بخشی از مقاله
چکیده
از سویی در دنیای پر شتاب امروز، هر روز نتایج پژوهش ها در حوزه های مختلف علمی - از پزشکی تا علوم الکترونیک و ... - افزایش می یابد و بیشترِاین تحقیقات با هدف ارتقاء کیفیت زیست انسان و بهتر شدن زندگیِ وی انجام می شود.از طرف دیگر طراحی معماری به عنوان مقوله ای میان دانشی و چند دانشی می باید بتواند این یافته ها که اغلب در علوم پایه به دست می آید را کاربردی کند یا به عبارتی دیگر ، یافته ها را به معنی واقعی از طریق طراحی محیط زندگی، در اختیار انسان قرار دهد.
امروزه اکتشافات و دانسته های بشر به صورت شبکه ای پیچیده و حیرت انگیز افزایش یافت بنابراین دیگر نمی توان تصور مجزایی از معماری سراغ داشت که فارغ و فارق از این فضای علمی و دانش های موجود باشد. علم جدید هیچ حیطه ای را به حال خود وانمی گذارد و همه براساس آن زندگی جدید را پیش می برند.در این بین معماران نیز بناهای تازه را براساس داده های علم جدید طراحی می کنند و می سازند.این مقاله در پی آنست که با روش تحلیل محتوای کیفی شیوه طراحی معماری به عنوان"هنرِ بر هم نِهی داده های چند دانشی و میان- دانشی" را ارائه کند.
-1 مقدمه
زمانی معماران معمار بودند و نگاه دانشمندان معطوف به چند علم و اطلاعات مربوط به همان شاخه های ظاهرا ضروری بود، اما زمان می گذرد و اکتشافات و دانسته های بشر به صورت شبکه ای پیچیده و حیرت انگیز افزایش می یابد و اثرات افزون تری بر معماری و اهداف و شیوه های کار معماران می گذارد. علم جدید هیچ حیطه ای را به حال خود وانمی گذاردو همه براساس آن زندگی جدید را پیش می برند.در این بین معماران نیز بناهای تازه را براساس داده های علم جدید طراحی می کنند و می سازند.
طراحیِ علمی موضوعی بسیار مهم است.زیرا طراحی ها و ساخت و سازهای بشر در دویست سال گذشته چهره ی کُره ی زمین را تغییر داده و اکنون این امر اصلی ترین نگرانی عظیم جهانی و همگانی است. به دلیل آسیب های زیادی که که انسان نادانسته به زیست گاه خود وارد کرده، معماری و شهرسازی نیز می تواند دشمن بشر نامیده شود.همین جاست که علمِ جدید با معماری و شهرسازی سخن می گوید و در این گفتگو از مماران می خواهد که مسائل عمده و جزئیات فراوانی را بیاموزند و در پرتو علم نوین ، از آسیب های بیشتر به زیست بوم ِ کُره ی آبی - خاکی اجتناب کنند.
بی شک امروزه ارزش های زیباشناختی تنها در صورتی در طراحی، معماری و شهرسازی دارای اهمیت خواهد بود که مصلحت های اساسی انسانی و سلامت بشر در آینده را در بر گرفته باشد. این پژوهش در پی آنست تا ویژگی های لازم برای طراحی علمیِ معماری را بیابد.
-2طراحی: هنرِ علمی
یک طرح خوب در خودِ ما و در توانایی ما در درک حسی و عقلی از جهان است.یک طرح خوب ، هم مبتنی بر احساس است هم متکی به عقل.
برای کاربردی کردن یافته های علومی مثل روان شناسی محیطی ، می باید تغییر ماهیت طراحی از کاری" صرفاً هنرمندانه" به حرفه یا هنری "علمی" را بپذیریم.راپاپورت - 2005 - اعتقاد دارد: معماری یک فعالیت هنری آزاد نیست، اما حرفه ای بر پایه ی علم است که با حلِ یک مسئله ی مورد توجه واقع می شود.
به عبارت دیگر، مسائل باید کشف و شناسایی شوند، نه این که توسط طراح دوباره تعریف شوند یا به عبارتی خلق نگردند.هدف طراحی این نیست که طراح خود را ، هنرمندانه بیان کند،بلکه هدف از طراحی ، خلق محیط ها و بخش های اصلی آن است که برای استفاده کنندگان مناسب باشد.یعنی استقرار و چیدمان آن ها برای استفاده کنندگان ، خواسته ها و فعالیت هایشان و مانند آن سودمند باشند.طراحی جهت گیری برای استفاده کنندگان است،طراحان باید خود را به جای مصرف کنندگان قرار دهند.این به این معناست که محصولات از این دست - طراحی ساختمان ها و دیگر محیط های فیزیکی - باید مطابق ویژگی ها و شخصیت های انسانی و مناسب و مددکار آن ها باشند.طراحی باید برپایه ی دانشی از چگونگی عمل متقابل مردم و محیط باشد،یعنی بر پایه ی تحقیق بر ارتباطات محیط - رفتار.
در این صورت ،طراحی کاربردی از دانش می شود که بر پایه ی پژوهش است.چنین دانشی نه نیاز دارد و نه می تواند همیشه کامل باشد - یعنی می تواند همراه پیشرفت ها در تحقیق تغییر کند - ، اما باید برپایه ی بهترین دانشِ در دسترس در هر زمان باشد. چنین دیدگاهی، اغلب با انتقاداتی مبنی بر نادیده گرفتن "جایگاه خلاقیت در طراحی" رو به روست. پاسخ این است که خلاقیتِ" طراح" در این جا در به کارگیری یافته های علمی و شکل دهیبه آن هاست که مسلماً کاری دشوار است.
برخی از منتقدان ، به کارگیری معیارهای علمی را "محدودیتی" برای طراحی و مانع بروز خلاقیت می دانند.در صورتی که تجربه های زیادی در طول تاریخ نشان داده برخلاف باور عمومی هر آن جا که "آزادی کامل " برای طراحی وجود داشته الزاماً موجب بروز "خلاقیت " نشده اما در بسیاری از موارد این "انگیزه ی پاسخ به محدودیت ها" است که موجب تجلی خلاقیت شده است
از سویی در دنیای پر شتاب امروز، هر روز نتایج پژوهش ها در حوزه های مختلف علمی - از پزشکی تا علوم الکترونیک و حتی روان شناسی - افزایش می یابد و بیشترِاین تحقیقات با هدف ارتقاء کیفیت زیست انسان و بهتر شدن زندگیِ وی انجام می شود.از طرف دیگر طراحی به عنوان مقوله ای میان دانشی و چند دانشی می باید بتواند این یافته ها که اغلب در علوم پایه به دست می آید را کاربردی کند یا به عبارتی دیگر ، یافته ها را به معنی واقعی از طریق طراحی محیط زندگی، در اختیار انسان قرار دهد. اما چگونه چنین امری ممکن است؟
بر پایه این تحقیقبرای تحقق پذیری طراحیِ علمی با هدف کاربردی کردن یافته های دانش های دیگر سه پیشنهاد ارائه می شود: طراحی گروهی / بازنگری در فرآیند طراحی / پیوند پژوهش و طراحی.این پیشنهادات برای دستیابی به طراحیِ" علمی" به عنوان یک کل ارائه می شود و هدف آن "خروج از بن بست بحران های محیط زندگی کنونی انسان" است.در ادامه و متناسب با فرصت این پژوهش ، سه پیشنهاد مطرح شده تشریح می شود.
شکل : - 1 - طراحی معماری -حرکت روی مرز هنر و مهندسی[1]
شکل : - 2 - طراحی معماری - بر هم نهی داده های میان دانشی و چند دانشی [1]
-1-2طراحی گروهی
از آن جاکه طراحی محیط زندگی انسان - از مقیاس کوچک تا بزرگ - حوزه ای میان دانشی و چند دانشی است ، در هر طرحی - متناسب با موضوع کار - باید بامتخصصان رشته های گوناگون فنی، تجربی و حتی علوم اجتماعی وطبیعی مانند روان شناسی ، جامعه شناسی، جغرافیا، زیست شناسی ومردم شناسی و...همکاری شود. به همین دلیل طراحی محیط - داخلی، معماری، منظر، شهر - می باید، به صورت گروهی و با تبادل نظر متخصصان رشته های گوناگون پیش می رود.واقعیت این است که"طراحی گروهی" تنها راه کار به کارگیری نتایج تحقیقات در شرایط زندگی معاصر است.
طراحی تیمی در مقیاس هایی مانند طراحی منظر و طراحی شهری با توجه به وسعت کار پذیرفته شده ،اما در مقیاس معماری هنوز در کشور های در حال توسعه به صورت یک چالش باقیمانده ،زیرا این موضوع برخلاف رایج شدن جریانِ تک ستاره - سوپراستار - سازی یا برندسازی در طراحی است.اخیراً خانم مک گویگان1 سردبیر مجله تخصصی "گزارش معماری" در یک سخنرانی سوالی از معماران سراسر جهان پرسید که قابل تأمل است.ایشان درباره شرایط معماری معاصر پرسشی اساسی دارد و آن این که "در حال حاضر که کار معماری صد درصد گروهی است آیا به تک ستاره ها نیاز داریم؟ چرا جوایز معتبر معماری مثل پریتزکر هنوز هم اصرار دارد تا بر افراد تاکید کند و نه بر گروه های طراحی، شرکت ها و موسسات؟" …
این در حالی است که امروز گروه های معماری - مثل گروه بیگ، گروه ام-وی-آر-دی -وی 3 و .... - به دلیل کیفیت طراحی شان "برند" یا "تک ستاره " شده اند.پیش فرض این گروه های طراحی به طور معمول اینست که هر پروژه یک مسئله و شاید چندین مسئله جدید دارد و هر طرح باید در پاسخ به سوالات همان طرح باشد.چنین پیش فرضی موجب می شود در هر پروژه طراحی، برای به کارگیری آخرین یافته های تخصص ها گوناگون از به روز ترین متخصصان آن رشته برای همکاری ، تبادل نظر، ارزیابی طرح ها پیش از ساخت در فرآیند طراحی دعوت شود.به این ترتیب به تعبیر باختینی4 به سوی "چند صدایی در طراحی" پیش خواهیم رفت نه "تک صدایی".
در این جا لازم است ابتدا درباره ی طراحی چندصدایی توضیح داده شود و سپس ارتباط آن با طراحی گروهی تشریح شود.
در مورد طراحی چندصدایی، باید گفت"همان طور که هر اثر ادبی در بطن خود پدیده ای اجتماعی است" [ 4 ] هرمحیط کالبدی - شهر، منظر، معماری،... - نیز مانند یک متن قابل خوانش و قرائت است.
دریک مقایسه ی کلی می توان گفت که همان گونه که باختین اعلام می کند یک متن - مانند رمان یا شعر - می تواند "چند صدا"یا"تک صدا"باشد و در آن گفتگومندی رخ دهد یا ندهد، - یعنی متن چنان غنی باشد که هرکس برداشت خود را از آن قطعه ی ادبی داشته باشد - به همان صورت هم یک محیط می تواند مانند یک متن باشد، که نوع طراحی و ساخت آن ویژگی "چند صدایی" یا "تک صدایی" رخ دهد و بدون شک فرآیند و رویکرد طراحی معماری در رخداد هریک این ویژگی ها مؤثر است.
امروزه در ساخت محیط زندگی، معماری وشهر،در بسیاری از مواقع مشاهده می کنیم علیرغم دقت به تمامی تمهیدات اما بازهم محیط های ساخته شده فضاهای عمومی یا خصوصی آن پویایی وسرزندگی مطلوب را ندارند یا به بیان دیگر کاربران - باشنده در محیط - ارتباط مطلوبی با آن برقرار نمی کند. یا اینکه محیط ها پاسخ دهنده به خواسته ای مردم نیستند.
دربسیاری از مواقع عدم سنخیت رفتارفرهنگی با ویژگی های کالبدی محیط ایجاد معضل می کند برای شکافتن این موضوع لازم است به عنوان نمونه دو رویکرد عملکردگرا - به عنوان رویکرد طراحی محیط های"تک صدا" - وکارکردگرا - به عنوان رویکردی که در آن تلاش می شود محیط های پویا و"چندصدا" - طراحی شود معرفی وبا هم مقایسه شود.
رویکرد عملکردگرا در طراحی اگرچه ادعا می کرد که برای مردم می سازد ولی به جای توجه به گستره ی وسیع تری از نیازهای انسانی اغلب به کارایی فنی و هماهنگی داخلی اجزاءساختمان توجه دارد. اما رویکرد دربرابر رویکرد عملکردگرادراواخر قرن بیستم میلادی " نظریه ی کارکردگرایی نوین" مطرح شد که در آن بیشتر به رفتار انسانی - برپایه ی مطالعات علوم رفتاری - در محیط پرداخته شد و در امتداد این موضوع، درسال2006، یعنی حدود یک دهه ی بعد مجموعه ای به نام "دیاگرام های فعالیتی"5 انتشاریافت که در آن تعدادی از آثارمعماری معاصر جهان انتخاب و تحلیل شده بود.6 بررسی اولیه ی این آثار نشان می دهد که بسیاری از معماران پیشرو، این نکته ی اساسی و مهم را در یافته اند که هرمحیط کالبدی، مؤثر ومتأثر از رفتار کاربران است.
درحقیقت این معماران ،در فرآیند طراحی محیط ، ابتدا به رفتارشناسی آن می پردازند و در آن عوامل فرهنگی و اجتماعی کاربران را در نظر می گیرند وسپس با ایده های معمارانه تلاش می کنند محیط هایی منعطف7ویا چند عملکردی طراحی کنند.درچنین محیط هایی تنها یک عملکرد، فعالیت ویا یک رفتار ویژه به کاربران - باشنده در محیط - تحمیل نمی شود بلکه باشنده در محیط،نوعی آزادی در رفتار و فعالیت خود احساس می کنند و خود نیزدرشکل دادن به محیط و ایجاد "حس مکان" مشارکت می کند.به این ترتیب رفتارهای دیگری که حتی ممکن است از سوی طراحان ، ازقبل در نظر گرفته شده باشند نیز در این گونه محیط ها رخ می دهد