بخشی از مقاله
قنات ميراث فرهنگي، اقتصادي،اجتماعي
هدف
هدف عمده از تهيه و نگارش اين مقاله ارائه خلاصه مطالبي پيرامون ميراث ارزشمند قنات و كاريز ميباشد كه در تمامي زمينههاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي تأثير فراوان گذارده و زمينههاي رشد و توسعه ميهن عزيزمان را در سالها و دورههاي گوناگون فراهم نموده است. به استناد مدارك بهدست آمده اين ميراث از ماقبل تاريخ يار و ياور مردمان ايران باستان و چه بسا مردمان جهان بوده كه باعث خودكفايي اين مردمان سختكوش و مبتكر گرديده و نياز اصلي آنها، آب را تأمين نموده است و لازمهي حيات آنها را فراهم نموده است.
فهرست مطالب
چكيده 2
1- مقدمه 3
2- تاريخچه قنات 5
3- قناتهاي گناباد 8
3-1- قنات قصبه 8
3-2- قنات زيبد 9
4- سازمان قنات 14
5- بحران آب و مسئله قنات 16
6- نتيجهگيري 17
7- پيشنهاد 19
مراجع 20
چكيده
قنات، آيا تا به حال انديشيدهايد كه تاريخچهي پيدايش قنات به چه دوراني مربوط ميشود؟ چگونه به طراحي و اجرا گذارده شده است؟ و سؤالاتي از اين قبيل. از اين رو در اين مقاله سعي شده تا با ارائه مطالبي پيرامون اين ميراث بسيار ارزشمند ايران باستان كه زمينههاي رشد و توسعه كشورمان را فراهم آورده يادي از آن به خاطر آوريم و با تكيه بر نتايج معنوي قنات همچون تلاش، پشتكاري، آيندهنگري و از همه فراتر اميد ما نيز همانند پيشينيان خود با استفاده از امكانات محدود يا وسيع خود در توسعهي ميهنمان و ارائه خدماتي نادر به جهان بكوشيم.
به كانال زيرزميني حفر شده جهت تأمين آب شيرين براي مصارف كشاورزي، انساني و دامي كه با انتقال آن به سطح زمين قابل استفاده خواهد بود را در ايران و آسياي مركزي قنات يا كاريز و در كشورهاي عربي فقره گويند. قناتها در گذشته از كاربرد وسيعي برخوردار بوده، اما با گذشت زمان و ايجاد لولهكشيها در اكثر مناطق جهان از كاربرد آنها كاسته شده و مردم به استفاده از روشهاي جديد مانند آب لولهكشيها گرويدهاند. با اين وجود، ميتوان از قناتها و ديگر آثار در صنعت گردشگري استفاده نمود كه درآمد به سزايي براي هر كشوري پيش رو دارد.
1- مقدمه
كانال زيرزميني حفر شده توسط انسان كه جهت جمعآوري آب شيرين و انتقال آن به سطح زمين براي مصارف كشاورزي، انساني و دامي ايجاد شده است را در ايران و آسياي ميانه قنات يا كاريز و در كشورهاي عربي فقره ميگويند. كاريز كلمهاي پارسي و قنات كلمه پارسي معرب شده است. قنات را در لغت عدهاي به معناي نيزه و جمع آن، قنوات، قنيات و قني ترجمه كردهاند كه بعدها، به معناي كانال و مجراي آن و معادل كاريز به كار رفته است؛ عدهاي نيز آن را از كلمه پهلوي كانيكه
برگرفته از كانال و فعل كن و كندن ميدانند كه به زبان عربي رفته و معرب شده است. اين كلمه در زبان آكدي و آشوري به شكل قانو، در عبري به صورت قنا و قانو و در لاتين، به صورت كانال ديده ميشود و در زبان پهلوي نيز به شكل كهس به كار رفته است و معادل فارسي امروزي آن، كلمه كاريز و كهريز است.
بسياري از فلاسفه و جغرافينويسان اروپايي باستان از 2600 سال قبل تاكنون تا مورخين مسلمان و سياحان يكصد سال اخير به كاريز و قنات در ايران اشاره كردهاند. اسامي برخي از آنها به شرح زير ميباشد:
تالس مليتيThales Melitus (546-640 قبل از ميلاد)، آناكسي ماندرAnaximender (546-640 قبل از ميلاد)، فيثاغورس Pythagoras (509-608 قبل از ميلاد)، كوسماس اينديكوپليوس (500-535 قبل از ميلاد)، هكاتوسHecataus (500 قبل از ميلاد)، نياركوس درياسالار يوناني ( 242-325 قبل از ميلاد) كه سواحل مكران و هرمز تا رود فرات را مورد بازديد قرار داده است، هردوتHerodotus (420-486 قبل از ميلاد)،Ptolemy Quintus Claudius معروف به بطليموس (270-330 قبل از ميلاد) رياضيدان و ستارهشناس قرن دوم قبل از ميلاد در كتاب جغرافياي جهان كه داراي 27 نقشه بوده است، كتزياس (380-445 قبل از ميلاد)، گزنفن (352-430)، ايراتوستين Eratosthenes (187-276 قبل از ميلاد)، استرابون پدر جغرافيا (قرن اول ميلادي)، گوئينوس كورتوس روفوس Curticus Rufus تاريخنويس رومی قرن اول ميلادي در شرح حال زندگي اسكندر، آريانوس Flavius Arrianus تاريخنگار
يوناني سده دوم ميلادي در كتاب آنابازيس، نويسنده و مورخ رومي پومپونيوس ملا 43 ميلادي، ديسئاركوس (285-325 قبل از ميلاد)، هيپاركوس جغرافينگار سده دوم قبل از ميلاد، آريان (98-171 ميلادي)، عيسوب اوسيوس (263-340 ميلادي) كه به پدر تاريخ عيسوي معروف است، آگاتانژ (330-226) تاريخنگار ارمني، موسي خورن مورخ سده 5 ميلادي در كتاب ماركوارت يا ايرانشهر و كراتس مالوسي دانشمند سده دوم قبل از ميلاد، پليبيوس (جغرافيانويس يوناني قرن دوم قبل از ميلاد)، پوزيدوينوس جغرافيانگار سوري (15-135 قبل از ميلاد)، واسكودوگاما، ماركوپلو، اچ .بي وگانH.B.Vgan ، سي.اي.بيدولف C.E.Biddulph، پيتر دو لاوابه ايتاليايي، سرتوماس هربرت
انگليس، كارستن نيبور، گامب فر، هئيت اوزلي، سر كربنز، ليو الكساندر، بي.توماسB.Thomas ، فيلبيH.ST.Philby ، آلفونس گابريل در كتاب عبور از صحاري ايران Duerch Persiens Wuesten، ژ.آ.اوليويه، دوپره، كوست و فلاندين همگي در كتب و يادداشتهاي سفر خود به قناتهاي ايران اشاره كردهاند.
از ميان مورخين مسلمان نيز ميتوان به ابن خردادبه خراساني (211-300 قمري)، ابن فقيه همداني (279 قمري)، استخري (340 قمري)، مسعودي، ابن مطهر مقدسي (355 قمري)، بيروني، ابن حوقل (367 قمري)، مقدسي (375 قمري)، ناصر خسرو (وفات 448 قمري)، ابوعبدالله محمود قزويني (682 قمري)، شرفالزمان طاهر مروزي (514 قمري)، شمسالدين دمشقي (727 قمري)، مستوفي قزويني (740 قمري)، قدامه بن جعفر (266 قمري)، ابن يعقوب (232-334 قمري)، ابن فقيه (290 قمري)، ابن رسته (290 قمري)، سهراب سده سوم قمري، شهريار رامهرمزي (342 قمري)، ابن بلخي (500 قمري)، ابن ادريس (548 قمري)، بكران خراساني، ياقوت حموي (623 قمري)، قزويني (674 قمري)، ابوالفداء (721 قمري)، النوبري (733 قمري)، عطاملك جويني در عهد مغولان حاجي خليفه (چلبي) مورخ ترك (1067 قمري)، محمد ابراهيم كازروني، رضا قلي خان هدايت، اعتمادالسلطنه، لسانالملك و جرجي زيدان همگي در كتب و يادداشتهاي سفر خود به قناتهاي ايران اشاره نمودهاند كه نشانگر اهميت قناتها در تمام ادوار گذشته تمدن بشر ميباشد.
بسياري از پژوهشگران تاريخ حفر قنات را به دوره هخامنشي نسبت ميدهند. علت اين است كه از دوره ماقبل هخامنشي سنگنبشتههاي اندكي باقي مانده و چون سند مكتوب از ماقبل اين دوره وجود ندارد اين دوره را به غلط دوره ماقبل تاريخ ميدانند، در حالي كه علم باستانشناسي، مردمشناسي و زبانشناسي رازهاي نهفته زيادي را از دوران ماقبل تاريخ براي انسان آشكار نموده است.
ميدانيم كه تاريخ مدنيت و تاريخ شفاهي در ايران بسيار ديرينهتر از دوره هخامنشي است و اصولاً يافتههاي باستانشناسي در شرق چين و آسياي مركزي و شرق ايران ثابت ميكند كه مدنيت در شرق ايران و داستانهاي ايران و توران به دوراني بيشتر از 5 هزار سال قبل مربوط ميشود. يافتههاي باستانشناسي شهر سوخته و جيرفت و آثار بهدست آمده از تمدن هليل رود و آثار تمدن شهرنشيني هفت هزار ساله در غرب ايران (مادها) اين فرضيه را اثبات ميكند، در حالي كه سنگنبشتهها و تاريخ مدون ايران تنها 2500 سال اخير را آن هم به طور ناقص پوشش ميدهد.
در دهههاي اخير بسياري از فرضيههاي تاريخي در مورد عمر بشر و مهاجرت اقوام به يمن و پيشرفت علوم ديگر از جمله زيستشناسي، باستانشناسي و انسانشناسي به كلي دگرگون
شده است. تا اواسط قرن هفدهم تصور بر آن بود كه از عمر كره زمين فقط 6 هزار سال ميگذرد، حال آن كه امروزه مشخص شده است كه تنها از عمر انسان امروزي يك ميليون و هشتصد هزار سال ميگذرد و با كشف ابزارهاي سنگي و فلزي جديد محاسبات قبلي در مورد عصر سنگ و آهن نيز هزاران سال به عقب برده شده است. بعلاوه اين كه در چندين نقطه در خود ايران اسكلتهايي پيدا شده است كه فرضيه مهاجرت اقوام آريايي به ايران را هزاران سال به عقبتر ميبرد و اثبات
ميكند كه آرياييها هزاران سال قبل از فلات ايران به سوي شمال مهاجرت و در حدود 3 تا 4 هزار سال قبل مجدداً به علت سردي و يخبندان طولاني به فلات ايران مهاجرت نمودهاند. ايران در طول 10000 سال گذشته مهمترين مركز تبادل و آميختگي اقوام و فرهنگهاي متعدد بوده است و علي رغم اين كه ايران در طول تاريخ با نامهايي از قبيل كشور يم، جم، جمشيد، بلاد عجم، بلاد كسري، بلاد اكاسره، پارس، پرس، فرس، پرز، اسپارستيس، ايرانا، آريان، آريترا، ملك فريدون، پرسيچ و… ناميده شده و محل سكونت دهها قوم و زبان مختلف است، با اين وجود از نظر انسانشناسان ايران تنها متشكل از سه نژاد ميباشد. ابزارهاي كشف شده در شرق، غرب و جنوب ايران نمايانگر آن است كه در فلات ايران تمدنهاي گم شده متعدد چندين هزار ساله وجود دارد كه بخشي از اين تمدن در منطقه جنوب خراسان مدفون ميباشد.
2- تاريخچه قنات
پژوهشگران به اتفاق معتقدند كه بهرهبرداري از قنات ابتدا در ايران صورت گرفته و در دوره هخامنشي توسط ايرانيان به عمان، يمن و آفريقا نيز راه يافت، سپس مسلمانان آن را به اسپانيا بردند. مهمترين و قديميترين كاريزها در ايران، افغانستان و تاجيكستان وجود دارد. در حال حاضر در 34 كشور جهان قنات وجود دارد ولي قناتهاي فعال موجود در ايران چند برابر بيشتر از مجموع قناتها در ساير كشورهاي جهان است. مهمترين قناتهاي ايران در استانهاي كويري خراسان، يزد، كرمان، مركزي و فارس وجود دارد.
قنات يا كاريز يكي از شگفتانگيزترين كارهاي دستهجمعي تاريخ بشري است كه براي رفع يكي از نيازهاي مهم و حياتي جوامع انساني، يعني آبرساني به مناطق كم آب و تأمين آب شرب انسان، حيوان و زراعت و با كار گروهي و مديريت و برنامهريزي به وجود آمده است. اين پديده شگفتانگيز آبرساني از ديرباز و از عصر آهن به عنوان يكي از منابع تأمين آب شرب و كشاورزي در مناطقي كه با خطرات خشكسالي در فلات ايران روبرو بودهاند، نقش كليدي و مؤثري در نظام اقتصادي و حيات اجتماعي كشور داشته و موجب شكوفايي اقتصاد كشاورزي و ايجاد كار و فعاليتهاي متعدد
شهري و روستايي و باعث آرامش مردم بوده است. به گواه تاريخ و كشفيات باستانشناسي اين فنآوري مهم از ابتكارات ويژه ايرانيان بوده و به تدريج به ساير مناطق جهان از جمله، منطقه غربي، شمال آفريقا، چين و حتي به بخشهايي از آمريكاي جنوبي چون شيلي راه يافته است.
تاريخ قنات در ايران به طور مشخص، به دوره ايران باستان و ماقبل كتابت و به عصر آهن باز
ميگردد. تمدن 5 هزار ساله شهر سوخته و تمدن هكمتانه و وجود قنات در اين شهر دليل روشني بر ساخت قنات در دوره ماقبل هخامنشي است. يكي از قديميترين اسناد مكتوب شناخته شده كه در آن به قنات اشاره شده، شرح هشتمين نبرد سارگون دوم (پادشاه آشور است كه سالهاي 705 تا 722 قبل از ميلاد ميزيسته است) عليه امپراتوري اوراتور در سال 714 قبل از ميلاد مسيح است (محقق فرانسوي گوبلو به كمك يك لوح بزرگ مسي به خط ميخي كه به زبان آكادي نوشته شده از آن مطلع شده است. اين لوح، اكنون در موزه لوور پاريس موجود ميباشد). سارگون از كوههاي زاگرس ميگذرد و به ناحيهاي واقع در اطراف شهر اوهلو (مرند كنوني) در حدود 60 كيلومتري شمال غرب تبريز در شمال درياچه اروميه ميرسد. او متوجه ميشود كه در اين ناحيه رود وجود ندارد. با اين وجود ناحيهاي است كه با آبياري سبز و خرم شده، اما او از اين امر تعجب نميكند براي اين كه او در دشتهايي فرمانروايي كرده كه چنين تكنيكها يا سيستمهايي از حداقل دو هزار سال پيش در آنها معمول بوده است، اما آنچه كه او را شگفتزده ميكند، بياطلاعي از منشأ اين آبها بوده است. به طور قطع، سارگون موفق شد كه قنات را ببيند. اما اين قناتها را چه كساني ساختهاند؟ و چه كسي اين تكنيك را به منطقه آورده است ؟
به استناد كتيبه سارگون، اورساي اول پادشاه هم عصر او بوده كه اولين قنات را احداث كرده است. بنابراين فرمانرواي آشو، رواج اين تكنيك را كه به گفته او پديدهاي تازه بوده است، به اهالي اوراتو نسبت ميدهد. از طرف ديگر در ناحيه درياچه وان (كه در آن زمان جزو خاك ايران بوده) ناظري در آغاز قرن هشتم قبل از ميلاد، به وجود 21 رشته قنات اشاره كرده است. در كتابي تحت عنوان «ارمنستان در گذشته و حال» نوشته لهمان مورخ 1925، آمده است كه ابداع قنات به اوراتورها تعلق دارد و ميدانيم كه اهالي اوراتور، اعقاب جدا نشدني ارمنيها هستند.
برابر مطالب اوستايي و مطابق شاهنامه فردوسي هوشنگ مخترع قنات بوده است و جم يا
جمشيد مخترع لباس، تبر، شمشير، بيل و ادوات كشاورزي است. ميدانيم داستانهاي شفاهي تا دوره زرتشت و فردوسي در ميان مردم رواج داشته است و اين داستانهاي شفاهي ريشه 7 تا ده هزار ساله دارد.
اشغال فلات ايران از سوي مادها و پارسها با ايجاد شهرهاي بزرگ و باشكوه همراه است مانند شهرهاي اكباتان (همدان) و پاسارگاد پايتخت قديمي امپراطور ماد كه از سوي كوروش دوم بنيان گذاشته شد. همچنين تخت جمشيد كه داريوش اول آن را در نزديكي پاسارگاد به وجود آورد و به صورت پايتخت هخامنشيان در آمد. شهر راگس يا راجس (ري) در چند كيلومتري شهر ري كنوني
يكي از پرجمعيتترين شهرها بوده است. تمامي اين شهرها با استفاده از سيستم قنات توانستند آب خود را تأمين كنند و به حيات خود ادامه دهند، زيرا در آن زمان رودها و يا چشمههايي بيش از امروز وجود نداشته است؛ اما به هر حال قديميترين قنات ثبت شده در تاريخ به 3 هزار سال پيش (30 قرن قبل)، باز ميگردد كه در آذربايجان و ارمنستان حفر گرديده است. در پي آن، در دوره داريوش كبير (486-521 قبل از ميلاد) كه اوج شكوفايي و اقدامات آبياري و حفر كاريز در سراسر فلات ايران به شمار ميرود، قناتهاي متعددي در قلمرو فلات ايران و در عمان و مصر حفر شده است. بر اساس كاوشهاي باستانشناسي اين باور وجود دارد كه كاريزهاي ايجاد شده در نواحي جنوبي خليجفارس، خراسان، يزد و كرمان در دوره هخامنشيان ساخته شده و قنوات قديمي قم و بسياري ديگر از مناطق ايران در عصر ساسانيان و قنوات تهران در دوره صفويه و قاجاريه حفر گرديده است.
از مطالعه كتب قديم و آثار باستاني ايران پي ميبريم كه كندن كاريز و تعمير آن و آبياري و زراعت كاري مقدس محسوب ميشده است. در ونديداد كه زرتشتيان آن را كتاب الهي ميدانند و بعضي نيز آن را دايرهالمعارف فرهنگ باستان محسوب ميكنند چنين جملاتي وجود دارد:
"سوگند ياد ميكنم به جاري كردن آب خنك در خاك خشك (كاريز) و عمارت راه و سوگند ياد ميكنم به زراعت و كاشتن درخت ميوه".
هرودت آورده است كه آناهيتا خداي آب نزد ايرانيان از آن بابت مقدس است كه آبهاي روان را جاري ميكند و سبزي و خرمي ايجاد ميكند و چون آب پاك است نبايد آلوده شود.
در فرهنگ باستان ايران سرو نماد اهورا مزدا و نخل نماد ميترا و نيلوفر نماد آناهيتا است، بنابراين كاشت درخت و داير نمودن پرديس (فردوس، پاريس) يا باغ، امر مقدسي بوده است. بر اساس كتب تاريخي در كاشمر درخت سرو مقدس بوده است و مردم به آن پارچه گره ميزدند، آن را تزيين ميكردند و حاجت ميطلبيدند. به امر خليفه متوكل عباس آن را بريدند و تنه آن را به بغداد (بغ+ داد) بردند؛ مردم نسبت به اين عمل غير شرعي نفرين كردند و چون خبر مرگ اين خليفه را شنيدند شادمان گرديدند و پنداشتند كه او سزاي عمل خود را ديده است. هنوز در بسياري از مناطق ايران از جمله در بعضي از روستاهاي سنتگراي گناباد درخت سرو را مقدس ميشمارند و نخل مراسم محرم را از سرو ميسازند. سرو زيبد و نخل درب صوفه كه گفته ميشد بر قبر عارفي روييدهاند نمونههاي اينگونه تقدسهاي به جا مانده از دوران قبل از اسلام بود كه در حال حاضر از سال 1357 نذر كردن و آش نذري پختن در اين دو مكان منسوخ شده است.
پوليپيوس مورخ يوناني سده سوم پيش از ميلاد متذكر شده است كه در زمان هخامنشيان آن كس كه كاريزي حفر يا زميني را آباد ميكرد يا كاريز خشكي را بازسازي مينمود، ماليات 5 نسل بر او بخشوده ميشد. در سياحتنامه فيثاغورس به باغهاي مصفا كه با دولاب آبياري مي شدهاند، اشاره شده كه كوروش خود ساعتي را در آن به كشاورزي ميپرداخته است.
ايرانيها در كندن كاريز و كانال مهارت خاصي داشتند. در مورد حفر كانال سويز، در موزه باستان قاهره سنگنوشتهاي نگهداري ميشود كه بخش اعظمي از نوشتههاي آن از ميان رفته ولي
بخشي از آن چنين است: "من داريوش به همراه پارسيها مصر را گرفتم، امر كردم اين كانال را بكنند تا از نيل مصر به درياي پارس بروند".
آقاي گوبلو، دانشمند فرانسوي كه حدود بيست سال در ايران اقامت داشته و در زمينه آب در ايران كار كرده است، اين سيستم باستاني دستيابي به آب زيرزميني را قابل مطالعه مييابد و بر اين اساس وقتي به وطن خود (فرانسه) بر ميگردد موضوع دكتراي خود را قنات انتخاب ميكند و با سفرهاي متعدد به مناطق مختلف جهان و با استفاده از 534 منبع علمي-تحقيقي تز دكتراي خود را تحت عنوان «قنات فني براي دستيابي به آب در ايران» مينويسد. او در اين نوشته خود ثابت ميكند كه قنات اختراع ايرانيان است و دهها قرن هم قدمت دارد در حالي كه چينيها فن قنات را چند قرن پس از ايرانيان آموختهاند. گوبلو در كتاب خود كه در سال 1979 انتشار يافته مينويسد:
"همه چيز دال بر آن است كه نخستين قناتها در محدوده فرهنگي ايران ظاهر شدهاند و انگيزه اصلي از حفر قنات، باور و فرهنگ يكجانشيني و توسعه كشاورزي و آبادي بوده است، به طوري كه اين صنعت در ميان تركهاي شرقي و اعراب كه فرهنگ كوچنشيني داشتهاند رونق نيافته است."
گوبلو دهها صفحه از كتاب خود را به بررسي صادر شدن فن قنات از ايران به ديگر كشورهاي شرق و غرب و غيره اختصاص داده است، اما براي جلوگيري از طولاني شدن مقاله فقط به ذكر نكات زير كه در واقع نتيجهگيري كوچكي از نوشتههاي مهم اين دانشمند فرانسوي است اكتفا ميشود: اين دانشمند در نتيجه سالها تحقيق و نيز سفر به كشورهاي مختلف و همچنين استفاده از صدها منابع، معتقد است كه خاستگاه اصلي قنات ناحيه آذربايجان غربي ايران و ارمنستان فعلي در منطقه معادن سرب اين نواحي ميباشد و اين فن دستيابي به آب زيرزميني، در محيط فرهنگ
ي ايران در اوايل هزاره اول قبل از ميلاد مسيح اختراع شد و سپس به سرعت در ديگر نقاط كشور و در خارج از آن رواج يافت. اين فن دستيابي به آب زيرزميني در سالهاي 800 قبل از ميلاد به وسيله كشاورزان در داخل فلات ايران رواج پيدا كرد و از آنجا به ساير نقاط جهان گسترش يافت. ب
ه عنوان مثال حدود 500 سال قبل از ميلاد مسيح ايرانيان، آموزش فن حفر قنات را به مصر و حدود 750 ميلادي مسلمانان بنياميه اين فن را از آنجا به اسپانيا منتقل كردند و سپس از آنجا به مراكش منتقل شد و حدود سال 1520 ميلادي به آمريكا به ويژه منطقه لس آنجلس فعلي، انتقال يافت (به موجب بررسيها، آب لسآنجلس آمريكا ابتدا به وسيله قنات تأمين ميشده است) و در سال 1540 ميلادي به ناحيه پيكارد شيلي منتقل شده است. بررسيهاي گوبلو ثابت ميكند كه سيستم قنات در سال 1780 يعني در حدود 200 سال قبل به چين شرقي (ناحيه تورفان) رسيده است.
اعراب با حفر چاه آب مورد نياز خود را تأمين ميكردند ولي به دليل شيبدار نبودن سرزمين عربستان نميتوانستند از تكنيك قنات استفاده كنند. در دوره اسلامي نيز قنات به عنوان يك روش آبرساني در فلات ايران پذيرفته شده و علاوه بر مردم عادي، روستاييان و كشاورزان، عدهاي از حكام، سرمايهداران و زمينداران نيز در ايجاد و گسترش قناتها تلاش نمودهاند. در اين دوران نيز كاريزها در نقاط مختلف جهان گسترش يافته و حتي بعدها به قاره آمريكا نيز رسيده است. پس از
اسلام، ديلميان و سامانيان در پيشرفت آبياري در ايران كوشيده و در دوره صفويان نيز به سدسازي و آبياري و كندن قناتها و لايروبي قناتهاي موجود توجه واقع شد. در دوره قاجار، تجديد حيات قنوات به خصوص، با گزينش تهران به عنوان پايتخت جديد كشور از سوي آقامحمدخان قاجار تسهيل شد. در دوره پهلوي قناتهاي جديد به دليل افزايش جمعيت و كمبود آب به طور مشخص، ساخته نشد و در عوض، كانالي به طول 53 كيلومتر از رودخانه كرج به سوي تهران كشيده شد. در اين برهه به دليل تمايل به مدرنيزه كردن تجهيزات كشور، از جمله در زمينه آب به سوي فنون جديد رو
ي آوردند. اما به زودي بعضي الزامات جغرافيايي و شهري ثابت كرد كه نميتوان از مزاياي فنون قديم چشمپوشي كرد و سدهاي مدرن نيز نميتوانند به هيچ وجه، جايگزين بهرهبرداري از آبهاي زيرزميني و كاريزي شوند. تا حدود 50 سال پيش، قبل از آن كه سيستم آبرساني به شكل امروزي ايجاد شود، آب آشاميدني و مصرفي مردم، از طريق قناتهايي تأمين ميشد كه نوع معماري و مهارت در ساخت آنها، شهره جهانيان بود و مشخصه ذوق و ابتكار مردم ايران زمين به شمار ميرفت. نياز به انتقال آب از مناطق پر آب به ساير مناطق، موجبات طرحريزي و اجراي ساختوساز قناعتها را به شكلي استثنايي و ماندگار فراهم آورد.
3- قناتهاي گناباد
در شهرستان گناباد نيز بيش از 800 قنات از ادوار مختلف تاريخ وجود دارد كه علاوه بر اين كه منابع پايدار آبي در كوير به شمار ميروند نقشي بنيادين در زندگي اجتماعي انسان وايجاد شهرنشيني و مدنيت ايفا نمودهاند. اين شاهكارهاي مهندسي برخلاف بسياري ديگر از آثار تاريخي ودستساختههاي گذشتگان، امروزه نيز كاربرد خود را حفظ كرده ولي كمتر در زمره سازههاي شگفتانگيز علمي و مهندسي مورد تحقيق و توجه محققين وعلاقمندان و گزارشگران قرار گرفتهاند. از جمله قناتهاي مهم و تاريخي گناباد ميتوان قناتهاي قصبه، خوششويي، رهن،
رياب، بيدخت، قوژد، كهنه و متروك، زيبد را نام برد. به جز روستاي سنو، گوهردشت و رزو (رضويه) ساير روستاهاي گناباد از قنات و چاههاي عميق بهره ميبرند. سنو به دليل برخورداري از آب چشمهاي كه از يك درياچه و غار درون كوههاي زرد (رزو) به طول تقريبي 12 كيلومتر و ذخيره تقريبي قابل توجهي حتي در خشكساليهاي متوالي تغييري نمييابد و بنابراين نيازمند حفر قنات نبوده است. آب رزو و گوهردشت نيز از همان غار و درياچه مشترك با سنو تأمين ميشود. غار سنو چيزي شبيه به غار علي صدر و شايد عظيمتر باشد كه تاكنون مورد كاوش قرار نگرفته است.
اكتشافات باستانشناسي به خوبي ثابت ميكند كه تغييرات آب و هوايي و از جمله تغيير مسير رودخانهها چگونه ميتوانسته است باعث مهاجرت تمامي ساكنان يك شهر مانند شهر سوخته در زابل شود، اما در مناطقي مانند گناباد مردم پس از يك دوره خشكسالي و يا تغيير آب و هوايي به جاي مهاجرت به حفر چاه و قنات مبادرت كردند.
3-1- قنات قصبه
ميدانيم كه شهرستان گناباد از شهرهاي كهن و داراي پيشينه غني فرهنگي و تاريخي است كه پيشينه آن به دوران پيش از تاريخ نگارش و همزمان با تمدن شهر سوخته زابل بر ميگردد. آثار به دست آمده از گورستان گبرها و غارهاي مسكوني در كلاته خاتمه در زيبد، خانيك و كلات اين ادعا را به خوبي اثبات ميكند كه اولين سكونتگاه انسانهاي اوليه در اين منطقه به درههاي سرسبز
كلاته شهاب زيبد، سنو، كلات و كاخك مربوط ميشود. بر اثر تغيير آب و هوا از ميزان باران و سرسبزي اين منطقه كاسته شده و به مرور جمعيت به دشت گناباد آمدهاند. حفر قناتهاي قصبه، خوششويي، رهن و رياب به اين دوره مربوط ميشود (بين 3 تا 3500 سال قبل). اولين نوشتهها در مورد قنات به نوشتههاي هخامنشي و نوشتههاي فيثاغورس، هردوت، گزنفون و نئاركوس مربوط ميشود، ولي مسلماً قبل از اين دوره هم كه تاريخ شفاهي محسوب ميشود قنات وجود داشته است.
قنات قصبه با 33133 متر طول، 300متر عمق و470 حلقه چاه كه در دوران هخامنشيان و يا قبل از آن حفر شده است. با يك محاسبه سرانگشتي ميتوان گفت 56 هزار تن خاك و سنگ براي حفر مادر چاه و چاههاي عمودي اتصالي و كانال افقي سراسري توسط كارگران و مقنيان جابهجا شده است و جابهجايي اين حجم خاك بدون ترديد كمتر از عظمت اهرام مصر نيست. قنات قصبه به عنوان عميقترين قنات دنيا، ميراث فرهنگي و تمدني عظيمي است و بدون شك يكي از عجايب تمدن بشري به شمار ميرود. قنات قصبه از نظر طولي دومين قنات ايران بعد از قنات زارچ يزد (60 كيلومتر) محسوب ميشود و پرآبترين قنات منطقه كويري است.
3-2- قنات زيبد
كشفيات باستانشناسي به ما اجازه ميدهد كه در مورد بسياري از پديدههاي تاريخي كه قبلاً در مكتوبات از آنها سخني به ميان نيامده اظهار نظر كنيم. با توجه به مشاهدات شخصي و كار پژوهشي يكي از باستانشناسان در سال 1347 ميتوان گفت كه قنات خشك شده و متروك زيبد كه بخشي از بقاياي آن 30 سال پيش به طور تصادفي پيدا شد و در حال حاضر به عنوان فاضلاب حمام به كار رفته است، يكي از قديميترين قناتهاي گناباد است. اگر قبرستان گبرها كه در سال 1355 در كنار قلعه زيبد پيدا شد و جهت مردگان در اين قبرها رو به خورشيد بود و اگر آثار به غارت
رفته قبرستان گبرهاي كلاته خاتمه و مكان مقدس درب صوفه پير، درخت مقدس سرو زيبد و بقاياي استخر آب و آتشكده را در قلعه زيبد و قلعه شاهنشين را در يك مجموعه قرار دهيم كهن بودن اين قنات متروكه به خوبي قابل اثبات خواهد بود. شفاعت گرفتن از آب چكان درب صوفه و علم پير صوفه و متوسل شدن به درخت سرو زيبد همراه با آش نذري و تزيين نمودن درخت سرو در روز نوروز كه نشانههاي اين گونه توسل جستن به سرو را در افغانستان، تركمنستان، و مردمان غير مسلمان قرقيز، ايغور و تاجيك مشاهده ميشود، يك امر و پديده جديد نيست و به اعتقادات دوران ميترائيسم باز ميگردد.
همانطور كه گفته شد در فرهنگ باستان ايران، سرو نماد اهورا مزدا و نخل نماد ميترا و نيلوفر نماد آناهيتا بوده است، بنابراين كاشت درخت و داير نمودن پرديس (فردوس، پاريس) يا باغ امر مقدسي بوده است، و هنوز در بسياري از مناطق ايران درخت سرو را مقدس ميشمارند از جمله درخت سرو كهنسالي در روستاي زيبد هست كه تا قبل از انقلاب اسلامي مردم آن را عبادت ميكردند و نذر و نياز مينمودند و اين اقدامات كه با خرافات آميخته شده و سپس به عنوان عقايد شيعي نسبت داده ميشد با خشم و ناراحتي روحانيون جوان آن دوره روبرو بود و موضوع جدلهاي فراواني بود كه در حال حاضر آن گونه مراسمها از جمله شفاعت گرفتن از پير صوفه و درخت سرو در زيبد متروك شده است.
ميدانيم انسانهاي اوليه پس از هزاران سال كوچنشيني، سواحل رودخانهها و سرچشمههاي آب شيرين را براي سكونت و ايجاد اولين روستاها برگزيدند. با وسعت يافتن روستاها و شهرها ابتدا انسان آبهاي چشمهها و رودخانهها را به وسيله جويهاي سطحي و يا بالا برنده شامل
ديوارههاي سنگچين و يا به وسيله دولاب مكانيكي به قلعهها و اماكن زيست و به كشتمانها انتقال ميدادند. نمونه اين گونه انتقال آب در قاهره و اطراف رود نيل و همچنين در ديوارههاي كوه باستاني كازرون وجود دارد. در روستاي زيبد نيز قبلاً يك ديوار بالا برنده آب به طول 7 كيلومتر از كلاته شهاب تا آسياب آبي و قلعه زيبد وجود داشته كه بخشهايي از آن تا 30 سال قبل وجود داشت. شيوه دوم رساندن تأمين آب ساكنان، حفر چاه و انتقال آب از مادر چاه به سطح زمين به وسيله
دلو دستي و يا دولاب مكانيكي (چرخ و حيوان) صورت ميگرفت. سپس انسان به كار عظيمتر و پايدارتري روي آورد و آن كندن كاريزها بود. بر اين اساس در منطقه گناباد اولين مكان مناسب براي سكونت تنگل زيبد بوده است و پيدا شدن قبرهايي مختلف در تنگل زيبد، با شيوه دفن به روشهاي غير اسلامي و غير زرتشتي موئد اين ادعا است.
اگر نظر پژوهشگراني كه معتقد هستند جنگهاي ايران و توران مندرج در شاهنامه از جمله جنگ يازده رخ مربوط به دوران پيشدادي و يا دوره ماقبل هخامنشي هستند و تاريخ شفاهي ماقبل نگارش محسوب ميشوند را بپذيريم بايد گفت كه قناتهاي گناباد و زيبد، تاريخي كهنتر از دوره هخامنشي دارند، زيرا گناباد در مسير زابلستان و رود جيهون مركز مهم حكومتي و از پايتختها و مراكز همسان با شهر سوخته زابل محسوب ميشود. بر اساس شاهنامه در بسياري از لشكركشيها و از جمله جنگ يازده رخ فرمانده سپاه ايران در مسير عزيمت به توران به كوه زيبد آمد و سپاه را در آنجا نگاه داشت و نماينده خود را به جيهون نزد افراسياب فرستاد و او را به صلح دعوت كرد ولي او راه جنگ را برگزيد و در تعقيب سپاه ايران به گنابد آمد و جنگ در سرپيوند (سرپروند) قلعه زيبد ميان دو طرف منجر به پيروزي ايرانيان گرديد.
"ز زيبد زمين تا گنابد سپاه در و دشت از ايشان كبود و سياه"
بر اساس داستانهاي شفاهي كه در ميان مردم اين منطقه وجود دارد مانند داستان تشله رستم و بر اساس آثار تاريخي موجود به صراحت تمام ميتوان گفت كه زيبد و گنابد شاهنامه همين منطقه زيبد و گناباد فعلي است. با اين تفاوت كه منطقه مسكوني زيبد سه بار تغيير كرده و قلعه فعلي نسل سوم اين بناي كهن است. قلعه اولي از ديوار گلي ساخته شده و سپس در دوره ساساني قلعه سنگي فعلي بر روي خرابههاي قلعه اوليه بنا شده، كه بخشي از ديوار گلي قلعه قديميتر در كنار ديوارهاي سنگي فعلي پيدا شده است. در زيبد سه منطقه سكونت متعلق به سه دوره مختلف وجود دارد و نشان ميدهد ده تاريخي زيبد سه بار بر اثر جنگ و يا زلزله و يا بيماريهاي مهلكي مانند وبا و طاعون جابهجا شده است. شكي نداريم كه اگر در قلعه زيبد
كاوشهاي باستانشناسي صورت گيرد كهنترين سكونتگاه گناباد مشخص خواهد شد. در قبرستان گبرها كه در فاصله سالهاي 1353 تا 1356 به اميد يافتن گنج و طلا مورد دستبرد قرار گرفته چندين كوزه بدون نقش و چند شمشير زنگ زده و فرسوده پيدا شده كه به دست افراد نااهل از ميان رفته است، ولي يكي از خمرههاي بهدست آمده هنوز نزد يكي از اهالي وجود دارد.
بر اساس تاريخ بلعمي، بهرام چوبين براي جنگ با شاه در بلخ از مسير اهواز-گناباد به بلخ رفت. بر اساس كتاب فتوحالبلدان البلاذري ص443 يزدگرد پس از حمله اعراب به اصفهان، به فارس، كرمان و سيستان رفت و از آنجا به سوي خراسان و مرو عزيمت نمود. ماهويه مرزبان مرو نيزك ترخان را به
جنابذ به استقبال او فرستاد. او يك ماه نزد يزدگرد بود و از دختر شاه خواستگاري نمود. اين كار بر شاه سخت گران آمد كه به جنگي خونين منجر شد. آنگاه شاه به مرو رفت و توسط آسياباني به قتل رسيد. ابوالفداء در تقويم البلدان و ابن حوقل 331 قمري در صوره الارض ص180 و استخري متوفي 346 قمري در مسالك و الممالك ص 223 و ابوزيد سهل بلخي متوفي 322 قمري در
صورالاقاليم از كاريز جنابد ينابذ نام بردهاند. اما ناصر خسرو در مسير تبس به تون چنين ميگويد: و چون از شهر تون برفتيم (21 ربيعالاخر444 قمري) آن مرد گيلكي مرا حكايت كرد كه وقتي ما از تون به گنابد ميرفتيم، دزدان بر ما غلبه كردند، چند نفر از بيم خود را در كاريز افكندند. از آن جماعت يكي را پدري مشفق بود، بيامد و يكي را به مزد گرفت و در آن چاه گذاشت تا پسر او را بيرون آورد. چندان ريسمان و رسن كه آن جماعت داشتند حاضر كردند و مردم بسيار بيامدند 700 گز رسن فرو رفت تا آن مرد به بن چاه رسيد.