بخشی از مقاله
چکیده
فرآیند تولیدمثل، فرآیندی بسیار پیچیده است که اجزای گوناگونی را دربرمیگیرد. یک ماده گاو بارور را میتوان گاوی دانست که در یک چرخه تولیدی- تولیدمثلی 365 - روز - یک گوساله بزاید. این چرخه در برگیرنده 305 روز شیردهی، و 60 روز خشکی است. بنابراین، نیاز است که گاو در فاصله 60 تا 80 روزگی پس از زایش، آبستن شود. کمباروری و ناباروری میتوانند منشأ مادرزادی، ژنتیکی، ساختمانی، فیزیوژیک و یا روانی داشته باشند. نژادهای گاو که برای تولید مقادیر زیاد شیر، برگزیده شدهاند، اغلب دچار دشواریهای تولیدمثلی میشوند که به رغم پژوهشهای فراوان نه تنها این دشواریها کاهش نیافتهاند بلکه با افزایش تدریجی تولید شیر، نرخ باروری با گذشت زمان، کاهش بیشتری یافته است. این نوشتار، به بررسی مهمترین علتهای کاهش باروری گاوهای پرتولید و راهکارهای پیشنهادی برای چیره شدن به این چالش میپردازد.
ناهنجاریهای تخمکریزی: علت اصلی کاهش باروری
تأخیر در تخمکریزی پس از گوسالهزایی موجب افزایش فاصله گوسالهزایی و در پی آن، کاهش درآمد به علت کاهش تولید شیر و گوساله در هر سال و افزایش هزینههای خوراک اضافی، درمان و مانند آنها میشود. تأخیر در از سرگیری چرخه تخمدانی پس از گوساله زایی به کاهش مصرف خوراک در دوره انتقال - از 2 تا 3 هفته پیش از زایش تا 2-3 هفته پس از آن - نسبت داده میشود که نمیتواند انرژی مورد نیاز برای رشد جنین و تولید شیر را تأمین کند و در نتیجه، گاو دچار تعادل منفی انرژی میشود.
تعادل منفی انرژی بر رشد و تکامل فولیکولهای تخمدانی اثر منفی می گذارد. تکامل فولیکول به 3-4 ماه زمان نیاز دارد و اگر قرار است که گاو بین 80 تا 100 روزگی آبستن شود، آنگاه فرآیند رشد و تکامل فولیکول باید 2 تا 4 هفته پیش از گوساله زایی آغاز شود که همزمان با آغاز دوره تعادل منفی انرژی است. تعادل منفی انرژی موجب کاهش تراوش هورمونهایی FSH - ، LH، IGF-I، انسولین - می شود که برای رشد و تکامل فولیکول ضروری هستند. کاهش این هورمونها، ناهنجاری هایی مانند تأخیر در تخمکریزی، ایجاد فولیکولهای کیستی، کاهش تولید استرادیول و ناهنجاریهای فحلی را در پی خواهد داشت.
از سویی، تب شیر، جفتماندگی، جابهجایی شیردان و کتوز مصرف ماده خشک را کاهش میدهند و تعادل منفی انرژی را بدتر میکنند. کاهش غلظت کلسیم خون موجب کاهش حرکت و توان انقباضی شیردان، کاهش مصرف خوراک و تشدید تعادل منفی انرژی میشود. با افزایش بسیج چربیهای بدن برای تأمین انرژی مورد نیاز، دشواریهایی مانند کبد چرب، و کتوز پایدار میشوند و افزایش مواد کتونی، کاهش اشتها را در پی خواهد داشت. با کاهش کلسیم، تراوش انسولین کاهش و ناهنجاریهای متابولیکی تشدید می شوند. از دیگر آثار کلسیم خون، کاهش انقباضهای رحم - سختزایی-جفتماندگی - ، تأخیر در بازسازی بافت اندومتریوم و مشکلات باروری است.
هدف از تغذیه جیرههای دارای غلظت کمتر کلسیم در دوره خشک، فعال نگهداشتن سیستم هورمونی برای تحرک جذب فعال کلسیم در روده و افزایش بسیج کلسیم از استخوان ها و پیشگیری از بروز تب شیر پس از زایش است. اما، با این روش، مصرف ماده خشک و انقباضهای رحم، کمتر میشوند که میتواند بروز ناهنجاریهای تولیدمثلی و متابولیکی را افزایش دهد. از این رو، تغذیه نمکهای آنیونی -100 - تا -200 میلی اکی والان در کیلوگرم ماده خشک جیره - برای سه هفته پیش از گوسالهزایی بهعنوان راهکاری برای بینیازی از کاهش کلسیم جیره در دوره خشک و پیشگیری از بروز تب شیر، پیشنهاد شده است. باید توجه کرد که بالا بودن غلظت سدیم و پتاسیم جیره موجب قلیایی شدن خون و کاهش اثرگذاری پاراتورمون - PTH - خواهد شد.
درباره مقدار کل کلسیم مورد نیاز روزانه در دوره خشک، اتفاق نظر وجود ندارد اما گفته میشود که دستکم 120 گرم کلسیم در روز میتواند بروز مشکلات را کاهش دهد. در این حالت، مقدار منیزیم دریافتی بین 40 تا 50 گرم در روز - بهویژه با تغذیه علوفهای که غلظت پتاسیم آنها بالا باشد - سفارش شده است زیرا کاهش منیزیم موجب کاهش تراوش پاراتورمون و پاسخدهی کلیهها به این هورمون، و نیز سبب کاهش تراوش کالسیترایول و سرانجام کاهش جذب کلسیم در روده میشود. مقدار فسفر دریافتی از جیره در روز بین 35 تا 40 گرم سفارش شده است و مقادیر بیشتر از 80 گرم در روز، موجب کاهش اثرگذاری پاراتورمون و کالسیترایول میشوند.
تغذیه چربی در دوره پس از زایش بسامد پالسهای LH و تراوش پروژسترون از جسم زرد را افزایش و همزمان تراوش پروستاگلاندینها را کاهش میدهد و بهبود نرخ آبستنی را در پی دارد. پاسخ به مکملهای اسیدهای چرب، ناهماهنگ بوده است. مدیریت موفقیتآمیز تولیدمثل گاوهای پرتولید زمانی امکانپذیر است که به سازههای واقعی مؤثر بر باروری پرداخته شود. جدای از این که گاو پرتولید و یا کم تولید باشد، مدیریت تولیدمثل، بسیار پیچیده و تحت تأثیر سازههای فراوانی است که میتوان آنها را سازههای باروری نامید.
این سازهها، ممکن است با هم مرتبط باشند و یا نباشند. در هرگله، ممکن است بسیاری از این سازهها بهطور همزمان عمل کنند - بهویژه در گلههای بزرگ - بنابراین، مدیریت همزمان چندین سازه، با چالشهای گوناگون روبهرو است و نیاز به مهارتهای مختلف دارد. همزمان، مدیریت آسایش گاوها، و کیفیت شیر تولیدی نیز بر عملکرد گله اثر میگذارند. به دلایل اقتصادی کاملاً روشن، اغلب انرژی مدیریت برای افزایش تولید شیر متمرکز میشود، زیرا پاداش اقتصادی افزایش تولید به مراتب بیشتر از پاداش مدیریت تولیدمثلی، نمایان است. برای نمونه، نتایج تغییر تغذیه برای افزایش تولید شیر خیلی زود آشکار میشود درحالیکه پیامدهای اقتصادی حاصل از تغییر یک برنامه تشخیص فحلی پس از هفتهها و یا ماهها پدیدار خواهد شد.
از سویی، سود ناشی از بهبود تولیدمثل را به سختی میتوان برآورد کرد. بنابراین، لازم است که سازههای باروری به شیوهای گروهبندی شوند که بازتابی از کارآیی نسبی مدیریت آن سازهها باشد. برای نمونه، برخی سازههای باروری به آسانی قابل کنترل هستند درحالیکه برخی را نمیتوان کنترل کرد، صرف نظر از این که تیم مدیریت چه اقدامی انجام دهد. در بیشتر موارد، تیمهای مدیریتی بر سازههایی تأکید میکنند که قابل کنترل نیستند. برای نمونه، بهتر است که انرژی مدیریت که برای درمان تخمدان کیستی به کار برده میشود، به افزایش کارآیی و دقت تشخیص فحلی اختصاص یابد. سازههای باروری را میتوان در سه گروه جای داد:
-1 آنهایی که بهوسیله انسان کنترل میشوند.
-2 آنهایی که بهوسیله دستگاه تولیدمثل گاو کنترل میشوند. -3 آنهایی که ذاتاً مربوط به هر گاو و یا هر گلهای هستند. بیشترین کنترل را میتوان بر گروه اول، و کمترین کنترل را بر گروه 3 اعمال کرد. کنترل سازه های گروه دوم، میانه دو گروه دیگر است.
سازههای باروری گروه 1
الف- کارآیی تشخیص فحلی - درصد گاوهایی که فحل هستند از کل گاوهایی که بهعنوان فحل شناسایی شدهاند - . در بیشتر گلهها کمتر از 50 درصد است. بسیاری از روشهای تشخیص فحلی کاستیهایی دارند و میتوان آنها را بهبود بخشید. کاربرد روشهایی مانند خمیر دم، تلقیح مصنوعی در زمان معین، و یا تمرکز روی فحل یابی - مشاهده گاوها - میتواند کارآیی را کاملاً افزایش دهد. برای بیشتر گلهها، مهمترین سازههای تأثیرگذار بر عملکرد کلی تولیدمثلی است.