بخشی از مقاله
چکیده
بودجه مهمترین و مؤثرترین ابزاري است که میتواند به عنوان عامل برنامهریزي و کنترل در سازمانها استفاده شود و مسئولان، مجریان و تصمیمگیران را در نیل به اهداف خود و سازمان یاري دهد. هدف از این تحقیق ارائه مدلی است تا سازمانها بتوانند با استفاده از آن به صورت عادلانه و با در نظر گرفتن عملکرد هر بخش و محدودیت ها و مطلوبیت هاي مورد نظر به تخصیص بودجه بپردازند. بنابراین در این مقاله با در نظر گرفتن ساختار بودجه، به رتبهبندي واحدهاي سازمانی با استفاده از روش DEA/AHP در حالت فازي پرداخته شده است. نتایج این تحقیق نشاندهنده ارضا شدن نظرات خبرگان در تخصیص اعتبارات به صورت عادلانه و کاهش اتلاف منابع در بخشهاي مختلف سازمانی در مقایسه با سالهاي قبل میباشد.
.1 مقدمه
بسیاري از کشورهاي توسعه یافته و در حال توسعه دنیا، در راستاي تحولات اخیر در بخش دولتی در تلاشاند به منظور افزایش بهرهوري و برقراري ارتباط میان اهداف استراتژیک و کلان با برنامههاي عملیاتی، نظام بودجهبندي خود را به یک نظام عملکرد محور یا عملیاتی تغییر دهند.[1] از مشکلات عمدهاي که بیشتر موسسات اقتصادي و اجتماعی با آن مواجهاند، تخصیص وجوه و منابع ریالی کمیاب به فعالیتها و وظایف است. این معضل براي سازمانهاي دولتی که اهداف متعارض و چندگانه و منابع مالی محدود دارند و مهمتر از همه قادر نیستند سهم هریک از فعالیتها در نیل به اهداف مورد نظر را تخمین دقیقی بزنند، همچنان به قوت خود باقی است و به علاوه جديتر نیز جلوه میکند.[2]
بودجهبندي عملیاتی یا بودجهبندي بر اساس عملکرد، یک برنامه سالانه به همراه بودجهي سالانه است که رابطهي میان میزان وجوه تخصیص یافته به هر برنامه با نتایج بدست آمده از اجراي آن برنامه را نشان میدهد. ویژگی اصلی نظام بودجهبندي بر مبناي عملکرد - نظام بودجه ریزي عملیاتی - ، تلفیق اهداف نظام مدیریت بودجه با پاسخگویی مناسب است. به بیان دیگر عملکرد خوب تشویق میشود و عملکرد بد مورد تنبیه قرار میگیرد.[1]
در این روش، منابع بودجه به اهداف مورد نظر در قالب برنامه به نحوي کارا و اثر بخش تخصیص مییابد. به عبارتی عوامل صرفهجویی و اثربخشی به ابعاد سنتی بودجهبندي اضافه میشود. هدف نهایی نظام بودجهریزي عملیاتی، یاري رساندن به اتخاذ تصمیمات عاقلانه در خصوص تخصیص و تعهد منابع دولت بر اساس پیامدهاي قابل سنجش است که نتایج قابل انتظار دستگاه را در طی زمان منعکس میکند. نظام بودجه ریزي عملیاتی، اهداف ویژهاي نظیر ارائهي مبناي صحیح جهت اتخاذ تصمیم در خصوص تخصیص منابع، ایجاد ارتباط بین بودجه و نتایج عملکرد برنامه، ارائهي مبنایی براي پاسخگویی بیشتر در قبال استفاده از منابع کشور، تمرکز فرآیند تصمیمگیري روي مهمترین مسائل و چالشهایی که دستگاه با آن مواجه است، دارد.[1]
.1,1 بودجهریزي بر مبناي عملکرد
بودجه مهمترین و مؤثرترین ابزاري است که میتواند به عنوان عامل برنامهریزي و کنترل در سازمانها استفاده شود و مسئولان، مجریان و تصمیمگیران را در نیل به اهداف خود و سازمان یاري دهد. بنابراین شناخت صحیح این ابزار و بکارگیري مناسب و اصولی آن اهمیت ویژهاي دارد.[3] بودجهها، برنامههاي مالی هستند که براي تنظیم درآمدهاي پیشبینی شده و هزینههاي تخمین زده شده در یک دوره زمانی مشخص مورد استفاده قرار گرفته است. بودجهریزي ابزاري راهبردي براي انضباط اقتصادي و مالی دولتهاست.
[4] گسترش سازمانها و فراگیر شدن نظامهاي مدیریت باعث شده که بودجهریزي از حالت سنتی و عملیاتی به روشهاي نوین و پیشرفته سوق یابد؛ به طوري که گستره آن به مدلهاي تحقیق در عملیات و علم مدیریت کشیده شده است. [2] تاکنون روشهاي متعددي براي نظام بودجهریزي پیشنهاد شده است که از جمله آنها میتوان به بودجهریزي افزایشی یا سنتی، بودجهریزي برنامهاي، نظام طرحریزي، برنامهریزي و بودجهریزي، بودجه ریزي بر مبناي صفر و بودجهریزي بر مبناي عملکرد اشاره کرد.
بودجهریزي بر مبناي عملکرد از کاملترین روشهاي بودجهریزي است که در سالهاي اخیر توجه مجدد محققان و مجریان بودجهریزي را به خود جلب کرده است. تصمیمگیري در زمینه تخصیص بودجه یکی از مهمترین و دشوارترین تصمیماتی است که مدیران باید اتخاذ کنند. روش بودجهریزي براي سازمانها این امکان را فراهم میآورد تا با درك تغییرات محیطی و یادگیري از عملکرد گذشته خود، بهینه ترین حالت براي اختصاص منابع در جهت تطبیق با محیط آینده را پیدا کنند - . - 5
بودجه ریزي بر مبناي عملکرد، سیستمی از بودجهریزي است که ارائه دهنده منابع مورد نیاز براي دستیابی به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت، هزینه برنامهها و فعالیتهاي مرتبط پیشنهاد شده براي دستیابی به اهداف گفته شده و ستادهها یا خدماتی است که در لواي هر برنامه باید تولید یا ارائه شود. به عبارت دیگر، بودجهریزي بر مبناي عملکرد یک نظام بودجهریزي است که به طور مطلوب برنامهها را به نتایج پیوند میدهد.[6] بودجهریزي بر مبناي عملکرد بر اساس توجه عمومی به وجود آمده و در تلاش براي دستیابی به تخصیص عادلانه و متوازن منابع مالی در میان واحدهاي سازمان میباشد.[7]
روشهاي زیادي براي اندازهگیري عملکرد بدون توجه به اولویتها و ارزش افراد مسئول در برابر محیطی که مشکلات بودجه اتفاق افتاده است توسعه داده شده اند.[8] لذا واضح است که جهت ارائه مدلی مفید و همه جانبه، محدودیتها و مشکلات مذکور بایستی رفع شود. به این منظور میتوان از روشهاي تصمیمگیري چند معیاره جهت ارائه اولویتها و مطلوبیتهاي اولیه استفاده کرد. با استفاده از تصمیمگیري چند معیاره، چارچوبی براي ارزیابی عملکرد بودجه توسعه داده شده که ویژگیهاي زمینهاي را بر اساس ترجیحات تصمیمگیرنده ارزیابی، شناسایی، سازماندهی، اندازهگیري و یکپارچه میکند . این چارچوب تصمیمگیرندگان را قادر به درك دقیقتر وضعیت فعلی با توجه به هر کدام از معیارها میکند.[8] علاوه بر این، مدلهاي تصمیمگیري چند معیاره به کاهش زمان تصمیمگیري و انتخاب تصمیم مناسب براي بودجهبندي با در نظر گرفتن اهداف، محدودیتها و استراتژيهاي سازمان به تصمیمگیران کمک میکند.[9]
.2,1 روششناسی تحقیق
تصمیمگیري یکی از مهمترین و اساسیترین وظایف مدیریت است و تحقق اهداف سازمانی به کیفیت آن بستگی دارد. به طوري که از نگاه یکی از صاحبنظران حوزه تصمیمگیري هربرت سایمون، تصمیمگیري جوهر اصلی مدیریت است. یکی از تکنیکهاي تصمیمگیري با استفاده از دادههاي کمی تصمیمگیري چندمعیاره میباشد. مدیر با استفاده از تکنیکهاي تصمیمگیري چندمعیاره میتواند با در نظر گرفتن معیارهاي متفاوت براي تصمیمگیري کهگاهاً با یکدیگر در تعارض هستند، به طریقی عقلایی تصمیم سازي نماید.
تصمیمگیري چند معیاره - MCDM - مبحثی است که به فرآیند تصیمگیري در حضور معیارهاي متفاوتبعضاًو متناقض با یکدیگر میپردازد. در این گونه تصمیمگیريها، چندین شاخص یا هدف که گاه با هم متضاد هستند، در نظر گرفته میشوند. در زمینه مسایل سازمانی، در انتخاب استراتژي یک سازمان، معیارهایی از قبیل درآمد سازمان در طی یک دوره، قیمت سهام سازمان، سهم بازاري، تصویر سازمان در جامعه و ... مد نظر است.
در یک تعریف کلی تصمیمگیري چند شاخصه به تصمیمات خاصی - از نوع ترجیحی - مانند ارزیابی، اولویتگذاري و یا انتخاب از بین گزینههاي موجود - که گاه باید بین چند شاخص متضاد انجام شود - اطلاق میگردد. مدلهاي تصمیمگیري سلسله مراتبی - AHP - از نوع مدل تصمیمگیري چند شاخصه هستند. فرآیند تحلیل سلسله مراتبی یا همان AHP، براي اولین بار توسط پروفسور توماس ال ساعتی در سال 1980 مطرح شد و یکی از جامع ترین سیستمهاي طراحی شده براي تصمیم گیري با معیارهاي چندگانه است.
این تکنیک امکان فرموله کردن مساله را بصورت سلسله مراتبی فراهم میکند و همچنین امکان در نظر گرفتن معیارهاي مختلف کمی و کیفی را در مساله دارد این فرآیند گزینههاي مختلف را در تصمیم گیري دخالت داده و علاوه بر این بر مبناي مقایسه زوجی بنا نهاده شده که قضاوت و محاسبات را تسهیل مینماید. همچنین میزان سازگاري و ناسازگاري تصمیم را نشان میدهدکه از مزایاي ممتاز این تکنیک در تصمیم گیري چند معیاره میباشد. بعلاوه از یک مبناي تئوریک قوي برخوردار بوده و بر اساس اصول بدیهی بنا نهاده شده است. فرایند تحلیل سلسله مراتبی به علت ماهیت ساده و در عین حال جامعی که دارد مورد استقبال مدیران و کاربران مختلف واقع شده است، بعلاوه در بیست سال گذشته از سوي محافل علمی نیز همواره مورد توجه بوده است.[11]
فرایند طوري طراحی شده که با ذهن و طبیعت بشري مطابق و همراه میشود و با آن پیش میرود. این فرایند مجموعه اي از قضاوتها - تصمیم گیريها - و ارزش گذاريهاي شخصی به یک شیوهي منطقی میباشد. به طوري که میتوان گفت این تکنیک از یک طرف وابسته به تصورات شخصی و تجربه جهت شکل دادن و طرحریزي سلسله مراتبی یک مسئله بوده و از طرف دیگر به منطق، درك و تجربه جهت تصمیم گیري و قضاوت نهایی مربوط میشود. کلیه افراد اعم از دانشمندان اجتماعی و فیزیکی، مهندسان و سیاستمداران و حتی مردم عامی میتوانند این روش را بدون استفاده از متخصصین به کار ببرند.
امتیاز دیگر فرایند تحلیل سلسله مراتبی این است که ساختار و چارچوبی را جهت همکاري و مشارکت گروهی در تصمیمگیريها یا حل مشکلات مهیا کند. گرایش جدید دیگري از ریاضیات کاربردي پرکاربرد در اقتصاد و سازمان هاي مالی مانند بانک ، تحلیل پوششی داده ها - DEA - زیر شاخه اي از گرایش تحقیق در عملیات است. امروزه استفاده از تکنیک DEA با سرعت زیادي در حال گسترش بوده و در ارزیابی سازمانهاي مختلفی استفاده میشود. استفاده از این مدل علاوه بر سنجش میزان بهره وري و کارایی، نقاط ضعف سازمان را در شاخصهاي مختلفی تعیین میکند و با پیشنهاد مطلوب منابع و مصارف، خط مشی سازمان را به سوي ارتقاء کارایی و بهره وري مشخص مینماید.
AHP و DEA دو ابزار قوي و شناخته شده در عرصههاي مدیریت و تصمیمگیري هستند که کاربردهاي فراوانی در عرصههاي مختلف پیدا کرده اند. هرچند این دو مهفوم به طور کاملا مستقل از یکدیگر رشد یافته اند، اما پژوهشهاي انجام شده در سالهاي اخیر نشان میدهند که این دو مقوله میتوانند در کاربردهاي واقعی با یکدیگر ترکیب شده و بدین سان، نقاط ضعف یکدیگر را پوشانده و از نقاط قوت یکدیگر بهره جویند. AHP و DEA نه تنها در زمینههاي کاربردي، بلکه در مفاهیم تئوري و ساختاري نیز تشابهاتی دارند. یکی از این مفاهیم، مسئله رتبهبندي است که در هر دو روش، نقش به سزایی ایفا میکند.
راماناتان دو روش ترکیبی متفاوت متشکل از DEA و AHP را ارائه نمود. او در ابتدا از DEA براي تولید اوزان محلی آلترناتیوها، با توجه به مقایسات زوجی AHP استفاده کرد و در روش دوم DEA را جهت تولید اوزان نهایی آلترناتیوها به کار گرفت. او اثبات کرد که این روش ترکیبی نسبت به AHP حداقل داراي یک مزیت مهم است و آن، این که در صورت اضافه یا کم شدن تعدادي از آلترناتیوها این روش از مشکل در هم ریختگی رتبهها رنج نخواهد برد. او همچنین اثبات کرد که این روش ترکیبی اوزان محلی ماتریس سازگار را به درستی محاسبه میکند.
گامهاي روش ارائه شده DEA/AHP عبارتند از:
1. تعیین آلترناتیوهاي تصمیم و معیارهاي موثر در تصمیمگیري
2. انجام مقایسات زوجی میان معیارها و آلترناتیوهاي تصمیمگیري
3. تعیین اوزان محلی معیارها و آلترناتیوها با کمک مدل DEA
4. تعیین اوزان نهایی آلترناتیوها و تصمیمگیري
شکل .1 تبدیل جدول مقایسات زوجی به واحد هاي تصمی گیري
پس از تعیین معیارهاي مورد نظر، مقایسات زوجی با توجه به مقیاس 9-1 ساعتی انجام میگیرد. در گام 3، جهت تعیین اوزان محلی، هر ماتریس مقایسات زوجی مطابق جدول 1، به یک مسئله DEA تبدیل میگردد. پس از حل مدل DEA براي هر یک از ماتریسهاي مقایسات زوجی، مقادیر بدست آمده به عنوان تابع هدف برابر با اوزان محلی معیارها خواهند بود. سایر مراحل روش ارائه شده مانند روش AHP سنتی تا رسیدن به اوزان نهایی آلترناتیوها ادامه مییابد.
DEA .1,2,1 در حالت فازي
در دنیاي واقعی به علت فقدان دانش و اطلاعات کامل و وجود دادهاي ورودي و خروجی نادقیق و فازي ریاضیات قطعی براي مدلسازي سیستم کافی نیست.