بخشی از مقاله
تاريـخ لرستــان
لرستان پيش از تاريخ
بنا به عقيده بسياري از باستان شناسان، لرستان از چهل هزار سال پيش به وسيله اقوامي كه به علت نداشتن خط هويت آنها ناشناخته مانده، مسكون بوده است. در اين عهد، انسان پيش از تاريخ در شكافهايي كه در جوانب پردرخت كوهها حفر ميشد و يا غالبا در يكي از غارها يا پناهگاههاي سنگي متعدد زندگي كرده و از طريق شكار و جمع آوري دانههاي وحشي امرار معاش ميكرد.
به طور كلي بازماندههاي فرهنگي جوامع پيش از تاريخ لرستان، بيانگر آن است كه اين جوامع به تدريج مراحل تكامل فرهنگي از جمله دوره پارينه سنگي، ميان سنگي، نوسنگي و شهرنشيتي را پشت سر گذاشتهاند.
بدين ترتيب لرستان از نظر باستان شناسي يكي از مراكز مهم است، زيرا از جمله معدود سرزمينهايي است كه انسان براي اولين بار به اهلي كردن حيوانات و نباتات پرداخته يا به عبارت ديگر زندگي ده نشيني و كشاورزي را كه لازمه پيدايش تمدن است، آغاز كرده است.
لرستان در دوره تاريخي
در هزاره سوم پيش از ميلاد، اقوام دشت بين النهرين (بابليان ـ سومريان) وارد مرحله تاريخي شدند و بر اثر متوني كه درباره تاريخ مملكت خود و همسايگانش باقي گذاشتهاند تا اندازهاي به روشن شدن زواياي تاريخ مملكت خود و همسايگان ايران كمك نمودند.
در اين متون اشاره به اقوامي شده است كه در شرق بين النهرين يعني سرزمين ايران ساكن بودند. اين اقوام از جنوب به شمال عبارت بودند از: عيلاميان و كاسيها كه در بخشهايي از لرستان سكونت داشتهاند. بنابراين اين دو قوم قديميترين ساكنين لرستان به شمار ميآيند كه نام آنها در متون تاريخي ثبت گرديده است. اينك به اختصار به شرح هر يك از اين دو قوم ميپردازيم.
لرستان در دوره عيلاميان
نخستين قومي كه بر لرستان حاكميت داشته است، عيلاميان بودهاند. آنها از نژاد بومي ايران (آسيانيك) بوده و از چگونگي تشكيل جوامع و ابتداي تاريخ ايشان اطلاع درستي در دست نيست. ولي آن چه مسلم است از اوايل هزاره چهارم و پيش از ورود اقوام آريايي به ايران موفق به ايجاد دولتي در بخشهايي از سرزمين ايران شدهاند. دولت عيلام شامل خوزستان، لرستان امروزي
، پشتكوه و كوههاي بختياري بوده است. بابليها اين سرزمين را «الام» يا «الامتو» يعني كوهستان و شايد كشور خورشيد ميناميدند. شهرهاي عمده آن عبارت بودند از : شوش، اهواز، ماداكتو (صيمره ـ دره شهر) و خايدالو كه در جاي خرم آباد امروزي بوده است. عيلاميها در مدت چند هزار سال هويت خود را در برابر اقوامي نيرومند چون سومريها، آكديها، بابليها و آشوريها همچنان حفظ كردند و عاقبت به جهت اختلافهاي داخلي و جنگهاي خانگي از دشمن خود آشور شكست خوردند (654 ق.م) و از صفحه روزگار به عنوان دولتي مستقل برافتادند.
لرستان در دوره كاسيها
قوم ديگري كه همزمان و به موازات عيلاميها بر بخشهايي از لرستان تسلط داشته، كاسيها هستند. در مورد ريشه نژادي اين قوم كه گويا در مناطق شمالي و غرب لرستان اقامت داشتهاند، اختلاف نظر وجود دارد. عدهاي از محققان و باستان شناسان آنها را بوميان نخستين لرستان دانسته و تعداد زيادي آنان را شعبهاي از قوم آريايي پنداشته كه پيش از ديگر اقوام آريايي ماد و
پارس به ايران مهاجرت كردند و پس از مدتي اقامت در كوههاي قفقاز و سواحل درياي خزر سرانجام به سلسله جبال زاگرس پناه برده و در كوههاي لرستان اقامت گزيده و پس از آميزش با بوميان محل باني تمدن تازه و درخشان شدهاند. به هر حال علي رغم اظهاراتي كه درباره ريشه نژادي اين قوم بيان شده آنان در زمان خود متمدنترين ملل عصر بودهاند. كاسيها چيره دستي فوقالعادهاي در ساختن مصنوعات مفرغي به دست آوردند. آنان مهمترين قبايل كوهستاني زاگرس شمرده
ميشدند و پيشه دامداري داشته و با زباني كه با عيلاميها قرابت داشت سخن ميگفتند. آنان سواركاراني دلير و جنگجو بودند و بارها با همسايگان خود از جمله عيلاميها و بابليها درافتادند. آنها حتي توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن سرزمين حكمراني نمايند. حكومت كاسيها بر بابل در نتيجه شكست از عيلاميها به پايان رسيد. آنها پس از شكست از عيلاميها به سرزمين كوهستاني يعني لرستان بازگشتند.
لرستان در دوران ماد، هخامنشي، سلوكي و اشكاني
كاسيها در دوران حكومتهاي ماد و هخامنشي همچنان استقلال و اقتدار خويش را حفظ نموده و شاهان هخامنشي كه ميخواستند جهت لشكركشي به ساير نقاط سپاهي را از قلمرو آنها عبور دهند مجبور بودند به روساي اين قوم باج بپردازند. اسكندر مقدوني هم در هجوم به ايران چون اين طايفه را مطيع نميديد، با قوايي عظيم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسليم كرد ولي پس از مرگ اسكندر دوباره آزادي خود را بازيافتند.
به طور كلي راجع به نفوذ و فرمانروايي مادها و هخامنشيان در لرستان اطلاع زيادي در دست نيست ولي سكههايي از سلكويهها و آثار قلعهها و قبور و تپهها چند معبد مهرپرستي از دوره اشكانيان به جا مانده است كه شاخص آنها سكههايي به دست آمده از اين آثار است، از آن جمله ميتوان به غار (كوگو) Kogo و قبور اشكاني در دهكده (چمشك) chameshk و ستون سر ستونهاي سنگي از دهستان (تشكن) Teshken واقع در بخش چنگي اشاره نمود.
لرستان در عهد ساسانيان
لرستان در دوره ساسانيان، از لحاظ تقسيمات كشوري جزو سرزمين «پهله» يا «پهلو» محسوب ميشد، يعني سرزميني كه بعدها توسط اعراب جبال خوانده شد.
سرزمين پهله خود به نواحي كوچكتري تقسيم ميگرديد. چنان كه لرستان و منطقه غربي آن يعني پشتكوه (ايلام) را به ترتيب «مهرگان كدك» و ماسبذان ناميده ميشد. اين دو نام تا قرون نخستين اسلامي همچنان به اين نواحي اطلاق ميشد و با تغيير در اعراب آنها مهر جانقذق و ماسبذان خوانده ميشدند. از شهرهاي مشهور منطقه مهرگان كدك يا لرستان عهد ساساني شهرهاي صيمره و شاپور خواست (خرم آباد) را ميتوان نام برد. شهر صيمره حاكم نشين منطقه و شاپور خواست كه گفته ميشود توسط شاپور (اول) بنا نهاده شده بود از شهرهاي آباد و پررونق دوره ساساني محسوب ميگرديد.
آثار و شواهد گوناگون تاريخي حكايت از آن دارد كه لرستان در زمان ساسانيان از عمران و آباداني بسزايي برخوردار بوده است. شاهان ساساني توجه خاصي به اين ناحيه ميكردند به طوري كه چند پل عظيم كه از شاهكارهاي معماري به شمار ميآيند، ساختند و بر اثر همين توجه شهرهاي آن آباد گرديد و زراعت و صنعتش رونق يافت.
در عهد ساساني لرستان هميشه در دست يك نفر فرماندار بود كه از خاندان معروف مهرگان (مهران) و يكي از هفت خانوادهاي بود كه در تاسيس سلطنت ساسانيان به اردشير بابكان ياري
رساندند. آخرين حاكم ساساني لرستان همان هرمزان معروف است كه مقر حكمراني او در شهر صيمره قرار داشت. لرستان در سال 21 هجرت پس از فتح نهاوند به تصرف مسلمين درآمد و هرمزان نيز اسير گشته به نزد عمر در مدينه فرستاده شد و سرانجام در آن جا در گذشت.
لرستان بعد از اسلام
همان گونه كه اشاره شد، اعراب مسلمان در نيمه نخست قرن اول هجري امپراتوري ساساني را منقرض ساخته و تمامي نواحي آن من جمله لرستان را به تصرف درآوردند. پيروزي اعراب مسلمان تاثير ژرفي در فرهنگ مردم لرستان و ديگر نواحي نهاد زيرا مردم با پذيرش آيين اسلام بخشي از فرهنگ باستاني نياكان خود را به فراموشي سپردند. با اين حال توانستند نه تنها زبان بلكه بسياري از جنبههاي فرهنگ كهن را زنده نگهدارند.
طي دو قرن و نيم، از نيمه اول قرن يكم تا اواخر قرن سوم هجري استانهاي لرستان و ايلام كنوني مستقيما زير نظر خلفا اداره ميشد و خراج آنها به حكام كوفه پرداخت ميشد. از قرن سوم هجري به بعد، با روي كار آمدن حكومتهاي محلي در غرب ايران من جمله دولت شيعي مذهب آل بويه لرستان تحت تابعيت حكومت مزبور قرار گرفت و از نفوذ خلفا كاسته شد. در فاصله سالهاي 348 تا 406 هجري يعني نزديك به نيم قرن در درون قلمرو آل بويه، لرستان به تصرف دودماني از كردان، معروف به «برزيكاني» درآمد كه در تاريخ به «آل حسنويه» شهرت يافتهاند. موسس اين سلسل
ه حسنويه بن حسين برزيكاني بود كه قسمت عمده كردستان، كرمانشاه و همدان را تحت كنترل داشت. بعد از وي پسرش «بدر» جانشين وي شد. او لرستان را نيز ضميمه قلمرو خود ساخته و شهر شاپور خواست (خرم آباد) و دژ مشهور آن (قلعه فلك الافلاك) را پايتخت و مركز حكمراني خود قرار داد. بدر در آباداني و عمران لرستان كوشيد و به ساخت ابنيه عام المنفعه همت گماشت.
طولي نكشيد كه او بزرگترين امير غرب ايران گرديد و مورد توجه سلاطين آل بويه و خليفه عباسي واقع شد و از طرف خلطفه عباسي به «ناصرالدوله» ملقب گرديد. سالهاي پاياني زندگاني بدر در نزاع و كشمكش با پسرش «هلال» سپري شد به طوري كه بارها موجبا دخالت آل بويه را فراهم آورد و شهر شاپور خواست چندين بار به تاراج رفت. اين سلسله سرانجام به سال 406 هجري توسط آل بويه منقرض گرديد.
پس از انقراض سلسله آل حسنويه مدت كوتاهي لرستان زير فرمان خاندان كاكويه كه شعبهاي از آل بويه بودند قرار گرفت. در نيمه نخست قرن پنجم هجري تركان سلجوقي به ايران يورش آوردند و در اندك زماني شرق و غرب ايران را درنورديدند و به حاكميت غزنويان و آل بويه بر ايران خاتمه داند. لرستان در سال 435 هجري به تصرف «ابراهيم ينال» برادر طغرل سلجوقي درآمد. ابراهيم ينال شهر شاپور خواست (خرم آباد) را به محاصره درآورد و علي رغم دفاع شجاعانه مردم آن شهر، او موفق گرديد شهر را اشغال نموده و كشتار و ويراني فراواني به بار آورد و مرتكب انواع جنايات گردد. بدين ترتيب لرستان تحت سيطره تركان سلجوقي درآمد و جزئي از امپراتوري آنان شد.
در دوره سلجوقي دودماني از تركان سلجوقي مرسوم به «برسيقان» بر لرستان حاكميت يافت.
برسيقان از حكام و عمال موثر و مشهور روزگار سلاجقه بودند. مركز حكمراني آنان شهر شاپورخواست و الشتره بوده است. هم اكنون يك سنگ نوشته به تاريخ513 هجري مربوط به امير اسفهسالار كبير، ابوسعيد برسق بن برسق در شهر خرم آباد و چند سنگ قبر از اين دودمان در شهر الشتر وجود دارد كه يادآور حاكميت اين خاندان بر لرستان است. سلسله برسقي سرانجام پس از روي كار آمدن اتابكان لر كوچك بر افتاد و به خارج از لرستان رانده شدند.
لرستان در دوره اتابكان لر كوچك (570-1006 ق)
امپراطوري سلجوقي در نيمه دوم قرن ششم هجري از هم فرو پاشيد. در نتيجه حكومتهاي محلي مختلفي از گوشه و كنار اين امپراتوري سربرآورد. يكي از اين حكومتهاي محلي اتابكان لر كوچك بود كه در منطقه لرستان و ايلام (لر كوچك) تشكيل گرديد. موسس اين سلسله كه به نام جد آن، خورشيد به «خورشيدي» نيز شهرت دارد، شجاع الدين خورشيد است، وي كه از سركردگان يكي از طوايف لرستان موسوم به (جنگروي) بود، ابتدا در خدمت حسام الدين شوهلي، از امراي ترك
سلجوقي حاكم خوزستان و لرستان به سر ميبرد و سپس از جانب او به حكومت لرستان گمارده شد. به دنبال ضعف و تجزيه امپراطوري سلجوقي شجاع الدين خورشيد نيز همچون امراي بلاد ديگر فرصت را مغتنم شمرده، لرستان را در قبضه اختيار گرفته و بر خود عنوان اتابك (واژهاي تركي كه از اتا به معني پدر و بيگ يعني بزرگ است) نهاد و بدين ترتيب سلسله اتابكان لر كوچك را بنيان نهاد و جانشينان كه تعداد آنها را 24 تن ذكر كردهاند نزديك به چهار قرن و نيم، از سال 570 تا 1006
هجري قمري بر لرستان فرمانروايي نمودند. اتابكان لر كوچك با هر دسيسهاي توانستند موقعيت و اقتدار خود را تا اواسط دوره صفوي با گردن نهادن به يوغ فرمانروايان وقت ايران از جمله خوارزمشاهي، مغولان، تيموريان، تركمانان، قراقويونلو و آق قويونلو (804-750 ه.ق) كه حمله تيمور به لرستان در زمان شاه عباس (اول) صفوي با كشته شدن شاهورديخان آخرين اتابك لر به پايان رسيد.
لرستان در دوره واليان لرستان (1006-1348 ق)
بعد از انقراض سلسله اتابكان لر كوچك توسط شاه عباس (اول) اداره حكومت لرستان به «حسين خان والي» از بستگان شاهورديخان آخرين اتابك لر سپرده شد. زمامداري واليان از 1006 تا 1348 هجري به طول انجاميد و حكمراني آنها همزمان با سلسله صفويه، افشاريه، زنديه، قاجاريه و پهلوي بود. حكومت واليان تا اوايل دوره قاجار شامل پشتكوه (ايلام) و پيشكوه (لرستان) ميشد ولي از اوايل دوره قاجار بنا به دلايلي كه خواهد آمد تنها به پشتكوه محدود گرديد.
واليان لرستان از لحاظ قدرت سياسي و استقلال به پاي اتابكان نميرسيدند ولي برخي از آنها همچون «علي مردان خان» از اقتدار فوق العادهاي برخوردار بود. خدمات اين سردار دلير و نامآور لرستاني برابر هجوم افغانها در پايان دوره صفوي و مقاومت سرسختانه او در برابر قواي عثماني و همچنين رشادتهاي فراوان وي در ركاب نادرشاه افشار جهت برقراري صلح و ثبات و دفع متجاوزان از كشور، بسيار در خور توجه و تحسين برانگيز است.
مركز حكمراني اتابكان لر كوچك شهر خرم آباد بود. به طور كلي اتابكان لر در آباداني، عمران و برقراري امنيت در لرستان كوشش ميكردند. از اين رو لرستان در دوره مذكور يكي از آبادترين و پررونقترين ايالتهاي ايران محسوب ميشد. اين سلسله نخستين حكومت لر تباري بود كه در لرستان به وجود آمد و بسياري از ويژگيهاي فرهنگي و اجتماعي مردم لرستان در اين دروه شكل گرفت.
لرستان در دوره قاجار و پهلوي
همان گونه كه اشاره شد، تا پيش از روي كار آمدن قاجاريه تمام منطقه لرستان زير نظر والي (حسين خان) به صورت سرزميني نيمه مستقل اداره ميشد و مركز آن شهر خرم آباد بود. امام پس از به قدرت رسيدن قاجاريه تغييرات چشمگيري در لرستان صورت گرفت. آقا محمدخان، باني سلسله قاجاريه، به علت كينهاي كه از لرهاي زنديه در دل داشت نسبت به همه لرها با ديده دشمني مينگريست و اسباب ضعف اين قوم را به هر نحوي كه توانست فراهم آورد چنان كه از طوايف لرستان را به قزوين كوچانيد. همچنين چون واليان لرستان را رقيبي خطرناك ميپنداشت در تضعيف آنها كوشيد. جانشين او يعني فتحعلي شاه به تجزيه لرستان پرداخت چنان كه پشتكوه را مجزا كرد و نفوذ واليان را به همان منظقه محدود ساخت. از آن پس لرستان (پيشكوه) مستقيما زير نظر ماموران قاجار كه اغلب از شاهزادگان و اطرافيان دربار بودند ادراه ميشد.
لرستان تا پيش از تسلط قاجار ايالتي نسبتا آباد و يك پارچه بود ولي در سايه بيتدبيري، بيدادگري و استبداد شاهزادگان و عمال قاجار كه جز به دنبال سود شخصي و چپاول مردم نبودند، به تدريج رو به ويراني نهاد. اقتصاد منطقه به سختي آسيب ديد و هرج و مرج و ناامني همه جا را گرفته و از ميزان جمعيت كاسته گرديد. بسياري مجبور به مهاجرت گرديده و يا به زندگي كوچ نشيني روي
آوردند و طوايف مختلف به جان هم افتادند و اين فرايند بخصوص در اواخر دوره قاجار شدت بيشتري يافت. با سقوط سلسله قاجار و روي كار آمدن رضا خان در سال 1299 هجري شمسي اقداماتي عليه بعضي ايالات از جمله لرستان به عمل آمد كه منجر به درگيريهايي شديد بين قواي دولتي و ايلات و عشاير لرستان گرديد. اين درگيريها از 1300 تا 1312 به جنگ و گريز ادامه داشت.
زبان مردم لرستان
زبان مردم لرستان به دو زبان لري و لكي صحبت ميكنند كه اولي زبان اكثر شعبات قوم لر ميباشد و دومي در بين برخي از طوايف لرستان بخصوص ماطق شمالي لرستان (مناطق الشتر ـ كوهدشت ـ نورآباد) رايج است.
بر اساس مطالعات زبان شناسي، زبانهاي لري و لكي جزو زبانهاي هندو ـ اروپايي به شمار ميآيند. زبانهاي ايراني شامل زبانهاي ايراني شرقي، و زبانهاي غربي ميباشد. لكي و لري جزو زبانهاي غربي محسوب ميشوند.
بسياري از واژهاي لري اغلب ريشههاي باستاني دارند و به احتمال تعداد زيادي از اين واژهها مربوط به زبانهاي كاسي و عيلامي ميباشد. گفته ميشود زبان پارسي در زمان امپراطوري هخامنش
ي، اشكاني و ساساني در لرستان گسترش يافته است. در بين زبانهاي جنوب غربي ايران، زبان (گويش) لري بزرگترين رابطه را با زبان فراسي دارد كه هر دوي آنها دنباله پارسي ميانه، زبان پارتيان قرن هشتم بعد از ميلا هستند، و همان گونه كه ميدانيم پارسي ميانه، زبان پارتيان و ساسانيان بود كه به تدريج شكل داده و به صورت زبان فارسي نزديك است كه بعضي معتقدند كه اين زبان در گذشته نه چندان دور از فارسي منشعب شده است.
معني و مفهوم لر
لر در زبان فارسي به معني مراد و طلب معني شده است و در زبان فرانسه بمعني فرهنگ است و در انگليسي يعني دانستنيها و علوم.
دين و مذهب
پيش از اسلام آيينها و مذاهب مختلف در لرستان رايج بود. اولين نشانههاي آليذز روان كه گفته ميشود دين زرتشت از آن نشات گرفته در لرستان ديده ميشود.
بعدها آيين مهرپرستي در كنار دين زرتشتي در لرستان پديد آمد. همچنين پرستش بانو آناهيتا الهه آبها نيز در لرستان شايع بود. پس از ورود اسلام، مردم لرستان نيز همچون ساير اقوام ايراني به اين دين آسماني گرايش پيدا كردند. از قرن هشتم هجري به بعد به تدريج مردم لرستان آيين تشيع را پذيرفتند و هم اكنون لرستان يكي از مناطق مهم شيعه نشين ايران به شمار ميآيد.
مراسم ازدواج در لرستان
در خرم آباد به ويژه در روستاهاي مختلف لرستان اگر نوزاد دختري متولد شد گاهي ناف او به به نام پسر بچه و يا جواني از خانواده يا طايفه ديگر ميبرند اين مراسم را نافهبر گويند و از اين تاريخ به بعد نوزاد دختر نامزد ميشود و از طرف خانواده پسر گوسفندي به خانه او ميبرند و جشن كوچكي برگزار ميكنند، از اين زمان به بعد تا عروسي لباس و احتياجات دختر به عهده داماد خواهد بود.
در عروسيهاي معمول وقتي دختري از يك خانواده پيشنهاد شد، به بهانهاي چند نفر زن و دختر از خانواده داماد به منزل دختر ميروند تا از نزديك او را ببينند و از هر نظر بسنجند اين مرحله را
سرنجهگيرو ميگويند. وقتي دختر انتخاب شد، در روز مقرر شيريني از جمله، كلههاي قند همراه يك قواره پارچه و يا يك قطعه طلا براي او ميبرند و به نامزدي او رسميت ميدهند. پذيرايي اين روز را شيريني خروني گفتهاند و تا روز عقد رفت و آمد داماد به خانه عروس خيلي كم اتفاق ميافتد.
پس از مراسم شيريني خوراني، دو خانواده با هم قرار و مدارهايي ميگذارند و ليستي را كه مقدار يا مبلغ يا مهريه و ساير احتياجات روز عقد و عروسي در آن قيد شده باشد بين دو خانواده قول و قرار ميشود تا سرانجام كه به توافق رسيدند هر دو مسئول، خانوادهها آن را امضاء ميكنند اين ليست سياهه نام دارد كه در قلم اول نام كلام الله مجيد در آن قيد ميشود.
قلعه فلك الافلاك
يكي از آثار باستاني و تاريخي استان لرستان قلعه فلك الافلاك است. كه اين قلعه بر روي تپهاي در وسط شهرستان خرم آباد بنا شده و داراي برج بزرگ و كوچك است كه طرز بناي اين برجها هر تازهواردي را جلب مينمايد.
عدهاي از اهالي كه سنشان از مرز صد سال گذشته اظهار ميدارند كه به غير از هشت برج اصلي در قديم داراي دوازده برج كوچك آجري و مستحكم و بوده و طوري ساخته شده بودند كه هر ماه آفتاب هنگام طلوع از مشرق در يكي از اين برجهاي متعدد داخل ميشده از اين نظر به دوازده برجي نيز معروف شده است. بعضي نيز در اين مورد بر اين عقيدهاند كه به غير از هشت برج اصلي قلعه، داراي چهار برج بزرگ گلي ديگر از خشت خام در طرف مغرب بوده كه با هشت برج اصلي و آجري آن را دوازده برجي ميخواندهاند.
در بزرگ و سنگين قلعه به سوي شمال شهر قرار دارد و در مقابل يكي از برجهاي قلعه قرار گرفته از اين در كه وارد ميشوند با دالاني سنگ فرش و تاريك و ترسناك مواجه خواهيد شد و از آنجا پس از ديدن دو سنگ نوشته وارد اولين حياط قلعه خواهيد شد.
اين قلعه داراي چاه آب شيرين است كه عدهاي عقيده دارند اين چاه آب در گذشته به بيرون از قلعه راه داشته است. اطراف برجهاي قلعه كنگرههاي بسيار زيادي وجود دارد كه در قديم به جاي سنگر و ديدباني از آن استفاده ميكردهاند وقتي بر روي پشت بام قلعه بايستيد تمام دره خرم آباد، كوههاي اطراف و دشت كرگاه را به خوبي زير نظر داريد.
از زير تپهاي كه قلعه روي آن بنا شده نهري از آب گوارا خارج ميشود كه به گلستان ارم معروف است. آب آن دائمي و منبع بزرگ شهر را از اين آب پر ميكنند .
علاوه بر قلعه فلك الافلاك ميتوان از گرداب سنگي، مناره آجري، پل شكسته، غارهاي هليان، پاسنگر، يافته، كنجي،دوشه، ميرملات، اشكفت قمري نام برد.
صنايع دستي لرستان بازار ندارد
صنايع دستي به عنوان قديميترين حرفه و صنعت ايران و كاربرديترين هنر اين سرزمين از گذشتههاي دور تا به امروز جايگاه رفيعي در فرهنگ و اقتصاد جامعه داشته است.
صنايع دستي لرستان به واسطه آن كه تبلور عيني فرهنگ اصيل، بومي، مردمي و معنوي اين منطقه است همواره معرف خصوصيات بارز و شاخص هنر و تمدن اين مرز و بوم بوده است.
صنايع دستي استان با تمام توانمنديها و استعدادهاي سرشار هنرمندان آن، امروز نياز به ياري و توجه مسوولان دارد. آنچه صنايع دستي گفته ميشود، حاصل هنر و ظرافت فكر و همراهي مهارت و تسلط دست بوده و در حقيقت صنايع دستي بومي هر منطقهاي گفتگو با گذشته پر فراز و نشيب آن مكان است. ورشوسازي، گليم، جاجيم، گيوه بافي، قلم زني روي ورشو، گليم بافي، نمدمالي، گيوه بافي و ريسمان بافي و قلم زندي از عمدهترين صنايع بومي لرستان هستند. گليم، جاجيم،
گيوه بافي، منبت، مشكب و معرق چوب، صنايع دستي تكميلي و تلفيقي، طراحي سنتي، سفال كگري، قلاب بافي، مكرومه بافي، نگارگري، عروسك محلي، ورشوسازي، خوشنويسي، تذهيب، شمع سازي، خراطي و نازك كاري چوب نيز از رايجترين رشتههاي هنري اين استان به شمار ميروند.
مفرغهاي لرستان
در حدود سالهاي 1200 تا 1300 ق.م و شايد آغازي قديمتر، گروهي از مفرغها كاران در امتداد كناره فلات ايران از آذربايجان به طرف جنوب حركت كردند و در چمنزارهاي مرتفع و درههاي سبز ناحيهاي كه امروز لرستان ناميده ميشود اقامت گزيدند و همراه ايشان طايفهاي پرورنده اسب كه اين سرزمين را براي كار خود مناسب ديدند، به آن سو روي آوردند. هنر فلزكاران با اين پيشه محلي
مهم بسيار مربوط بود يا تحت تاثير آن قرار داشت. تقريبا در همين زمان سيل جمعيتي از يك ناحيه مجاور به طرف مشرق جاري شد و اسبها و اشياي مفرغي را، كه بسيار استادانه ساخته شده بود، با خود به دره رودخانه زرد، در چين برد. اشياي مفرغي مزبور وجوه اشتراك اصلي با اشياي مفرغي لرستان دارد.
نمونههاي آلات مفرغي لرستان، اولين بار در سال 1929 در بازار پاريس مشاهده شد و محل كشف آنها نامعلوم بود. دو يا سه قطعه بسيار شبيه آنها هم در موزه بريتانيا يافت شد، اما از آن قطعات هم بر علم محققان چيزي نيفزود زيرا اصل و تاريخ آنها نيز مشكلي لاينحل بود. پس ازچند ماه، اطلاعات دقيق متوالي درباره كشفيات مزبور از ايران رسيد. مردم لرستان اولين نمونهها را تصادف از خاك درآورده بودند و چون پي بردند كه اين اشياء در بازار ارزشي دارد ديري نگذشت كه از روي نظم و قاعده در مقام جست و جو برآمدند و قبرهايي را كه روي آنها با لوح سنگي پوشيده بود خالي كردند. بدين طريق، آثار تمدني كه تا آن گاه به كلي ناشنانس بود آشكار شد. اين تمدن علاوه ب
ر مفرغ كاريهاي خوب (منجوقهاي سبز رنگ سنگين و بزرگ و النگوهاي شيشهاي رنگارنگ) و مهرههاي سنگي پراكنده و ظروف سفالي درشتي كه اغلب آنها فقط با رنگ سرخ آهني آراسته ميشد به وجود آورده بود.
اما معني اشكال و نقوش مفرغي مخصوصا در شكلهاي مركب و در هم آميخته هنوز معمايي بود. با وجود اين، چون با نظر كليتر و وسيعتر بنگريم، مواد اصلي آداب و مراسم ديني نخستين بار آشكار ميشود و يك مرحله خاص و مهم را مشخص ميسازد كه بشر دنياي خود را درك كرده است.
مذهب اين مردم از مذهب همان نقاشان ظروف سفالي متفرع شده بود و هنوز بر قدرت آسماني تكيه داشت. اساس دين بر اعتقاد به خداي بزرگي كه بر موجودات آسماني و فصول و تمام امور زندگي استيلا داشت، مبتني بود. حتي از زمان نگارگران سفالينههاي قديم، اين قدرت آسماني يكي از صورتهايي كه ميپذيرفت صورت بشر بود و گاهي صورت بشري با بعضي از اجزاي صورتهاي حيوانات آميخته بود.
اين تلفيق صورت انسان و حيوان در آثار لرستان و هنر سلسلههاي باستاني چين به هم شبيه است و علاوه بر اين حكم خداي بزرگ واحد و خدايان تابع او در زمينه جاري بود : يكي در آسمان و ديگر در زمين، خاصه در قوه ناميه نباتي. اين معني به شيوههاي مختلف در بعضي از مفرغهاي لرستان، خصوصا در اشيائي كه «طلسم» خوانده ميشود، به خوبي نمايش داده شده است.
مثلا يك دسته از اين اشياء، خداي آسمان را نشان ميدهد در حالي كه بر گربههاي بزرگ، نماينده خورشيد يا جانوران شاخدار، يا نماينده ماه حكومت ميكند. در يك نمونه دو جلوه الوهيت در شكل
واحدي به هم آميخته است (تصوير 1) : سر و صورت دومي نيمه حيواني است و تصوير به طريقي ساخته شده كه تهيگاه يكي از شانههاي ديگري است و دستهاي دومي كه به تهيگاه تكيه داده پاهاي پيكر اولي است. سرهاي خروس كه از سوي كلاهك شكل بالايي و از گردنهاي شيران بيرون جسته مكمل صورت كلي است كه گردن نقوش انساني و حيواني آن به گردنبندها و
قلادههاي مرصع آراسته است. اما صورت تركيبي خاص اين پيكر از آنجا حاصل شده كه شانه و تهيگاه صورتهاي انساني به منزله كفل شيراني است كه رو به روي هم ايستادهاند و به اين طريق صفات الاهي و حيواني در شكل واحدي بر هم منطبق شده و آميخته است. نظير اين شيوه را در مفرغهاي چيني همين زمان ميتوان يافت. اما در بعضي موارد «آسمان خدا»ي لرستان كه از نام محلي او اثري نداريم، بسيار سادهتر از اين است. يك جا اين خدا به صورت مردي كه داراي ريش
سه شاخه است تصوير شده (و نظير آن در چين هم به دست آمده) كه گلوي بزهايي را كه به تنه نخل دندان ميزنند گرفته است (تصوير 2)، يا تاجي از شاخهاي گاو بر سر دارد، زيرا گاو نر به طور كلي نشانه قدرت آسماني شمرده ميشد و حتي در زمانهاي قديمتر از اين نيز منبع قدرت به شمار ميآمد (تصوير 3)، و در شكل اخير موهاي خدا تابيده شده و پيچ و خم موجداري دارد. در ميان شاخها، وسط پيشاني او برجستگي كوچكي ديده ميشود كه صورت كوچك شده «فالوس» است و اين نشانه همان است كه روي پيشاني «ديونيزوس»، خدايي كه شخصيت او با اين خدا شباهت دارد، نيز ديده ميشود.