بخشی از مقاله
محمد تقي بهار
تولد بهار
درست ۱۲۰ سال پيش در چنين روزي در منزل ميرزا محمد كاظم صبوري ،ملك الشعراي آستان قدس رضوي در مشهد پسري به دنيا آمد كه پدر نام اورا محمد تقي گذاشت. محمد تقي كه بعدها راه پدر راپيشه كرد وبه شاعري پرداخت همان كسي است كه در تاريخ از اوبه نام ملكالشعراي بهار نام برده شده است.
بهار دروس نخستين را در نزد پدر دانشمندش كه علاوه بر ملك الشعرايي آستان قدس رضوي داراي ثروت بالايي به ارث رسيده از پدرش حاج محمد باقر كاشاني ، رييس صنف حريربافان مشهد بود فراگرفت.وپس از مرگ پدر درحالي كه تنها ۱۸سال داشت ، تحصيلات ادبي خود را نزد مرحوم اديب نيشابوري كه از ادبا و شعراي مشهور بود و نيز ساير فضلاي معاصر، دنبال كرد. وي مقدمات عربي و اصول كامل ادبيات فارسي را در مدرسه نواب در خدمت استادان آن فن تكميل كرد. بهار به رسم معمول آن زمان بعد از درگذشت پدر ، به ملك الشعراي آستان قدس رضوي رسيد اما اين امر او را كه در عفوان جواني بود وسري پرشور داشت راضي نكرد وبر همين اساس به انتشار روزنامه بهار در مشهد اقدام كرد.
بهار از سنين كودكي و در زمان حيات پدر قريحه ادبي خود را هر از گاهي نشان ميداد و ذوق فطري و خدادادي خود را ضمن گفتار و كردار كودكانه آشكار مي كرداينن در حالي بود كه پدر نميخواست فرزندش حرفه شاعري پيشه كند و بر همين اساس در تشويق او به شعرو شاعري كوتاهي كرده و او را به كسب و تجارت تشويق ميكرد.
اما چون بهار ذاتا شاعر بود و شاعر هيچگاه نميتواند به عالم ماديات و كسب مال و منال قدم بگذارد ، به رغم آمال پدر و به ذائقه ذوق فطري و طبع سرشار ادبي دنبال سخنوري و شاعري و نويسندگي را گرفت و تا بدان پايه رسيد كه در فن خود شهرت فراوان يافت. بهار پس از فوت پدر در گفتن شعر، چنان مهارت به خرج داد كه جز معدودي از استادان، ساير فضلاي خراسان آن را باور نكرده و ميگفتند اشعار پدرش را به نام خود ميخواند.
در همان ايام بود كه موضوع مسافرت مظفرالدين شاه به خراسان، در مشهد شايع شد، بهار براي اينكه سمت ملكالشعرايي خود را پس از صبوري محرز سازد و خود را به شاه بشناساند اولين قصيده خود را براي عرضه داشتن به شاه پس از ورود به مشهد ساخت ، كه مطلع آن اين است:
رسيد موكب فيروز خسرو ايران
ايا خراسان، ديگر چه خواهي از يزدان
پس از مدتي بهار محيط مشهد را كوچك ديد وراهي تهران شد ،البته در اين مهاجرت كه بيشتر اجباري بود عمال روس وانگليس در خراسان كه وجود وي را مانعي براي اقدامات خود مي دانستند نيز بي تاثير نبودند. او در سال ۱۳۳۶هجري شمسي انجمن ادبي دانشكده را در تهران تاسيس كرد و با ديگر اديبان به فعاليت پرداخت. همزمان وي با شخصيت مستقل و خاصي كه يافته بود وارد زندگي سياسي و اجتماعي شد.
بهار ازآن جمله جواناني بود كه در چنين جريانهاي سياسي حاد بدون ترديد و دو دلي و با ايمان راسخ به صف انقلابيون پيوست و در واقع روح پرشور شاعرانه و احساسات تند ميهن پرستانه او را ، هيچ دسته ديگري قانع نميكرد.
نخستين اشعار سياسي و اجتماعي بهار در بين سالهاي ۱۳۲۵و ۱۳۲۶قمري و هنگام كشاكش بين شاه و مجلسيان و سال اول بسته شدن در مجلس در روزنامه خراسان كه آن هم محرمانه چاپ ميشد، بدون امضا انتشار مييافت و بر دلهاي آزاديخواهان مينشست.
گوينده اين اشعار و مقالات در ابتدا نامعلوم بود اما رفته رفته معرفي شده و مورد تحسين و ستايش عموم واقع شد، چنان كه خود مينويسد: من در خراسان يكي از آنها بودم كه از وضع تهران راضي نبودم و به انجمنهاي سري ، سر مي زدم و دست داشتم.
در اين هنگام در مشهد حزب تندرو و دمكرات قدرت بسياري يافت و كميته حزب دمكرات خراسان، انتخاب شد و بهار هم يكي از اعضاي اين كميته بود. پس از تشكيل اين كميته، بهار روزنامه نوبهار را به امتياز و مسووليت خود به عنوان ناشر افكار حزب در مشهد انتشار داد. اشعار بهار زبان حال مردم، و نماينده افكار و آمال توده آزاديخواه بود و او با سرودههايش از اوضاع مملكت و امور سياسي آن دوره انتقاد ميكرد.
بهار در دوره چهارم از شهر بجنورد ، در دوره پنجم از ترشيز و در دوره ششم از تهران به مجلس شوراي ملي فرستاده شد. اما از اواخر دوره ششم در اثر جريانهاي سياسي خاصي كه پيش آمده بود امكان فعاليتهاي سياسي از بهار سلب شد.
بهار مدت يكسال در دارالمعلمين عالي كه هسته نخستين دانشسراي امروزي است به تدريس تاريخ ادبيات ايران و همچنين به تصحيح كتابهاي تاريخ سيستان ، تاريخ طبري ، مجمل التواريخ ، جوامعالحكايات و تاليف كتب درسي پرداخت. درهمين ايام بود كه بهار در اثر دروغهاي دروغپردازان، به اتهامهايي ناروا زنداني و چهارده ماه به اصفهان تبعيد شد.
دوره زندان و تبعيد از پر بهرهترين سالهاي زندگي ادبي او بوده است ، مثنوي كارنامه زندان، غزل معروف من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد قطعه مفصل و معروف شباهنگ و قصايد ديگر را او در اين زمان سروده است. بهار در سال ۱۳۲۴شمسي در زمان نخست وزيري دوم احمد قوام، به وزارت فرهنگ منصوب شد.
وي در دوره پانزدهم نيز از تهران انتخاب شد و به مجلس رفت و رياست فراكسيون دموكرات را به عهده گرفت ، اما كسالت مزاج و اختلافهايي كه پيدا شده بود نگذاشت او در مجلس كار كند. بهار در سال ۱۳۲۶براي معالجه به سوئيس رفت و پس از بهبود در سال ۱۳۲۸ به ايران بازگشت، آخرين فعاليت اجتماعي بهار كه در واقع از نظر او فعاليت سياسي نبود، رياست جمعيت هواداران صلح بوده است.
ديوان شعرا، سبك شناسي، تاريخ مختصر احزاب سياسي و بيش از صد مقاله در زمينههاي مختلف كه در مجلات و روزنامههاي روزگار آن زمان به چاپ رسيده از ديگر آثار ملكالشعراي بهار به شمار ميرود. او همچنين به تصحيح كتابهاي تاريخ سيستان، تاريخ طبري، مجمل التواريخ، جوامع الحكايات و تاليف كتابهاي درسي عصر خود پرداخت و مجلههاي نوبهار، تازه بهار و مجله دانشكده را نيز منتشر كرده است.
محمدتقي بهار شاعر و نويسنده توانا و از رجال سياسي ايران ملقب به ملك الشعرا و متخلص به بهار سرانجام يكم ارديبهشت سال ۱۳۳۰خورشيدي در گذشت و در شميران ، در باغ آرامگاه ظهيرالدوله به خاك سپرده شد.
خيز و طعنه بر مه و پروين زن در دل من آذر برزين زنبند طره بر من بيدل نهتير غمزه بر من غمگين زنيك گره به طره مشكين بندصد گره بر اين دل مسكين زنيك سخن ز دو لب شيرين گويصد گواژه بر لب شيرين زنخواهي ار زني ره تقوا رازان دو زلف پرشكن و چين زنتو بدين لطيفي و زيباييرو قدم به لاله و نسرين زنگه ز غمزه، ناوك پيكان گيرگه ز مژه، خنجر و زوبين زنخواهي ار كشي، كش و
نيكو كشخواهي ار زني، زن و شيرين زنگر كشي، به خنجر مژگان كشور زني، به ساعد سيمين زنگر همي بري، دل دانا برور همي زني، ره آيين زنگه سرود نغز دلارا سازگه نواي خوب نو آيين زنبامداد، باده روشن خواهنيمروز ، ساغر زرين زنرو بهار از اين سخنان امروزبر سخنوران خط ترقين زنزين تذرو و كبك چه جويي خير؟رو به شاهباز و به شاهين زنشو پياده ز اسب طمع و آنگاهپيل
وش به شاه و به فرزين زنتا طبرزد آوري از حنظلگردن هوا به تبرزين زنتا جهان كژيت بننمايدكحل راستي به جهان بين زنگرت ملك و جاه برين بايدتن به ملك و جاه فرودين زنبنده شو به درگه شه و آنگاهكوس پادشاهي و تمكين زنشاه غايب آن كه فلك گويدش:تيغ اگر زني، به ره دين زنرو ره اميري چونان گيرشو در خديوي چونين زناي ولي ايزد بي چون! خيزره بر اين گروه ملاعين زنبر بساط دادگري پا نهبر كميت كينهوري، زين زنگه به حمله بر اثر آن تازگه به نيزه بر كتف اين زنخيمه
خلاف اعادي رابركن از جهان و به سجين زندين حق و معني فرقان رابر سر خرافه پارين زناز ديار مشرق بيرون تازكوس خسروي به در چين زنپاي بر بساط خواقين نهتكيه بر سرير سلاطين زنپيش خيل بدمنشان، شمشيرچون امير خندق و صفين زنبا مداد تيره خون خصمبر بياض دين، خط تزئين زنبر كران اين چمن نوخيزبا سنان آخته پرچين زنتا به راستي گرود زين پسبانگ بر جهان كژ آيين زنچهر عدل را ز نو آذين بندكاخ مجد را ز نو آيين زنگر فلك ز امر تو سر پيچيدبر دو پاش بندي رويين زنطبع من زده است در مدحتنيك بشنو و در تحسين زنبرگشاي دست كرم و آنگاهبر من فسرده
مسكين زنتا جهان بود، تو بدين آيينگام بر بساط نو آيين زنمدد نما اي عشقفسا - غلامحسين موسيزاده(انديشه)هميشه مايه ويراني دلم اين بودكه حكم چرخ خطا بود و چاره تمكين بودبه يك نگاه نظر ميكنم به رفته ‡عمربه سالهاي سياهي كه سرد و غمگين بودز استغاثه نشد مستجاب آمدنتاگر چه ديده پراشك ما خدا بين بودبيا كه بي تو نگردد به كام ما اين چرخهميشه گردش ايام بر سر كين بودنگشت پاي مرادم به پشت زين هرگزهماره دوش پر از زخم كهنه زين بودقمار بازم و با باخت الفتي دارمكه برد در يد نامردمان بي دين بودتو در قمار قيامت مدد نما اي عشقمرا كه باختن هست و نيست آيين بودبده به وادي محشر تو خال بالا راكه خال بازي دنيا هميشه پايين بود .
پس از مرگ صبوري در سال ۱۳۲۲ ه. ق. منصب وي و لقب ملکاشعرا به دستور مظفرالدين شاه قاجار به محمدتقي هجدهساله رسيد. در دوران استبداد صغير در سال ۱۳۲۸ ه.ق. بهار به مشروطهطلبان خراسان پيوست و در انتشار روزنامهٔ خراسان با آنان همکاري کرد. وي شعرهايي را در اين روزنامه چاپ ميکرد، از جمله شعر معروف «کار ايران با خداست» با مطلع «با شَهِ ايران ز آزادي سخن گفتن خطاست». اين روند تا فتح تهران در ۱ رجب ۱۳۲۷ ه. ق. (۲۸ سرطان ۱۲۸۸) بهدست مشروطهطلبان و استعفاي محمدعلي شاه ادامه يافت.
پس از فتح تهران، بهار نويسندگي را نيز شروع کرد و اولين مقالات سياسي و اجتماعياش در طوس با امضاي «م. بهار» و بعضي از مقالاتش نيز بدون امضا در حبلالمتين چاپ کلکته منتشر شد.
بهار در ۱۳۲۸ ه. ق. در مشهد روزنامهٔ نوبهار را که نظرات حزب دموکرات را که در همان سال راهاندازي شده بود منتشر ميکرد، تأسيس کرد. بهار همزمان به عضويت کميتهٔ ايالتي اين حزب انتخاب شد. بهگفتهٔ خود بهار، در روزنامهٔ نوبهار (و بعد از آن تازهبهار)، برنامهاش «مخالفت با بقاي قواي روسيه در ايران و مخاصمه با سياست آن دولت بود». نوبهار بهدستور کنسول روسيه توقيف شد و بهار بلافاصله روزنامهٔ جديدش تازهبهار را منتشر کرد. اما تازهبهار هم در محرم ۱۳۳۰ ه. ق. بهدستور وثوقالدوله وزير خارجهٔ وقت تعطيل شد. بهار و نه نفر از اعضاي حزب دموکرات را نيز دستگير کرده و به تهران فرستاندند.
يک سال بعد ملکاشعرا دوباره به مشهد برگشت و با اجازهٔ نيرالدوله والي خراسان دوباره روزنامهٔ نوبهار را راهاندازي کرد. ولي بهعلت محدوديتهاي سياسي اين بار در زمينهٔ مسائل اجتماعي، اخلاقي، و ديني مينوشت. بهار يک سال در نوبهار کار کرد و پس از آن، تقريباً همزمان با آغاز جنگ جهاني اول، به نمايندگي دورهٔ سوم مجلس شوراي ملي، از درجز و کلات و سرخس، انتخاب شد. نوبهار مجدداً از طرف کنسولگريهاي روسيه و بريتانيا توقيف شد و بهار از راه روسيه به تهران رفت.
در تهران اعتبارنامهٔ بهار براي وکالت مجلس با مخالفت روبرو شد ولي پس از شش ماه بالاخره قبول شد. بهار روزنامهٔ نوبهار را اين بار در تهران دوباره راهاندازي کرد که بعد از ماجراهايي مجدداً توقيف شد و بهار به خراسان تبعيد شد.
پس از انقلاب روسيه و شکوفايي مجدد احزاب در ايران، بهار دوباره به تهران برگشت و دوسال پياپي نيز به عضويت کميتهٔ مرکزي حزب دموکرات انتخاب شد. در اين دو سال بهار انجمن ادبي دانشکده و مجلهٔ ادبياي با همين نام داير کرد و نوبهار را نيز مجدداً براي مدتي راه انداخت. طبق گفتهٔ خود وي، در اين دوران به اين نتيجه رسيد که بايد بهجاي روشهاي قبلياش، به ايجاد يک دولت مقتدر مرکزي کمک کند. در اين باره، بهار مينويسد: «نه به جنگليها عقيده داشتهام نه با خياباني همراه و همسليقه بودهام و نه با قيام کلنل محمدتقي خان (به آن طريق) موافقت داشتهام».
با ظهور سردار سپه (رضاشاه پهلوي بعدي) و وعدهٔ جمهورياش، بهار با سردار سپه همراه شد ولي پس از مدتي «سر و کلهٔ ديکتاتوري عظيمي را از پشت پرده» ديد و انتقاد از دولت سردار سپه را شروع کرد. بهار از قول سردار سپه (پس از روي گرداندن بهار از وي) مينويسد: «من ملک را خيلي دوست داشتهام ولي خود او نخواست از من استفاده کند».
با باز شدن مجلس پنجم که بهار در آن نمايندهٔ ترشيز است، فرار احمدشاه، و فرمانروايي کامل سردار سپه بر ايران، بهار به مخالفتهاي خود ادامه ميدهد (و از جمله در ۹ آبان ۱۳۰۴ رأي مخالف ميدهد). در نتيجه به مجلس مؤسسان که اکثر نمايندگان مجلس پنجم در آن عضوند دعوت نميشود. در مجلس ششم بهار براي آخرين بار و اين بار از تهران به نمايندگي انتخاب شد و با پايان اين دوره از زندگي سياسي کنارهگيري ميکند.
از ۱۳۰۵ ه.ش. تا ۱۳۲۰ ه.ش. بهار دوبار زنداني ميشود و يک بار نيز به مدت يک سال به اصفهان تبعيد ميشود. در همين درگيريها ديوان اشعارش که در چاپخانهٔ مجلس چاپ شده بود ولي توزيع نشده بود توسط شهرباني ضبط ميشود و بعد از شهريور ۱۳۲۰ ش. از ۲۸۰ صفحهٔ اوليه تنها ۱۴۰ صفحه پيدا ميشود. کارهاي ديگر بهار نيز، غير از تاريخ سيستان، مجمل التواريخ، سبکشناسي، و چند کتاب درسي، در انبار وزارت فرهنگ مفقود يا «مندرس» ميشود. وي در ۱۳۲۳ پس از کنار رفتن رضاشاه پهلوي کتاب تاريخ مختصر احزاب سياسي را چاپ کرد و در آن به انقراض قاجاريه و روي کار آمدن رضاشاه پرداخت.
در دوران محمدرضا شاه پهلوي در ۱۳۲۵ شمسي بهار مدتي وزير فرهنگ شد.
زندگي و شعر بهار
محمد تقي بهار (ملك الشعراء) در آذرماه 1265 خورشيدي در محله سرشور شهرستان مشهد . چشم به جهان گشود . پدرش محمد كاظم صبوري، ملك الشعراي آستان قدس رضوي بود . بهار تحصيلات نخستين خود را در مكتب خانه و نيز نزد پدرش گذارند . در خردسالگي به تشويق پدرش . علاوه بر شعر با هنر نقاشي هم آشنا شد . هفت ساله بود كه دل بسته شاهنامه شد و به تاثير از استاد نوس ، نخستين سرود خود را كه با اين بيت آغاز مي شد ، سرود و از پدرش جايزه گرفت :
تهمتن پوشيد ببربيان
بيامد به ميدان ، چو شير و ژيان
پدر بهار كه مشوق اصلي او در شعر و نقاشي بود ، به اين نتيجه رسيده بود كه اوضاع زمانه ، موافق شعر و هنر نيست . پس فرزند را با كار و كسب واداشت تا از شعر و شاعري چشم بپوشد . محمدتقي در مغازه بلور فروشي دايي خود به كار سرگرم شد ، اما از سرودن شعر بازنايستاد .
اندكي بعد در 18 سالگي ، پدرش را از دست داد و به ناچار سرپرستي خانواده را بر عهده گرفت . چون اداره ي خانواده بر او دشوار شده بود ، شاعر جوان ، قصيده اي پرداخت و براي پادشاه وقت مظفرالدين شاه قاجار ، به تهران فرستاد كه مورد پسند شاه واقع شد . شاه مبلغ يك صد تومان جايزه برايش فرستاد و همچنين لقب ملك الشعرايي آستان قدس را - كه قبلاً لقب پدرش بوده - به او اعطاء كرد .
بهار در 18 سالگي به عنوان قصيده پردازي زبردست ، جاي خود را در ميان شاعران عصر خويش باز كرد ، برخي از اديبان ، به شاعري او رشك كردند و بارها او را آزمودند ، كه شاعر جوان از همه ي آن آزمايشها پيروزمند بيرون آمد . با صدور فرمان مشروطه ، بهار به جمع آوري خواهان پيوست و به سرودن شعرها و تصنيف هاي سياسي و مهين روي آورد . سپس در تشكيلات سياسي ، مثل انجمن سعادت وارد شد و روزنامه هايي چون نوبهار ، نازه بهار ، زبان آزاد و دانشكده و ... را راه اندازي كرد .
سرانجام از مشهد به تهران تبعيد گرديد و مدتي بعد در تهران به عنوان نماينده به مجلس راه يافت . در 32 سالگي ازدواج كرد و باروي كار آمدن رضاخان ميرپنج ، مبارزات سياسي بهار شدت گرفت .
پهلوي ، تاج به سراندازيد كاري ست
نيست ان تاج گذاري ، كه كله برداري ست
روح پر تلاطم شاعر ، او را از يك زندگي آسوده و بي دردسر سرباز داشت و به گرداب حوادث گوناگون كشاند ، او در راه آزادي و ميهن و اعتراض به نظام ديكتاتوري رضاخان لحظه اي از پا ننشست . به همين سبب ، بارها دستگير و زنداني شد