بخشی از مقاله

چکیده

فاز دیرباز یگانه انگاري دو مفهومف»حیات« فو »نفس«، به عنوانفاندیشه اي غالب در میان فلاسفه یونان و همچنین،ففلاسفه اسلامیفرایج بوده است. به طوریکهفاز نظر این گروه بزرگ از فلاسفه، »نفس«فهمان »حیات«فو یا عاملِ حیاتفمیفباشد. به عبارت دیگرتصو،فر جدایی اینفدو از یکدیگر به معناي نفی وجود آنهاست. فلاسفه یونان باستان همراه با سقراط، افلاطون و ارسطو به این یگانگی اعتقادي عمیق داشته اند وفدرفمیان فیلسوفان اسلامیفنیز، بنیانگذاران مکاتب فلسفی مشاء، اشراق و متعالیه، یعنی ابن سینا، سهروردي و ملاصدرافبا این دیدگاه موافقفبودندچفمباحث مربوط به »نفس« فهمیشه آمیخته به موضوعف»حیات« فبوده، و درهیچ و یا نزدیک به هیچ مورد،فاینفدو موضوع به صورتفمستقل از هم مورد کاوش قرار نگرفته اند،فو اگر فیلسوفی فقط به یکی از آنفدو پرداخته است،فبا اعتقاد بهفیگانه انگاريفآنفدوفبوده است. هدففاین مقاله بررسی و یافتن پاسخ برايفاین پرسش است که، آیا امکان دوگانگی، و استقلال حیات و نفس از یکدیگر وجود دارد؟

کلید واژه ها: فحیات، نفس، نسبت حیات و نفس

مقدمه

ففدرفزبانففارسیفحیات به معناي،فزندگی،فزندگانی و زنده بودن بکار میفرود و به طور مستقیم به تفاوت جاندار و بیفجان اشاره میفکند.فکلمه »نفس«فبه موارديفهمچون تن، جسم، شخص، ذات، جان، خون، حقیقت هر چیز، روح و روانفکه به شیئیت اشاره داردفمعنا میفشود.فقابلدقّت اینکه،ف»حیات«فاسم معنی میباشد،ف اما ف»نفس«فاسم ذات است.فبنابراین، یکی دانستن اینفدوفواژهفخالیفاشکال نیست. مفهوم حیات،فبه شرطفوجودموجودففجاندار استفکه به ذهن خطور میکند،ف امافاگر نفس را به معناي حیات در نظر بگیریم فدر این فصورت، فموجود جاندار، به معناي دارنده نفس است.

بدین ترتیب، فمفهوم حیات از موجودي به ذهن خطور میفکند که داراي نفس استفو عدم برخورداري موجود،فاز نفس،فبه معناي عدم جانداري آنفاست.اما آیا میفتوان از این امر چنین نتیجه گرفت که حیات همان نفس است؟ وفیافاینکهفنفس عامل حیات و مقدم بر آنست؟ و از طرف دیگرفآیا تفاوت معنا میان دو مفهوم حیات و نفس، میفتواندف دلیلیفبر استقلال فاین دو از یکدیگر باشد؟با توجه به اینکه معنايفحیاتاشارهف به یک سلسله فعالیتهایی دارد که از موجود زنده بر میفخیزدفواین مجموعهاز فعالیتهافنام حیات را به خود اختصاص میفدهد، آیا میتوانف این فعالیتها رافهمانففعل و یا افعالفنفسفدانست و نام حیات بر آن نهاد؟

از گذشته دور مسئله حیات و نفس از موضوعات مهم مورد توجه اندیشمندان بوده است. گزارشات تاریخی حکایت ازاهمیفتفزیاد آن نزد افلاطون و ارسطو که از مهمفترینففلاسفه یونانفبودند، داردچفاگرچه نظرات افلاطونفدر این بارهفپراکنده است،اما اندیشه هاي ارسطو در این خصوصفبصورته منظّم و مکتوبف در اختیار میفباشد. وي درفزمینه نفس شناسی کتابی بنام »درباره نفس«فنگاشته که درآن به بیان آراء پیشینیان و فروند شکل فگیري مفهوم نفس پرداخته، و سپسنظراتف خاص خود را بیان داشته است افلاطون و ارسطو، هر دو، فنفس را اصل و فمنشاء حیات قلمداد کرده اند که تاکنون فنیز فاین اعتقاد از اعتقاداتفغالبفدر فلسفهفاست. اندیشهفاي که تاکنونفکمتر مورد نقد، و بیشترفمورد تأئید،فتأکیدفو تفسیرف قرار گرفته است.

امفا به نظر میفرسدنظریفهفتفکیک و استقلالفنفس و حیاتفاز یکدیگر، افق تازه اي براي مطالعات فلسفی در دسترس قرار میدهد. در بررسی نظریه تفکیک، نتایج تحقیقات علوم زیستی در دهه هاي اخیر، و دیدگاههاي فلسفی مستدل مورد استناد قرار خواهد گرفت. بهفهمینفجهتففرضیه مورد بررسی، که حکایت از رد نظری هفیگانه انگاري حیات و نفس و عاملیت نفس براي حیات جاندار و عدم ترادف حیات و نفس دارد، مطرح گردیده است. لازم به ذکر آنکه،نظریه تفکیک نگاه به جدایی نفس،ازحیات جسمِ ذي حیات داردنه حیات خود نفس،فزیراخود،ف حی است و جسمِ ذي حیات نیز، حی است و ما با دو موجودحیف، روبرو هستیم که پیوندي عمیق میان آنها برقرار استالبتّه.ف نوع ارتباط این دو موجود حی، خود نیاز به تحقیق دیگري دارد که در این مقاله به آن پرداخته نشده است. 

نگاهی به پیشینه بحث دوگانه انگاري حیات و نفس

به نظر می فرسد مسئله دوگانگی حیات و نفس فاقد پیشینه تاریخی می فباشد و براي اطلاع از تاریخچه این دوگانگی،فناچار هستیم به پیشینه یگانگی آنها بپردازیم تا از این رهگذر اندیشه دوگانگی مطرح گردد. اندیشه یونانی که توسط فلاسفه منطقه ملطی ایونیا که مستعمره یونانی در آسیاي صغیر،امافتحت حکومت ایران بود،فوفازفعقاید اساطیري پاك گردیدهفبودفو وارد مرحله فلسفی شده بود، درگام نخست،ف طبیعت منشاءوف آنرا مورد توجه و مطالعه قرار داد و برفبعد طبیعی مادوفي آن بیشتر از بعد مابعدالطبیعی آن تکیه کرد. و به همین جهت کوشش آنها معطوف به این موضوعبودف که مادةالموادي که همه چیزفازفآن ساخته شده استفرا بشناسند. برهمین اساس،فهریک از آنان چیزي را بهعنوان ماده اولیه که همه چیز از آن ساخته شدهمورد، توجهفقرار دادندآنرافو پایه اولیه براي توجیه وجود سایر موجودات قلمداد نمودند،فکهف در نتیجهفمخالفتها وفموافقتهایی را نیز در پی داشته است. در این مرحله است که ریشه هايفاندیشه وجود نفس و حیات،فشکل گرفته است.

از موضوعات فمهم و مورد علاقه فخردمندان ایونیا فمی فتوان از »حرکت« فو »ثبات« فنام برد. آنانف موجودات فرابه دوفدسته تقسیم میفنمودند، موجودففاقد حرکت،فو موجودي که داراي حرکت است، گونه نخست را جماد و بیفجان و گونه دیگر را جاندار تلقی میفنمودندفو عامل این تقسیم رافنیزفهمان حرکت برمیشمردندف. مسئله حرکت موجود جاندار براي آنان از اهمیت زیادي برخوردار بود و حل مسئله حرکت میتوانستف براي آنان مفسرفتفاوت میان جاندار و بیفجان باشد،فزیرا موجود جاندار علاوه بر حرکات جبري، داراي حرکات ارادي نیز میفباشد، از اینرو مشتاق شناخت ریشه این حرکات بودند. در نظر آنان،فجانداري، عامل توجیه وجود حرکات ارادي و تفاوتهاي میان جاندار و بیفجانفبشمارف میفرفت،فوفاین عاملفراف»پسوخه«فمیفنامیدندچفاز میان اینفافراد، طالس به طرح مسئله حیات،فبه عنوان عامل حرکت، پرداخت.فآنجا کهفوي مغناطیس را داراي حیاتفمعرفیفمیفکرد،فزیرا سبب حرکت بعضی از فلزّات است. اوفآب رااصلف نخستین همه چیزها و نفس را قواي محرّکهفبرمیفشمرد. از نظر او نیروهاي

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید