بخشی از مقاله
چکیده
مولوی به لحاظ وجود شناختی، روان آدمی را رکن شخصیت وی دانسته و معادل حقیقت، واقع، باقی و نورانی معرفی میکند که متصل به منبع لایزال حضرت حق میباشد در مقابل بدن او را مجاز، ظاهر، سطحی، مصنوعی، فانی و غیرحقیقی میداند که همواره گرفتار کون و فساد است. به لحاظ معرفتشناختی روان آدمی را حقیقت بین، واقعشناس، جام جهاننما، منبع قابل اعتماد، تکیهگاه مطمئن معرفی میکند و تن آدمی را، تاریک، خطا کار ، ظاهربین، غیرقابل اعتماد و رهزن معرفی میکند. از این روی توصیه موکد و مکرر وی در آثارش بر توجه به جان و روان بجای تن و مراقبت از آنها میباشد. وی مؤلفههای سلامت روان را؛ عشق، مثبت اندیشی، امید، سازگاری شخصیت، رهایی از بندگی تن، ژرف نگری، همنشینی و همراهی با خردمندان، خلاصی از شهوات، دوری از گناه و اتصال یه مبدأ متعال میداند. مولوی برای بیان ویژگیهای روان و شاخصههای سلامت از زبان تمثیل و استعاره استفاده میکند چه آنکه استعاره مفهومی کمکی برای تبیین مفاهیم سخت و دیریاب در جهان هستی است و اگر استعاره نبود بسیاری از حقایق عالم، از قبیل زیبایی، عشق، احساسات، ارزشها و بسیاری از حقایق عرفانی، دینی و یا فلسفی غیرقابل بیان باقی میماند.
کلید واژهها: روان، جان، تن، سلامت، امید، عشق، بقا.
مقدمه
»جان« و »روان« در مثنوی بیش از هزار بار بهکار رفتهاند. مولوی »جان« و »روان« را در مقابل »تن« و »جسم« بهکار میبرد. وی در اغلب اشعارش به جای نفس و بدن که اصطلاحی فلسفی هستند از جان و تن و یا روان و بدن استفاده میکند. کثرت چنین کاربردی مؤید آنست که او دیدگاهی دوگانه انگار به انسان دارد و آن را متشکل از جان و تن و یا بدن و روان میداند. از این رو وی آدمی را دو ساحتی و نقش هر یک را در حیات آدمی برجسته و البته متمایز میداند به علاوه سعادت و فلاح انسان را نیز در توجه به این دو مقوله و ارتقاء جان و روان تبیین مینماید . توجه به »روان« امروزه از جایگاه بسیار ممتازی در فلسفه، اخلاق، عرفان، فلسفههای مضاف، روانشناسی و طب و... برخوردار است، تا آنجا که هرکدام از این علوم به حقایق و ابعادی از آن توجه دارند، بهطوری که حیات آدمی و زندگی پر معنای او را در توجه به »روان« جستجو میکنند.
از این رو »سلامت روان« از اهمیت مضاعف و توجه بیشتربرخوردار است. بهویژه در دنیای مدرن که در اثر توجه زیاد به علوم تجربی، تکنولوژی، صنعت، امور مادی و رفاهی، انسان معاصر حداقل دو سده از توجه به روان و نیازهای مهم خود غفلت کرد.1 و عملا موقعی به ذکر چاره افتاد که »روان« بشر امروزی دچار ناسازگاری، اضطراب، استرس، فقدان معنا، نامیدی و... . شده بود و در انواع بحرانها و بیماریها گرفتار گشته بود تا آنجا که آلبرکاموا نیاز فوری بشر را در قرن 19 معنای زندگی اعلام کردو برخی آن را تاریکترین دوران بشر2، عصر تهیدستی، عصر عسرت، عصر جنون فنآورانه3 و... نامیدند. از این رو بازگشت به مفاهیم عمیق در سنت فلسفی و عرفانی واکاوی آنها و بازنگاری و روزآمدسازی آنها در رفع نیازهای دوره معاصر یک ضرورت علمی انکارناپذیر است.
1 رنه گنون، بحران دنیای متجدد، ص .18
2 فردریش نیچه، اراده معطوف به قدرت، ص 62 .70 مارتین هیدگر، »به چه کار آیند شاعران« ص .330
3 سم کین، گابریل مارسل، ص 23 .24
در این میان پرداختن به آرای مولوی که نفوذ اندیشههایش از مرزهای مسلمین فراتر رفته است و حلاوت کلام او بر صدر ادبیات جهانی نشسته است و مشتاقان روز افزونی پیدا کرده است و صد البته از عمق و دقت مضاعفی در تبیین این مفاهیم مهم برخوردار است، اولویت بیشتری دارد.
هستی شناسی »روان«
مولوی گرچه مستقیم به تعریف »روان« نپرداخته است ولی از مجموع ابیاتی که در توصیف »روان« و »جان« سروده میتوان به این جمعبندی دست یافت؛ که از نظر او »روان« امری حقیقی و اصیل، مجرد، عرشی، بی سو و جهات، نامتناهی، باقی، منزه از اوصاف تن بی فصل و وصل، نورانی و متصل به منبع لایزال حضرت حق میباشد. مولوی جان و روان را تقریبا به یک معنا میگیرد، و آن دو را در مقابل تن و جسم و بدن بکار میبرد. سید جعفر شهیدی از شارحان مثنوی معنوی معتقد است »جان« به معنای روح انسانی و نفس ناطقه است.1 با مروری بر اشعار مولوی و مداقه مجدد در آنها میتوان دریافت کهسخن شارح درست نیست چه آنکه اولاً مولوی در موارد متعددی جان و روان را با هم بهکار میبرددوماً. به جان صفاتی را نسبت میدهد که مختص روح ناطقه انسانی است، از قبیل روح الهی، هدیه خداوند، حی لامکان که در پی حکمت و حقیقت است، عیسی بدن و ...
اهبطوا می افکند جان را در بدن تا به گل پنهان بود در عدن2
چون »نفخت« بودم از لطف خدا نفخ باشم ز نای تن جدا3
بهکار بردن »نفخت فیه من روحی« و یا »اهبطوا« دلیل بر این است که جان، امر الهی، تحفه ربانی و بخشی از روح جاودان حق است و این جز نفس ناطقه انسانی نمیتواند باشد. مولوی گاهی با کمک گرفتن از استعاره »آیینه« جان را روی یار معرفی میکند.