مشكلات رواني اجتماعي خانوادگي شده اند.
2- آموزش : آموزش بهداشت رواني همگاني و آشنا ساختن مردم جهت همكاري و استفاده از سرويس هاي موجود در صورت مواجه با مشكلات رواني.
3- پژوهش : تحقيق درباره علل نحوه شروع پيشگيري و درمان بيماريهاي رواني عقب ماندگي ذهني اعتياد و انحرافات مانند پژوهش در مدارس، دانشگاهها ، سازمانهاي پليسي، سربازخانه ها، و كارخانه جات مراكز كايابي درمانگاه هاي عمومي مراكز بهداشت و تنظيم خانواده مادر و كودك و نظاير آن.
4- برنامه ريزي بهداشتي: درباره ايجاد گسترش مراكز جامع و منطقه اي، مراكز بهداشت، مراكز كودكان استثنائي و مراكز مسمومين و مصدومين، مراكز آموزشي جهت بالا بردن كيفيت امور بهداشتي – درماني و سطح آگاهي مردم به وسيله رسانه هاي گروهي و آشنا ساختن اين مراكز به موجود و ايجاد هماهنگي بين برنامه هاي خدماتي، آموزشي و پژوهشي. (ميلاني فر، 1373) ص312
ابعاد فعاليتهاي بهداشت رواني :
1- پيشگيري : هدف اصلي در اين مرحله عليه فعاليتهايي است كه از پيدايش يا افزايش مشكلات روحي و اختلافات رواني جلوگيري مي كند.
2- درمان : در درمان، علاوه بر شناسايي عوامل به وجود آورنده اختلافات فراواني اعم از جسمي و يا رواني بايد به حذف يا كاهش تأثير اين عوامل تا حد ممكن اقدام شود. ضمناً چون فرد

مبتلا به اختلالات رواني حتي بعد از درمان و بهبودي از سازمان رواني شخصيتي بي ثبات و آسيب پذيري برخوردار است بايد مراقب بود كه حتي الامكان عوامل منحل و مزاحم در محيط تعليل يابد تا سلامت رواني او حفظ شود و از بازگشت احتمالي بيماري جلوگيري به عمل آيد.
3- بازتواني: هدف اصلي از فعاليتهاي بازتواني اين است كه به موازات درمان اختلالات رواني بايد توانايي هاي از دست رفته فرد به وي بازگردانده شود تا بتوانند به گونه اي مفيدي به زندگ

ي خانوادگي و اجتماعي و محيط شغلي خود بازگردد.
عوامل مؤثر در تأمين بهداشت رواني
انسانها براي حفظ و تأمين سلامت رواني از جهات مختلف رواني دقيقاً بايد تحت كنترل و مراقبت خود و ديگران قرار گيرد اين واقعيتها عمدتاً از طريق عوامل زير انجام مي گيرد: 1- خانواده 2- عوامل اجتماعي و فرهنگي 3- خود (احمدي 1373) ص 98
انگيزه دينداري يك انگيزه رواني است كه ريشه در فطرت و سرشت انسانها دارد. زيرا انسان در اعماق وجود انسان انگيزه اي را احساس مي كند كه او را به تحقيق و تفكر درباره آفريدگار خويش و جهان هستي و چاره جويي او از پناه بردن به او را مي دارد و به هنگام فشار مشكلات و گرفتاريهاي زندگي از او كمك مي خواهند. اصولاً انسان امنيت و آرامش خويش را در حمايت و سرپرستي خداوند از خود مي يابد. اگر به رفتار انسان در همه ادوار تاريخ ودرجوامع گوناگون بشري بنگريم اين موضوع را به طور آشكار درخواهيم يافت هر چند تصور انسانها در جوامع گوناگون و در طول قرنهاي تكامل فرهنگي تفاوتهايي با هم دارند اما تمام اين تفاوتهايي كه در تصور انسان از ذات خداوند و روش عبادت او مشاهده مي شود تنها تفاوت و در روش و تعبير و تبيين همان انگيزه فطري دينداري است كه در اعماق نفس بشر وجود دارد انسان نياز به چيزي دارد كه اين استعداد فطري را در او بيدار كند و غبار فراموشي از چهره اش بزدايد و آن را در اعماق ناخودآگاهش برانگيزاند تا به طور واضح و آشكار ادراك و احساس مي شود و اين امر از طريق سازگاري انسان به هستي و نگرش او به شگفتي هايي كه خود خدا در وجود خود وي و ساير مخلوقات و كل آفريده است صورت مي گيرد از جمله عواملي كه به بيداري و فعال شدن انگيزه دينداري در انسان كمك مي كند وجود خطرهايي است كه در برخي اوقات زندگي، او را تهديد مي كند و تمام ر

اه هاي نجات را در برابرش مي بندد به طوري كه هيچ گريزگاهي به جز پناه بردن به خدا ندارد. در اينجاست كه انسان با همان انگيزه فطري به سوي خدا كشيده مي شود و از او براي برطرف كردن خطر، كمك و ياري مي جويد. (نجاتي ، 1372) ص198
از جمله عواملي كه به بيداري و فعال شدن انگيزه ها كمك مي كند انگيزه هاي نامطلوب و يا نگران كننده است كه در خود احساس مي كند مي كوشد آنها را از حوزه شعور و احساس خود دور سازد و اين در نهايت، منجر به نابودي و بايگاني آنها در ضمير ناخودآگاه انسان مي شود. اما بسيار اتفاق مي افتد انسان همين تمايلات و انگيزه ها را به طور نا خودآگاه و در شكل لغزشها

ي زباني و اشتباهات كلامي آشكار مي سازد. شواهد نشان مي دهد كه بشر اوليه فرقي ميان بيماري جسمي و رواني قائل نبوده است. تقريباً تمام قبايل ابتدايي عوامل ماوراءالطبيعه را به وجود آورنده حيوانات، اشياء وانسان مي دانستند و اعتقاد داشتند سرنوشت همه چيز از جمله زندگي بشري و نيز اعمال عادي و غير عادي او را ارواح تعيين مي كند. افسانه ها و اساطير جوامع كهن مانند يونان، روم، مصر، چين و ايران بيانگر اين واقعيت است كه در جوامع، در مورد چگونگي ايجاد بيماريهاي رواني و طرز فكري خرافي و ماوراءالطبيعه وجود داشته است كه هنوز در بعضي از جوامع عقب مانده اين نوع توجيهات كاملاً مطرح است.
(شاملو ، 1375) ص 86
به عنوان مثال در دوران اوليه فرهنگ يونان، علاوه بر برداشتهايي از قبيل، دو جريان ديگر وجود داشت يكي روشي بود آميخته از رسوم و آداب و عقايد مذهبي و تدابير پزشكي كه كشيشان آن زمان جهت مداواي بيماران رواني استفاده مي كردند در اين روش بيمار را به معبد مي بردند و به وسيله مراسم مذهبي دعا و تعبير خوابهاي او و دادن داروهاي گياهي معالجه مي كردند در اين دوره يكي از اولين نشانه هاي استفاده از خواب براي درمان بيماران رواني در تاريخ بشر مشاهده مي گردد. جريان ديگري در اين برهه از فرهنگ يونان وجود داشت اين بود كه فيلسوفان اوليه يوناني بحث درباره (روان) بشررا صرفاً قلمرو فلسفه مي دانستند و به پزشكان حق مداخله در اين راه را نمي دادند زيرا از نظر آنها، بيماران رواني افرادي با تفكرات غير منطقي بودند و چون فيلسوفان قدرت تفكر منطقي داشتند لذا فقط آنها مي توانستند طرز فكر بيمار را تصحيح كنند. (شاملو ، 1375 ) ص87ي ناراحتي هاي رواني، مانند بي حسي نقاطي از بدن كه امروزه از علائم ميسري شناخته مي شود آن زمان نشانه مسلم جن زدگي روح محسوب مي شد. در اواخر قرن وسطي كه دوره تفتيش عقايد ناميده مي شد. عده اي مأمور يافتن افراد جن زده بودند آنها در تحرك نقاط مختلف بدن با وسايل نوك تيز فلزي تخصص داشتند و بدين وسيله نواحي غير حساس بدن بيمار يعني محل سكونت جنها را شناسايي مي كردند. اگر بيمار دچار قش مي شد با صدايي بلند آياتي از انجيل را در گوش او مي خواندند تا شيطان بترسد و از روح او خارج شود.
اگر اين روش مؤثر واقع شد دليل بر عظمت روح بيمار و اگر نمي شد بيماري او جسماني به حس

 

اب مي آمده چون بينماران روان تني ترس زيادي در ديگران ايجاد مي كردند اغلب از خانواده و جامعه مطرود بودند و ناچار در كوه و دشت آواره مي شدند و در نتيجه هر روز از حالات انساني دورتر و به ارواح پليدي كه عامه به آن اعتقاد داشتند شباهت بيشتري پيدا مي كردند. (شاملو ، 137) ص87
اگر چه اعدام، سوزاندن، سنگبار كردن جادوگران و جن زده ها تا اواخر قرن 18 در اروپا ادامه و متداول بوده ليكن از اوايل قرن 16 كه آغاز دوره رنسانس يا احياي دانش است. نهضت علمي مخالف اين جريان آغاز شد. افرادي مانند مونتن ، ايوز و فرويد به وجود ضمير ناخودآگاه پي بردند كوشيدند تا به جامعه خود بفهمانند كه بيماران رواني مانند بيماران جسمي بايد به طور انفرادي و با روشهاي پزشكي و انساني مداوا شوند. در اروپا، پزشكي به نام وي ير كه در قرن 16 مي زيست اولين طبيبي بود كه توجه و علاقه خود را معطوف بيماران رواني كرد. او اعتقاد داشت كه اين افراد مشهور به جادوگر و جن زده بيماراني با علل طبيعي هستند. مثلاً پديده هاي ناشي از بي حسي پوستي صرفاً ناشي از تلقين پذيري است، نه جن زدگي، در حقيقت در اواخر قرن 17 در اروپا، جن زدگي و جادوگري و پديده هاي مانند آن به مرور اهميت خود را از دست داد. در اواسط قرن 18 عقايد علمي، انساني و پزشكي جاي اين مفاهيم را گرفت.
(شاملو، 1375، ص 88).
در اواخر قرن نوزده در اروپا، اين عقيده رواج يافت كه همه بيماري هاي رواني صرفاً معلول عوامل ارگانيك نيستند و بايد مجموعه اي از علل ارگانيك و پسيكولوژيك را عامل ايجادكننده آن دانست. اين حركت فكري براساس اين حقيقت استوار بود كه استدلال طرفداران عوامل ارگانيك درباره بيماريهايي مانند: نوروزها، اختلالات شخصيت و اغلب بيماريهاي رواني فني جنون پايه و اساس علمي نداشت، آنها براساس يك سلسله فرضيات سست علت امراض رواني را آسيب ديدگي سلولهاي مضري دانستند. طرفداران نگرش ارگانيك، ساعتهاي متمادي را صرف بررسي و مشاهده تفاوت بين سلولهاي مغز بيماران نوروتيك فوت شده و انسانهاي سالم مي كردند. ليكن هيچ گونه تفاوتي نمي يافتند. پيدايش نظريات و روشهاي ارگانيك در سالهاي اخير بخصوص مطالعات كه در فصل اتصالات بيوشيميايي سلسله اعصاب صورت گرفته است مي تواند راه گشاي مهمي در

شناخت و حل بسياري از معضلات روانپزشكي و روان شناسي مرضي گردد. روشهاي تشخيص و درمان فيزيكي در بيماران رواني بخصوص از دهه 1950 استفاده از داروهاي آرام بخش انتهاي جديدي در درمان بيماريهاي رواني پديد آورد. (شاملو، 1375، ص 89).
فصل دوم
بهداشت رواني و ورزش
پيروزي تيم ملي فوتبال ايران براي ورود به مسابقات جام جهاني سال 1998 ميلادي بر تيم است

راليا و غلبه بر تيم فوتبال امريكا، در آن جام جهاني نشاط و شادي و هيجان زايدالوصفي بوجود آورد كه نظير آن را بيشتر در فتوحات جنگي مي توان مشاهده كرد. البته اهميت ورزش براي افراد و جوامع امري بديهي و مسلم است، اما ابعاد اجتماعي- سياسي و رواني آن در اين زمان شناخته شده تر و از جنبه علمي مورد بررسي هاي عميق تر و گسترده تر قرار گرفته و به رابطه آن با بهداشت رواني توجه خاص شده است. يكي از متخصصان و روان شناسان ورزش مي نويسد: «به نظر من كودكان مانند بچه هاي ساير موجودات زنده براي رشد كردن نياز به بازي و رقابت سالم دارند. مي دانيم كه بازي در تقويت رشد جسماني- رواني و اجتماعي نقش مهمي را ايفا مي كند. تقويت عضلات به كودك ياري مي دهد كه تعادل خود را در فضاي زيستي پيرامون خود نگه دارد. رقابت اگر سالم باشد و به نحوي منطقي نظارت شود مي تواند يكي از پايه هاي رشد كامل فرد باشد.كودك بايد گسترده ترين امكان بازي را داشته باشد. برخي از تمرينات بدني را حتي مي توان به اطفال دوماهه نيز داد، اما رقابتهاي بدني و ورزشي سنگين را به منظور برد و باخت قهرماني نبايد قبل از سن 12 سالگي انجام داد. دراين سن هم لازم است شرايط هر فرد بدقت مورد توجه و سنجش قرار گيرد، البته ضمن آنكه نبايد حس رقابت در ورزش سركوب شود، در تقويت آن نيز از افراط بايد پرهيز كرد. بزرگسالان بايد حتي الامكان در ورزش كودكان و نوجوانان مداخله نكنند و بيشتر نظارت مستقيم انجام دهند .»
(شاملو- 1379 ص 128- چاپ پنجم).
به طور كلي ورزش بخش مهمي از فرهنگ و جامعه ماست و دربرگيرنده ورزشكاران و مردم در تمامي مراحل زندگي مي شود. در فرهنگ ايران، ورزشكاران و به ويژه پهلوانان همواره توأم با خصلتهاي جوانمردي، صداقت و درستي، انسان دوستي، ياري دادن به ديگران و دستگيري از ضعفا و سركشي در مقابل نهادهاي قدرت و ظلم بوده اند. نمونه هاي فراوان از اين موضوع در ادبيات كشورمان و بويژه در حماسه عظيم فردوسي موجود است. فردوسي چنين مي سرايد:
«زنيرو بود مرد را راستي ز سستي كژي زايد و كاستي»
در زمان ما، تحقيقات بسيار نشان داده است كه ورزش علاوه بر اينكه ابزار ارزشمندي براي

سلامتي جسماني است، رابطه نزديكي با سلامتي رواني و به ويژه پيشگيري از بروز ناهنجاريهاي رواني دارد. ورزش از اضطراب مي كاهد، اعتماد به نفس را افزايش مي دهد و خود پنداري مثبت را تقويت مي كند(stryesand catc,1996).
خود پنداري كه هسته اصلي شخصيت انسان است، در طي رشد و تكامل كودك تحت تأثير تجربه هاي بسيار متعدد و در ارتباط با ديگران به وجود مي آيد. كودكان و نوجوانان هويت، استعداد، كفايت و ارزشمندي وجود خود را تا حد بسيار زيادي بر اساس پاسخهايي كه از جامعه دريافت مي نمايند، تعريف مي كنند. بر اساس نظر كوپر اسميت اعتماد به نفس عبارت است از ارزيابي كه فرد از خود دارد و معمولاً در تداوم آن پايدار است. اين نشانه مقدار باروري است كه شخص نسبت به كفا

يت، اهميت ارزش موفقيت خود دارد. اعتماد به نفس از داشتن روابط موفقيت آميز با ديگران وآموختن مهارتها نشئت مي گيرد. مهمترين عوامل ايجاد اعتماد به نفس عبارتند از : خانواده، مدرسه ، فعاليتهاي تفريحي و ورزشي و ارتباط متقابلي كه در اين مراحل فرد مي آموزد.
در كودكي و نوجواني ورزش يكي از فعاليتهاي اساسي زندگي به شمار مي رود. ورزش به ويژه در سنين كودكي و نوجواني مفر سالمي براي آزاد كردن انرژي انبار شده آنها است و اين خود بسيار لذت بخش و آرامش دهنده است. ورزش سبب اجتماعي شدن ايجاد كفايت و مهارت، استحكام روابط خانوادگي، و سهولت دوست يابي و ارتباط سالم با همسالان و همگنان مي شود. در يكي از پژوهشهاي اخير (1999، Simon) در ايالت متحده، 65 درصد از جوانان ابراز كردند كه ورزش آنها را از استفاده مواد مخدر و الكل بازداشته است. اين تحقيق همچنين نشان مي دهد كه ورزش وسيله اي مهم براي ارتقاي سطح زندگي اجتماعي- اقتصادي كودكان و نوجوانان بوده است، البته اين پديده ممكن است جنبه منفي نيز داشته باشد، و اينكه ورزش گاه تنها به زندگي اجتماعي – اقتصادي معدودي از افراد اجتماع كمك مي كند و ضمناً وسيله اي نه براي ارتقاي بهداشت جسم و روان، بلكه بدست آوردن امتيازات خاص اجتماعي – اقتصادي مي شود.
درحالي كه ورزش بايد فرصتي باشد براي كودكان و نوجوانان براي يادگيري مهارتها، همكاريها، كار گروهي، انظباط، مهارتهاي سازگاري، احترام به بزرگترها و مسئولان، رقابت سالم، جوانمردي و اعتماد به نفس و شكست و پيروزي. شركت در فعاليتهاي ورزشي ايجاد خودارزيابي، ارتباط و مقايسه با همسالان و همگنان و رقابت سالم كه به نوبه خود كمك به رشد عزت نفس و

خودپنداري مي كند (1998، Kristovich). شاملو، 1379، ص 129، چاپ پنجم.
سلامت رواني رابطه نزديك با خودپنداري مثبت دارد. خودپنداري مثبت ارتباط با احساس تعلق و هويت فردي و اجتماعي، انگيزه پيشرفت و طبيعي و سالم و نرمال بودن. احساس نرمال بودن بويژه در كودك و نوجوان بستگي زياد دارد به آنچه ديگران انجام مي دهند و نيز كسب احساس خودكفايي هرچه قدر كودك و نوجوان احساس پيشرفت كند، به همان اندازه احساس عزت نفس و تعلق به جامعه در او رشد مي كند. در بزرگسالان نيز تحصيلات نشان مي دهد كه در بيماران قلبي پس از گذشت بحران، ورزش منظم و مداوم سبب ايجاد احساس سلامتي بيشتر، تقويت

 

خودپنداري، پذيرش واقع بينانه بيماري، تقويت خودكفايي و خودياري مي كند. (1995، wiessand Bredmier).
شركت در فعاليتهاي ورزشي اغلب تأثير درماني بر كودكان و نوجواناني كه دچار اختلال عاطفي و يا معلوليت رشدي هستند دارد. ورزش به كودكان و نوجوانان و حتي بزرگسالان اين فرصت را مي دهد كه ارتباطات جسمي، رواني و اجتماعي برقرار كنند، ضمن اينكه احساس اعتماد به نفس و تسلط بر مسائل را در آنها تقويت مي كند (1997، Goldberg and Marks).
البته حمايت همسالان و همگنان، خانواده و مربيان و آموزگاران باور به خود را تقويت مي كند و ترغيب كودكان و نوجوانان استعدادها و تواناييهاي افراد را به حد نصاب موجود در آنها نزديك مي سازد. سوپر و بلاك در سال 1992، در مطالعه 45 مرد بين 18 و 40 سال كه داراي معلوليت جسمي بودند دريافت كرد كه معلولاني كه فعاليت جسمي داشتند، خودپنداري مثبت و نياز بيشتري براي پيشرفت داشتند تا گروه غيرفعال. دو روان شناس ديگر به نامهاي گپ و كريستوويچ در سال 1997 تعداد 45 نوجوان معلول بين 10 تا 16 سال را كه دچار معلوليت جسماني بودند، مورد مطالعه قرار دادند و دريافتند كه مهارت اجتماعي و ورزشي بهترين عوامل پيش بيني كننده سازگاري عاطفي است. افزون براين كودكاني كه به نظر خانواده مهارت بيشتر جسمي و اجتماعي داشتند، از سوي جامعه پذيرفته تر بودند. بروك و هايم در سال 1996 پژوهشي مقدماتي در مورد 16 كودك مبتلا به آسم به عمل آوردند و نتيجه گرفتند كه افرادي كه در ورزش شركت داشتند، خودپنداري مثبت تري داشتند و دچار اضطراب كمتري بودند و با بيماري خود بهتر كنار مي آمدند تا كساني كه در فعاليتهاي ورزشي شركت نداشتند. (معيني- 1379 ص 96.)
كودكان و نوجواناني كه دچار اختلالات رفتاري مانند اختلال توجه و بيش فعالي (ADHD) نيز از شركت در فعاليتهاي ورزشي بسيار سود مي برند. ورزش به رشد مهارتهاي اجتماعي و روابط سالم با همسالان كمك مي كند. براي افرادي كه محدوديت در مهارتهاي اجتماعي دارند و در ابرا

ز رفتار مناسب و يادگيري دچار مشكل مي شوند و از عدم تعادل جسمي رنج مي برند، ورزشهاي انفرادي فوق العاده مفيد است. زيرا احساس پيشرفت و موفقيت مي كنند.
اين عوامل نقش عمده اي در احساس مثبت جسماني، عزت نفس و رشد رواني دارند. مراسم «المپيك هاي ويژه » كه تعداد زيادي از كشورها در آن شركت مي جويند و اخيراً هم در ايران با شركت فعال دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي راه اندازي شده است، به آن دسته از كودكا

ن و جواناني كه نواقص جسماني آنها به اندازه اي است كه قادر به شركت در ورزشهاي معمولي نيستند ياري مي دهد تا در آنها احساس توانايي، رقابت سالم، تعلق به گروه و اعتماد به نفس تقويت شود و رشد روانيي در آنها تسهيل گردد.
ولي ورزش در صورتي كه مناسب براي فرد نباشد، مي تواند نتايج سوء داشته باشد و نقض غرض گردد. مثلاً شكستهاي مكرر، مورد انتقاد قرار گرفتن، تقليد از الگوهاي ضعيف، ارتباط منفي و ناسالم با همگنان و همسالان و فشار دروني و بيروني براي پيشرفت، زمينه هاي مساعدي براي نابه هنجاريهاي رواني و اعتماد به نفس ضعيف ايجاد مي كند. مسئوليت در قبال اولياء، مربيان، افراد گروه، بردن و باختن و توقعات نامناسب مي تواند تأثير منفي بر عملكرد وي بگذارد و از رسيدن وي به حد نصاب توانايي هاي بالقئه اش جلوگيري نمايد و رفتارهايي را تقويت كند كه به سلامت جسماني و رواني او صدمه مي رساند. افزون براين، رقابتهاي شديد و ناسالم در ورزش براي به دست آوردن شهرت و ثروت و قهرماني به اندازه اي جاذبه دارد كه ممكن است سبب عهدم واقع بيني خانواده و نوجوان گردد و سبب شود كه فعاليتهاي مهم ديگر زندگي مانند تحصيل و كار تحت الشعاع آن قرار گيرد. واقعيت تلخ موجود اين است كه تنها تعداد بسيار معدودي به سطح ورزشكاران حرفه اي مي رسند. همانطور كه قبلاً گفته شد، جاذبه اجتماعي و اقتصادي ورزش سبب مي شود كه بسياري از افراد براي رسيدن به اين اهداف از فعاليتهاي مفيد اجتماعي و اقتصادي ديگر نيز خود را محروم مي كنند. زماني كه فرد در رسيدن به هدف حرفه اي خود در ورزش ناكام مي ماند، به دليل نداشتن مهارتهاي ديگر احساس درماندگي و ناتواني خواهد كرد. بر اساس آماري كه در ايالات متحده منتشر شده است، از هر 2300 بازيكن بسكتبال تنها 40 نفر در دانشگاه به بازي ادامه مي دهند و تنها يك نفر در تيم ملي پذيرفته مي شود از تيم فوتبال

دبيرستان تنها 4 درصد به تيم دانشگاه راه مي يابند و كمتر از يك درصد در تيم هاي حرفه اي پذيرفته مي شوند. حتي كساني كه بخت با آنها ياري مي كند و به مقام قهرماني مي رسند نيز معمولاً براي مدت زمان كوتاهي به شهرت و ثروت دست مي يابند و پس از گذشت اين دوره اگر مهارتهاي ديگري نداشته باشند، احساس درماندگي و افسردگي خواهند كرد. (smith , coppel , zone. 1996). (معيني، 1379 ص 101)


مراحل رشد و ارتباط آن با ورزش
رابطه ورزش با رشد و تكامل كودك قبل از ورود به مدرسه مي تواند شروع شود. ولي خيلي اوقات كودكان خردسال آمادگي جسمي و رواني كافي براي بدست آوردن مهارتهاي لازم را ندارد، براي مثال، توانايي بصري كودك تا سن 6 يا 7 سالگي به طور كامل رشد نمي كند. تا آن زمان كودكان دوربين هستند و در ديدن اشياي متحرك نزديك مانند توپ بسكتبال مشكل دارند. قبل از سن 10 سالگي، كودكان تا حد زيادي به بزرگترها متكي هستند، ولي با افزايش سن استقلال در پيروي كردن از قواعد ورزشي و اتكا به خود افزايش مي يابد. در اوايل بلوغ ارزيابي همگنان و همسالان منبع اصلي سنجش خود كفايي است (wiseman , judges 1997). در اواخر بلوغ، از اهميت همسالان كاسته مي شود و به اهميت نقش بزرگسالان، غير از اوليا براي الگو گيري افزوده مي شود. در نوجوانان، به واسطه ويژگي هايي از قبيل رشد تفكر انتزاعي، ازدياد ميل به استقلال،تعارض بين احساس اتكا به خود و ديگران، تلاش براي يافتن پايگاه اجتماعي و احساس هويت. و بالاخره سعي در برآوردن نيازها و مسئوليتهاي جديد، اين توقعات استرس زا است و نوجوان طبيعتاً ميل به استقلال بيشتر، تسلط و خود مختاري واعتماد به نفس دارد و اين امر غالباً با قوانين ساخته و پرداخته شده ورزشهاي رسمي و انتظارات مربيان آنها توافق ندارد. اين ورزشكاران مبتدي در اصل كودك و نوجوان هستند و شركت در فعاليتهاي ورزشي در اساس براي تقويت رشد و تكامل آنها لازم است و نه براي قهرمان شدن. به وجود نيازهاي دوران رشد و گنجايش هاي شناختي كودك و نوجوان؛ حمايت ، مراقبت، ترغيب و تشويش و درك صحيح نيازهاي آنها امري ضروري است (richelson , 1998). (معيني، 1379 ص 102)
نقش بزرگسالان در ورزش كودكان و نوجوانان
كودكان و نوجوانان از راه الگوگيري و تقليد اجتماعي مطالب بسيار زيادي مي آموزند. طرز نگرش و رفتار اوليا و مربيان ورزش تأثير عميقي بر نوع و مقدار شركت فرزندان آنها، مقدار لذت بردن از فعالي

ت ورزشي، كسب ارزشها و باورها، پذيرش و تحمل استرسها و ادراك و تعبير آنها از پيشرفت، موقعيت و شكست، توقعات و تواناييها مي گذرد. اكثر پدران و مادران به وجود فرزندان خود افتخار مي كنند و تا حدي با آنها همانند سازي مي نمايند، ولي گاهي فراموش مي كنند كه كودكان آنها از لحاظ رشد جسمي و رواني در چه مرحله و سني هستند. برخي از اولياء با داشتن انتظارات و توقعات

افراطي سبب ايجاد استرس و اضطراب در كودكان مي شوند و به جاي كمك به پيشرفت آنها جلوي پيشرفت را مي گيرند. (wise , 1997) يكي از نوجواناني كه به تازگي شروع به گرفتن كشتي كرده بود، ولي حالت اضطراب داشت، به روان شناسان مراجعه كرد. روان شناس از او مي پرسيد كه علت اضطراب چيست. نوجوان گفت، مي ترسم در مسابقات كشتي اين هفته اشتباه كنم و ببازم. روان شناس مگويد، مي داني كه غلامرضا تختي هم گاهي اشتباه مي كرد و مي باخت. نوجوان مي گويد اين را مي دانم ولي فكر نمي كنم تختي پدر پرتوقعي مثل پدر من داشت!

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید