بخشی از مقاله

چکیده

جامعه شناسی ادبیات، یکی از شاخه های جدید علوم انسانی است که در شرق و غرب گام های آغازین خود را می پیماید و تا رسیدن به انتها مسیری طولانی در پیش دارد.این مقوله از علوم میان رشته ای محسوب می شود و دارای تاریخچه و شاخه های متعدد است. نوپایی این علم ، سبب ناشناختگی آنست و این مقاله می کوشد به معرفی این شاخه ها و مخصوصا »ساختارگرایی« که یک روش منحصر به فرد در جامعه شناسی ادبیات است، بپردازد.

کلیدواژه:جامعه شناسی ادبیات، گلدمن، لوکاچ، ساختارگرایی تکوینی ،جهان بینی و دریافت و تشریح

-1مقدمه

جامعهشناسی فرهنگ، به طور عام و جامعهشناسی هنر و ادبیات، به طور خاص از شاخههای جدید جامعهشناسی محسوب میشوند که هنوز روزگار کودکی خود را پشت سر ننهاده اند و بیتردید در تعریف، مبانی و اصول، روشهای پژوهش، تعیین موضوع و حدود قلمرو آن ها اتفاق نظر وجود ندارد. آقای دکتر ایرج شهبازی، ضمن مقاله ای با عنوان »گزارشی تحلیلی از پژوهش های انجام شده در حوزه جامعه شناسی ادبیات«، پژوهش های چهل سال اخیر را - تا سال - 1387 که تحت عنوان جامعه شناسی ادبیات صورت گرفته اند، در پنج رویکرد دسته بندی کرده اند: -1 » آثاری که هدف آن ها پیدا کردن اطلاعات مربوط به جامعه و تاریخ در متون ادبی است -2 آثاری که بر اساس متون ادبی، به تحلیل ژرف ساخت های حاکم بر اخلاق و رفتار مردمان یا حاکمان می پردازند -3آثاری که زیبایی شناسی را یک پدیده اجتماعی می دانند و می کوشند بین زیبایی که جوهر هنر و ادبیات است و جامعه ارتباط برقرار کنند -5 آثاری که خود ادبیات را به عنوان پدیده اجتماعی در نظر می گیرند.« - شهبازی، صص33 الی - 47

تشتت تعاریف و تنوع طبقه بندی ها، از چشم انداز های مختلف، ویژگی تعاریف و طبقه بندی شاخه های مختلف این علم، نزد صاحب نظران است؛ از جمله»اریش کوهلر - Erich kohler - «، »جامعه شناسی ادبیات « را از » جامعهشناسی ادبی« تفکیک می کند و در جهت تمایز آنها می کوشد؛ او در کتابی به عنوان »تزهایی درباره جامعهشناسی ادبیات« می گوید: »جامعهشناسی ادبی را باید از جامعهشناسی ادبیات متمایز کرد، جامعهشناسی ادبیات به بررسی تجربی گرایش دارد و از رشتههای فرعی جامعهشناسی است و روش های آنرا به کار میبرد، اما جامعهشناسی ادبی روشی است مربوط به علم ادبیات.« - کوثری،ص - 29او اضافه می کند: »جامعهشناسی ادبیات که بخش جداییناپذیر جامعهشناسی عمومی است، برای کاربرد روشهای جامعهشناسی در مورد پخش، فروش و خوانندگان - آ.سلیبرمان - نهادهای ادبی - ژ.دوبوآ - ، گروههای حرفهای مانند نویسندگان، استادان یا منتقدان و در یک کلام هر آنچه خارج از متن ادبی است، تلاش می کند.

دوم جامعهشناسی ادبی که یکی از روشهای علوم ادبیات است، یعنی روشی انتقادی که به متن - از واج شناسی تا معناشناسی و به معنای آن توجه دارد - ، این رشته به متن توجه دارد و با توجه به پدیدههای اجتماعی مانند ساختارهای ذهنی و شکلهای آگاهی، در پی گسترش درک متن است.« - پوینده، ص - 82 از یک افق دیگر، جامعه شناسی ادبیات به دو دسته پوزیتویستی - اثباتی - و - دیالکتیکی - تقسیم می شود : »در شاخه اثباتی، افرادی مانند »سیلبرمان« و »اسکارپیت« قرار دارند که به روش های تجربی جامعهشناسی گرایش دارند و به دنبال بیشترین عینیت در تحقیقات خود هستند. »روبر اسکارپیت« ادبیات را به مثابه یک کالای اقتصادی در نظر می گیرد که دارای مراحل تولید، توزیع و مصرف است. - پوینده،ص - 13 جریان معمول پوزیتویستی با هرگونه چشمانداز تاریخی مخالف است؛ این مورد به جامعهشناسی درباره چاپ و پخش و دریافت آثار ادبی میپردازد. جریان دیگر، جریان دیالکتیکی که هرگونه تمایز میان جامعهشناسی و تاریخ را رد می کند و وامدار اندیشههای زیباییشناسانه کانت - - Kant، هگل - - Hegel و مارکس - - Marx است.

-2تاریخچه مختصر، شاخهها و بنیانگذاران

»هیچ کس از روزگار باستان، ارجاع اثر ادبی به عناصری از واقعیت اجتماعی یا آگاهی مشترک ملت یا گروه اجتماعی خاصی را منکر نیست - «پوینده، ص - 16 گلدمن،در تحقیقات این علم، سه مسیر متفاوت را مشخص میکند: » گروه نخست، مجموعهای از بررسی های جامعهشناسی، درباره چاپ، پخش و دریافت یا پذیرش آثار ادبی، گروه دوم بررسی برخی از جنبههای جزئی متون ادبی در مقام نشانهها و فرا نمود های آگاهی جمعی و دگرگونیهای آن؛ لئولونتال - - leo loventhal نماینده این جنبه است که به عنوان مثال بازنمود گروه های حرفهای و اجتماعی گوناگون را در آثار ادبی بررسی کرده است. سوم، جامعهشناسی آفرینش ادبی، در این نوع، اثر، به همان اندازه ای که پدیدهای فردی است، اجتماعی هم هست و یا حتی آن را بیشتر پدیدهای اجتماعی میدانند، به طور خلاصه، آفرینش ادبی را تا حد زیادی آفرینش جمعی می دانند، این نظرگاه هم خود به دو نوع سنتی و جدید تقسیم می شود که جدید آن با کارهای لوکاچ - - Georg Lukacsآغاز گشته است. در دیدگاه سنتی از آثار »مادام دواستال« و »ایپولیت تن - H.Tain - « تا بسیاری از آثار جامعهشناسی معاصر، از جمله بیشتر آثار مارکسیستی سنتی را در برمیگیرد. این نظرگاه برآنست تا پیوندی کمابیش فشرده میان محتوای آگاهی جمعی کل جامعه یا برخی گروههای خاص و محتوای آثار ادبی برقرار سازد.

در شاخه غیرسنتی، انقلاب واقعی در جامعهشناسی ادبیات و تبدیل آن به علم اثباتی به آثار لوکاچ مربوط است که یکی از مهمترین شایستگیهایش ممکن ساختن پیوند جامعه شناسی ادبیات با زیباییشناسی کلاسیک کانت، هگل و مارکس است. اندیشه محوری این زیباییشناسی آنست که اثر هنری، جهان تخیلی، غیر مفهومی و در عین حال غنی و یکپارچه است. - «پوینده،64تا - 66 »گئورگ لوکاچ، - - georg lukacs منتقد ادبی مجارستانی، در سال 1885 در خانواده ای دولتمند به دنیا آمد، تحصیلات خود را در وین و هایدلبرگ به اتمام رسانید. اکثر آثار خود را به آلمانی نوشته است. - «لوکاچ، معنای رئالیسم معاصر، ص - 5 »بنیانگذار راستین جامعهشناسی دیالکتیکی ادبیات، لوکاچ است؛ به طور کلی این علم براساس این فرضیه استوار است که آفرینش فرهنگی به طور عام و ادبی و هنری به شکل خاص یک فرآورده و تولید است. در حالیکه در رهیافت سنتی هنر و ادبیات معمولاً پدیده ای راز آلود و آفریده نابغهها و نخبگان جامعه است. آنچه جامعهشناسی ادبیات را از دیگر شکل های نقد ادبی جدا میکند، این حکم نظری است که در آفرینش هنری یک فرد به تنهایی مورد نظر نیست، بلکه اثر بیان نوعی آگاهی جمعی است که هنرمند با شدتی بیشتر در تدوین آن شرکت میکند.« - پوینده، ص - 64

تحلیل مناسبات جامعه و ادبیات را قرن بیستم کشف نکرده است، »در سده نوزدهم منتقدانی مانند » مادام دو استال«،» ایپولیت تن H.Tain - « - و فیلسوفانی مانند »هگل« و »مارکس« اصولی را طرح کردند که تمام تحولات بعدی آگاهانه یا ناآگاهانه تابع آنهاست. در آغاز سده بیستم به موازات کارهای »امیل دورکیم - durkeim - «، گوستاولانسون درباره تاریخ ادبی و جامعهشناسی به پرسش می پردازد. سپس پیرامون مجادلهای که مارکسیتها بر آن مسلطاند و کتابنگاری گسترده ای دارد، جامعهشناسی ادبیات به چندین شاخه تقسیم میشود. - «پوینده، ص - 98 روش های دیالکتیکی جامعهشناسی ادبیات تابع تاریخچهای است که به قرن نوزدهم باز می گردد از سال 1800 م. یعنی ابتدای قرن نوزدهم، همزمان با رشد و پیشرفت علوم اجتماعی جامعهشناسی ادبیات هم نضج گرفت. مادام دواستال در مقدمه اثر ارزنده خود در بررسی اجتماعی هنر که در ابتدای قرن نوزدهم منتشر میکند میگوید : »من برآنم که تأثیر دین، آداب و رسوم و قوانین را بر ادبیات و متقابلاً تأثیر ادبیات را بر آنها بررسی میکنم. - «ترابی، ص - 29 این کتاب »ادبیات از منظر پیوندهایش با نهادهای اجتماعی« نام دارد.

رسالهای که در نیمه اول قرن نوزدهم »مارکس و انگلس« تحت عنوان »درباره هنر و ادبیات« نوشتند، آموزههای جامعهشناسی تازهای درباره هنر و ادبیات ارائه کرد. گویو - M.Guyav - در سال 1889 م. کتاب »هنر به مثابه یک پدیده جامعهشناسی« را نوشت. »ماکس وبر - Max Weber - « در کتابی به نام »مبانی عقلی و جامعهشناختی موسیقی« به این شاخه توجه می کند. سپس جوجلوکاچ - - 1971 -1880 - - G.Lokacs نخستین اثر انتقادی مهم خود را به نام »نظریه رمان« که پیش از دوران طولانی مارکسیستی او نوشته شده است،منتشر کرد. لوکاچ به تعبیر »مری گلوک«،»فیلسوف صورتهای ادبی است.» « ساختارهای زیباییشناسی که در نظر کانت و هگل، ذات اثر هنری را میسازند و ساختارهای منسجم و یکپارچهاند، برای نخستین بار در آثار لوکاچ به ساختارهای اجتماعی پیوند داده میشوند.

این گفته لوکاچ جوان اصل اساسی جامعهشناسی دیالکتیکی ادبیات است: عامل» حقیقتاً اجتماعی در ادبیات همان صورت است. - «پوینده، ص - 17 کتابهای »نظریه رمان - 1916 - «، »تاریخ و آگاهی طبقاتی - 1923 - « و »رمان تاریخی« از مهمترین آثار لوکاچ است. گلدمن، شاگرد لوکاچ از مطرح ترین نظریه پردازان در شاخه دیالکتیکی جامعه شناسی ادبیات است که در ادامه بیشتر به او و نظریات او پرداخته خواهد شد. میخاییل باختین - - Mikhail Bakhtin، زبانشناس و فیلسوف برجسته شوروی - سابق - اساس منطق مکالمه را بنا نهاد. منطق مکالمه ساخت بینامتنی را دنبال میکند، هر سخن با سخنهای پیشین که موضوع مشترکی با هم دارند و با سخنهای آینده که پیشگویی و واکنش به پیدایش آنهاست، گفتگو میکند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید