بخشی از مقاله

چکیده

گویش بیرجندی یکی از گویشهای خراسانی است که در شهر بیرجند در خراسان جنوبی رواج دارد. این گویش ضمن داشتن شباهت بسیار به زبان فارسی معیار، تفاوتهای آوایی، واژگانی و گاه دستوری نیز با آن دارد. به نظر میرسد گویشی که در حال حاضر در بیرجند رواج دارد، همچون دیگر گویشهای خراسان، ترکیبی از بازماندههای فارسی دری با گویشهای محلی این ناحیه باشد. گویش بیرجندی به ویژه از منظر واژگانی بسیار غنی است. در این پژوهش به بررسی ریشهشناختی چند واژه از گویش بیرجندی پرداخته شده است. تلاش بر آن بوده که واژههایی انتخاب شوند که در فارسی معیار معادل نزدیک نداشته باشند. در خصوص هر واژه نخست به ریشه ایرانی باستان و هندو اروپایی واژه اشاره شده و سپس توضیحات واژگانی و آوایی و نیز برابر واژه در دیگر زبانها و گویشهای ایرانی آورده شده است. نتیجه پژوهش به روشنی پیوند وارتباط تاریخی گویش بیرجندی را با دیگر زبانها و گویشهای ایرانی نشان داده و سیر تحولات آوایی و نیز ساختار واژگانیاین گویش را بیان میدارد.

واژگان کلیدی: ریشهشناسی، ایرانی باستان، گویشهای خراسانی، گویش بیرجندی

.1 مقدمه

ناحیه بیرجند از منظر جغرافیایی شامل دره ای است که شهر بیرجند در آن قرار دارد و از شمال، شرق و جنوب همجوار با کوهپایه ها، به منطقه قائن، زیرکوه، سنی خانه و نهبندان محدود است. در سمت غرب، گستره وسیعی از بیابان این ناحیه را از نواحی مرکزی ایران جدا می سازد. از نظر قوم شناسی این ناحیه همان شرایط موجود در خراسان جنوبی را دارد. جمعیت ساکن در دره ها و کوهپایه ها در هر دو محل ایرانی اند. این ساکنین، زبان و ظاهرشان کاملا بهم شبیه است . شرایط زندگی در ناحیه بیرجند و نواحی مجاور آن یعنی قائن، تون و غیره به اندازه ای مشابه است که این بخش از خراسان جنوبی به نام قهستان خوانده می شود .

اصطلاح »قهستان« در حال حاضر اصطلاحی است که چندان کاربرد ندارد. مردمان محلی، این ناحیه را »خوراسو« به مفهوم خراسان می نامند - نک: ایوانف، :1392 ص. - 58-55گویش بیرجندی یکی از گویش های خراسانی است که در شهر بیرجند در خراسان جنوبی رواج دارد. گویش های خراسانی را غالبا بازمانده فارسی دری می دانند. عقیده بر این است که زبان فارسی دری در اواخر دوره ساسانیان در خراسان جایگزین زبان پارتی شده بود - لازار، :1383 ج:2 ص . - 437 به نظر می رسد گویشی که در حال حاضر در بیرجند رواج دارد، همچون دیگر گویش های خراسانی، ترکیبی از بازمانده های فارسی دری با گویش های محلی این ناحیه باشد.

ایوانف - همان: - 62 بر آن است که گویش خراسان جنوبی، زبانی ترکیبی است که از ترکیب گویش های محلی تحت تاثیر فارسی محاوره ای شکل گرفته و متحول شده است.گویش بیرجندی ضمن شباهت بسیار با زبان فارسی معیار، تفاوت های آوایی، واژگانی و دستوری نیز با آن دارد . این گویش بسیاری از ویژگی های فارسی کهن را همچنان حفظ کرده است؛ این گویش بویژه از منظر واژه سازی دارای غنای خاصی است، همچنین در زمینه کاربرد فعل، این گویش نسبت به زبان فارسی معیار، تنوع بیشتری دارد و گونه های صرفی و افعال پیشوندی خاص خود را داراست.در ابیات برجای مانده از نزاری قهستانی شاعر قرن هفتم و هشتم چند واژه از بیرجندی کهن آمده است.

تنها اثری که از دو سده پیش از گویش بیرجندی برجای مانده است، دیوان نصاب صبوحی است که در سال های 1210 و 1211 هجری قمری هجری قمری سروده شده و در آن بیش از 500 واژه و ترکیب گویش آمده است.پژوهش حاضر به بررسی ریشه شناختی چند واژه از گو یش بیرجندی اختصاص دارد. تلاش بر آن بوده که واژه هایی انتخاب شوند که در فارسی معیار معادل نزدیک نداشته باشند. در خصوص هر واژه نخست به ریشه ایرانی باستان و هندو اروپایی واژه اشاره شده و سپس توضیحات واژگانی و آوایی و نیز برابر واژه در دیگر زبان ها و گویش های ایرانی آورده شده است. بیشتر داده ها به شیوه میدانی جمع آوری شده اند؛ در غیر این صورت منبع اثر در متن ذکر شده است.

2 پیشینه پژوهش

در خصوص بررسی های ریشه شناختی گویش بیرجندی تاکنون پژوهشی به انجام نرسیده است. تنها در فرهنگریشه شناختی زبان فارسی تالیف محمد حسن دوست - 1393 - به ریشه شناسی برخی واژه های گویش های مختلف خراسانی ذیل اصطلاح کلی »خراسانی« اشاره شده است.

3 ریشه شناسی واژه ها

ajīd 1 - بیرجندی - »سرحال، زیرک«

از پیشوند -a* و jī-ta- > jīd* که از ریشه ایرانی باستان -jai* به مفهوم »زیستن، زندگی کردن« مشتق شده است. این ریشه ایرانی باستان نیز خود از ریشه هندو اروپایی -gweiH3* به معنای »زیستن، زندگی کردن« - چئونگ ، :2007 ص - 223 گرفته شده است.هم ریشه های این واژه را در زبان های دوره باستان و میانه و نیز نو می توان یافت. در اوستا یی واژه jīra- - - < -*jī-ra به معنای »سرزنده، تند، سریع« - بارتلمه ، - 610 : 1961، در فارسی میانه ترفانی واژه zīr به مفهوم »زیرک، خردمند« - دورکین- مایستررنست ، :2004 ص - 388 در پارتی žīr به معنای »زیرک، دانا، خردمند« و žīrīft »خردمندی« - دورکین مایستررنست، همان: ص - 199، و در فارسی میانه زردشتی واژه - < -zīrak - *jī-ra-kaبه مفهوم »زیرک، عاقل« - مکنزی ، - 170 : 1379 آمده است. همچنین در زبان ها و گویش های ایرانی نو در فارسی واژه »زیرک«، در پشتو واژه » zirزیرک، سریع« - مورگنشتیرنه ، - 105 : 1927 و در کردی سورانی و هورامی واژه žīr »دانا، عاقل، زیرک« با این واژه هم ریشه اند. در فارسی مصدر »زیستن، زی- « از فارسی میانه zī - wi - stan، zī » - - - wزیستن« - مکنزی، :1379 ص - < -ji- va* - - 171 از همین ریشه است.همچنین در گویش های خراسانی واژه - -ajīr jī-ra- > - *a به مفهوم »بیدار« کاربرد دارد که با واژه بیرجندی » ajīdسرحال، زیرک« هم ریشه است.

» vatāsidan 2از ترس خشک شدن«

مصدر، از پیشوند اشتقاقی - < -va- - *apānk- > *apāčā، ستاک ماضی -tāsid - از ستاک مضارع tās- و تکواژ ماضی-ساز > - -id فارسی میانه - īd- و تکواژ مصدرساز - < an-. - *-anai ستاک مضارع از ستاک آغازی:tās < a-- *tā-s-مشتق شده است . این ستاک برگرفته از ریشه ایرانی باستان -tam* به مفهوم » خسته شدن، ضعیف شدن« است که از ریشه هندو اروپایی -temH* به معنای »خسته شدن، به ستوه آوردن، ضعیف شدن« - ریکس ، :2001 ص - 624 حاصل شده است.ریشه -tam* را در زبان های دوره میانه در پارتی -tām به معنی »خفه شدن، بند آمدن« - دورکین-مایستررنست، :2004 ص - 321، در ختنی » -ttām خسته«، -pätem - با پیشوند » -pati* - متحیر ماندن« ، -bitam - با پیشوند » - *- iشک داشتن« - امریک، : 1968 ص 83 و - 95، و در خوارزمی -prc’s - با پیشوند -pati* - »خسته شدن« - صمدی، :1986 ص - 151 می توان یافت.

در متون کلاسیک ادب فارسی، مصدر »تاسیدن« به کار رفته است. این مصدر را به مفهوم »غمناک شدن، دلگیر شدن، اندوهناک گشتن« - نک: معین، 1371 ، ج :1 ص - 1009 و »تیره شدن؛ خفه شدن، خفه شدن صدا و به زحمت شنیده شدن آن« - نک : انوری، :1381 ج - 1579 :3، و نیز واژه های »تاس«، »تاسا« را که اشتقاقی از همین مصدر هستند به معنای »بی طاقتی، بی قراری« - نک: معین، 1371، ج :1 ص - 1008 و »تاسه« را به مفهوم »اندوه، ملال، اضطراب، بی طاقتی« - انوری، :1386 ج :3 ص - 1578 دانسته اند. خالقی مطلق 1394 - ، ج :1 ص » - 41تاسیدن« را به مفهوم »نفس زدن پیاپی آدمی و جانور از گرما یا تلاش« و سبحانی :1381 - ص » - 458تاسانیدن« را به مفهوم »خفه کردن« دانسته است.

در زبان های ایرانی نو شمال غربی می توان کاربرد ریشه -tam * را در ساخت برخی مصدرها و واژه ها یافت. در تالشی مصدرهای » tamisteتنگ شدن نفس«، » pe-tasəsteخفه شدن« و در گیلکی واژه » tāmساکت، بی صدا« در فعل مرکب » zan tāmساکت شدن« و نیز واژه »tāsiyānدلتنگی ناشی از عدم حضور شخصی« برگرفته از این ریشه اند. در کردی سورانی و کردی کلهری » tāsānenخفه کردن«، در هورامی مصدر پیشوندی مجهول» ara-tamyāyغمگین شدن« و مصدر واداری » tāsnāyخفه کردن« بر پایه همین ریشه ساخته شده اند. در گویش های خراسانی، ستاک -tās همراه با پیشوند اشتقاقی - < -ha- - *fraنیز به کار رفته است؛ چنان که در کاخکی مصدر hatāsidan به مفهوم »گریه کردن ناگهانی« کاربرد دارد.حسن دوست 1393 - ، ج:2 ص - 815 مصدر »تاسیدن« را از ریشه » -tās*خسته شدن« دانسته که از افزوده شدن s- به -tā* ساخته شده است. به عقیده وی tā- مشتقی از -tn از ریشه -tan* است.

parqāz 3   - بیرجندی - »حمله«

از پیشوند -para* و qāz که برگرفته از صورت ایرانی باستان - gāz-a* است از ریشه ایران ی باستان » -gaz*گزیدن، نیش زدن . « تبدیل واج ایرانی باستان /g*/ به /q/ در گویش های خراسانی رایج است؛ این تبدیل بدون توجه به جایگاه واج، در جایگاه های آغازین و میانی واژه صورت می پذیرد. در این خصوص می توان به واژه های » qiru نعره« از ریشه ایرانی باستان -gar*و» qolجمعیت زیاد، جمع« از صورت ایرانی باستان g * -ta اشاره کرد که واج /g*/ به /q/ تبدیل شده است.ریشه -gaz* در فارسی میانه در مصدر gazīdan ، -gaz به مفهوم »گزیدن، نیش زدن« - مکنزی، :1379 ص - 78، در پارتی -gaz به معنای »گزیدن« - دورکین - مایستررنست، :2004 ص - 170 و -pargāž- - *para-gaz » - <محبوس کردن، زندانی کردن« و نیز در مصدر فارسی »گزیدن، گز- « آمده است.

» lokka 4تکه«

صورت ایرانی باستان این واژه را می توان به شکل -rak-aka* بازسازی کرد. ریشه ایرانی باستان- rak* به معنی »بریدن، پاره کردن« مشتق است از ریشه هندو اروپایی -lek* به معنای »بریدن، پاره کردن« - پوکورنی،

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید