بخشی از مقاله

چکیده

ناسپاسی سیاسی، از جمله رفتارهای سیاسی است که میتواند مرزبندی مشخّصی را میان جوامع مدنی و توده ای آشکار نماید. با این حال نمیتوان این حقیقت را منکر شد که تقریباً تمامی کشورهای دنیا، اعم از توسعه یافته، توسعه نیافته و یا در حال توسعه، به نوعی با این ناهنجاری سیاسی، دست به گریبان اند. البته جوامع در سهم گیری از این وصف مشترک، یکسان نیستند و هر کدام به فراخور حال، بدان مبتلا هستند. ناسپاسی سیاسی بیش از هر چیز در ارتباط با فعالیتهای حزبی، شکل می گیرد و می تواند فرآیند بقای احزاب سیاسی را تحت تأثیر قرار داده و پیامدهای زیان باری را در سطوح کلانتر جامعه به همراه داشته باشد.

در این ارتباط، مناسبات فرد با خانواده و جامعه، و نیز تصلّب در عوامگرایی، در ذهنیت سیاسی فرد، اثربخش بوده و زمینههای لازم را برای گرایش به ناسپاسی سیاسی فراهم مینماید. واقعیت آن است که جامعه سیاسی ایران نیز با شرایط ویژه خود، گرفتار این معضل سیاسی است. این ناهنجاری، جز از طریق غنیسازی فرهنگ سیاسی و همچنین میل به بلوغ اجتماعی و کمال فرهنگی در سطح زیرساخت های جامعه، برطرف نگردیده و یا دست کم کاهش نمییابد. این نوشتار، با رویکردی تحلیلی نگارش یافته و سعی دارد ضمن تبیین انباشته های توصیفی و ریشهیابی عوامل و پیگیری پیامدها، به ارائه راهحل در این زمینه بپردازد.

مقدمه

ناسپاسی سیاسی2 از رهگذر واژه شناسی سیاسی3 و در ارتباط با فراکاوی رفتارشناسی سیاسی4 قابل تعریف است. ناسپاسی سیاسی در مجموعه سازوکارهای فرآیند پسیِن قابلیت و محبوبیت سیاسی، شایان مطالعه و بررسی میباشد. هر مجموعه سیاسی و حزبی که در راستای نیل به اهداف خود،متحمّلمشقّت ها و سختی های فراوانی میگردد، در جریان این سازوکار، بیشترین آسیب را میبیند. چنین حزبی از بدو تدوین منشور حرکتیِ خویش در لایه های درونی و بیرونی جامعه سیاسیِ مرتبط با خود، بهیقین هزینه های بسیاری را در جهت بقا و تأثیرگذاری مستمر در اندیشه سیاسی جامعه مبذول میدارد.

در این فرآیند، آنچه بیش از هر چیز برای حزب، از درجه اهمیت افزونتری برخوردار میباشد، وفاداری و سنخیت رفتاریِ افراد حزب با هنجارهای ساختاریِ حزب و نیز تغییرناپذیِر هر واحد حزبی، قبل و پس از کسب قدرت سیاسی1 است. بنابراین با توجه به آنچه پیشتر بیان شد، ناسپاسی سیاسی را میتوان به نوعی ساختارشکنی و ناهنجاری سیاسی2 تعبیر نمود که در فراخنای ارتباط حزب و واحدهای حزبی رخ میدهد. ناسپاسی سیاسی، افراد را از لایه های درونی حزب جدا میسازد؛ به گونه ای که اندیشه سیاسی، جامعه آنها را در مناسبات سیاسی رایج، جدای از حزب حامی آنها تصویر مینماید.

در چنین فراکنشی، فرد به حزبی که خود در دامان آن پرورش یافته است، پشت میکند و هدف خویش را که تا پیش از این، در جهت تحققمنویّات حزب بازتعریف مینمود، به وادی فراموشی میسپارد. ناسپاسی سیاسی از منظر مفهومی، به رفتارهای اندیشه وران و سیاستمدارانی اطلاق میگردد که در جریان رفتارشناسی و روابط متقابل حزب و واحد حزبی، از مدیریت فکریِ ویژه ای که نظام مندیِ ایدئولوگ و هدفمند سیاسی در ساختار آن شکل میگیرد، بهره مند نیستند.

این واژه شاید در نگاه نخست، در فراگیری مصادیقمتعدّد، قابل ملاحظه به نظر برسد، ولی نباید فراموش کرد که در مطالعه واژگان این چنینی، مناسبات و جریانهای حاکم بر فضای فکری فرد، حزب3 و جامعه 4 میتواند چشم انداز وسیعتری را فراروی مطالعات بنیادین ما قرار دهد. ناسپاسی سیاسی آنجا معنا پیدا میکند که فرد بتواند اندوخته های خود را از حزب حامی خویش بازیابد، تا پس از کسب نفوذ،متقابلاً انگیزه ارج نهادن بر منشور حرکتی حزب را داشته باشد. در حال اگر چنین ارتباطی از اساس صورت نگرفته باشد، بنابراین فرآیند ناسپاسی سیاسی، نهتنها دور از ذهن به نظر نمیرسد، بلکه چهبسا در جریان ساختارشناسی واژگان سیاسی، مفهومی دیگر بیابد. در هر صورت، این واژه فارغ از مناسباتی که بیان شد، تا حدود زیادی میتواند بر رفتارهای سیاستمداران ناآزموده و کارآزموده جریانهای سیاسی قابل اطلاق باشد.

نسبتشناسی خانواده و ناسپاسی سیاسی

بدون شک ناسپاسی علیالاطلاق در همه جوامع قابل ملاحظه است. در مطالعه این فرآیند نباید این نکته را از نظر دور داشت که هر جامعه ای، به نسبت فضای فکری حاکم بر آن، واژگان بنیادین و کاربردیِ اندیشه مند را بازتعریف مینماید. مفهوم شناسی ناسپاسی نیز در سازوکار همین جریانات، قابل مطاله است. نقطه آغازین ناسپاسی، از لایه های درونی اجتماع برمیخیزد و در پی، روبنای جامعه را از پیامدهای آنمتأثّر میسازد. در نتیجه، تمام جریانهای فکری در جامعه، در ارتباط مستقیم با این فرآیند قرار میگیردمشخصاً. ناسپاسی، زاده نامشروع کوچکترین واحد اجتماع یعنی خانواده5 است؛ چرا که همه ما میدانیم شاکله خرد هر فردی از اجتماع، در خانواده شکل میگیرد.

در رفتارشناسی خانواده و مطالعه روابط افراد خانواده، پیگیری فرآیند ناسپاسی به وضوح قابل بررسی و تحقیق است. فراگیری این مفهوم و عمومیت آن در سطح جامعه، زمانی صورت عینی مییابد که خانواده در یک کنش و فراکنش مستقیم، تمام القائات و سرمایه های ذهنی خود را به جامعه عرضه نماید. در این جریان است که جامعه چونان مادری مهربان، طفل نوپا را در آغوش میگیرد و آن را در سطوح بنیادین روابط اجتماعی1 میپروراند.

نسبتشناسی جامعه و ناسپاسی سیاسی

فرآیند ناسپاسی، تنها یک واژه سیاسی نیست که فقط در فرهنگنامه سیاست، مطالعه و بررسی گردد. از آنچه گفته شد، این مفهوم بهروشنی دریافت میگردد که جامعه در تمام لایه های زیرین و بیرونی خود، در ارتباط با همه گروهها و مجموعه های فکری، به چنین فرآیندی آلوده استطبعاً. عالم سیاست نیز که جدای از سطوح جامعه نیست، از پیامدهای آن در امان نمانده و آن را به عنوان واقعیتی غیر قابل انکار ملاحظه مینماید. بنابراین، ناسپاسی در بازتعریفی سیاسی، مفهوم خود را باز مییابد. در این عرصه، ناسپاسی سیاسی با شاکله نوین خود که در دامان اندیشه سیاسی پرورش یافته است، به شکلبندی کارکردگرایانهای3 دست مییابد که به تمام روزنههای حاکم بر فضای سیاسی جامعه رسوخ میکند.

در حوزه رفتارشناسی فردی و اجتماعی، آنچه بیش از هر چیز دیگر حائز اهمیت میباشد، این نکته است که تنها بررسی دوایر رفتارهای فرد و جامعه، ما را در سیر مطالعاتی مربوط به رفتارپژوهی حوزه های یاد شده یاری نمیرساند، بلکه علاوه بر آن باید فضای پیرامونیِ حاکم بر گونه رفتاریِ افراد و جامعه را نیز موردمداقّه و تحقیق قرار دهیم. آدمیان در مجموعه اجتماع، جزیره های جدا از هم نیستند که به تنهایی و بدون در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی آنها و صرفنظر از کیفیت روابط آنها با یکدیگر ملاحظه شوند. از طرف دیگر، جامعه نیز شأنیت خود را از مجموعه به هم پیوسته انسانها می یابد. بنابراین، افراد جامعه در بررسی هر ویژگی ومشخّصه ای،متأثّر از فضای پیرامون خویش هستند. ناسپاسی سیاسی نیز از این قاعده مستثنا نیست.

از منظر تاریخی در کاوشهایی که در مناسبات سیاسیِ تاریخ پرفصل ایران و سایر نقاط جهان میتوان به دست آورد، به یقین فرآیند مذکور یکی از شاخصه های پراهمیت تاریخ سیاسی خواهد بود. درتورّق تاریخ سیاسی ایالات متحده آمریکا به نام رئیس جمهوری برمیخوریم که شاید یکی از بزرگترین قربانیان ناسپاسی سیاسی است. جان اف کندی4 در جامعه آن روز آمریکا به سیاستمداری بدل شد که درنهایتِ کارآزمودگی، ذهنیت جریان حاکم را روز به روز به ورطه ناامیدی نزدیکتر مینمود.

بنابراین، بررسی فرآیند ناسپاسی سیاسی در سیر تاریخی جهان بهوضوح قابل مطالعه است. سیاستمداری که گرفتار ویژگی مذکور میگردد، به زعم خویش به تجربه نوینی دست مییازد، با علم به اینکه انزوای او از مجموعه حامیاش ممکن است در آینده، منجر به وقوع مخاطراتی گردد که 1. Community Relations 2ارسطو،. از نخستین متفکّرانی است که میان روابط قدرت در خانواده، جامعه و حکومت، موازنه ایجاد میکند - رک.به: ارسطو، . - 1381

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید