بخشی از مقاله

چکیده

همه آثار ادبی خودآگاه یا ناخودآگاه با آثار پیش از خود مکالمه و رابطه دارند و به نوعی طرف مکالمه و مرتبط با آثار پس از خود هستند. روابط بینامتنی برجسته درموضوع، محیط اجتماعی و طبقه فکری و سبک مشابه تحقق می یابند. آثار عطار و اشعار منسوب به خیام نیز مانند دیگر آثار ادبی می توانند به شرط حصول زمینه های یاد شده، با هم رابطه بینامتنی داشته باشند. این نوشتار پس از تعریف موضوع به بررسی عوامل موثر در ایجاد رابطه بینامتنی میان آثار ادبی از جمله آثار عطار و خیامیات می پردازد و ضمن بررسی روابط بینامتنی اشعار عطار و رباعی های منسوب به خیام از این چهار منظر، به این نتیجه می رسد که به رغم مغایرت های موجود میان تفکر فلسفی خیام و تفکر عرفانی عطار بارقه های فکری مشابهی بر بستر شرایط اجتماعی مشابه - به خصوص در موضوعات و قالب های مشابه - آنچنان رابطه بینامتنی عمیقی میان اشعار عطار و رباعی های منسوب به خیام پدید می آورد که گاه شعر یکی به دیگری نسبت داده می شود. شایان ذکرا ست شواهد تحقق این رابطه به ترتیب از مثنوی ها، دیوان و رباعی های عطار آورده شده و در هر مورد بلافاصله پس از اشعار عطار رباعی هایی از خیامیات که با آنها مکالمه و رابطه دارند ذکر می شوند.

مقدمه:

منطق مکالمه می گوید میان آثار ادبی ای که موضوع مشترک دارند همیشه نوعی گفتگو و رابطه وجود دارد تا آنجا که هیچ متنی از متون مشابه قبل از خود مستقل و مجزا نیست و نیز نمی تواند زیر ساخت متون مشابه بعد از خود نباشد »هر سخن - به عمد یا غیر عمد، آگاه یا ناآگاه - با سخن های پیشین که موضوع مشترکی با هم دارند و با سخن های آینده که به یک معنا پیشگویی و واکنش به پیدایش آنهاست گفتگو می کند« - احمدی، 1375، ص - 93 به عبارت دیگر هیچ گفته ای ساده ترین یا پیچیده ترین اثر، علمی یا ادبی.... به تنهایی وجود ندارد بلکه از تاریخ پیچیده ای از آثار پیشین نشأت گرفته، بر این اساس گفته ها همگی مکالمه ای هستند و بطبع معنا و منطق شان به آن چه پیش از آنها گفته شده وابسته است.

- آلن، 1380، ص - 30 به دلیل همین روابط بینامتنی است که باختین بنیانگذار منطق مکالمه هرگز اثر واحد را بررسی نمی کرد بلکه پیوسته در پی یافتن و فهم وجوه مشترک آثار بود، چه آثار یک مؤلف خاص و چه آثاری که درچارچوب یک سبک و قالب ادبی خاص نوشته شده اند. - احمدی، 1375، ص - 94 علاوه بر موضوع و قالب مشترک، موقعیت های اجتماعی مشابه در طول تاریخ عامل عمده ای در ایجاد و استحکام روابط بینامتنی محسوب می شود. نه فقط آثار ادبی بلکه همه آثار هنری به شیوه ای درونی و ذاتی اجتماعی هستند و هنگامی که محیط اجتماعی در موقعیت های مختلف از بیرون بر اثر هنری تاثیر می گذارد در آن با طنینی درونی و بی درنگ مواجه می شود.

به گونه ای که می توان آثار هنری از جمله آثار ادبی را انعکاس دهنده محیط و شرایط اجتماعی دانست که در آن شکل گرفته اند. بدیهی است تأثیر محیط های اجتماعی مشابه درموقعیت های مشابه با طنین درونی مشابهی در آثار ادبی مواجه خواهد شد. حتی اگراین آثارمتعلق به یک شخص، یک زمان یا یک قالب و سبک نباشند. این طنین های درونی مشابه میان آثار ادبی در واقع همان روابط بینامتنی و مکالمه و گفتگوی متون با یکدیگر است. از جمع بندی خلاصه آراء و نظرات منتقدان معتقد به منطق مکالمه که ذکر شد می توان اینگونه استنباط کرد که مکالمه و رابطه بینامتنی متون در سه موضع به خوبی برقرار می شود:

1.    در موضوع و مضمون مشابه

2.    در موقعیت های اجتماعی و فکری مشابه

3.    در سبک یا قالب ادبی مشابه

بدیهی است که حصول هریک ازاین سه محور می تواند روابطی میان متون ایجاد کند والبته اضافه شدن هر یک از دیگر محورها عمق و نزدیکی روابط متون را محسوس تر خواهد کرد. برای مثال مشابهت موضوع یا مضمون به تنهایی می تواند خط سیر موازی ایده ها و اندیشه های مستقلی را که از محیط های اجتماعی مختلف نشأت گرفته و گاه قرن ها با هم فاصله دارند و در سبک و قالب ادبی مجزا ریخته شده اند، به خوبی ترسیم کند به طوری که پدید آورندگان متون را در مواضع خاصی دقیقاً در جایگاه یکدیگر می نشاند گویی که یکی از آنها از زبان دیگری سخن می گویدچنانکه. سُرایندگان خیامیّات را در جایگاه یکدیگر می نشاند و از زبان هم به سخن وا می دارد.

در واقع همین که دو مؤلف مثلاً دو شاعر در شعرشان درباره یک موضوع سخن بگویند، زمینه حصول رابطه بینامتنی میان اشعارشان ایجاد شده است و اگر در شرح و توصیف آن موضوع نیز یک شیوه را درپیش گیرند یا حداقل درمواضعی به یک شیوه به وصف آن موضوع بپردازند. رابطه بینامتنی میان اشعارشان تحقق یافته است. برای نمونه امیر معزی و حافظ، یا هر دو شاعر دیگری می توانند در مور آسمان یا هر مضمون مشترک دیگری سخن گفته باشند یا بگویند.

چه بسا مشابهت در دو موضع دیگر می توانست عمق این ارتباط را بیشتر کند. دومین موضع اصلی ایجاد روابط بینامتنی میان متون، مشابهت در موقعیت ها یا محیط اجتماعی است که متون در آن شکل گرفته اند. خیام و عطار هر دو در عصر سلجوقیان می زیستند. خیام بخش عمده عمرش را در روزگار آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی گذراند و عطار روزگار جانشینان ملکشاه را درک کرد. حکومت سلجوقیان در ایران از آغاز تا پایان، عصر حاکمیت تعصبات خشک و قشری گری های محض است. عصر نزاع های مذهبی و فرقه ای و کشمکش و کینه توزی های فکری و عقیدتی، تعصبات و کشمکش هایی که نتایج تلخ و خونباری داشت و آنقدر بی رحم و فراگیر بود که دوست و دشمن نمی شناخت.

- مجتبی، 1382، ص 346 و کسایی، 1363،ص - 282-269 این عصر پرتعصب و پرتهمت، با مرگ ملکشاه به زیور جنگ ها و ستیزه های قومی بر سرجانشینی او نیز مزین شد. قلمرو وسیع حکومت ملکشاه که خراسان بزرگ، بخش مهمی از آن بود، جولانگاه تاخت و تازها و لشکرکشی های پسران ملکشاه و نیز معارضان و مدعیانی بود که فرصتی یافته بودند تا مدعی شوند و علم استقلال بر افرازند - هرمز مالکی، راز درون پرده، صص 7-10 و . - 19-21 ناآرامی ها و آشوب های اجتماعی خواه نتیجه نزاع های فکری و عقیدتی باشد خواه نتیجه جنگ های قدرت و حکومت بر روح و ذهن مردمان جامعه تاثیر خواهد گذاشت و بطبع به شکل های گوناگون در ادبیات آن عصر و جامعه بازتاب خواهد یافت.

هر چند چگونگی این بازتاب به تناسب دیدگاه ها، اندیشه ها و طرز تلقی شاعران و نویسندگان نسبت به رویدادهای اطرافشان متفاوت است. یکی روزگار را متهم می کند دیگری آدمیان را و کسانی چون خیام و عطار جزو نادر شاعرانی هستند که متهم سومی هم در اشعارشان برای این تلخکامی ها و مصیبت ها دارند، خداوند! که البته هر کدام با القاب و عناوینی از او یاد می کنند: دارنده، کوزه گردهر، کاسه گر و..... کله از این مسببان غباری از یاس و درد و دریغ شک بر شعر خیام و گاه شعر عطار افکنده است.

عطار علاوه بر تبعات سخت نزاع های دینی و دنیایی که کمترین تحفه اش غلبه روح تعصب و تکفیر و ترس و تزویر بر آن روزگار بود، تبعات تازیانه های قهر طبیعت را نیز بر گرده عصر و زمانه اش حس کرده است. قحطی شدید سال 552 ه.ق. که به روایت ابن اثیر کار در آن به جایی می رسد که مردم گوشت یکدیگر را نیز می خورند - ابن اثیر، 1966، ج11، ص - 228 و زلزله ویرانگر سال 555 هق. که به روایت حاکم نیشابوری، نیشابور را به کلی ویران می سازد - حاکم نیشابوری، 1375، ص - 221 تنها دو نمونه از آن تازیانه های طاقت فرساست. خاطره آن قحطی دشوار و این زلزله مخوف در ذهن عطار نوجوان نقش می بندد و بعدها سبب ساز مجموعه حکایت هایی در آثارش می شود که مضمون همه آنها غم نان و جان است و پرسش مشترک اغلبشان اینکه چرا می آییم که رنج بکشیم وبا رنج برویم؟!

خیام که به نسبت کمتر از عطار از تبعات روزگار تب آلود نیشابور عصرش ضربه دیده، در گوشه تفکر و تعبد خود هر از گاه رباعی ای سروده و به صراحت سخن گفته اما عطار که بیشتر شاهد پیامدهای ناگوار روزگار پرهیاهوی نیشابور زمانش بوده گوشه تعبد و تفکرش را در دنیایی آرام تر و امن تر از دنیای بیرون، در دنیای درون، در دنیای عرفان بر پا می کند و چون پناه گرفتن دراین حصنمستلزم، حَسَن دانستن آن است از جزء تا کل و از ازل تا ابد و کسی را یارای آن نیست تا حتی بر خُردی از آن خرده بگیرد تا چه رسد به خدای آن، عطار دیوانگان را استخدام می کند تا اعتراض ها و ناگفته های خیامی اش را بیشتر بر زبان آنها جاری کند که از هر قید و بندی رها هستند.

فکر آن فیلسوف متمایل به عرفان و این عارف متمایل به فلسفه در مقاطعی فراتر از صرف مشابهت در موقعیت اجتماعی به هم می پیوندد. این مقطع مشابه را باید در طبقه فکری مشابه آن فیلسوف و این عارف جستجو کرد! خیام در رساله ای با عنوانرساله» در علم کلیّات« طریق عرفان و تصوف را از دیگر طرف شناخت حقیقت بهتر و موجه تر می داند و بطبع خود نیز در کنار فلسفه از میان دیگر شیوه های رایج زمان شیوه عرفان را می پسندیده و گاه حال و هوای عرفان در رباعی هایش مشهود است و از سوی دیگر عطار عارفی است که در عمق اندیشه هایش برای عقل اهمیت فراوان قائل شده است. - ابراهیمی دینانی، 1383، ج سوم، صص - 159 -160 طرح و ساختار منطق الطیر عطار بسیار شبیه رساله الطیر ابن سینا و سلامان وابسال اوست.

سیمرغ عطار که سی مرغ پس از سیری حماسی به دیدار او نائل می آیند چیزی جز عقل عاشر یا عقل فعال فلسفه مشاء نیست - پورنامداریان، 1382، ص - 185 بدیهی است ذهنی که عرفانی محض و ناآشنا و نامتمایل به فلسفه باشد نمی تواند طرحی در اندازد که مشابه طرح ساخته و پرداخته یک ذهن فلسفی است. به علاوه در ادامه این نوشتار ابیات متعددی از آثار عطار خواهیم آورد که پهلو به پهلوی خیّامیات می زنند و گاه به خصوص در مخاطب ساختن علت فاعلی جهان بسیار بی پرواتر و گستاخ تر از ابیات منسوب به خیام اند اگر نباشد علم و میل به فلسفه هرگز چنین ابیاتی از ذهن و ضمیر یک عارف سرنمی زند. در واقع این مشابهت هایی در طبقه فکری خیام وعطار است که در بستر مشابهت محیط اجتماعی شعر خیام و عطار را به هم پیوند زده و به مکالمه وا داشته است. لذا می توان به آن سه شرطی که برای ایجاد روابط بینامتنی از آراء باختین و پیروانش استخراج کردیم، مشابهت طبقه فکری مؤلفان را نیز بیفزاییم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید