بخشی از مقاله

چکیده

هدف از این مقاله ضرورت آشنایی دانشجو معلمان با نظریه ساختارگرایی می باشد که با استفاده از روش کتابخانه ای اقدام به تهیه و گردآوری این مقاله گشته ایم و هم چنین از مقالات و سایت های معتبر نیز در این موضوع کمک گرفته ایم. ساخت گرایی - Constructivism - ، یکی از نظریه های برگرفته از نهضت فلسفی- اجتماعی پست مدرنیسم در قرن بیستم است که شامل شاخه های روانشناسی، ریاضیات، هنر، و آموزش، امور تربیتی و تجربی می شود؛ که این نظریه بر روانشناسی تجربی بیشتر تأثیر گذار بوده است. ساختار گرایی الگویی است که به قصد توصیف یادگیری ایجاد شده است و بر اساس این دیدگاه، دانش توسط فرد و از طریق تعامل وی با محیط، بنا می شود و بعبارت دیگر سازنده گرایی نظریه ای است در خصوص این که چگونه یادگیرنده بنحوی بی همتا دانش را از تجربه بنا می کند. رشد سریع و پیشرفت چشمگیر علم و دانش انسانی در سالهای اخیر، انسان امروزی را نیازمند روش ها و سیستم های نوین آموزشی برای گسترش آگاهی و همراهی با علم روز ساخته است. برای پاسخگویی به این نیاز اساسی، نظریه ساخت گرایی دیدگاه جدیدی را در زمینه آموزش مطرح می کند که جایگزین مناسبی برای سیستم سنتی به نظر می رسد. همان طور که می بینیم در آخر مقاله به این نتیجه می رسیم که دانش آموزان در هنگامی که فرایند یادگیری فعال باشد بهتر یاد می گیرند.

کلمات کلیدی: ساختارگرایی، سیستم های نوین آموزشی، روانشناسی تجربی

مقدمه

پس از شکلگیری روانشناسی به عنوان یک رشته علمی جدا از زیستشناسی و فلسفه، بحث درباره چگونگی توصیف و تشریح ذهن و رفتار انسان آغاز شد. ساختارگرایی به عنوان نخستین مکتب فکری، بر اثر کوششهای ویلهلم وونت، بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روانشناسی، به وجود آمد. تقرباًی بلافاصله نظریههای دیگری نیز به عنوان رقیب مطرح گشتند که معروفترین آنها، کارکردگرایی بود که تحت نفوذ متفکرانی چون چارلز داروین و ویلیام جیمز در آمریکا به وجود آمد.

مری ویتون کالکینز در سال 1906 مقالهای در »مجله روانشناسی« منتشر ساخت که در آن خواستار آشتی و سازش بین این دو مکتب فکری شد. او چنین استدلال کرده بود که ساختارگرایی و کارکردگرایی، تفاوت چندانی با هم ندارند زیرا هر دو اساساً به ذهن هشیار - خودآگاه - انسان نظر دارند. با وجود این، تهمتزنی دوطرف نسبت به یکدیگر ادامه یافت. ویلیام جیمز در مقالهای نوشت که ساختارگرایی »مکاتب زیادی دارد ولی فاقد فکر است« - جیمز، - 1904 و ویلهلم ووندت نیز کارکردگرایی را نه یک مکتب فکری بلکه جزء »ادبیات روانشناسی« میدانست.

سرانجام، این دو مکتب فکری با پیدایش رفتارگرایی، روانکاوی و انسانگراییتسلّط، خود را بر روانشناسی از دست دادند. از نظر طبقه بندی، روش ساخت گرایی جزو روش های فعال و اکتشافی است که بر تولید، کنترل و تعمیم دانش تأکید می کند. در فرآیند تدریس ساخت گرایی معلم و همه ی امکانات تسهیل کننده هستند و جزو خدمات آموزشی به حساب می آیند. بنابراین، در این روش، دانش آموز نقش اساسی را ایفا می کند. هدف: جستجوی فعالانه فراگیرندگان ازطریق فعالیت های گوناگون برای کشف راه حل ها، مفاهیم، اصول و قوانین، یکی از اهداف مهم در این روش است. داشتن روحیه ی کاوشگری برای ایجاد سؤال، طراحی، اجرا، ابداع وبه دست آوردن جواب، یکی از ویژگی های ساخت گرایی است.

متن اصلی مقاله
.1  ساختارگرایی چیست ؟

این اصطلاح ترجمه انگلیسی واژهConstructivism ، به معنای ساختن و بنا کردن میباشد. در مبحث آموزش، ساختار گرایی بدین معناست که دانش انسان توسط خودش ساخته میشودکسب. دانش اصولاً یک جنبه فردی دارد و هر فردی به طور جداگانه آن را به دست می آورد و دانش مخصوص به خود را در ذهنش میسازد. به همین جهت، جوهر دانش را نمیتوان از کسی به دیگری انتقال داد، بلکه باید از طریق جستجو و اکتشاف بدان رسید. ساختار گرایان معتقدند انسان نمیتواند مفهوم جدید و ناشناحته ای را بیاموزد، مگر آنکه بتواند آن را با دانش پیشین خود که در ذهن دارد و از تجربیات واقعی او بدست آمده پیوند دهد.

نظریه ساختارگرایی شامل شاخه ها و دیدگاه های متفاوتی میشود، اما آنچه که همه این دیدگاه ها را با هم پیوند می دهد این است که "یادگیری" فرآیندی فعالانه و خاص ذهن هر فرد است. و این فرآیند عبارت است از ساختن روابط ذهنی میان مفاهیم و تصورات از یک سو و اطلاعات و تجربیات حاصل از دنیای واقعی خارج از ذهن از سوی دیگر. گرچه ساختار گرایی نظریه تازه ای در زمینه روانشناسی تربیتی به شمار میرود، اما ریشه های تاریخی آن را میتوان در یونان باستان جستجو کرد. دیالکتیک سقراطی نمونه ای از این روش است، و هدف سقراط از گفتگو ها و مباحثه های خود رسیدن به حقیقت از طریق مطرح کردن مقدمات ساده، به چالش کشیدن باورها و اندیشه های طرف مقابل، و بیان کردن اشتباهات و تناقض های فکری او و اصلاحشان بود. از پایه گزاران نظریه ساختارگرایی مدرن میتوان به جان دیویی، ویگوتسکی، جروم برونر، دیوید آزوبل، و ژان پیاژه اشاره کرد.

ساختارگرایی نخستین مکتب فکری در روانشناسی بود و بر شکستن فرایندهای ذهنی به پایهایترین مولفهها، تمرکز داشت. پژوهشگران سعی میکردند با استفاده از روشی به نام دروننگری، به درک عناصر اساسی هشیاری - خودآگاهی - بپردازند. ویلهلم ووندت، بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روانشناسیمبلّغ، اصلی ساختارگراییبود و غالباً از او به عنوان پدرساختارگرایی نام برده میشود. با وجودی که کارهای ووندت به تثبیت روانشناسی به عنوان یک علم جداگانه کمک کرد و روشهایی را برای روانشناسی تجربی در اختیارگذاشت امّا مکتب فکری ساختارگرایی، پس از مرگ ادوارد تیچنر، شاگرد ووندت، دوام چندانی نیافت. متفکران برجسته ساختارگرایی چه کسانی هستند ویلهلم ووندت ادوارد تیچنر

انتقاداتی بر ساختارگرایی با استانداردهای علمی امروز، روشهای تجربی به کار رفته برای مطالعه ساختارهای ذهن، بسیار ذهنی بودند. استفاده از دروننگری به کاهش انعطافپذیری در نتایج میانجامد. ساختارگرایی بیشاز حدّ به رفتارهای درونی توجه داشت. این رفتارها نه قابل مشاهده مستقیمند و نه قابل اندازهگیری دقیق. نقاط قوت ساختارگرایی چیست؟ ساختارگرایی از این نظر اهمیت دارد که نخستین مکتب فکری عمده در روانشناسی است. ساختارگرایی بر روانشناسی تجربی تأثیر گذار بوده است. .2 کارکردگرایی کارکردگرایی در واکنش به ساختارگراییشکل گرفت و به شدّت تحت تأثیر کارهای ویلیام جیمز و نظریه تکامل چارلز داروین

بود. کارکردگرایی درجستجوی توضیح فرایندهای ذهنی به روشی دقیقتر و سیستماتیکتر بود. کارکردگرایی به جای تمرکز بر عناصر هشیاری، بر هدف و منظور هشیاری و رفتار تمرکز داشت. کارکردگرایی همچنین بر تفاوتهای فردی که بر آموزش تأثیر گذار بودند، تأکید داشت. متفکران برجسته کارکردگرایی چه کسانی هستند ویلیام جیمز جان دیوئی هاردی کار جان انجل انتقاداتی برکارکردگرایی ویلهلم ووندت درباره کتاب »اصول روانشناسی« ویلیام جیمز گفته بود: »جزء ادبیات است، زیبا است، ولی روانشناسی نیست. نقاط قوت کارکردگرایی چیست؟ اثرگذار بر رفتارگرایی و روانشناسی کاربردی بوده است.

اثر گذار بر سیستمهای آموزشی بوده است، به ویژه با توجه به این عقیده جان دیوئی که کودکان باید در سطحی آموزش ببینند که از نظر رشدی آمادگی دارند. ساختگرایی یا روانشناسی محتوایی - content psychology - با تاسیس آزمایشگاه روانشناسی تجربی به وسیله ویلهم وونت - Wilhelm Wundt - آلمانی، در سال 1879، به عنوان نخستین مکتب روانشناختی مطرح گردید. روانشناسان آمریکایی، وونت را پیشگام و تیچنر - - Titchenerانگلیسی را که در آمریکا به فعالیت علمی اشتغال داشت و سخنگوی این نظام بود مؤسس مکتب ساختگرایی معرفی میکنند. ]1[ لکن عدهای میگویند که، این تیچنر بود که این مکتب را به دنیای علم معرفی و پیروانی را برای خود جلب کرد و نام مکتب را ساختگرایی قرار داد. طرفداران ساختگرایی، اعتقاد دارند که پدیدههای روانی از اجزایی تشکیل شدهاند و نقش روانشناسی کشف این اجزاء میباشد و به وسیله آن میتوان به ماهیت پدیدههای روانی رسید. از اینرو عدهای این مکتب را مکتب "شیمی ذهنی" نیز نامیدهاند.

موضوع مکتب ساختگرایی

تیچنر، روانشناسی را علم مطالعه ذهن دانسته و منظورش از ذهن همان احساس، آگاهی و تجربه هشیار بود. وی میگفت: کلیه علوم موضوع واحدی - جنبهای از تجربه انسان - را مطالعه میکنند. اما هر کدام با جنبه خاصی از آن سروکار دارند. مثلا موضوع روانشناسی، تجربه یک انسان تجربه کننده است از آنچه مشاهده میکند و مینگرد. همچنین تیچنر بر این باور بود: هدف اولیه یک روانشناس ساختاری، این است که ساختار ذهن را تجزیه و تحلیل کرده و اجزای تشکیل دهنده یک رویداد ذهنی و روانی را به دست آورد. وی در ادامه چنین میگفت: کار یک روانشناس آزمایشی، نوعی کالبدشکافی یک موجود زنده است، اما کالبدشکافیای که نتایجی ساختاری میدهد نه کنشی. او ابتدا نظریه خود را در قالب سه سوال "چهچیز" "چگونه" و "چرا" مطرح کرد. منظور از سوال اول این بود که ذهن چیست و ساختار آن کدام دست؟ و سوال دوم به دنبال چگونگی ترکیب رویدادهای ذهنی با همدیگر میباشد و در سوال آخر به دنبال علت این پدیدهای روانی بوده که از نظر او همان سیستم مغزی و شرایط فیزیولوژیک بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید