بخشی از مقاله

زندگی اثار و اخلاق اقبال لاهوری


بسم الله الرحمن الرحیم

علامه اقبال در روز جمعه سوم ماه ذیقعده ، سال ۱۲۹۴ هجری قمری ( ۹ نوامبر ۱۸۷۷ ) در شهر سیالکوت به دنیا آمد . پدر وی از بازرگانان متدین بود. نیاکان اقبال از قبیله سپروی برهمنان کشمیر بودند که در قرن هفدهم به دین مبین اسلام مشرف شدند .
تحصیلات اقبال به رسم معمول زمان از آموختن قرآن در یکی از مساجد سیالکوت آغاز شد و پس از اتمام دوره مکتب به اسکاچ مشن کالج رفت و دوران ابتدایی و متوسطه را در آنجا گذرانید . در آنجا مورد توجه مولانا سید میر حسن ، که یکی از معلمان آن مدرسه و دوستان پدر اقبال بود قرار گرفت . مولانا میر حسن بر خلاف میل باطنی که جوانان را در آغاز از شعر گفتن منع می کرد به جهت

استعداد درخشان و قریحه سرشار اقبال ، او را به سرودن شعر اردو تشویق و ترغیب می نمود . و در اوائل کار اقبال ، اشعار خود را برای تصحیح نزد « داغ دهلوی » ( متوفی ۱۹۰۵ م. ) می فرستاد که وی پس از مدتی گفت که اشعار اقبال از تصحیح بی نیاز است و خود را به داشتن شاگردی چون اقبال مفتخر می دانست .


اقبال بعد از به پایان رساندن اسکاچ مشن کالج ، در رشته فلسفه دانشگاه لاهور ثبت نام کرد و از سر توماس آرنلد بهره ور گردید و دوره فوق لیسانس را در سال ۱۸۹۹ م. در رشته فلسفه با احراز رتبه اول در دانشگاه پنجاب به پایان برد و پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه پنجاب در رشته های تاریخ و فلسفه و علوم به استادی برگزیده شد .


(( ناله ی یتیم )) اولین اثر وی بود که به سال۱۸۹۹ درجلسه ی سالیانه ی انجمن حمایت الاسلام در لا هور خواند و سال بعد هم در همان انجمن منظومه ی دیگری با عنوان (( خطاب یتیم به هلال عید )) را قرائت کرد که باعث شهرت وی گردید . شعر ((هیمالیا )) نخستین شعر اقبال بود که در مجله ی مخزن به سال۱۹۰۱ به چاپ رسید ،انتشار اشعار اقبال همینطور در مخزن ادامه یافت تا اینکه دیگران هم برای گرفتن شعر از اقبال برای چاپ در نشریه های خود به او روی آوردند .


علاوه بر شهرتی که اقبال در شعر و شاعری کسب کرد ،نخستین کتابش را در زمینه ی اقتصاد به زبان اردو به سال ۱۹۰۱ م. تالیف کرد . سپس برای ادامه ی تحصیلات به توصیه ی آرنلد عازم اروپا شد و سه سال در آنجا به مطالعه و تحصیل اشتغال داشت که اثر بر جسته ای بر افکار و آ راء او گذاشت. در دانشگاه کمبریج در رشته ی فلسفه پذیرفته شد و در آنجا با ((مک تیگارت )) پیرو هگل که در آن زمان بسیار مشهور بود ملا قا ت کرد ، سپس با پروفسور براون و نیکسون آشنا شد .


اقبال پس از اخذ درجه ی فلسفه اخلاق از دانشگاه کمبریج وارد دانشگاه مونیخ در آلمان شد و رساله ی خود را تحت عنوان سیر فلسفه در ایران نوشت و به دریافت درجه ی دکتری توفیق یافت . و مد تی هم به جای پرفسورآرنلد در دانشگاه لندن تدریس زبان و ادبیات عربی کرد.
در اواخر دوره ی اقامتش در اروپا به علت تحولی که در وجود او پیش آمده بود قصد ترک شعر و شاعری کرد ولیکن دوستش سر عبدالقادر مانع این کار شد و آرنلد هم در این امر بی تاثیر نبود.
تحول دیگری که در زمان تحصیل در اروپا برای اقبال پیش آمد آشنائی و مطالعه در زبان ادبیات

فارسی بود که بعدها زبان فارسی را برای بیان افکار خود برگزید و دیگر اینکه در اروپا ،اقبال از یک شاعر وطنی به شاعر ملی و اسلامی و جهانی تغییر یافت و سیر تحولات فکری او را می توان از مطالعه ی کتاب بانگ درا دریافت .
اقبال در اوت ۱۹۰۸ م به وطن بازگشت و رئیس بخش فلسفه ی دانشکده ی دولتی لاهور شد و ضمناٌ به وی اجازه داده شد که در خارج به شغل دادگستری بپردازد . بعد از چندی از شغل استادی دست کشید و به همان کار وکالت پرداخت تا افکار خود را آزادانه انتشار دهد . وی شغل وکالت را تا سال ۱۹۳۴ م ادامه داد .


در سال ۱۹۲۶ م علامه اقبال به عضویت مجلس قانون گذاری پنجاب انتخاب شد . اختلافات و کشمکش ها و و ضعیت ناگوار زندگی مردم و عشق به آزادی اقبال را علاقه مند به شرکت در فعالیتهای سیاسی کرد ، تا اینکه وی در سال ۱۹۳۰ م تشکیل دولت پاکستان را در جلسه ی سالیانه حزب مسلم لیگ در الله آباد پیشنهاد کرد .


اقبال به نمایندگی مسلمانان شبه قاره به سال ۱۹۳۱در اولین موتمر اسلامی فلسطین که در شهر بیت المقدس تشکیل یافته بود شرکت نمود و در اواخر سال ۱۹۳۲ در کنفرانسی که در لندن تشکیل شده بود شرکت کرد و در مراجعت از اسپانیا دیدن کرد و « مسجد قرطبه » در روحیه ی او

تاثیر عمیق گذاشت که در منظومه ای تاثبرات روحی و قلبی خود را به نام « مسجد قرطبه » جلوه گر ساخت و در سال ۱۹۳۳ از افغانستان دیدن بعمل آورد و از مزار حکیم سنائی را زیارت کرد.
در چهارم د سامبر ۱۹۳۳ دانشگاه پنجاب درجه ی دکترای افتخاری به او اعطا کرد .
در سال ۱۹۳۴ به گلو درد دچار شد که تا پایان عمر ادامه داشت و در آغاز سال ۱۹۳۸ به تنگی نفس و ضعف قلب مبتلا گردید تا اینکه بالأخره در ساعت پنج بامداد روز پنجشنبه بیست و یکم آوریل۱۹۳۸ (بیستم صفر سال ۱۹۳۷ ه . ق ) دار فانی را وداع کرد .


ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد چشم خود بر بست و چشم ما گشاد
و در گذشت او به زندگانی پر فراز نشیب او خاتمه داد در حا لی که دو آرزوی بزرگ او بر آورده نشده بود یکی زیارت خانه ی خدا و دیگری مسافرت به ایران .


آثار علامه ی اقبال به ترتیب زمانی
 علم الا قتصاد : اولین کتاب درباره ی اقتصاد به زبان اردو که در سال ۱۹۰۳ در لاهور به چاپ رسید.
 توسعه حکمت در ایران (سیر فلسفه در ایران ) : مشتمل بر تاریخ مختصری از حکمت الهی در ایران .
 تاریخ هند : اقبال این کتاب را برای استفاده ی دانشجویان به رشته تحریر در آورد .
 اسرار خودی : این کتاب را از طرفی جهت طرد تمدن مادی اروپائی و از طرفی برای مبارزه با بیگاری و تنبلی به نظم کشید ه است و سعی کرده تا مردن را به اسرار نهفته ی درونی نهاد مردم که آن را ((خودی )) نامیده است آشنا سازد .
 رموز بیخودی : این منظومه رابطه ی فرد و ملت را شرح می دهد .
 پیام مشرق : در این مجموعه ،اقبال افکار مشرق و مغرب را مقایسه کرده است .
 بانگ درا : کتاب پیامهای شور انگیز شاعر به هموطنان خود از مسلمانان و هندو است و ترغیب آنان به کار و کو شش که اولین مجموعه ی اشعار اردوری است .


 زبور عجم : مجموعه ی اشعار کتاب شامل غزلیات و قطعات و مستزاد اقبال که مثنوی گلشن راز جدید و بندگی نامه را به ضمیمه دارد .
 جاوید نامه : اقبال این منظومه ی فارسی را به نام فرزندش جاوید اقبال سروده است .
 احیای فکر دینی در اسلام : شامل هفت سخنرانی درباره ی مباحث اسلامی است که به سال ۱۹۲۹ م ایراد و در سال ۱۹۳۰ چاپ شده است .


 مثنوی مسافر : شرح قسمتی از مسافرت اقبال به افغانستان و راهنمایی های او به ملت افغان است .
 بال جبریل :دومین اثر اردوی اقبال است که در سال ۱۹۳۵ به چاپ رسیده است که شامل غزلیات و دو بیتی ها و منظومه های دیگر اوست .
 پس چه باید کرد اقوام شرق : در این اثر اقبال به راهنمایی مولانا ، تعالیم اخلاقی به منظور رهایی از مشقات زندگی به مردم مشرق زمین می دهد .
 ضرب کلیم : سومین دیوان ارد وی اقبال است که در ۱۹۳۶ انتشار یافت و حاوی موضوعات زیر است : اسلام و مسلمانان ،تعلیم و تربیت ،زن ،ادبیات و هنرهای زیبا ، سیاست شرق و غرب و افکار محراب گل خان .
 ارمغان حجاز : مجموعه ی دو بیتی هایی به زبان فارسی و اردو است که شاعر به شوق زیارت اماکن متبرکه بیت الله آرزوهای قلبی خود را در آن گنجانده است و در قسمت دو م منظومه ی دیگریست تحت عنوان« مجلس شورای ابلیس » که در اقبال سیاست امروز جهان را مورد انتقاد قرار داده است .


 یادداشتهای پراکنده : مجموعه ی خاطرات چند ماهه ی اقبال است که به همت جاوید در سال ۱۹۶۱ م. طبع شده است .
آثار دیگری پس از وفات وی چاپ شده است که روشن کردن جنبه های زندگانی اقبال و افکار او اهمیت زیادی دارد.
سبک شعر اقبال
آثار اقبال متنوع است و در هر نوع شعر طبع آزمائی کرده ولی آنچه از اقسام شعر مورد توجه ی شاعر قرار گرفته همانا غزل و دوبیتی و مثنوی است . اگر چه تعداد مثنویهای اقبال نسبت به اشعار دیگر او بیشتر است اما غزل با طبع سرشار و ذوق خدادادی او سازگار تر بوده است و غزلیات شیوای او در جاوید نامه گواه این مدعاست .


اشعار اقبال در سبک خراسانی بسیار محدود است زیرا وی اصلاٌ به این سبک توجهی نداشته و زمان او عصر قصیده سرایی نبوده است و قصیده هایی هم که سروده فاقد تشبیب و تغزل متداول در قصاید دیگر شعر است . گرچه برخی سروده های اقبال بویژه پیام مشرق یاد آور سبک خراسانی است اما خالی از تشبیهات و موجز می باشد . عصر اقبال از نظر شعری دورانی است

که سالیان متمادی از آغاز شعر فارسی گذشته و فراز ونشیب های زیادی را پشت سر نهاده از اینرو است که اقبال با مطالعه ی شعرا و آثار برجسته ی شاعران عارف پیشه تحت تاثیر تنی چند از آنان قرار گرفته و محور اساسی فکری خود را از نظر سبک و شیوه در آثارش بر تعالیم بزرگانی چون فردوسی ،خواجه عبدالله انصاری ،ناصر خسرو ،سنایی ،نظامی ،عراقی ،امیر خسرو ،عطار ،مولوی ،سعدی ، حافظ ،فیضی ،بیدل ،غالب ،صائب و دیگران گذاشته است . با توجه به خصوصیات سبک

عراقی به این نکته میرسیم که« سبک اقبال » بسیار نزدیک « سبک عراقی » است زیرا وی از نظر جنبه های صوری بیشتر به حافظ و از نظر معانی و محتوا به مولوی نزدیک است . در سروده های اقبال فکر و فن سخنوری مولانا کاملاٌ مشهود است چه از نظر برداشتهای عرفانی و فلسفی و چه از جهت اشارات قرآنی و روایتی .


از اینرو است که استاد فروزانفر در مورد اقبال می گوید « اقبال لاهوری تجلی روح مولوی بوده که در این عصر طلوع نموده است » . از توصیفات و تضمینات مولانا بسیار در آثار دیده می شود . در مثنوی اسرار خودی اقبال به توصیه ی پیرو روم ( مولوی ) برای بیداری مسلمانان و مردم در بند جهان اسلام درس خودی و خود شناسی توصیه میکند .


اقبال همچون مولوی زبده و چکیده ی جهان آفرینش را « انسان » می داند « انسان کامل » در نظر آنان حضرت رسول (ص ) است که حکم روح کاینات دارد . عشق و محبت در اندیشه ی هر دو بر تعلق و تفلسف برتری دارد و عشق را عصاره همه ی خوبیها کاینات می دانند . البته این را نباید ار نظر دور داشت که قصد اقبال تکذ یب عقل نبوده وآثارشعری خویش در موارد متعدد به اهمیت عقل و خرد و علم و حکمت اشاره کرده است . علاوه بر مولانا ،علامه اقبال به استقبال و تضمینات آثار فکری سعدی هم توجه نموده حتی از نظر وزن و ردیف و قوافی مشترکاتی بین اشعار فارسی ب

ا اردوی اقبال با سعدی می بینیم . در مورد توجه اقبال به اشعار حافظ باید گفت که اقبال یکی از واصفان بی مانند حافظ است بویژه شیفته سمبولیزم حافظ بوده و در موارد مختلف آثار خود به نقل و تضمین و توصیف اشعار شاعر شیراز پرداخته و از لغات و ترکیبات شعر حافظ در آثار خود بهره ها گرفته حتی جواب دیوان شرقی گوته را به سبک و زبان حافظ داده است .
اقبال با وجود استقبال از شعر شاعر سبک هندی سخن خود را از نقایص این سبک دور نگاهداشته است . دکتر حسین خطیبی در این باره چنین اظهار نظر می کند : « از سبک هندی اثری که در اشعار اقبال دیده می شود یکی گاه گاه مضامین و افکاری است که در ضمن غزل و مثنویها و سایر آثار او مشاهده می کنیم که تا اندازه ای ،آن هم نه با دشواری و تکلف به سبک هندی نزدیک می

گردد و دیگر بعضی از اصطلاحات و ترکیبات زبان فارسی مستعمل در میان ما متفاوت است و می توان قسمتی از آن را با قیمانده ی اصطلاحات ترکیبات سبک هندی و دنباله ی آن دانست و قسمتی دیگر را در شمار لغات و اصطلاحات کلمات است که در بیت غزلیات و سایر آثار او گاه گاه بچشم می خورد و در حقیقت مهمترین وجه امتیاز آثار او از اشعار شعرای سبک قدیم عراقی به شمار می آید » .


از آنجا که اقبال ، شاعر عارف است تمثیلها و رمزهای شعر او یاد آور شیوه ی بیان شعرای این سبک چون سنائی و عطار و مولوی است . از طرف دیگر اقبال شاعریست متفکر و بلند اندیشه و آگاه به مسائل روز ،به این جهت است که در هر یک از انواع شعر که سخن می گوید رمزی و نکته ای را می آورد چون فردی است خبیر و آشنا به مسائل دین و فلسفه و سیاست و در عین حال زبان ادبی او آمیخته با صنایع و بدایع و ظرافتهای هنر کلامی است . اینگونه ویژگیها به شعر اقبال

رنگ خاصی می دهد که در کمتر شاعری می توان این خصوصیان را سراغ گرفت ،لذا از نظر سبکی باید اقبال را شاعری صاحب سبک دانست که صدها شاعر فارسی و اردو زبان آن را مورد استقبال قرار دادند . بنابراین « سبک اقبال » در تاریخ شعر و ادب برای خود جای ویژه ای باز کرده است و بطور خلاصه منظور او از شعر تنها بهبود و پیشرفت عالم انسانی است .
ویژگیهای اساسی اندیشه ی اقبال
موضوعات اساسی که در محور اندیشه ی اقبال بر پیرامون آن دور می زند به علت متنوع بودن آثار او به اجمال شامل مباحث زیر می باشد :
عرفان بدون تردید در شعر و آثار اقبال جنبه ی بسیار قوی دارد از آنجائی که شاعر ار

ادت خاصی نسبت به مولوی دارد سعی می کند گام بر جای پای او بگذارد و ارزشهای مثبت تصوف را تایید کرده و جنبه های منفی آن را در مورد انتقاد قرار می دهد . از طرفی چون محیط اجتماعی که اقبال در آن می زیسته دستخوش حیله گریها و دسیسه بازیهای دولتهای استعمارگر و عاملان بدبختی مردم بوده این مسائل او را سخت ناراحت و مضطرب ساخته بود . لذااقبال برای اصلاح چنین جامعه ی فاسدهمت گمارده و در اشعار خویش تازیانه ی انتقاد را بکار می گیرد و مردم و جامعه را متوجه خطر می کند و اندیشه های بدیع و تابناک عرفانی وحکمی خود را با کمال نبوغ به

روشنی و سادگی آن چنان زیبا بیان می کند که گوئی سرود زندگی سر می دهد و خون تازه در عروق ملت خواب رفته می دهد و عظمت گذشته ی اسلامی آنان را یاد آور می شود و بیدارباش می دهد با از خواب غفلت تاخیزند و رکود فکری وانجماد اندیشه را رها کرده ئ زنجیر گران بندگی و استعمار را از پای خود بر کنند و امید به آینده ی روشن در سایه ی اتحاد و وحدت اسلامی داشته باشند و از حزن و یاس دست بردارند تا به زندگی سرشار از شعف و امید و سازنده و پویا دست یابند ،بر این پایه اقبال هند را برای زندگی و درخدمت زندگی می داند و بس ،و هنرهایی که فاقد شور حیات باشد از نظر اقبال باعث نابودی ملت می شود به این جهت است که اقبا ل« درباره ی هنرمندان منحط شبه قاره معتقد است که مخیله ی آنها روح مایوس و فلک زده را منعکس می

سازد و عشق و شور و مستی را نابود می کند . افکار تاریک آنها پیغام مرگ و هلاکت است . اینها خد را از واقعیات زندگی دور نگاه داشته اند و فقط احساسات هوس آمیز جنسی را ابراز می کنند... بنظر اقبال هنری که صلاحیات تربیت خودی ندارد ترحم انگیز است مقصد هنر اصلاح زندگی و هدف آن رسیدن به حیات جاویدان می باشد. ایده آل هنرآدم گری است ... » .
برای این است که « اقبال معتقد است که انسان تنها در اطاعت احکام الهی مجبور است و این جبردینی در حقیقت رهبر اختیار ما است ،زیرا اگر انسان مطیع و تابع حق گردد و خودی را با اوصاف الهی متصف سازد ، جمله ی قوای عالم مطیع وفرمانبردار او می گردد :


در اطاعت کوش ای غفلت شعار می شود از جبر پیدا اختیار ... »
اقبال به مردم توصیه می کند که « به جای توجه به تعلیمات صوفیه قرآن بخوانند و در سایه ی آن کتاب آسمانی راه زندگانی را پیدا کنند :
گر تو می خواهی مسلمان زیستن نیست ممکن جز به قرآن زیستن
از جانب دیگر محرک اساسی زندگی را آرزو می داند و می گوید :
آرزو را در دل خـــــــــــود زنده دار تا نگردد مشــــــت خاک تو مزار
محکم و استوار شدن خودی را از عشق می داند :
از محبت چون خودی محــکم شود قوتش فرمــــــانده ی عالم شود
پنجه ی او پنجه ی حق می شود ماه از انگشت او شق می شود.
البته عشقی که این همه نیروی فوق العاده دارد باید یاد آور شد که طبق عقیده ی اقبال از تقلید مرد کامل که عالیترین نمونه ی آن پیغمبر اسلام (ص ) می باشد برخوردار است . کردار پسندیده و اخلاق حسنه ی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم می تواند جهانیان را به عالیترین مقام راهنمایی نمود ... »


« انسان کامل از نظر اقبال که به نامهای مومن و مرد حر و مرد حق و نائب حق نامیده می شود اساساٌ همان آدمی است که علت آفرینش او در آیه ی ((انی جاعل فی الارض خلیفه )) ذکر شده است ، زیرا اقبال برای تربیت انسان کامل تنها احکام قرآنی را مستلزم قرار داده و رشد نمو او در پرتو آئین الهی دانسته است :
مردم حق از کـــــــس نگیرد رنگ و بو مرد حــــــق از حق پذیرد رنگ و بو
هر زمان اندر تنــــــــــــــش جانی دگر هر زمان او را چوحق شأنی دگر... »


اگر چه اصول اساسی اندیشه اقبال را به جهت گستردگی و تنوع ،هر چند فهرست وار نتوانستیم آنطور که باید و شاید بیان کنیم ولی همین مقدار می تواند گویای حقیقت و جود شخصیت این متفکر بزرگ عالم اسلامی باشد .
نکته دیگری که نمی توان بدون اشاره از آن گذشت همانا توجه و تمایل عجیب اقبال به قرآن و تعالیم اسلام و ارادت به حضرت ختمی –مرتبت (ص) و خانواده ی ائمه اطهار (ع) است . در کمتر اثری از علامه ممکن است نفوذ و تاثیر قرآن و تعلیمات حیات بخش اسلام وجود نداشته باشد . از آنجایی که دنیای اقبال بر تکاپو حرکت و تلاش برای بازسازی جامعه ی عقب مانده و مبارزه با

دشمنان ملت است و نیل به حریت و استقلال باید این دعوت بر اساس اصول اعتقادی باشد تا قابل پذیرش باشداقبال با تامل در آیات قرآن و تدبر در موضوع جبر و اختیار و تقدیر ، قائل به آزادی مسولیت هر کسی در برابر کردارش میشود ، و این بهترین عقیده ای است که می تواند اساس دعوت او قرار گیرد .....
اصولاٌ اقبال از این که دانشمند ان مسلمان « قرآن را در روشنائی فلسفه ی یونانی فهم کنند » سخت مخالف است ، زیرا دریافته است که روح قرآن به امور عینی توجه دارد و فلسفه ی یونانی به امور نظری . بدین گونه فیلسوف ما با درون گرایی افراطی صوفیانه و نفی جهان محسوس – که به دنبالش ترک فعالیتهای اجتماعی را سبب می شود – صریحاٌ مخالفت می کند ؛ از سوی دیگر عشق ،خلوص نیت ، تزکیه نفس و مکاشفه و دیگر جنبه های مثبت و سازنده ی عرفان را – که در حقیقت تعلیمات اصیل اسلامی است – می پذیرد .


....اقبال با توجه به پویایی و تحرکی که در متن دستورهای اجتماعی اسلام است معتقد است که « با بهره گیری اسلامی ، مسلمانان امروز می توانند به رفع دشواریهای سیاسی و اجتماعی عصر جدید نائل شوند ...» سپس او « اجتهاد » یعنی کوشش علمی برای استنباط احکام الهی را از مدارک شرعی ، نیروی زنده و محرک اسلام معرفی می کند ، که قادر است در رویدادهای دنیای جدید و تنگناهای عصر صنعت مسلمین را راهنما و یاور و تجات بخش باشد . او در آثار منظوم و منثورش ، و حتی خطابه ی تاریخی که در حزب مسلم لیگ خوانده ، همه جا مسلمانان را به جمع شدن برگرد قرآن و الهام گرفتن از تعلیمات حقوقی و سیاسی اسلام فرا خواند.
از طرفی چون اقبال دین اسلام را دینی وحدت آموز می داند همواره در آثار خود مسئله اتحاد و یگپارچگی مسلمانان اطراف و اکناف جهان را مطرح ساخته است .او معتقد است که در اثر

سیاستهای استعماری و تفرقه اندازی های دشمنان اسلام و دامن زدن به مسئله ملیت از طرف غربیان ،مسلمانان از هدف اصلی برادری و اخوت اسلامی دور افتاده و در چنگال اسارت استمارگران غربی خود را خوار و ذلیل و بی هویت کرده اند. اقبال بنای ملیت مسلمانان را در مبانی اسلامی مضمر می داند و یاد آور می شود که ملت اسلامیه نباید خویش را با ملل غرب یکی پندارند زیرا غریبیان به ملک و نژاد متکی اند ولی ملت اسلام از قوت دین استحکام میابد زیرا اگر مسلمانان دامان دین را رها کنند وحدت آنان از بین می رود . اقبال مسلمانان را متوجه به گذشته ی پر عظمت اسلام و مطالعه ی عمیق و دقیق وقایع تاریخ اسلام می کند .علامه به لزوم فرا گرفتن علوم و فنون غربیان به این شرط که به تمدن اسلامی لطمه ای نزند موافق بوده است .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید