بخشی از مقاله

چکیده مقاله:

این مقاله بررسی تطبیقی قصهي جذاب و پرطرفدار "روباه و شیر"لُري در منطقه ي جنوب وغرب لرستان با گویش ونوع روایت خاص خود وهمین قصه در زبانلُري مرکزي با روایت مربوط به منطقه را تحلیل میکند.این دو روایت در ظاهر یک حادثه را روایت میکنند و باید داراي یک دلالت معنایی باشند؛ اما پس از بررسی و مقابله این دو روایت بهاین نتیجه خواهیم رسید کهاین دو روایت یک دلالت معنایی را القاء نمی کنند.علی رغم ظاهري یکسان، پیرنگ این دو روایت یکی نیست. هر دو راوي با اضافه یا کم کردن تعدادي از واژگان ساختار روایت را تغییر دادهاند.شروع و پایان در هر روایت کاملا با دیگري متفاوت است و بر این باور هستیم که پیرنگ یکی از عناصر اصلی ساختار است و نشانهاست و نشانه نیز داراي دلالت معنایی است.

کلیدواژهها:روایت، پیرنگ، نیروي تخریب کننده، نیروي سامان دهنده، پارة ابتدایی، پارة میانی، "روباه و شیر"، "شیرگرسنه و درنده، روباه مکار و حیله گر"، "مکر شیر و روباه مکار"، ساختار روایی

مقدمه

قصهاز گونههاي رایج و برجسته ي ادبیات شفاهی و ملهم از فرهنگ عامهاست که چون سایرگونههاي ادبیات عامیانه با روح زندگی و سرشت مردمان در اعصار متمادي پیوند خوردهاست. مردمی که درشکل زندگی و روند رو به رشد خود با تکاپو و میل و رغبت هموارهاین قصهها را به کار برده و با آن ها پیوند خوردهاند.قصه وقصه گویی از هنرهاي دیرپاي دیرین جهان انسانی ست که زایش و پویش آن به زادن و حضور انسان بر میگردد. وقتی که براي ارتباط با سایرین ویا جهان پیرامون خود ونیز کشف پدیدهها بهان نیاز پیدا کرد. وقتی که گرد آتش جمع میشدند یا درغارها بسر میبردند و منقوش شان میکردند یا به عناصرطبیعت مینگریستند تا به کشف تازهاي ازآن ها دست یابند.

آن ها براي تصاویري که برغارها و تخته سنگ ها مینگاشتند بهافرینش قصه دست میزدند و با قدرت تخیل خود بهان ها جان میدادند وشخصیت هاي نمادین و الگووار میدادند. با گذشت زمان ازنسلی به نسل دیگر سینه به سینه نقل شدند و در شکل تکاملی خود متناسب باشرایط زیست بوم مردمان و اقلیم جغرافیایی؛ نوع روابط، فرهنگ، زبان و نگاه تربیتی و پندواندرز به فرزندان خود بهان سامان دادند. بنابراین قصه بخشی از زندگی مادي و معنوي، روحی و روانی؛ ذهنی و عینی انسان شد. سرایش قصه نه براي تفنن و سرگرمی که براي انتقال مفاهیم درست زندگی شکل حیاتی به خودگرفت. این انتقال توسط روایت گران و قصه گویانی کهاز زیرکی و دانایی، تدبیر وآگاهی بیش تري از زمان و زمانه، نسبت بهافراد زمان خود داشتند، نقل میشدند و مسائل مختلف جامعه را از جهات مختلف مطرح و انتقال میدادند. همین امر موجب میشد کهاز تأثیرگذاري خوبی برخوردار باشند و دوام وقوام یابند.

زمانی که در قصهاي براي کودك با شیر، گرگ، پلنگ و روباه و سایر پدیدههاي عینی پرداخته میشود، از جهان خودآگاه وي طلب یاري کرده و به وي هدایت بخشی خاصی داده میشود که چگونه با مشکلات برخورد کند. یا درارتباط با پدیدههاي ذهنی اگرچه به ظاهر انگاشته میشود که کودك از بردن نام آن ها وتصویرسازي ذهنی توسط کودکان ممکن است که بترس برآن ها غلبه کرده یا هول کنند اما واقعیت چیزدیگري ست که با نقل این گونه قصهها که داراي قهرمان الهام بخش و آرامش دهنده وضد قهرمان هاي ترس آور میباشند بهان ها یادآوري میشود که چگونه میتوانند برترس و نومیدي و نکات منفی زندگی با هوش و زکاوت مسلط شده و برآن ها چیره شوند. چرا که کودك همواره باشنیدن هرقصه باآن همزادپنداري کرده و خود را جایگزین قهرمان یا شخصیت قوي داستان میکندپیروزي آن ها را پیروزي خود وشکست ضدقهرمان را شکست ترس ها و نگرانی هاي خود میداند. بنابراین همواره قصهها حاوي پندها، اندرزها، نصایح و نکات کلیدي هستند که نقش مؤثري درتربیت و پرورش کودکان دارند.

ساخت معنایی قصهها بر دو اصل واقع گرایی و خیال پردازي که د رواقع مرز میان جهان عینی و ذهنی ست نهاده شده کهاین دو اصل از ویژگی هاي ساختمند و درهم تنیده ي قصهها هستند. درواقع قصهایینهي تمام نماي جهان واقعی انسان بوده وهست که بازتاب شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، شکل معیشتی، چگونگی مناسبات فردي و اجتماعی، طبقات مختلف اجتماعی، تضاد طبقاتی، روابط انسانی و شکل خویشاوندي افراد باهم، عقاید و گرایش هاي قومی، بناي اعتقادي و باورداشت ها، آداب ورسوم هر قوم یا ملت، بایدها ونبایدها، شایست ها ناشایست هایی ست که با زبان ساده، استعاري و نمادین به شکل جدي یا طنز و گاه هجو وهزل در بی زمانی و بی مکانی به شکل وسیع خود در یک گسترهي بی آغاز و بی فرجام بیان شده و به تصویرکشیده شدهاند.

روایت شناسی قصهها:

اصطلاح فرانسوي روایت شناسی"" narratologie به معنی مطالعه روایت، به مجموعهاحکام کلی درارتباط با ژانرهاي مختلف روایی ست. روایت گستره ي وسیعی از فرهنگ را دربرگرفته که قصههاي عامیانه به عنوان کهن ترین و ارزشمندترین میراث فرهنگی و ادبی هر قوم و ملت محسوب میشوند. قصهها _نثر یا نظم_ ساختاري ساده و شکل روایی دارند که ضمن سرگرمی درانتقال مفاهیم ارزشمند ساخت زندگی همواره نقش اساسی دارند.دراین میان قصههاي مردمان لر، قصههایی ازاین دست هستند که نه تنها پیشینه وغناي زمانی کهاز غناي معنایی و کاربردي خاص خود برخوردارند. این قصهها که ملهم از نوع وتنوع بوده، سرشار از زندگی و چگونگی تداوم زیستن هستند؛ در جهات مختلف قابل بحث و بررسی هستند. جهاتی که هم غناي معنایی آن ها را مشخص تر میکند هم به ما مینمایاند که به لحاظ ساخت روایی و نیز تنوع زبانی و اقلیمی مناطق مختلف از تنوع و تفاوت خاص خود برخوردارند. بعضی از این قصهها به لحاظ فرم و نوع روایت قابل تأویل بوده و گاه شخصیت پردازي قوي آن ها به عنوان عنصري زایشی و تکثرگرا در چگونگی الگوپذیري مؤثر واقع میشوند. گاهی در اوج تخیلی خویش پر میکشند و تا بنِ خیال مخاطب میدوند وگاه در یک قالب ساده همه چیز را روي دایره ي ذهن مخاطب میریزند و بهاو مفاهیمی را منتقل میکند که درزندگی وي تأثیرشگرف خود را برجاي مینهد.

چیستایی روایت:

"روایت؛ ازجمله، مجموعهاي ازنشانههاست کهان ها را میتوان درگروههاي گوناگونی دسته بندي کرد. به بیان دقیق تر، درروایت هاي مکتوب، برخی ازویژگی ها وآمیزههاي نشانهاي زبانی اي که روایت را میسازند نشانههاي روایت کردن - یابه طورخلاصه، روایت کردن - راشکل میدهند: یعنی کنش روایت کردن، منشاء آن، و هدف آن را ارائه میکنند. برخی ازنشانهها و آمیزهها نشانههاي رویدادهاي روایت شده - یا به طورخلاصه، روایت شده - را شکل میدهند: یعنی رویدادها موقعیت هاي نقل شده را بازنمایی میکنند. هریک ازاین دو دسته نشانه را میتوان به دستههاي فرعی دیگري تقسیم کرد. بنابراین، برخی از نشانههاي روایت کردن به طورخاص به راوي - کسی که روایت میکند - مربوط اند، برخی به روایت شنو او - کسی که راوي براي او روایت میکند - . وبرخی به روایت گري او - کنش روایت کردن راوي - به همین ترتیب، برخی ازنشانههاي روایت شده به طورخاص به شخصیت ها مربوط اند، برخی به زمان کنش شخصیت ها وبرخی به مکان رخ دادن کنش هاي آنان.

راوي:

در دستور زبان، میان اول شخص - براي نمونه، "من" - ، دوم شخص - "تو" - ، و سوم شخص - "او" - تمایز میگذارند. اول شخص کسی است که سخن میگوید، دوم شخص مخاطب سخن است و سوم شخص فرد یا شیئی است که دربارهاش سخن میگویند. درروایت شناسی نیزمی توان تقسیم بندي همانندي برقرارساخت: میتوان گفت راوي اول شخص است، روایت شنودوم شخص است وفرد یا شیئی که دربارهاش روایت میشودسوم شخص است. البته درهرجمله، "من" نشان دهنده ي گوینده شاید وجودداشته باشد یا نداشته باشد. "

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید