بخشی از مقاله
چکیده
در این مطالعه سعی شد تا به روش توصیفی- تحلیلی، رابطه سعادت با نظریه حکمرانی مطلوب بررسی شود. در این رابطه باید گفت، سعادت، از مقولات کلیدي در حوزه فلسفه اخلاق و نقطه تمرکز آموزه هاي ادیان الهی به شمار میرود؛ با این حال به لحاظ تفارق آبشخور مشارب فکري و زاویه نگرش به جهان هستی، اجماع واثقی نسبت به اطلاق معنایی واحد بر آن وجود ندارد. لذا سعادت اگرچه مفهومی ارزشی است لیکن به لحاظ مولفههاي نسبی،بعد پذیر بوده، مآلاً رویکردهاي متمایزي به آن شکل میگیرد یا دست کم به هنگام مصداق نمایی در جریان تزاحم ابعاد، خوانشی افتراقی را موجب میگردد. با وجود اینشکال، تأملی در نظریات فلاسفه و اندیشمندان، تا حدي، بیانگر ابعاد مفهوم شناختی سعادت است.
سعادت در این معنا مفهومی اخلاقی، حائز ابعاد جسمانی و روحانی و مترتب به مراتب کمالی است، و مبین رضایتمندي و التذاذ در سایه فعلیت یابی قوهگیها و استعدادها است. از سویی دیگر مفهوم حکمرانی مطلوب، بیشتر، قالب جدیدي براي نظریات توسعهمحور در گفتمان سیاسی و اقتصادي جریان لیبرالیسم و سرمایهداري است، و بر این اساس دخول سعادت با مفهوم موسع خود در نظریه حکمرانی مطلوب، بعید به نظر میرسد؛ بنابراین، سعادت، تنها زمانی به عنوان مولفه حکمرانی مطلوب و یا متغیر متأثر از آن تلقی خواهد شد، که در قالب آرمان یک نظام ایدئولوژیک، پا را از دایره مادیات و محسوسات فراتر بگذارد.
واژگان کلیدي: سعادت، فلسفه اخلاق، حکمرانی مطلوب
مقدمه:
گرایش انسان به التذاذ، بهرهمندي، راحتی و خوشی پایدار، و متقابلاً گریز از درد و غم و رنج، ریشه در فطرت وي دارد؛ بدین سان، سعادت، در بادي امر، با میل به وضعیتی مشحون از لذت و عاري از زحمت گره خورده است؛ چندان که تثبیت و ارتقاي لذت از نعمت از یک سو و آسودن از ترس و درد و غم، از سویی دیگر، افاده معناي خوشبختی و سعادت را در لسان عرف می نماید.تردیدي نیست که آدمی براي رسیدن به ستیغ سعادت براي خویش راه ها و وسایل مختلفی را در نظر میگیرد. برخی از انسان ها رسیدن به سعادت و خوشبختی متصور خود را در نیل به لذت ظاهري و مادي - 2 - و برخی دیگر در دستیابی به اهداف باطنی و معنوي یا تلفیقی از این دو، می دانند.به هر حال، »مفهوم سعادت، پیوسته از مفاهیم پرابهام بشري بوده و در عین حال از مباحثی است که در اخلاق و فلسفه اخلاق همواره مورد بحث قرارگرفته و دغدغه خاطر فیلسوفان، متکلمان و عالمان علم اخلاق بوده است.
این مسئله یکی از مباحث اخلاقی جذاب و بنیادینی است که قرنها توجه محدثان، ادبا، عالمان و فیلسوفان اخلاق را بسمت خویش معطوف ساخته است. مفهوم سعادت در حقیقت، همان چیزي است که رسیدن به آن هیچگونه ندامت و پشیمانی دربرندارد و سعادت همان میزان برخورداري از کمال انسانی است که آدمی هر اندازه از کمال بهره برده باشدو به غایت خویش نزدیکتر گردد، به سعادت رسیده است و در مقابل، شقاوت نیز محروم شدن از کمال انسانی است - 3 - .« نیل به درکی یکنواخت از مفهوم و منزلت سعادت چندان که مینماید، امکانپذیر نیست، چرا که در سایه مکاتب فکري و در نتیجه مبانی متمایز فلسفی، قرائت-هاي مختلفی از تعریف سعادت و یا دست کم از تبیین مصداق آن یا اولویت بندي مصداقی سعادت صورت می گیرد.برخی مکاتب اخلاقی، با تأکید بر تلازم و تقارن سعادت و کمال، غایت افعال اخلاقی آدمی را دستیازي به »سعادت و کمال« تلقی مینمایند؛ اگرچه در این