بخشی از مقاله

چکیده

در جهان امروز با پیشرفت روز افزون وحیرت انگیز علوم مختلف و با مشاهده تواناییهای بی حد و حصر علم توجه بیش از پیش به سمت علم معطوف گردیده تا جاییکه می توان ادعا کرد گروهی اصالت محض را به "علم" داده اند و آن را یگانه راه نجات خویش قلمداد میکنند و در این میان توجه به "دین" که از سوی آفریدگار و خالق هستی برای سعادت و نیکبختی انسان در دنیا و آخرت فرستاده شده مغفول واقع گردیده است. موضوع بحث در این مقاله بررسی رابطه علم و دین به ویژه با توجه به مختصات دین مبین اسلام می باشد بنابراین با تعریفی از " علم" و "دین" بحث را آغاز کرده با نگاه اجمالی نسبت های ممکن بین علم و دین را بیان کرده با ارایه دلایل نقلی از اسلام در مورد رابطه بین علم و دین بحث را خاتمه خواهیم داد.

مقدمه:

چنان که از شواهد تاریخی برمی آید،اگوست کنت،بنیان گذار مکتب پوزیتیویست تاریخ تفکر را به سه دوره تقسیم کرده است:-1 دوره ربانی:که به عقیده وی دوره کودکی بشر است بشر در این دوره تفکر ربانی دارد یعنی به خدا - خدایان - معتقد است و همه امور را به خدا - خدایان - نسبت میدهد.از نظر کنت،این امر ناشی از جهل شدید بشر در عصر اسطوره ای و باستانی است.-2 دوره فلسفی: یا دوره متافیزیک که از یونان و روم شروع می شود و تا قرون وسطی ادامه می یابد.

در این دوره،بشر از دوره کودکی خارج شده ولی هنوز به بلوغ نرسیده و بنابراین همه احوال و امور طبیعی را به عوامل مابعدالطبیعی نسبت میدهد.-3 دوره علمی: این دوره،دوران بلوغ بشر است - عصر مدرن - زیرا انسان به تفکر علمی دست می یابد و با تکیه بر علوم می تواند فعل و انفعالات طبیعی و همه امور و احوال عالم را به صورت محسوس تبیین کند یعنی دراین عصر انسان پیشرفته با اتکا به نیروی علوم - طبیعی یا اجتماعی - برای تمام سوالات خود با تکیه به حس و تجربه،پاسخی علمی می یابد.

کمتر از یک قرن بعد،دیدگاههای کنت در مباحث حلقه وین مورد توجه قرار گرفت و این نظریه پردازان در ابتدا گزاره های متافیزیکی را مهمل و بی معنا خواندند وآنها را از دایره علم خارج کردند و سپس وحی و دین را خارج از دایره علم معرفی کردند زیرا با توجه به شناخت علمی مبتنی بر حس و روش تجربی،نمی توان جایگاهی برای اینگونه امور قایل شد و بنابراین دایره علمی که تعریف شد،بسیار محدود گردید.

در همین دوران است که با توجه به موفقیت های چشم گیر به ویژه در علوم طبیعی،اقبال و توجه به سمت علم بیش از پیش گردید زیرا این توهم در اذهان بوجود آمد که بشر می تواند همه آنچه را که در سعادت او نقش دارد،کشف کند،البته خیلی زود محدودیت های علم تجربی،مستند به حس،آشکار گردید و بشر به این نتیجه رسید که نمی توان تنها به علم تجربی اکتفا کرد از اینرو حرکت دیگری آغاز شد و آن آرمان زدایی از علم بود به این معنا که علم،اعتقاد و آرمان خاصی را دنبال نمی کند،علم برّی از مباحث ارزشی است و صرفا به توصیف واقعیات می پردازد.[1]

طرح مساله:

چیستی دین: دین در لغت به معانی متفاوت از جمله به معنای عبادت،انقیاد،خضوع،فرمانبرداری،اطاعت،سلیم،جزا و مکافات،شریعت،ملک،اسلام،توحید،ورع،حکم و سیره،عادت و شأن،قهر و غلبه استعلا،رفعت و سلطان،حساب،معصیت،رسم و قانون آمده است .[2 ] کلمه "دین" با شکل های مختلف 92 بار در قرآن کریم آمده که غالبا به معنی توحید ویگانگی،حکم،اطاعت،جزا و پاداش،حسابرسی،عادت و شریعت است.[3]

دین در اصطلاح نیز تعاریف گوناگونی دارد زیرا که دین از مفاهیم ماهوی نیست تا بتوان تعریف حقیقی از آن ارایه کرد. استاد مطهری با بیان سه جهان بینی علمی،فلسفی و دینی در تفسیر انسان از جهان،دین و مذهب را به یک معنا گرفته و در باب محتوای دین و چیستی آن،از جهان بینی شروع میکند. وی جهان بینی را "شناخت" یعنی نوعی بینش عمیق درباره تفسیر جهان میداند و معتقد است همه دین ها،آیین ها و مکاتب و فلسفه های اجتماعی،به یک نوع جهان بینی متکی بوده،به گونه ای  که بایدها و نبایدها را تعیین میکند و مسؤلیت هایی را بوجود می آورد پس جهان بینی زیرساز و تکیه گاه فکری مکتب به شمار میرود.[4]

جهان بینی مذهبی شامل جهان بینی علمی و فلسفی است مضاف بر اینکه از قداست - احترام معنوی و حرمت - نیز برخوردار است.[5] مراد از دین در این مقاله،مجموعه معارف برآمده از گزاره های دینی و مذهبی است یعنی همان معارف و حقایق از طریق وحی که از راه کتاب و سنّت به ما رسیده و شامل جهان بینی،هستی شناسی،عقاید،احکام،اخلاق و امثال آن می شود. چیستی علم: امروزه "علم" به معانی متفاوتی به کار برده می شود و عدم آگاهی از تمایز بین آنها اغلب باعث ایجاد خطا میگردد:

-1 معنای اصلی و نخستین علم،دانستن در برابر ندانستن است یعنی در این معنا علم در برابر جهل و نادانی قرار میگیرد.بنابراین به این معنا،علم مجموعه یافته های آدمی درباره خود و جهان اطراف اوست که شامل "علوم مفهومی" و "علوم گزاره ای" اعم از حقیقی و اعتباری می شود."علم" در این معنا،به معنای مطلق دانایی،دانش و معرفت است.

-2 کلمه "علم"در معنای دوم ،صرفاً به دانستنی هایی اطلاق می شودکه با تجربه مستقیم حسّی حاصل گردد.یعنی علم در این معنا در برابر جهل قرار نمی گیرد بلکه در برابر دانستنی هایی اطلاق می شود که از آزمونحسّی بهره نمی جویند.بنابراین اخلاق،متافیزیک،عرفان،منطق و... همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرار می گیرند و در این معنا،همه غیر علمی اند.پوزیتیویست ها دانش بشری قابل اعتماد را منحصر به قضایای تجربی کردند و ادعا داشتند بدون آگاهی تجربی،هیچ آگاهی دیگری نمی توان داشت.درچنین حالتی،علم،توصیف واقعیت است که به نحو جزیی به توصیف چگونگی "هستی ها" می پردازد.[6]

در معرفت شناسی معمولا "علم" مترادف با "معرفت" به کار برده می شود."معرفت" به باوری گفته می شود که اولا مطابق با واقع - صادق - باشد و ثانیا برای مطابقت آن با واقع،دلیلی ارایه شده باشد.گاهی "علم" به معنای "یقیندر" مقابل شکّ،وهم و ظّن به کار میرود. مراد از علم در این نوشتار،مجموعه معارفی است که انسان از طریق عادی کسب معرفت بدست می آورد.منظور از طرق عادی آن است که تمام انسان ها می توانند این راهها و روش ها را برای کسب شناخت به کار گیرند.پس برای کسب علم و معرفت دو راه وجود دارد:-1 راه متعارف همگانی و -2 راه غیر متعارف که همگانی نیست مثل وحی و الهام که به گروه برگزیده ای از انسانها اختصاص دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید