بخشی از مقاله

خلاصه:

با توجه به ضرورت و اهمیت رابطه علم و دین، شاهد آن هستیم که با بروز مدرنیته و پیشرفت علم بشری مسیر دین و علم در جهان امروز جدا شده است. برای بشریت هیچ چیز گرانتر از جدایی دین و دانش نیست و این جدایی تعادل اجتماعی بشری را از بین می برد. هدف این پژوهش کتابخانه ای، تبیین رابطه علم و دین، بررسی دلایل جدایی علم و دین در عصر حاضر می باشد. در ادامه نگارندگان مقاله به موضوع مدرنیته به عنوان مهم ترین ثمره تمدن غرب پرداخته و چگونگی مواجهه اندیشمندان مسلمان با مدرنیته را تبیین مینمایند. در پایان تاثیر مدرنیته بر بازیابی هویت اسلامی مورد بررسی قرار می گیرد.

.1 مقدمه:

ریشه اصلی مسئله تعارض یا عدم تعارض علم و دین فلسفه غرب بوده و از آن طریق وارد فضای فرهنگی اسلام شده است. اوایل قرن ششم قبل از میلاد فیثاغوریان برای نخستین بار میان علم و دین پیوند دادند. با ظهور مسیحیت و پیدایش بطلمیوس نظریه زمین مرکزی طرح و تا پانزده قرن بر محافل علمی اروپا داشت. طی این قرون علوم تجربی رو به افول نهاد. راسل فاصله میان قرن ششم تا قرن یازدهم را دوران ظلمت نامیده است. ویژگی این قرون متوقف شدن راه و روش اندیشه و تفکر علمی بود. در این دوران یا به هیچگونه بحث و معرفتی اعتنا نمیشد، یا اینکه تنها مسایل و موضوعات مربوط به مسیحیت مورد توجه بود. با ظهور دین اسلام - قرن هفتم میلادی - رشد علمی در جهان آغاز شد و علوم مسلمانان از طریق نهضت ترجمه به اروپا انتقال یافت.

کپرنیک 1543-437 - م - و کپلر - 1630-1571 م - مسئله سکون خورشید و حرکت زمین را طرح کردند. گالیله 1642-1546 - م - کار ایشان را پیگیری نمود. تحریک درباریان سبب نزاع وی با کلیسا یا مهمترین نزاع علم و دین در غرب شد. عدم آشنایی کشیشان با پیشرفتهای علوم تجربی، نشناختن اهداف اصیل دین و تعصب باطل برخی از کشیشان، انحصاری کردن فهم کتاب مقدس، دینی پنداشتن دستگاه فلسفی ارسطویی، پذیرش نظریات علمی به عنوان بخشی از دین و قطعی پنداشتن آنها و اظهار نظرهای مداوم متکلمان در نظریات جدید علمی سبب تشدید این اختلافات شد.

در نتیجه در سال1616 م شورای کلیسا دیدگاهی را که مدعی چرخش زمین به دور خورشید بود خلاف تعالیم کتاب مقدس دانسته و محکوم کرد. کتاب کوپرنیک در فهرست کتابهای ممنوعه قرارگرفت و گالیله در خانه خود بازداشت شد. در قرن هفدهم نیوتن ظهور کرد اما ایمان مذهبی وی سبب فروکش کردن نزاع شد. در قرن هجدهم کانت مسئله جدایی علم و دین را طرح نمود و در قرن نوزدهم نظریه تکامل داروین سبب تشدید این نزاع شد.

نیمه نخست قرن بیستم دوران اوج فعالیتهای پوزیتیویسم منطقی، اعتنای بیش از اندازه به علم تجربی و بی معنا دانستن گزارههای دینی و فلسفی بود. تمام زمینههای پیشگفته سبب این اعتقاد غلط شد که یا باید از علم دفاع نمود و یا متدینانه جانب دین را ترجیح داد. اما هیچیک از این زمینه ها در فرهنگ اسلامی جدی نبود. از این رو چالشهای این موضوع کمتر در میان مسلمانان مطرح شده است. در تاریخ غرب گرچه اصطلاح مدرنیسم از قرن هفدهم کاربرد همگانی پیدا کرد، اما نقطه آغازین آنرا باید قرن پانزدهم دانست.

آنچه بطور کلی می توان گفت این است که مدرنیته شامل دستاورد های عمیق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فکری، فرهنگی و .... می باشد که در همه حوزه های حیات فردی و اجتماعی بشر تاثیر گذار بوده و بطور خلاصه می توان آنرا تمدن غرب نامید. در روند تاریخ، بیش از دویست سال می گذرد که مدرنیته غربی، تنها مدل مرجع برای مدرن شدن بوده و این مدل از رهگذر سلطه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب بر دیگر جهان عالم گیر شده است. از آنجایی که وابستگی علمی و تکنولوژیکی کشور های توسعه نیافته از جمله جوامع اسلامی، موجب وابستگی کشورها به غرب و سلطه همه جانبه غرب بر آنها شده، لذا غرب نیز با بهره گیری از این وابستگی، فرهنگ ها و ارزش های غربی را به سایر کشورها تحمیل نمود.

بدین ترتیب عقب ماندگی علمی و صنعتی کشورهای اسلامی منجر به تهاجم فرهنگ غرب به جوامع اسلامی گشت و در نتیجه کشورهای استعماری موفق شدند با استفاده از تهاجم به جوامع اسلامی، حضور مهم جانبه ای در آنها داشته و همزمان با غارت منابع اقتصادی، به تحقیر فرهنگ این جوامع بپردازند. در ادامه تحت تاثیر بحران جوامع اسلامی ناشی از جنگ جهانی اول، یک نوع آگاهی در میان اندیشمندان مسلمان شکل گرفت که درصدد تلاش برای حفظ هویت خود برآمدند.

در این دوره بیداری اسلامی در حقیقت روشی برای دفاع از هویت اسلامی گذشته بود که به شدت در معرض تهاجم و به اعتباری زوال قرار گرفته بود و بالطبع مدرنیته از سوی بیشتر احیاگران اسلامی، به مثابه گفتمانی مذهب ستیز تلقی شد. از اینرو در این مقاله ابتدا رابطه علم و دین را شرح داده و سپس به بیان دلایل جدایی علم و دین با بروز مدرنیته می پردازیم. در ادامه به مدرنیته به عنوان مهم ترین ثمره تمدن غرب پرداخته و چگونگی مواجهه اندیشمندان مسلمان با مدرنیته را بررسی می کنیم. در پایان تاثیر مدرنیته بر بازیابی هویت اسلامی مورد بررسی قرار می گیرد.

.2 رویکردهای مختلف در مسئله رابطه علم و دین

با توجه به آنچه در پیشینه گذشت دست کم سه رویکرد در مواجهه با این مسئله در مغرب زمین تحقق یافت:

رویکرد تعارض گرایی

این دیدگاه علم و دین را ناسازگار و رقیب یکدیگر میداند. به این معنا که علم نمیتواند دستاوردهای دین را بپذیرد و دین هم نمیتواند خود را با نتایج علم و نظریات آن همراه سازد. هنگام پیداشدن چنین تعارضی دین گرایان نظر دین، و علم گرایان نظر علم را مقدم میشمارند. نمونه این رویکرد در مواجهه با نظریه تکامل به چشم میخورد.

رویکرد تمایزگرایی

در این دیدگاه علم و دین دو مقوله جدا از یکدیگرند، زیرا موضوعات، روشها و غایات هر دو متفاوت است. بنابراین امکان هرگونه تعارض میان آنها از بین می-رود. همچنانکه میان دوخط موازی هیچ برخورد و تضادی تصور نمیگردد. کانت، گالیله، موحدان طرفدار اگزیستانسیالیسم، نواورتدوکسها و پوزیتیویستها طرفداران این راهحل هستند.

رویکرد تکامل گرایی

این رویکرد میکوشد بین علم و دین ارتباط برقرار کرده، آنها را مکمل هم بداند و برای وصول به چنین مقصودی مدعیات کلامی را فرضیههای علمی تلقی کرده یا علم و دین را ضمن یک فرضیه کلانتر مندرج، و آنها را درچنین چارچوبی ادغام کند. الهیات پویشی، جورج شلزینگر، دونالد مک کی و بسیاری از فیلسوفان معاصر دیگر هر یک به نحوی سعی در تبیین این امر دارند. هر یک از این رویکردها دارای نقاط ضعف وقوتی است اما رویکرد سوم به دیدگاه اسلام نزدیکتر است. - البته با لحاظ تفاوتهای مبنایی میان کتاب مقدس و قرآن - زیرا علم راه کشف طبیعت است و دین فهم وحی. طبیعت فعل خداوند است و وحی کلام او. فعل خداوند با کلام اوهرگز ناسازگار نیست. اگر طبیعت آنگونه که هست کشف گردد و وحی نیز به شکلی که نازل شده فهمیده شود تعارض علم و دین محال است.

.1 .2 رابطه علم و دین در منظر اندیشمندان مسلمان

از نظر بسیاری از اندیشمندان مسلمان، بین علم و دین منافاتی وجودندارد. ابن سینا پزشکی است که کتاب »قانون«اش تا اندکی پیش در اروپا به عنوان یک منبع در دانشگاهها مورد مراجعه بوده، و در عین حال یک عالم دینی است که در عرفان وفلسفه نیز کتاب مینگارد. ابن سینا با تمامی احترامی که برای فلسفه یونان قائل بود، سعی در تلفیق آن با حکمت مبتنی بر وحی داشت. ابن هیثم بحرانی - 430-354 ق - که از فیزیکدانان و ریاضیدانان برجسته بود، برخلاف برخی معاصرین خود که سعی در ترجیح یکی از علم و دین داشتند، به هماهنگی میان این دو اعتقاد داشت. او بر تالیف مقالاتی هندسی و ریاضی که به مبادی دینی مرتبط بود اهتمام میورزید.

ملاصدرا نیز تصریح میکند که میان مسائل فلسفی و آموزههای شرع تطابق وجود دارد .او برفلسفه ای که مخالف وحی باشد نفرین میفرستد. در گذشته علوم تجربی نیز بخشی از فلسفه محسوب میشد.لذا بحث هماهنگی علم و دین ذیل بحث رابطه فلسفه و دین طرح میشد. او بر عدم افراط و تفریط در توجه به سهم هر یک تاکید میکند. ابن عربی نیز هریک از علم، عقل و وحی را راهی به یکی از لایههای حقیقت میدانست. توجه به این نکته سبب میشود در مواردی که فهم دقیق و قطعی از نظر فیلسوفان و دانشمندان حاصل نشده از انکار و رد شتاب زده پرهیز شود.

از دیدگاه فاضل و محقق نراقی بین دین و علم ناسازگاری وجود ندارد و ناسازگاریهای مطرح شده حاصل اعتماد بی جا به علم و قطعی دانستن علوم غیر قطعی است. چنانکه در آغاز عصر جدید در غرب علم بر کرسی خدایی نشست و فهم ناتمام از شریعت و نسبت دادن حکمی به شرع بدون جست و جوی موجب شد ظاهرگرایان گرفتار چنین دشواریهایی شدند. از این روی باید در مواردی که بین علم و دین ناسازگاری پنداشته شده بیش تر اندیشه کرد و علت ناسازگارنمایی را کشف کرد. بنابراین از دیدگاه نراقیها در اندیشه دینی تمام علوم از قداست برخوردارند و علم آموزی به طور کلی خواست دین و مورد سفارش آن است و علوم طبیعی از این قاعده کلی برکنار نیستند.

قرآن عقل و ایمان را نفی کننده یکدیگر نمیداند. بلکه در دیدگاه اسلامی به هردو در زندگی انسان نیاز است. علم و ایمان »همزاد« یکدیگرند. انسان دو منبع الهام و معرفت دارد: یکی دین و دیگری علم و عقل و فلسفه. یکی از مشکلات عصر حاضر علم بدون ایمان است و یگانه دوای درد انسان معاصر، نیاز توامان به علم و ایمان و پرواز با این دو بال است. علم و پیشرفتهای علمی به اساس دین که توحید است نه تنها ضربه نزده بلکه آن را تقویت نموده است.

هرجا پای عقل یا علم و فکر بشر یا حس و تلاش او نرسد خداوند به وسیله پیامبران او را راهنمایی میکند. علم و دین در موضوعات فراوانی به یکدیگر کمک کرده یا حرف هردو یکی بوده است.دین هدف زندگی و جهتگیری حیات آدمی را روشن میسازد و علم هویت ابزاری دارد. بشر، علم را همچون ابزاری برای هدفهای خویش استفاده میکند اما در تشخیص اینکه هدف بشر چیست و چه باید باشد علم نمی تواند کمکی کند.

.2. 2 اندیشه شهید مطهری در مورد علل جدایی علم و ایمان

-1 برخوردهای نادرست و از سر تعصب اصحاب کلیسا و نظریات علمی آنان؛ فی المثل هنگامی که ارباب کلیسا نظریه منظومه شمسی گالیله یا نظریه تکامل داروین را تخطئه می کنند، در مسایل علمی ای اظهار نظر می کنند که توانایی قضاوت درباره آن را ندارند .

-2 اظهار نظرهای خام بعضی از دانشمندان علوم جدید درباره بعضی از مقولات کلامی؛ نمونه بارز آن نظریه خدای رخنه پوش نیوتن بود. نیوتن و سایر دانشمندان علوم جدید نقش خداوند را فقط پر کردن رخنه ها می دانستند و واقعیاتی را که علتش کشف نشده بود به خدا نسبت می دادند. در نتیجه ، هر چه بیشتر علم پیشرفت می کرد و علل اشیاء کشف می شد، خدا عقب نشینی می کرد.

-3 برداشت ماتریالیستی از علم جدید.

-4 اصرار بیش از حد کلیسا بر نص گرایی و لفظ مداری در تلقی از کتاب مقدس؛ فی المثل تفسیر خشک کتاب مقدس توسط رهبران کاتولیک، یکی از عوامل محاکمه گالیله محسوب می شود، هر چند عوامل دیگر مانند میراث ارسطو و 1 ماتریالیسم - Materialism - یا مادی گری نوعی جهان بینی است. در این جهان بینی ماوراءماده انکار شده و هستی مساوی با ماده فرض می شود .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید