بخشی از مقاله
زندگينامه امام خميني رحمه الله عليه
ساده زيستن و واکنش امام مقابل اسراف
يكي از نزديكان امام خميني نقل مي كند:
در طول ده سالي كه از نزديك شاهد بوده ام، يكي از نكاتي كه امام به آن فوق العاده اهميت مي دادند، ساده زيستن و عدم اسراف كاري بود. بارها من خود شاهد بوده ام كه امام عزيز از جا برخاسته و به طرفي مي روند پس از مدت كوتاهي متوجه شده ام كه ايشان قصد خاموش كردن چراغي را دارند كه بي مورد روشن است. يا در مورد تلفن هايي كه به دفتر ايشان مي شد، فرموده بودند: « آقايان سعي كنيد از كارهاي تكراري و اسراف جلوگيري كنيد و از افراط نيز بپرهيزيد».
وقتي ايشان ليوان آبي را مي خوردند اگر آب ليوان به نصف مي رسيد بر روي آن تكه كاغذي مي گذاشتند و بقيه آب ليوان را براي رفع تشنگي بعدي خود باقي مي گذاشتند و يا اگر زخمي يا جراحتي بر قسمتي از بدنشان وارد مي آمد، دستمال كاغذي را به چند تكه تقسيم مي كردند و تكه اي از آن را استفاده مي كردند. حضرت امام با تمام مشغله اي كه داشتند تمامي هزينه هايي كه براي منزل ايشان مي شد شخصاً كنترل مي كردند و مسئولين مالي موظف بودند قبل از انجام هر خريدي براي بيت، ليست اقلامي كه قصد خريد آنها را دارند به امام عزيز بدهند.
روز و شب خوابم نمي آيد به چشم غم پرست
بس كه در بيماري هجر تو گريانم چو شمع
وصيتنامة سياسي ـ الهي
بسمالله الرحمن الرحيم
قالَ رسولُالله ـ صلَّيالله عليه و آله و سلَّم: اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثّقلَيْنِ كتابَ اللهِ و عترتي اهلَ بيتي
؛ فإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي' يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوضَ.
الحمدُلله و سُبحانَكَ؛ اللّ'هُمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِك و جلالِك و خزائنِ اسرارِ كتابِكَ الذي تجلّي فيه الاَحديّةُ بِجميعِ أسمائكَ حتّي المُسْتَأْثَرِ منها الّذي لايَعْلَمُهُ غَيرُك؛ و اللَّعنُ علي ظالِميهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبيثةِ.
و بعد، اينجانب مناسب ميدانم كه شمهاي كوتاه و قاصر در باب «ثقلين» تذكر دهم؛ نه از حيث مقامات غيبي و معنوي و عرفاني، كه قلم مثل مني عاجز است از جسارت در مرتبهاي كه عرفان آن بر تمام دايرة وجود، از ملك تا ملكوت اعلي' و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو نايد، سنگين و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگويم ممتنع است؛ و نه از آنچه بر بشريت گذشته است، از مهجور بودن از حقايق مقام والاي «ثقل اكبر» و «ثقل كبير» كه از هر چيز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر اين دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براي مثل مني ميسر نيست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلكه مناسب ديدم اشارهاي گذرا و بسيار كوتاه از آنچه بر اين دو ثقل گذشته است بنمايم.
شايد جملة لَنْ يَفْتَرِق'ا حتّي يَرِد'ا عَلَيَّ الْحَوض اشاره باشد بر اينكه بعد از وجود مقدس رسولالله ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ هرچه بر يكي از اين دو گذشته است بر ديگري گذشته است و مهجوريت هر يك مهجوريت ديگري است، تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» و
ارد شوند. و آيا اين «حوض» مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دريا است، يا چيز ديگر كه به عقل و عرفان بشر راهي ندارد. و بايد گفت آن ستمي كه از طاغوتيان بر اين دو وديعة رسول اكرم ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ گذشته، بر امت مسلمان بلكه بر بشريت گذشته است كه قلم از آن عاجز است.
و ذكر اين نكته لازم است كه حديث «ثقلين» متواتر بين جميع مسلمين است و ] در [ كتب اه
ل سنت از «صحاح ششگانه» تا كتب ديگر آنان، با الفاظ مختلفه و موارد مكرره از پيغمبر اكرم ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ به طور متواتر نقل شده است. و اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر بويژه مسلمانان مذاهب مختلف؛ و بايد همة مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است جوابگوي آن باشند؛ و اگر عذري براي جاهلان بيخبر باشد براي علماي مذاهب نيست.
اكنون ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعة الهي و ماترك پيامبر اسلام ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ مسائل أسفانگيزي كه بايد براي آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي(ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيلهاي كردند براي حكومتهاي ضد قرآني؛ و مفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ دريافت كرده بودند و نداي اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثقلان در گوششان
بود با بهانههاي مختلف و توطئههاي از پيش تهيه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقيقت قرآن را ـ كه براي بشريت تا ورود به حوض بزرگترين دستور زندگاني مادي و معنوي بود و است ـ از صحنه خارج كردند؛ و بر حكومت عدل الهي ـ كه يكي از آرمانهاي اين كتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهي را پايهگذاري كردند، تا كار به جايي رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است.
و هرچه اين بنيان كج به جلو آمد كجيها و انحرافها افزون شد تا آنجا كه قرآن كريم را كه براي رشد جهانيان و نقطة جمع همة مسلمانان بلكه عائلة بشري، از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي(ص) تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند برساند و اين وليدة «علم الاسما ء » را از شرّ شياطين و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اوليا ء الله، معصومين ـ عليهم صلوات الاولين و الا´خرين ـ بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند ـ چنان از صحنه خارج نمودند كه گويي نقشي براي هدايت ندارد و كار به جايي رسيد كه نقش قرآن به دست حكومتهاي جائر و آخوندهاي خبيثِ بدتر از طاغوتيان وسيلهاي براي اقامة جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالي شد. و معالاسف به دست دشمنان توطئهگر و دوستان جاهل، قرآن اين كتاب سرنوشتساز، نقشي جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت
اختلاف گرديد و يا بكلي از صحنه خارج شد، كه ديديم اگر كسي دم از حكومت اسلامي برميآورد و از سياست، كه نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار ـصليالله عليه و آله و سلم ـ و قرآن و سنت مشحون آن است، سخن ميگفت گويي بزرگترين معصيت را مرتكب شده؛ و كلمة «آخوند سياسي» موازن با آخوند بيدين شده بود و اكنون نيز هست.
و اخيراً قدرتهاي شيطاني بزرگ به وسيلة حكومتهاي منحرفِ خارج از تعليمات اسلامي، كه خود را به دروغ به اسلام بستهاند، براي محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها قرآن را با خط زيبا طبع ميكنند و به اطراف ميفرستند و با اين حيلة شيطاني قرآن را از صحنه خارج ميكنند. ما همه ديديم قرآني را كه محمدرضا خان پهلوي طبع كرد و عدهاي را اغفال كرد و بعض آخوندهاي بيخبر از مقاصد اسلامي هم مداح او بودند. و ميبينيم كه ملك فهد هر سال مقدار زيادي از ثروتهاي بيپايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و محالّ تبليغاتِ مذهبِ ضد قرآني ميكند و وهابيت، اين
مذهب سراپا بياساس و خرافاتي را ترويج ميكند؛ و مردم و ملتهاي غافل را سوق به سوي ابرقدرتها ميدهد و از اسلام عزيز و قرآن كريم براي هدم اسلام و قرآن بهرهبرداري ميكند.
ما مفتخريم و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه
ميخواهد حقايق قرآني، كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم ميزند، از مقبرهها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخة نجات دهندة بشر از جميع قيودي كه بر پاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان ميكشاند نجات دهد.
و ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالي بوده، و اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، اين بندة رها شده از تمام قيود، مأمور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است.
ما مفتخريم كه كتاب نهجالبلاغه كه بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين كتاب رهاييبخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن بالاترين راه نجات است، از امام معصوم ما است.
ما مفتخريم كه ائمة معصومين، از علي بن ابيطالب گرفته تا منجي بشر حضرت مهدي صاحب زمان ـ عليهم آلاف التحيات والسلام ـ كه به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمة ما هستند.
ما مفتخريم كه ادعية حياتبخش كه او را «قرآن صاعد» ميخوانند از ائمة معصومين ما است. ما به «مناجات شعبانية» امامان و «دعاي عرفات»
حسين بن علي ـ عليهما السلام ـ و «صحيفة سجاديه» اين زبور آل محمد و «صحيفة فاطميه»
كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از ما است.
ما مفتخريم كه «باقرالعلوم» بالاترين شخصيت تاريخ است و كسي جز خداي تعالي و رسول ـ صليالله عليه و آله ـ و ائمة معصومين ـعليهمالسلام ـ مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ما است.
و ما مفتخريم كه مذهب ما «جعفري» است كه فقه ما كه درياي بيپايان است، يكي از آثار او
ست. و ما مفتخريم به همة ائمة معصومين ـ عليهم صلواتالله ـ و متعهد به پيروي آنانيم.
ما مفتخريم كه ائمة معصومين ما ـ صلوات الله و سلامه عليهم ـ در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكي از ابعاد آن است، در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازي حكومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم كه ميخواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار مختلفة ملت ما در اين راه بزرگِ سرنوشتساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا ميكنند.
ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان در صحنههاي فرهنگي و اقتصادي و نظامي حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند؛ و آنان كه توان جنگ دارند، در آموزش نظامي كه براي دفاع از اسلام و كشور اسلامي از واجبات مهم است شركت، و از محروميتهايي كه توطئة دشمنان و ناآشنايي دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتي كه دشمنان براي منافع خود به دست نادانان و بعضي آخوندهاي بياطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند، خارج نمودهاند؛ و آنان كه توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندي كه دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درميآورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از
دشمنان را از خشم و غضب ميلرزاند، اشتغال دارند. و ما مكرر ديديم كه زنان بزرگواري زينبگونه ـ عليها سلامالله ـ فرياد ميزنند كه فرزندان خود را از دست داده و در راه خداي تعالي و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به اين امر؛ و ميدانند آنچه به دست آوردهاند بالاتر از جنات نعيم است، چه رسد به متاع ناچيز دنيا.
و ملت ما بلكه ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند به اينكه دشمنان آنان كه دشمنان خداي بزرگ و قرآن كريم و اسلام عزيزند، درندگاني هستند كه از هيچ جنايت و خيانتي براي مقاصد شوم جنايتكارانة خود دست نميكشند و براي رسيدن به رياست و مطامع پست خود دوست و
دشمن را نميشناسند. و در رأس آنان امريكا اين تروريست بالذات دولتي است كه سرتاسر جهان را به آتش كشيده و هم پيمان او صهيونيست جهاني است كه براي رسيدن به مطامع خود جناياتي مرتكب ميشود كه قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند؛ و خيال ابلهانة «اسرائيل بزرگ»! آنان را به هر جنايتي ميكشاند. و ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها حسين اردني اين جنايت پيشة دورهگرد، و حسن و حسني مبارك هم آخور با
اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به امريكا و اسرائيل از هيچ خيانتي به ملتهاي خود رويگردان نيستند. و ما مفتخريم كه دشمن ما صدام عفلقي است كه دوست و دشمنْ او را به جنايتكاري و نقض حقوق بينالمللي و حقوق بشر ميشناسند و همه ميدانند كه خيانتكاريِ او به ملت مظلوم عراق و شيخنشينان خليج، كمتر از خيانت به ملت ايران نباشد.
و ما و ملتهاي مظلوم دنيا مفتخريم كه رسانههاي گروهي و دستگاههاي تبليغات جهاني، ما و همة مظلومان جهان را به هر جنايت و خيانتي كه ابرقدرتهاي جنايتكار دستور ميدهند متهم ميكنند. كدام افتخار بالاتر و والاتر از اينكه امريكا با همة ادعاهايش و همة ساز و برگهاي جنگياش و آنهمه دولتهاي سرسپردهاش و به دست داشتن ثروتهاي بيپايانِ ملتهاي مظلوم عقبافتاده و در دست داشتن تمام رسانههاي گروهي، در مقابل ملت غيور ايران و كشور حضرت بقيةالله ـ ارواحنا لمقدمه الفدا ء ـ آنچنان وامانده و رسوا شده است كه نميداند به كه متوسل شود! و رو به هر كس ميكند جواب رد ميشنود! و اين نيست جز به مددهاي غيبي حضرت باري تعالي ـ جلَّت عظمتُه ـ كه ملتها را بويژه ملت ايران اسلامي را بيدار نموده و از ظلمات ستمشاهي به نور اسلام هدايت نموده.
من اكنون به ملتهاي شريف ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه ميكنم كه از اين راه مستقيم الهي كه نه به شرقِ ملحد و نه به غربِ ستمگرِ كافر وابسته است، بلكه به صراطي كه خداوند به آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و متعهد و پايدارْ پايبند بوده، و لحظه { اي } از شكر اين نعمت غفلت نكرده و دستهاي ناپاك عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجي و چه عمال داخلي بدتر از خارجي، تزلزلي در نيت پاك و ارادة آهنين آنان رخنه نكند؛ و بدانند كه هرچه رسانههاي گروهي
عالم و قدرتهاي شيطاني غرب و شرق اشتلم ميزنند دليل بر قدرت الهي آنان است و خداوند بزرگ سزاي آنان را هم در اين عالم و هم در عوالم ديگر خواهد داد. «إنَّه وليُّ النِّعَم و بِيَدِه ملكوتُ كلِّ شي ء ٍ».
و با كمال جِد و عجز از ملتهاي مسلمان ميخواهم كه از ائمة اطهار و فرهنگ سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان و دل و جانفشاني
و نثار عزيزان پيروي كنند. از آن جمله دست از فقه سنتي كه بيانگر مكتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است، چه احكام اوليه و چه ثانويه كه هر دو مكتب فقه اسلامي است، ذرهاي منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمي انحرافي، مقدمة سقوط مذهب و احكام اسلامي و حكومت عدل الهي است. و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت كه بيانگر سياسي نماز است هرگز غفلت نكنند، كه اين نماز جمعه از بزرگترين عنايات حق تعالي بر جمهوري اسلامي ايران است. و از آن جمله مراسم عزاداري ائمة اطهار و بويژه سيد مظلومان و سرور شهيدان، حضرت ابيعبدالله الحسين ـ صلوات وافر الهي و انبيا و ملائكةالله و صلحا بر روح بزرگ حماسي او باد ـ هيچگاه غفلت نكنند. و بدانند آنچه دستور ائمه ـ عليهمالسلام ـ براي بزرگداشت اين حماسة تاريخي اسلام است و آنچه لعن و نفرين بر ستمگران آل بيت است، تمام فرياد قهرمانانة ملتها است بر سردمداران ستمپيشه در طول تاريخ الي الاب
د. و ميدانيد كه لعن و نفرين و فرياد از بيداد بنياميه ـلعنةالله عليهمـ با آنكه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شدهاند، فرياد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن اين فرياد ستمشكن است.
و لازم است در نوحهها و اشعار مرثيه و اشعار ثناي از ائمة حق ـ عليهم سلامالله ـ بهطور كوبنده فجايع و ستمگريهاي ستمگران هر عصر و مصر يادآوري شود؛ و در اين عصر كه عصر مظلوميت جهان اسلام به دست امريكا و شوروي و ساير وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، اين خائنين به حرم بزرگ الهي ـ لعنةالله و ملائكته و رسله عليهم ـ است به طور كوبنده يادآوري و لعن و نفري
ن شود. و همه بايد بدانيم كه آنچه موجب وحدت بين مسلمين است اين مراسم سياسي است كه حافظ ملّيت مسلمين، بويژه شيعيان ائمة اثني عشر
ـ عليهم صلوات الله و سلم ـ ] است [ .
و آنچه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيت سياسي ـ الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيمالشأن ايران ندارد، بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب ميباشد.
از خداوند ـ عزوجل ـ عاجزانه خواهانم كه لحظهاي ما و ملت ما را به خود واگذار نكند و از عنايات غيبي خود به اين فرزندان اسلام و رزمندگان عزيز لحظه ] اي [ دريغ نفرمايد.
روح الله الموسوي الخميني
اعتدال انديشي امام خميني (ره )
سيد ابراهيم سيد علوي
مقدمه
مولاي پارسايان و امير مؤمنان علي (ع) جهل و جهالت را فقر و مسكنتي بيمانند ميدانند و ميفرمايند:«و لافقَر كالجَهْلِ» (نهج البلاغه ،حكمت 51). در جملهاي ديگر حضرت ميفرمايند:«لايُري الجاهَلُ اَلاّ مُفْرِطاً اَوْ مُفَرِطاً» (جاهل و نادان همواره افراط يا تفريط ميكند) «نهج البلاغه ،حكمت 67» ؛ زيرا كه جهالت و ناداني، منشأ و سرچشمة زيادهرويها و كوتاهيهاست .
به طور كلّي ،حيات انساني و مسائل زندگاني ،در حب و بغض و گرايشهاي :ديني ،مذهبي ،مسلكي، عقيدتي، علمي ، سياسي و جز آنها خلاصه ميشود. حتي در مسائل اسلامي همچون :فقه، تفسير، عرفان و بينش سياست اسلامي ،احتمال انحراف به چپ و راست و لغزيدن از جاده اعتدال متصور است. فقط انساني كه از علم و آگاهي بهرة كافي دارد، در حد اعتدال گام ميسپارد و از افراط و تفريط دوري ميگزيند .
قرآن كريم، اهل كتاب را از مغالاة در دين باز داشته است و ميفرمايد:« يا اهلَ الكِتابِ لا تغلوا في دينِكم و لاتقولُوا عَلي اللّه اِلاّ الحَقّ» (نساء / 170).
امام علي (ع) دوستان و دشمنان خود را از دوستي و دشمني بي حساب و كتاب منع كرده و آن را ماية هلاكت و تباهي برشمرده است ؛ چنانكه ميفرمايند:«هَلَكَ فِيَّ رجلانِ: مُحِبُّ غالٍ و مُبغضٌ قال» (نهج البلاغه، حكمت 113).
چنانكه خاطر نشان كرديم ،جهل و ناداني در واقع مبدأ همة گرفتاريهاي بشري و منشأ تمام كجرويها و انحرافات است ؛ اگرچه به صورت علم و دانش جلوه كند، چرا كه بسيارند عالمان و دانشمنداني كه جهل و ناداني آنان را كشته ، و علم و دانش ،سودي به حالشان نبخشيد
ه است.
امام علي (ع) در اين باره ميفرمايند: «رُبَّ عالمٍ قَد قَتلَهُ جَهلُه و عِلمُه مَعهُ لا يَنفعُهُ» (نهج البلاغه ،حكمت 104).
امير مؤمنان علي (ع) در وصيت خود به فرزندش ،امام حسن مجتبي (ع) ،فرمايند: «فَاِنْ اُشكلَ عَليكَ شيءٌ مِنْ ذلك فَاَحْمِلْهُ عَلي' جهالتكَ بهِ فَانَكَ اَوَلُ ما خُلِقتَ جاهلاً ثمٌ علمتَ و ما اَكثرُ ما تَجهَلُ من الاُمور» (هر گاه مشكلي براي تو پيش آمد ،آن را به نا آگاهي خود حمل كن ؛ زيرا تو نخست نا آگاه بودي و جاهل آفريده شدي و سپس ياد گرفتي و آموختي و چه بسيار اموري كه نميداني) «نهج البلاغه ،وصيت 31».
امام علي (ع) چه زيبا فرمودهاند:«اَيها النّاس اِنّا قَدْ اَصبَحنا في دَهرٍ عَنودٍ و زَمَنٍ كَنودٍ... لا نَنْتِفَعُ بما عَلِمْنا و لا نَسْألُ عَمّا جَهِلْنا» (اي مردم! در روزگاري عنود و زماني كژمدار واقع شدهايم... از آنچه آموختهايم بهره نميبريم و آنچه را كه نميدانيم ،نميپرسيم و نميآموزيم) «نهج البلاغه ،خطبه 32» .
امام علي (ع) همچنين ميفرمايند:«لَمْ يُوْجِسْ مُوسَي (ع) خِيفَةً عَلي نَفْسِهِ بَل اَشْفَقَ مِنْ غَلَبةِ الجُهّالِ وَ دُوَلِ الضّلالِ» (موسي (ع) بر خويشتن خويش نترسيد، بلكه خوف و نگراني او از آن بود كه جاهلان غلبه كنند و رشتة امور را به دست گيرند) «نهج البلاغه ،خطبه 4». از اين رو، علي (ع) با ناراحتي بسيار ميفرمايند:«اِلَي اللّه اَشكُو مِنْ مَعشرٍ يَعيُشونَ جُهالاً و يَموتُونَ ضُلاّلاً» (به خدا شكايت ميبرم از گروهي كه در جهل و جهالت زندگي ميكنند و گمراه ميميرند «نهج البلاغه ،خطبه 17».
اصولاً ،يكي از وظايف و مسئوليتهاي خطير رهبران الهي و پيشوايان ديني ،مبارزه با جهل و نا آگاهي است. چنانكه امام علي (ع) ميفرمايند: «و تَعليمُكُم كَيلا' تَجهَلُوا» (بر من است كه شما را آموزش دهم تا جاهل و نادان باقي نمانيد) «نهج البلاغه ،خطبة 34» .
بر اين اساس، هنگامي كه در مجموعة گفتارها و انديشههاي امام خميني (ره) دقت مينمائيم، به وضوح ميبينيم كه حفظ اعتدال و اجتناب از انحراف به چپ و راست، هماره مورد تأكيد ايشا
ن بود. امام (ره) مردم را از تنديها و كنديهاي بي رويه، كجرفتاري و كژانديشي منع ميكردند. ايشان در عين حال كه فقيهي فرزانه بودند و در ابعاد عرفان، تفسير قرآن و سياستِ جهاني نيز جلوهگريهاي برجستهاي داشتند، در همة ابعاد حيات علمي، سياسي و اجتماعي از انحراف و خروج از حد اعتدال و وسط هشدار دادهاند .
امام (ره) تهمت قشريگري به جمعي را صحيح ندانستهاند ؛ همچنانكه فقه را به دور از مسائل جاري زندگي و فقط بر مبناي تأويلهاي دور از لمس نميپسندند. ايشان با اينكه ابعاد عرفاني بر
خي آيات قرآني را حقيقت ميدانستند ،اما تأويلات خنك برخي افراطگران را تأييد نميكردند. هر چند امام (ره) در تفسير قرآن كريم تفسير به رأي را غلط ميدانستند و آن را محكوم ميكردند، ليكن هر فهم را مصداق آن بر نميشمردند و تلاش در دريافت معاني والاي آيات قرآني را امري ممكن و بلكه لازم ميدانستند .
امام (ره) با روشنبينيهاي خاصي به مسائل مينگريستند ؛ به طوري كه پرداخت به موضوعات خارج از حيطة دانش بشري را بي ثمر ميدانستند و از اضاعة فرصت و اتلاف وقت در آن زمينهها بر حذر ميداشتند .
در اين مقاله با توجه به كلمات و بيانات آن رهبر فقيد، چند موضوع را به عنوان نمونه بررسي مينمائيم .
انگيزة بعثت
مسئلة وحي، نزول فرشته و فرود آمدن قرآن بر قلب نازنين رسول اكرم (ص)، از مسائل مهمي است كه از افق ديد و حيطة دانش بشر عادي، بيرون است .از اين رو، پرداختن به آن ،نوعي افراط ،بلند پروازي و حتي اتلاف وقت به حساب ميآيد. آيا بهتر نيست كه انسان در دايرة آنچه كه كشف آن براي او ممكن و فهم آن برايش ميسر است، تلاش كند تا هم خود گامي به جلو بردارد و هم جامعة انساني را به سوي پيشرفت و تعالي سوق دهد ؟
مروري بر كتابهاي سيره و تاريخ، اين مطلب را روشن ميكند كه ،برخي به اين درياي كران ناپيدا وارد شدند و خرافه بافتند ؛ به طوري كه هم خود غرق شدند و هم عدهاي را به انحراف كشاندند .
امام خميني (ره) در اين باره به صراحت ميفرمايند:«اصل بعثت چه هست؟ نزول وحي يعني چه ،بركاتي است كه از اين پديده حاصل شده است» (امام خميني ،تبيان ،ج 13، 77 ؛ همو، صحيفة نور ،ج 18، 268).
امام (ره) دربارة ابعاد بعثت ميفرمايند: «اين ولادت كه به دنبالش بركات پي در پي بود و منتهي شد به بعثت و نزول وحي از جانب خداي تبارك و تعالي' بر قلب مبارك آن سرور، ابعادش براي بشر تاكنون معلوم نشده است». (امام خميني ،تبيان ،ج 13، 76 ؛ همو، صحيفة نور ،ج 18، 190).
همچنين ،ايشان دربارة ماهيت وحي ميفرمايند:« بعد از اينكه دستمان از آن قلّة حقيقتِ وحي كوتاه است و ما نميتوانيم ماهيت آن را درك كنيم، وظيفة ما آن است كه به آرمانهاي وحي نزديك شويم. اين ،كمال بزرگي است ،اگر بتوانيم» (امام خميني ،تبيان ،ج 13، 76 ؛ همو، صحيفة نور ،ج
19، 143).
مطالب فوق ،نمونهاي از انديشهها و گفتار امام خميني (ره) در زمينة عدم پرداختن به امورِ خارج از
قدرت و توان بشري و لزوم استفاده از جنبههاي علمي و ملموس وحي و بعثت محمدي (ص) است. آيا اشتغال به امور خارج از حوزة اقتدار انسان و پرداختن به مسائلي كه او از طرح آنها طَرْفي نخواهد بست، اتلاف وقت و تضييع فرصت نيست؟ آيا بهتر آن نيست كه انسان به جاي دل مشغولي به چنان امور، از بركات و آثار وحي كه ايده آل به شمار ميروند و با حيات جامعة بشري ارتباط مستقيم دارند، بهره ببرد و ديگران را هم بهرهمند سازد ؟
امام خميني (ره) در جاي ديگر ميفرمايند:«انگيزة بعثت، نزول وحي و نزول قرآن است. و انگيزة تلاوت قرآن ،تزكيه است كه دل مصفا گردد و قابليت فهم كتاب خدا را پيدا كند».(امام خميني ،تبيان ،ج 13 ،75 ؛ همو؛ صحيفة نور، ج 14 ،252).
بدون ترديد، قرآن كتاب زندگي است و آيات آن ،انسان را به تعقل و تدبر فرا ميخواند و راههاي رشد و غيّ را مشخص مينمايد. انسان در پرتوِ انديشه و تعقل در آن آيات و بازشناسي موانع راه، به هدف ميرسد .
اميرمؤمنان علي (ع) ميفرمايند: «وَ اُعلَمظُوا انَّكُم لَنْ تَعْرِفُوا الرُشْدَ حَتّي تَعِرفُوا الّذيِ تَركَهُ و لَنّ تَأخُذوا بميثاقِ الكتابِ حتي تَعرفُوا الّذي نَقَضَهُ و لن تَمَسَّكوا به حَتّي تَعرفُوا الّذي نَبَذَهُ فَالْتَمِسُوا ذلكَ مِنْ عِنْدِ اَهلِهِ فانَّهُمْ عَيْشُ العِلْمِ و مَوْتُ الجَهْلِ» (بدانيد شما هنگامي ، راه هدايت و رشد را خواهيد يافت كه ضد آن را بشناسيد. و وقتي بر عهد و ميثاق كتاب خدا، استوار باقي خواهيد ماند كه پيمان شكن را بشناسيد. و زماني به قرآن تمسك جستهايد ،كه تارك و رها كنندة آن را تشخيص
بدهيد. پس، حقيقت را از اهل آن بجوييد كه آنان سرماية حيات و زندگي و مايه مرگ و زوال جهل و ناداني ميباشند).«نهج البلاغه ،خطبه 147».
فقه منهاي عرفان
جمود به ظواهر احكامِ فقهي، بيبهرگي از معنويت و معرفت و ناديده گرفتن جان و روح اعمال، از آفتهاي بزرگ است .
در آيين اسلام ،علاوه بر ابعاد فيزيكي عبادات و شرايط و اركان ظاهري آنها، به جنبههاي روحي و معنوي نيز توجه داده شده است. به عنوان مثال، به صراحت بيان شده است كه روزه،فقط بستن دهان از خوردن و آشاميدن نيست ؛ همچنين، دربارة نماز آمده است كه بايد داراي روح خضوع و خشوع و مانع و جلوگير از منكرات باشد. و نيز دربارة اعمال و واجبات حج در روايات آمده است كه آنچه به درگاه الهي صعود ميكند، تقوا و پارسايي است كه البته ،ذكر شواهد و نصوص در اين باره، مجالي گسترده را ميطلبد .
شريعت اسلام مانند كالبدي زنده و جاندار است و لذا نه فقط يك روح مجرد است و نه صرفاً يك اندام بيجان و بي روح .و حتي كمال مطلوب انسان هم همين است كه او با اين جسم خاكي ،صفا پيدا ميكند و به تعالي ميرسد.
سوگمندانه در اين موارد افراط و تفريط كم نبوده است. كساني بودهاند و هستند كه فقط به قشر و پوسته ميچسبند و مغز و معنا را رها ميكنند. در مقابل ،كسان ديگري هم واقعيات حيات مادي را ناديده ميگيرند و احكام ظاهري و ظواهر احكام را به حساب نميآورند.
امام خميني (ره) در قسمتي از سخنان خود در اين باره ميفرمايند:« يك دستة ديگري كه به ام
ور فقهي و امور تعبدي اشتغال داشتند و ديگران (فلاسفه و عرفا )را تخطئه كردند و ملحد دانستند و حكم كفر صادر كردند. هر دو روش، خلاف واقع بوده است» (امام خميني ،تبيان ،ج 13، 166؛ همو، صحيفة نور ،ج 1، 236)