بخشی از مقاله

مختصات زباني سبک خراساني در گلستان سعدي
چکيده :
گلستان سعدي با وجود دارا بودن سجع و آميختگي با آرايه هـاي ادبـي و بهـره گيري از واژه ها و جملات و اشعار عربي ، صاحب نثري ساده و مـوزون و شـعري روان و درخور فهم همراه باشيريني و عذوبت است .
هر چند سبک گلستان در مجموع عراقي بشمار مي آيد و سعدي پا به پاي ديگـر شاعران و نويسندگان اين سبک پيش رفته است ، نشانه هاي بـسياري از مختـصات سبک خراساني در آن مشاهده ميشود.
سعدي با بهره بردن از اين سبک ، آثار خود را مطبوعتر ساخته است . معمولاً سبکها در سه سطح زباني ، ادبي و فکري بررسي ميشود. در اين مقالـه سـعي کـرده ايـم گلستان را فقط در سطح زباني سبک خراساني در مختصات سه گانة آوايي ، لغـوي و نحوي بررسي نماييم .
کلمات کليدي :
گلستان ، سبک خراساني ، مختصات زباني .


مقدمه :
همه سرماية سعدي سخن شيرين بود وين از او ماند، ندانم که چه با او برود
سعدي را با سخن شيرين او ميشناسيم . سخني که هنوز بعد از هفت قرن همچنان جـذابيت خود را دارد و بعنوان استاد سخن همواره از او ياد ميشود. نثر سعدي پهلو به پهلـوي شـعر او رخ مينمايد. سادگي سخن سعدي به انضمام فصاحت و بلاغت ، اثر او را سهل و ممتنـع ، بديع و جاودان ساخته است .
گلستان سعدي ، احيا کنندة نثر فارسـي اسـت . زمـاني کـه اديبـان و دانـشمندان در نوشـتن کتابهاي خود از زبان عربي سبقت ميگرفتند و با اين عمل سهم خـويش را در پيـشبرد ايـن شيوه ، که مصرانه پيگيري ميشد، ايفا ميکردند و بدان ميباليدند و اين خطر احساس ميشد که نثر فارسي دستخوش انحراف شده اسـت و بـا نفـوذ زبـان عربـي ، زوال زبـان فارسـي رخ مينمود، واز سوي ديگر «زبان عربي زبان ديانت و سياست ، زبان رسـمي خلافـت امـوي و عباسي و همچنين زبان مادري امرايي بود که بـه نـواحي مختلـف ايـران آمـده و حکومـت ميکردند، پس بالطبيعه وسيلة تقرب و پيشرفت مردمـان بـشمار ميرفـت کـه ميخواسـتند در دستگاه حکومت مصدر کار و امر و نهي شوند»(علي دشتي ، ١٣٣٩،ص ٦٨)در چنين برهه اي بحراني ، سعدي به فرياد زبان فارسي رسيد و دادخواهانه با تصنيف گلستان از ادامة بي امـان و بي رحمانة تازي نگاري و نثر متکلف جلـوگيري نمـود و بـا بکـارگيري نثـري معتـدل ، حد واسط مناجات نامة خواجه عبدالله انصاري و مقامات حميدي گرديد.
سعدي با نثر عالي و قلم متعالي خويش توانست نمايانگر آن باشد که زبان شـيرين فارسـي از زبان فصيح عربي ذره اي کم ندارد که لازم باشد همواره اديبان و دانشمندان بدان متوسـل شوند؛درحاليکه ميتوانند تأليفات خود را به زينت نثر فارسي ،افتخارآميز به نگارش درآورند.
«در گلستان سعدي بهترين نمونة دو سبک نثر وجود دارد و در حقيقت ايـن کتـاب حـافظ شيوة خراساني و عراقيست به قسمي که اگر نبود، فساد دوران مغول به بعد و ناهنجاريهـاي اواخر قرن ششم به کلي نثر ما را نامفهوم ميکرد و شايد موجب ميـشد کـه ادب منثـور مـا يکسره راه فنا سپارد.» (خزائلي ، ١٣٦١، مقدمه ، ص ٤٥)
سعدي فخامت سبک خراساني (در اين مقاله از نثـر دورة اول همگـام بـا شـعر آن ، سـبک خراساني ياد کرده ايم ؛ همچنان که نثر دوران بعد را سبک عراقي ) را با ظرافت سبک عراقي بهم آميخت . اين مقاله بر اساس سطح زباني و خصوصيات آن با مطالعـة ديباچـه و ابـواب هشتگانة گلستان صورت گرفته و بيانگر نشانه هاي سبک خراساني در آنست . از آنجايي که اين تحقيق مستقلا انجام نشده بود، به بررسي آن مبادرت گرديد.
ساده بودن نثر گلستان :
يکي از مختصات مهم سبک خراساني ساده بودن آنست . قبل از ورود به موضـوع مـورد نظر به اين مطلب ميپردازيم . همچنانکه در ابتداي اين مقاله اشارت رفت ، سعدي در گلستان به ساده نويسي عنايت ويژه دارد، بطوري که اين ويژگي در سراسر گلـستان مـشهودست و در زماني که از تکلف گويي استقبال فراوان ميـشد، سـعدي بـه سـاده نويـسي سـبک کهـن برگشت «زيبايي خاصي که در سادگي نهفته است و از چشم بسيار کسان پوشـيده ميمانـد، در نظر سعدي درخششي خاص دارد. تأمل در گلـستان نـشان ميدهـد کـه وي چگونـه بـا بکارگرفتن کلمات و ترکيبات رايج و تمثيلهاي ساده و همه کس فهم توانسته اسـت نکـاتي بسيار ظريف را مفهوم و مشهود کند. در اين زمينه حتي بسياري از مسائل پيچيـده و دقيـق فکري به مدد ذوق لطيف و ساده پسند سعدي بصورتي محسوس و روشن در پيش چـشم تجسم مي يابد. از آن جمله است : تمثيل معروف او در مـورد بنـي آدم و همـدردي آنـان بـا يکديگر؛ شبانگاهي که دسته اي از دزدان از سفر باز مـي آينـد، بـه تعبيـر سـعدي «نخـستين دشمني که بر ايشان ميتازد خواب بوده است » ؛ پسري در فوايد سفر و حرکت و تـلاش در زندگي به پدر ميگويد: آسيا سنگ زرين متحرک نيست ، لاجرم تحمل بـارگران ميکنـد و...» (يوسفي ، ١٣٦٨، ص٤١ و ٤٠) چنانکه ميدانيم در سبک شناسي سه سطح زباني ، فکري و ادبي مورد بررسي قرار ميگيرد و پس از تجزيه و تحليل اثر، ارزشيابي ميشود. در اين مقاله بـا توجـه بـه محـدودة موضـوع ، سطح زباني گلستان را از اين جهت که نـشانه هـايي از ويژگيهـاي سـبک خراسـاني در آن مشاهده ميشود ، به کمک شواهد بررسي مينماييم . (صفحات شواهد براساس کتـاب شـرح گلستان دکتر احمد گيوي آمده است .)
در سطح زباني ، مختصات آوايي ، لغوي و نحوي بررسـي ميـشود. در ايـن مقالـه در بخـش مختصات آوايي و لغوي به کليات سبک شناسي اثر دکتر سيروس شميسا نظر داشـته ايـم و در بخش مختصات نحوي ، جلد سوم سبک شناسي مرحوم بهار، کليات سبک شناسي دکتر شميسا و دستور مفصل امروز دکتر فرشيدورد مورد توجه بوده است .
الف – مختصات آوايي
١- الف اطلاق : الف زايدي که در آخر فعل و اسم و حرف در مي آيد. سعدي فقط در فعل (گفت ) مکررا الف اطلاق را آورده است :
بگفتـــا مـــن گلـــي نـــاچيز بـــودم و ليکن مـدتي بـا گـل نشـستم (ص ١٦٨)
٢-١. تغيير مصوت :
تغيير مصوت کوتاه به بلند يا اشباع :
(O ←u) : خوشيده بجاي خشکيده (با حذف صامت ک):
شکوفه گاه شـکفته اسـت و گـاه خوشـيده درخت وقت برهنه است و وقت پوشـيده (ص ٢٥٦)
اوفتاد بجاي افتاد: اوفتادست در جهان بسيار بــي تميــز ارجمنــد و عاقــل خــوار (٢٣١)
٢-٢. تغيير مصوت بلند به کوتاه :
u ←a : پيرامن بجاي پيرامون :
درِ ميـــــر و وزيـــــر و ســـــلطان را بــي وســيلت مگــرد پيــرامن (ص ٢١٠)
i ←e : گرستي به جاي گريستي :
بـــــر در کعبـــــه ســـــائلي ديـــــدم که همي گفت و ميگرستي خوش (ص ٢٣٥)
ā ←a : خوه بجاي خواه :
دســـــت کوتـــــاه بايـــــد از دنيـــــا آستين خوه دراز و خـوه کوتـاه (ص ٣٩٨)
٢-٣. استفاده از فتحه بجاي ضمه مطابق با زبان کهن خراسان :
o ←a : چادر بجاي چادُر:
بس قامت خوش بـه زيـر چـادر باشـد چون باز کني مـادرِ مـادر باشـد (ص ٣٨٤)
اديب صابر از شاعران نيمة اول قرن ششم اين مورد را بکار برده است :
هــم اکنــون خــزان بينــي از شــرم ســر در آرد بـــــه کـــــافور گـــــر چـــــادري
بــه بــاغ انــدر از ميــوه چنــدين بتــان نـــــدانم کـــــه آراســـــت بـــــي آذري (غلامرضايي ، ١٣٧٧، ص ٧٢)
٣- تلفظ واو معدوله بصورت a:
عـــالم آن کـــس بـــود کـــه بـــد نکنـــد نه بگويد به خلـق و خـود نکنـد (ص ٢٦٦) مکن نماز بر آن هيچ کـس کـه هـيچ نکـرد که عمر در سر تحـصيل مـال کـرد و نخـورد
٤- فتحه بجاي کسره : (ص ٣٧١)
گـــل همـــين پـــنج روز و شـــش باشـــد وين گلستان هميشه خوش باشد (ص ١٧٦)
٥- اسکان ضمير: مصوت آغاز ضمير که همزه قبل از آنست ، حذف ميشود:
«اْتْ» بجاي «اتْ» و «اْشْ» بجاي «اشْ» :
- خرمنشْ بجاي خرمنش :
هر که مـزروع خـود بخـورد بـه خويـد وقت خرمنشْ خوشه بايـد چيـد (ص ١٧٠)
٦- اماله : ميل (الف ) به سوي (ي )
ايمن بجاي آِمن :
گفت : پادشه را کرم بايد تا رعيت بر او گرد آيند و رحمت ، تا در پناه دولتش ايمن نشينند.(ص ١٩٤)
٧- حذف از کلمه (مخفّف ):
صــــد بــــه روزي کننــــد در مردشــــت لاجرم قيمتش همي بيني (ص ٣٨٢) (بجاي مرودشت )
چــو مهتــر ســرايد ســخن ســخته بــه زگفتار بد کار پردختـه بـه (بجـاي پرداختـه )
(غلامرضايي ، ١٣٧٧، شعر از شاهنامه )
٨- تشديد مخفّف :
به کارهاي گران مـرد کـار ديـده فرسـت کـه شـيرشـرزه درآرد بـه زيـرخـمّ کمنـد
(ص ٣٥٨)، (خم )
گــــــر همــــــه زرّ جعفــــــري دارد مرد بي توشه برنگيردگام (ص ٢٨٥)،(زر جعفري )
٩- تخفيف مشدّد:
ســـرکه از دســـترنج خـــويش و تـــره بهتر از نان دهخدا و بـره (ص ٣٩٩)،(بـره )
ب – مختصات لغوي :
١- استعمال لغات پهلوي (تعدادي از لغات پهلوي و نزديک به پهلوي در گلـستان وجـود دارد، که در اينجا ببعضي از اين لغات براساس حاشيه هاي دکتر معين بر برهان قاطع محمد حسين بن خلف تبريزي اشاره شده است )
١-١. آگن : به معني پر کن از مصدر آگندن يا آکندن که در پهلوي kandana بوده است .
کسي که لطف کند با تـو خـاک پـايش بـاش وگرخلاف کنددردو چشمش آگن خاک (ص ٤٠١)
١-٢. آهنگ : به معني قصد که در پهلوي ahang بوده است .
ديدمش دامني گل و ريحان فراهم آورده و آهنگ رجوع کرده . (ص ٥٤)
١-٣. انبان : به معني کيسه در پهلوي nanba بوده است .
بــر همــه عــالم همــي تابــد ســهيل جايي انبان مي کند، جايي اديم (ص ٣٥١)
١-٤. اندر بجاي در که در پهلوي نيز andar بوده است :
چــه حاجــت کــه بــاوي کنــي دشــمني که وي را چنان دشمن اندر قفاست (ص ٣٩٧)
١-٥. پشيز: به پول ريزة نازک بسيار تنگ رايج گوينـد کـه در پهلـوي pashiz(خردتـرين سکة ساساني ) بوده است :
قومي بر او گرد آمده ، شربتي آب به پشيزي همي آشاميدند. (ص ٢٩٨)
١-٦. نيوشيدن : به معني شنيدن که در پهلوي idannighos بوده است .
حـــديث عـــشق از آن بطّـــال منيـــوش که در سختي کند يـاري فرامـوش (ص ٣٣٦)
١-٧.هميدون : به معني همچنين ، ايدون در پهلوي ndoe بوده است .
دو صـــاحب دل نگـــه دارنـــد مـــويي هميدون سرکشي و آزرم جويي (ص ٣٠٦)
٢- استعمال لغات نزديک به پهلوي :
٢-١. آبگينه : به معني شيشه که در پهلوي nakapa ke بوده است :
آبگينه همه جـا يـابي از آن بـي محـل اسـت لعل دشخواربدست آيد،از آنست عزيز(ص ٣٨٢)
٢-٢. زمي : به معني زمين که در پهلوي kzami بوده است :
مگــر ملايکــه در آســمان وگرنــه بــشر به حسن صورت او در زمـي نخواهـد بـود
٣- ساختن مصدر با ياي مصدري از کلمات عربي :
اسم + ي :
خصمي : دشمن بودن
ملک پرسيد که موجب خصمي اينان در حق تو چيست ؟ (ص ١٩٢)
اسم مفعول + ي:
معزولي : بر کنار شدن ؛معشوقي : معشوق بودن ؛ مشغولي : مشغول بودن ؛ مملوکي : غلام بودن
... گفت : معزولي به نزد خردمندان به که مشغولي . (ص ٢٠٣)
چون عاشق و معشوقي در ميان آمد، مالکي و مملوکي برخاست . (ص ٣١٣)
اسم فاعل + ي :
مالکي : مالک بودن ؛ عاشقي : عاشق بودن
چون عاشق و معشوقي در ميان آمد، مالکي و مملوکي برخاست . (ص ٣١٣)
٤- (انديشيدن از) و (انديشه کردن ) به معني (ترسيدن ):
گفـــت چنـــدين وقـــت کجـــا بـــودي ؟ گفت از جاهت مي انديشيدم . (ص ٢١٤)
٥- (به جاي ) به معني (در حق ):
پــدر بجــاي پــسر هرگــز ايــن کــرم نکنــد که دست جود تو با خاندان آدم کرد(ص ٣٦٩)
٦- (بيش ) به معني (ديگر):
از اين ماخوليا چندان گفت که بيش طاقت گفتنش نماند. (ص ٢٨٨)
٧- (پرستار) به معني (خدمتگزار):
اي يار ! زماني توقف کن که پرستارانم ، کوفته بريان ميسازند. (ص ٢٦٥)
٨- معاني حروف اضافه :
٨-١. با :
- به معني (به ):
و شنيد که با ياران ميگفت : ندانم اين آتش از کجا در انبار هيزم افتاد؟ (ص ٢٢٠)
- به معني (باوجود):
حريص با جهاني گرسنه است و قانع به ناني سير (ص ٣٨١)
٨-٢. به :
- به معني (با)، (با حضور):
بــــه يــــک ناتراشــــيده در مجلــــسي برنجــد دل هوشــمندان بــسي (ص ٢٣٨)
- به معني (در):
فلان انبارم بترکستان است و فلان بضاعت بهندوستان . (ص ٢٨٨)
- به معني (براي ):
خود بگوشة صحرا بحاجتي بيرون رفتم (ص ٢٨٣)
- به معني (در برابر):
ضـــعيفان را مکـــن بـــر دل گزنـــدي که درمـاني بجـور زورمنـدي (ص ٤٠٧)
- به معني (از روي ):
وقتي بجهل جواني بانگ بر مادر زدم . (ص ٣٤٢)
- به معني (از حيث ):
چندان که تعلق خاطر آدمي زادست به روزي ، اگر به روزي ده بودي ، به مقام از ملايکـه در گذشتي . (ص ٣٥١)به مقام : از حيث مقام .
- به معني (به وسيلة ):
تا کار به زر بر مي آيد، جان در خطر افگندن نشايد. (ص ٣٧٦)
- به معني (به کمک ):
خبيــث را چــو تعهــد کنــي و بنــوازي به دولت تو گنه ميکند به انبازي (ص ٣٧٣)
به دولت تو : به کمک
- به معني (به سبب ، به علت ):
پردة ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظيفة روزي به خطاي منکر نبرد. (ص ١٦٣)
- به معني (به برکت ):
اطفال شاخ را به قدوم موسم ربيع کلاه شکوفه بر سر نهاده . (ص ١٦٤)
- به معني (به اندازة ، به مقدار):
به پـنج بيـضه کـه سـلطان سـتم روا دارد کشندلشکريانش هزار مرغ به سيخ (ص ٢١٣) به پنج بيضه : به اندازة پنج تخم مرغ
- به معني (سوگند):
گفتا به عزت عظيم و صحبت قديم که دم بر نيارم و قدم بر ندارم (ص ١٧٢)
- به معني (به عنوان ):
بـــه مزاحـــت نگفـــتم ايـــن گفتـــار هزل بگـذار و جـدّ از او بـردار (ص ٢٧٠)
- به (صفت برتر ساز):
بعزت تر و بلذت تر:
خلعت سلطان اگر چه عزيزست ، جامة خلقانِ خود از آن بعزت تر و خوان بزرگان اگر چه لذيذست ، خردة انبان خويش از آن بلذت تر. (ص ٣٩٩)
٨-٣. بر:
- به معني (به ):
هر که بر زير دستان ببخشايد، به جور زبردستان گرفتار آيد. (ص ٤٠٧)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید