بخشی از مقاله

چکیده

این مقاله با بررسی عوامل تشدید بازتولید طبقه درسه بعد درونی، بیرونی نابرابري وفراتر از این دو عامل،یعنی سیاست-گذاري یا سیاستگذاران آموزش وپرورش بوده است.آنچه بهطور خاص تعجبانگیز میباشد، این است که علیرغم حجیم- شدن سیستم آموزش وپرورش در سطح جهان، چه از لحاظ کیفی وکمی تفاوتهاي طبقه درکسب موفقیت و فرایند یادگیري بهطور نسبی در قرن بیست ویکم پایدار باقی مانده است.

لذا در این نوشتار، طبقه و نابرابريهاي طبقهاجتماعی و تاثیر آن درفرایند یادگیري وموفقیت تحصیلی دانشآموزان، بهعنوان یک مفهوم کلیدي، که توجه پژوهشگران قرن بیستم را به خود معطوف داشته است، مورد بررسی قرار میگیرد. نتایج این تحقیق بیانگر آن است که علیرغم تلاش جهت تعدیل ساختاري وتغییر سیاستگذاريهاي آموزش وپرورش، نه تنها نابرابري کاهش نیافته است، بلکه به ماشین محرك تشدید باز تولید طبقاتی شده است واین وضعیت بیشتر توسط عوامل بیرونی تحصیلات از قبیل پایگاه اقتصادي– اجتماعی، نگرشها،رفتارها و فرهنگ طبقهاي قوام یافته است.

-1 مقدمه

رابطه بین سیستم آموزشی و نابرابريهاي طبقه اجتماعی یکی از مهمترین مسائل جامعهشناسی آموزش وپرورش است. مدارس هم جهت کسب برابري در جامعه توسعه یافتهاند، وهمچنین دراصل در باز تولید نابرابري نقش داشتهاند، بنابراین با یک مسئله پیچیدهاي مواجه هستیم. چگونه تحصیلات میتواند در رابطه با طبقه اجتماعی فهمیده شود؟ آیا آن یک منبع تحرك اجتماعی است، وسیله آزادي طبقات کارگر، یا وسیلهاي براي کنترل کردن گروههاي طبقه پایین و حفظ منافع طبقه متوسط یا بالاست؟ چیزي که روشن است، تلاش جامعهشناسی براي فهم پیچیدگیها، یا فراهم کردن راه حلها، براي نابرابريهاي طبقه اجتماعی در آموزش وپرورش است.

دلایل متنوعی از نابرابريهاي آموزشی، همراه با روشهاي برخورد با آنها، در طی70 سال گذشته مورد بحث قرار گرفته است. این روشها میتواند به سه رویکرد تقسیم شود. اولی به عوامل تحصیلی داخلی مانند کارایی تحصیلی و حرکتهاي اصلاحی توجه دارد. - هالینقروهگ،. - 412:1998 تحقیق نشان میدهد کارایی تحصیلات و مدرسه در رابطه با نابرابريهاي طبقه اجتماعی بسیار کوچک است. نتیجهگیري الیوبنکز در1995، درسال1970 توسط بامیل برنشتاین، مبنی براینکه مدارس داراي توانایی کمتري براي برطرف کردن نابرابريهاي اجتماعی و اقتصادي هستند، تکرار شد و در سرتاسر جهان در تحقیقات اخیر به اثبات رسید. - کاسن و کینقدن، - 121: 2007

اما چیزي که حال بطور کلی در مورد آن توافق وجود دارد این است که فرایندهاي آموزشی درونی به تنهایی براي توضیح نابرابریهاي طبقه در آموزش و پرورش کافی نیستند. همانطوریکه گامران - - 2007 به طور خلاصه در رابطه با آمریکا اشاره میکند این است که تفاوت در عملکرد مدارس ریشه در نابرابريهاي خارج از مدرسه قرار دارد و تا زمانیکه این نابرابريهاي گسترده وجود داشته باشد، در نتیجه نابرابريهاي آموزشی هم وجود خواهند داشت. عوامل تاثیرگذاري در حیطه جامعه شناسی وجود دارند که براي تحصیلات به عنوان یک عامل خارجی تلقی میشوند، که شامل فرهنگ طبقهاي، بازار کار، پایگاه اجتماعی، زبان، بسترهاي شکل دهی نظام جنسیتی، نظام حقوقی، قومیت، رسانه میباشند و در فرایند موفقیت یا شکست تحصیلی فرد بسیار موثر میباشند.

درهر دو رویکرد که در بالا بحث شده دولتها انتقاد در مورد نابرابريهاي آموزشی را ازخودشان به مدارس، والدین و بچهها انتقال میدهند. اما سومین رویکرد از دلایل داخلی و بیرونی فراتر رفته و به سیاستگذاري آموزشی به عنوان عامل نابرابريهاي طبقه اجتماعی تأکید دارد. اغلب در بین نخبگان سیاسی یک دیدگاه عمومی از طبقه اجتماعی مشهور به این که - حال ما همگی جامعه بی طبقه هستیم - حمایت میشود. نتیجه این است که اغلب طبقه اجتماعی در آموزش و پرورش مهم محسوب نمیشود. بنابراین در زمانهاي مختلف، در برخی سیاستها، نه درهمه، طبقه اجتماعی بعنوان یک شکل در مواجه با سیاستگذاري آموزشی درك میشود.

اما حتی وقتی سیاست مداران و سیاست گذاران اهمیت طبقه اجتماعی را در آموزش و پرورش تشخیص دهند، این بحث در بین سیاستگذاران و افراد اکادمیک وجود دارد مبنی بر اینکه آیا سیاستگذاري آموزشی میتواند تفاوتی در نابرابريهاي اجتماعی طبقه در آموزش و پرورش به وجود آورد. در حالی که سیاست مداران و سیاست گذاران تا اندازه زیادي رویه هاي مشخص نابرابري هاي طبقه را در دستور کار خود قرار دادهاند، تحقیق در طی نیم قرن گذشته نشان میدهد که در اکثر مکان ها و زمان ها سیاست گذاري آموزشی به نسبت بسیار کم، در صورت وجود در کاهش نابرابريهاي اجتماعی نقش داشته است.

- پاترسون وآنیلی، - 330:2007 در حقیقت با کمال تاسف بسیاري از تحقیقات نشان میدهد که بیشتر نوآوريهاي سیاست- گذاري اخیر نابرابريهاي اجتماعی طبقه را به جاي بهبود، بدتر میکند. آنچه که در ذیل به آن پرداخته میشود، نگاهی گذرا به عوامل تشدید نابربراي براساس عوامل درونی و سیاستگذار محور بوده، و در عین حال تاکید و شالوده اساسی این نوشتار مبنی برنقش عوامل بیرونی تحصیلات که در پایگاه اجتماعی- اقتصادي ، نگرشها، رفتارها، پیشینه خانواده تبلور یافته است، می باشد.

-2 طبقه اجتماعی و آموزش و پرورش ، رهیافتهاي نظري

گرچه در نگرش به آموزش و پرورش نیازمند یک نگرش تکثرگرا و پلورالیستی هستیم تا بتوانیم نابرابريهاي آموزشی را نه در امتداد یک خط مستقیم، بلکه در طی یک فرایند چرخهاي که در بازتولید نابرابري در آموزش وپرورش موثر میباشند، در نظر بگیریم، نابرابريهایی که داراي حوزه هاي متداخل زیادي میباشند، اما جهت توضیح و تدقیق آنها و تبیین عوامل موثر بر افزایش یا کاهش آنها، ناگزیر به دستهبندي آنها به صورت نابرابريهاي: .1 طبقاتی، .2جنسیتی، .3 فرهنگی، .4 قومی، .5 فضایی - منطقهاي - هستیم.

اما در میان این طبقه بندي نابرابريها یکی از مهمترین عوامل در دستاوردها یا موفقیت سیستم آموزش وپرورش جهان توجه به طبقه اجتماعی، نابرابريهاي طبقه اجتماعی و اختلافهاي طبقاتی میباشد که موضوع این مقاله میباشد. آنچه که در این برآیند مورد توجه نظریه پردازان و پژوهشگران قرار گرفته است، این است که فارغ از دیدگاههاي نظري متنوع اجتماعی در مورد طبقه که اکثرا در حیطه مباحث مربوط به دیدگاههاي مارکسی و بري جمع بندي میشوند.

طبقه در مباحث نابرابري آموزش بیشتر در چارچوب پایگاه طبقاتی یا پایگاه اقتصادي – اجتماعی مفهوم سازي شده است . پایگاه در دو سطح متفاوت ساختی و فردي در جامعه شناسی مورد توجه قرار گرفته است. افرادي چون لینتن به آن خصلت ساختی دادهاند و افرادي چون هارولدگار فینگل بر خصلت نسبی و روابطی یا کنشی تاکید نمودهاند. - دهقان، 85: 1383 - اما آنچه که در بحث نابرابري آموزشی و طبقاتی مورد بحث میباشد، ویژگیهاي ساختی طبقه است و بر همین اساس می- توان پایگاه فرد را در ساخت سلسله مراتب و منابع ارزشمندي که در اختیار فرد است، مشخص نمود که از مهمترین منابع ارزشمند میتوان به ثروت، مهارت و منزلت اشاره کرد. بنابراین در سنجش عینی پایگاه اجتماعی– اقتصادي شخصی میتوان درآمد، دارایی، تحصیلات و منزلت شغلی افراد را مورد بررسی قرار داد.

نکته دیگري که در بحث ارتباط طبقه و آموزش میتوان به آن تاکید کرد، این است که طبقه فراتر از این مفهوم سازيها و مولفه ها درك میشود، به طوریکه طبقه مجموعه فراگیري از رفتارها، انتظارات و دیدگاه ها را نیز در بر میگیرد که در واقع بعنوان فرهنگ طبقهاي از عوامل اصلی بازتولید فرهنگی و اجتماعی طبقهاي میباشند و توسط تحقیقات متنوع داخلی و خارجی به اثبات رسیده است. ادبیات موضوع حکایت از آن دارد که رابطه بین نابرابري اجتماعی – اقتصادي با آموزش و پرورش رسمی داراي سابقه دیرینه تجربی است.

این وضعیت در کارهاي انجام گرفته در پژوهشهاي وسیع میدانی و تجربی بیشتر در کارهاي کلمن، دانکن و بلاو و همچنین جنکس نمود یافته است و در سطح داخلی در مقیاس بسیار محدود در مقایسه با کار کلمن توسط برخی پژوهشگران مورد تحقیق و تایید قرار گرفته است. اما در کنار کارهاي عملی انجام گرفته حوزه هاي نظري نیز یکی از این موضوع غافل نبوده اند که در ذیل به دو نظریه غالب در این زمینه و شواهد تجربی انجام شده، در بخش دیگر می پردازیم.

1-2 نظریه کارکرد گرایان

فرض اصلی این نظریه این است که جامعه و نهادهاي موجود در آن، مثل آموزش و پرورش داراي اجزاء بهم پیوستهاي می باشند که همگی جهت حفظ و بقاي آن در تلاشند. در این نظریه که بیشتر بر نقش ساختار اجتماعی در برآورده کردن نیازهاي جامعه که یکی از آنها نظام آموزشی است، تاکید میشود. این رویکرد نظري جهت سازماندهی و عملیاتی کردن این نیازهاي جامعه به ارائه لیستی از کارکردهاي آموزش و پرورش در نظام آموزشی می پردازد و در این راستا سه کارکرد اصلی را هدف خود قرار می دهد:

0 حفظ و انتقال فرهنگ

0 نوآوري ، اکتشاف و انتقال دانش جدید

0 تخصیص افراد به موقعیت هاي مختلف. - شارع پور ، - 20: 1387

در فضاي دیدگاه کارکردگرایانه، بیشتر تاکید بر کارایی تحصیلی دانش آموز و مدرسه فارغ از عوامل خارجی چون طبقه ، نژاد و جنسیت مبناي کار است. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید