بخشی از مقاله
چکیده
یکی از علت های مهم و اصلی ناکارآمدی و یا فقدان توانمندی نتیجه پیاده سازی مدیریت دانش در سازمان های ایرانی به دلیل چگونگی و اتخاذ راهبردها و دیگاه های دانشی می باشد. شیوه ها و راهبردهای متفاوتی برای مدیریت دانش وجود دارد اما فرآیند ها و مدیران ارشد ازآنها کاملاً پشتیبانی نمیکند. درحالی که مهم ترین ابتکار عمل برای هدایت کلیه فعالیتهای مدیریتی دانش محور، راهبرد سازمان به شمار میآید، جای تعجب نیست که در برخی از موارد میزان انتظار مدیران با خروجی های کسب شده انطباق ندارد در واقع سازمان هایی که از یک دیدگاه دانشی مبتنی بر چشم انداز و بیان ماموریت برخوردار باشند، دیدگاه دانشی آن ها ناشی از دیدگاهی خواهد بود که نشان دهنده الزامات اصلی دانش برای تحقق اهداف راهبردی سازمان می باشد.
سازمان هایی که به مدیریت دانش اهمیت قائل هستند، آن دسته از برنامه های کسب و کار را گسترش می دهند که با اهداف و مقاصد آن ها هم سو باشدچنین. برنامه هایی معمولاً نیازها و موضوعاتی را درون سازمان مشخص می کند و براین اساس، چارچوبی جهت پرداختن به آنها تبیین می شود. در این مقاله ضمن بررسی مدل مدیریت دانشی تن ماهی که از سه اصل مدیریت دانش نشات می گیرد دیدگاه ها و راهبردهای مختلف بررسی و به ضرورت تاثیر تدوین و اجرای دیدگاهی برای راهبردی کردن دانش، به عنوان شرط لازم و ضروری جهت پیشرفت در ارزش آفرینی برای سازمان، مشتریان و ذینفعان پرداخته شده است.
مقدمه
تغییرات در جهت گیری های استراتژیک و ماهیت کسب و کار سازمان ها، منجر به اهمیت یافتن بیش از پیش دانش شده است. به عبارتی دیگر، بدون توجه به دانش، پیاده سازی استراتژی های سازمانی و بالتبع آن کسب و حفظ مزیت رقابتی برای سازمان ها امری دور از دسترس شده است. همچنین افزایش نرخ جابه جایی و ترک خدمت نیروی کار، منجر به از دست دادن دانش توسط سازمان ها شده است.
یکی از دغدغه های جدی شرکت ها، برنامه ریزی و تلاش برای حفظ حداکثری دانش در چنین موقعیت هایی است. گاهی سازمان ها بعد از دست دادن کارکنانشان مجبور می شوند دانش مورد نیاز انجام کار را به طور مجدد و توسط پرسنل جدید خود تولید نمایند. این وضعیت را می توان بازگشت به نقطه صفر دانشی تعبیر کرد که هزینه های زیادی را به دوش سازمان ها می گذارد. در حالیکه بیش از 50 سال از شروع مباحث مدیریت دانش در جهان می گذرد و چند سالی است که در سازمان های ایرانی این ابزار مدیریتی مطرح و سازمان ها نسبت به پیاده سازی آن اقداماتی انجام داده اند، اما هنوز نتوانسته اند دستاوردی که به عنوان اهداف اولیه برای مدیریت دانش در نظر گرفته اهمیت و ضرورت های تدوین راهبرد و دیدگاه مناسب دانشی: در مطالعات مدیریت دانش، راهبرد مدیریت دانش و راهبرد دانش مفاهیمی جدید و ابداعی می باشند که اغلب در پروژه های داخل کشور چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
از همین رو مقاله با هدف بررسی و تبیین ضرورت ها، کارکردها و الگوهای مربوط به این دو مفهوم و بیان تفاوت های آن ها در سازمان ها انجام شده است. این مقاله با روش مطالعات کتابخانه ای انجام پذیرفته و ابزار گردآوری اطلاعات در آن فیش برداری از منابع پایگاه های اطلاعاتی شبکه جهانی اینترنت، کتاب ها و مقالات علمی فارسی و لاتین و پایان نامه های مرتبط با موضوع تحقیق بوده است. مهمترین ابتکار عمل برای هدایت کلیه فعالیتهای مدیریتی دانشمحور، راهبرد سازمان به شمار میآید، جای تعجب نیست که در برخی از موارد میزان انتظار مدیران با خروجی های کسب شده انطباق ندارد در واقع سازمان هایی که از یک دیدگاه دانشی مبتنی بر چشم انداز و بیان ماموریت برخوردار باشند، دیدگاه دانشی آن ها ناشی از دیدگاهی خواهد بود که نشان دهنده الزامات اصلی دانش برای تحقق اهداف راهبردی سازمان می باشد.
سازمان هایی که به مدیریت دانش اهمیت قائل هستند، آن دسته از برنامه های کسب و کار را گسترش می دهند که با اهداف و مقاصد آن ها هم سو باشد. چنین برنامه هایی معمولاً نیازها و موضوعاتی را درون سازمان مشخص می کند و براین اساس، چارچوبی جهت پرداختن به آنها تبیین می شود لذا برای هدفمند نمودن استفاده از دانش به عنوان یک مزیت راهبردی و رقابتی و نیز سازماندهی مراحل توسعه مدیریت دانش در سازمانها، تعیین عوامل مؤثر بر تصمیمگیری یک سازمان برای بهکارگیری و بهبود مدیریت دانش ضروری به نظر میرسد.
مروری بر ادبیات : راهبرد دانش :
اگر راهبرد را راه رسیدن به هدف تعریف کنیم، بنابراین بر اساس اهداف مختلفی که نظریه پردازان یا سازمان ها در اجرای مدیریت دانش دارند، به تعابیر متفاوتی از این مفموم رسیده اند. راهبرد الگویی ویژه از تصمیم و عمل است که مدیران برای دستیابی به عملکرد سازمانی ممتاز آن را به کار می گیرند. از این رو راهبرد دانش شامل ملاحضه نیازمند های دانش در آینده و اتخاذ تدابیری برای پر کردن فاصله ین دانش جاری و دانش مطلوب است راهبرد دانش بر مهت ترین اهداف و تغییرات تمرکز می کند و مشخص می نماید کدام یک از حوزه های دانش بر کسب و کار موثر است؟ این اثر تا چه حد قوی است؟ در هر یک از حوزه های دانش، در قالب معیار های تخصصی، اعتبار، انتشار و مستند سازی چه کمبود هایی وجود دارد؟ و در پایان معین می کند که کل سازمان دانش محور در برابر این موارد چه عملی می تواند انجام دهد ؟
انواع راهبردها :
-1 راهبرد دانش بعنوان راهبرد کسب وکار که روشی جامع و با وسعت سازمانی برای مدیریت دانش است، که بیشتر بعنوان یک محصول در نظر گرفته می شود.
-2 راهبرد مدیریت سرمایههای فکری که بر بکارگیری و ارتقای سرمایههایی که از قبل در سازمان وجود دارند، تاکید دارد.
-3 راهبرد مسئولیت برای سرمایه دانش فردی که از کارکنان حمایت و آنها را ترغیب میکند تا مهارتها و دانش خود را توسعه دهند و دانش خود را با یکدیگر درمیان گذارند.
- 4 راهبرد خلق دانش که بر نوآوری و آفرینش دانش جدید از طریق واحدهای تحقیق و توسعه تاکید میکند.
-5 راهبرد انتقال دانش که بعنوان بهنرین فعالیت در بهبود کیفیت امور و کارایی سازمان مورد توجه قرار گرفتهاست.
-6 راهبرد دانش مشتری- محور که با هدف درک ارباب رجوع و نیازهای آنها بکار گرفته میشود تا خواسته آنها به دقت فراهم شود.
-7 راهبرد تدوین دانش و برخی دیگر راهبرد تبادل فردی دانش برخی از دیدگاه های موجود : دیدگاه های موجود به مدیریت دانش را می توان به دو دسته عمده به شرح زیر تقسیم بندی
کرد.
- 1 برخی از دیدگاه ها جنبه مفهومی و راهبردی دارند.
- 2 برخی از دیدگاه ها برای پیاده سازی می باشند.
دیدگاه ها در جنبه مفهومی و راهبردی:
- 1 مدیریت دانش بعنوان یک استراتژی تجاری هم اکنون بیشتر سازمانها استراتژی مدیریت دانش را بعنوان پایه اساسی توان قابل رقابت و الگوی رشد پایدار را نیز بعنوان بخشی از استراتژیهای شغلی بکار میبرند. به هر حال، مدیریت دانش بعنوان یک استراتژی شغلی تنها وقتی به نتیجه نهایی خواهد رسید که نیازهای اساسی برآورده شده باشند. این نیازها باید در ارتباط با یک مورد کاری مشخص که از نیازهای کاری زیر اخذ گردیدهاند در نظر گرفته شود :
· ایجاد یک سازمان برای سازماندهی مجدد، تجدید سازمان، تمرکززدایی همراه با نیازهای دیگر جهت بهبود انعطافپذیری سازمانی .
· یک سازمان ممتاز که در همه سطوح نیرومند است - سازمانی متمرکز، غیرمتمرکز یا سازمانی که پراکنده باشد -
· توانایی بهبود یافته به منظور عکسالعمل نشان دادن در مقابل نیازهای روزافزون بازار، رقابت بیشتر و پاسخ به نیازهای جدید .
· سازگاری با شرایط کاری تغییر یافته که توسط نیروهای خارجی ایجاد شده است. - بعنوان مثال: بازارها، رقیبان، مسئولان و غیره -
· سازوکارهایی که مبادله اطلاعات و دانش را در سازمان افزایش داده و آن را تسهیل میکند تا آسیبپذیری را در زمانی که کارمندان کارهایشان را ترک میکنند یا زمانی که تغییرات داخلی در کارمندان ایجاد می شود کاهش دهد .
· از بین بردن فرآیندها و مراحل زائد کار و بهبود بهرهبرداری غیر مؤثر از منابع انسانی و اطلاعرسانی و استعدادها در مراحل مهم فرآیندی کار .
· دوبارهکاری و اجرای بیهوده بنیانها و اساس مورد لزوم که بهرهای جز اتلاف وقت و هزینه دربر ندارد .
· برانگیختن انگیزه قویتر در کارمندان برای اطلاعرسانی و به اشتراک گذاشتن دانش و آگاهی مؤثر .
· بهرهبرداری مؤثر از سرمایهگذاری در تکنولوژی اطلاعرسانی و زیرساختهای اطلاعرسانی .
· بازیابی اطلاعات و دانش در صورت لزوم .
تجربه نشان میدهد که اجزاء منابع انسانی، تکنولوژی اطلاعرسانی و اطلاعرسانی که در فرآیندهای استراتژیک ملحق شده، همه باید بطور فشرده در مدیریت و فرهنگ کاری سازمان ادغام شوند و تنها این ترکیب اجزا مدیریت دانش است که توانایی سازمان را برای بهرهبرداری از تمامی امکانات اطلاعرسانی و دانش سازمانی موجب می شود. مدیریت دانش کلاً به توسعه مستمر مربوط می شود. اکثر سازمانها طی ده سال اخیر تغییرات اساسی کردهاند، نه تنها سازمانهای تجاری، بلکه سازمانهای منفردنیز مرتباً روش کاری خود را تغییر میدهند .رسانههای خبری، ما را با این حقیقت آشنا می سازند که مجموعههای ایجاد شده اغلب غیرمنتظره و بطور اعجابآوری خلاق و سازنده هستند و تغییرات باسرعت زیاد اتفاق میافتند تا با نیازهای مالی و تجاری تطابق داشته باشند. همگرایی تکنولوژی اطلاعرسانی و فرآیند جهانی شدن آن سبب میشود تا نیازها و ضروریات نسبت به سرعت تغییر و پیشرفتهای سازمانی احساس شود.