بخشی از مقاله

مديريت دانش و کاربرد آن در صنعت توليد برق
چکيده
در محيط کسب وکار پوياي امروزي، مديريت دانش به عاملي حياتي در موفقيت سازماني مبدل گرديده است . فشارهاي اقتصادي، الزامات سيستمي، افزايش پيچيدگي سازماني و پيشرفت هاي عظيم و سريع فن آوري و لزوم تلاش براي حفظ و ارتقاي جايگاه رقابتي مطلوب، از جمله دلايلي است که به طور فزآيندهاي موجب تغيير رويکرد مديريتي شرکت ها و توجه فزآينده به مفهوم مديريت دانش در سازمانها شده است . از سوي ديگر بخش انرژي و به طور اخص ، صنعت برق، از جمله حوزههايي است که در آن تخصص ، دانش و تجربه نقش کليدي دارد. مقاله حاضر، به روش اسنادي، ضمن بررسي جنبه هاي مختلف مديريت دانش و تفسير عناصر آن، به مفهوم مديريت دانش در صنعت توليد برق و نگهداري و تعمير (نت ) نيروگاهي پرداخته و با ذکر نمونه اي واقعي از راهبرد نت شرايط محور، الگويي عملي را براي پيادهسازي و اجراي موفق مديريت دانش در اين صنعت معرفي مينمايد. نتيجه مقاله حاضر، ارائه مدل مديريت دانش براي نت شرايط محور است تا بتواند مديران و مسئولان اين صنعت را در زمينه تصميم گيري براي تدوين استراتژيهاي دانشي سازماني ياري دهد.
واژههاي کليدي : دانش ضمني، دانش صريح ، مديريت دانش ، نگهداري و تعميرات (نت )، نيروگاه .

مقدمه
انقلاب دانش در راستاي تمرکز شفاف و فراگيري که بر شعار «دانش ، قدرت است » دارد، تغييرات عميقي در حوزه علوم و فن آوري ايجاد کرده است . [١] دانش ، دارايي واقعي سازمانهايي است که براي حضوري موفق در عرصه پر رقابت جهاني و يکپارچگي سيستم ها، ارزشها و منابع سازماني خود تلاش ميکنند. دانش عنصر تفکيک ناپذير راهبردها و عمليات سازمانهاي انرژي محور است . ميتوان دانش را به شکل هاي مختلفي تقسيم بندي نمود: دانش علمي (علم شيمي، نفت و انرژيالکتريسيته )، دانش فن آورانه (چگونگي نصب و به کارانداختن اجزاء ژنراتور) و يا دانش مديريت (درباره انگيزش کارکنان و يا معرفي روشهاي نوين انجام عمليات به کارکنان).
جهت حصول بهترين نتيجه در زنجيره ارزش و کسب مزيت رقابتي مطلوب، ممکن است يک شرکت به طور همزمان از دانش علمي و فن آورانه بهره گيرد. [٢] مديريت دانش با ابزارهاي فني و ارزشهاي انساني چندگانه سروکار دارد، لذا ميتواند نشان دهد که چگونه سازمانهاي هوشمند و يادگيرنده ميتوانند فرآيندهاي خود را با استفاده از يک رهيافت «دانش مدار» مجددًا طراحي نمايند. جوامع علمي و تجاري هر دو بر اين باورند که سازمانهاي دانش محور ميتوانند برتريهاي بلندمدت خود را در عرصه هاي رقابتي حفظ کنند. منابع نقد و بررسي و چشم اندازهاي رقابتي سازمانها نشان دهنده تأثيرات اين ديدگاه در عرصه هاي راهبُردي سازمانهاي تجاري است . [٣] مديريت دانش در سازمان، عليالخصوص در مورد دانش ضمني ١ قدمتي به اندازه پيدايش سازمانها دارد. واژه مديريت دانش ٢ اولين بار در دهه ١٩٨٠ توسط کارلويگ ٣ ابداع شد و پس از آن عموميت يافته و موضوع بسياري از مطالعات دهه ١٩٩٠ شده و در اين زمينه کتابهايي توسط نوناکا و تاکشي ٤[٤] و داونپورت و پروساک ٥ [٥] به رشته تحرير در آمد.
روش تهيه مقاله
مطالعه حاضر با هدف مرور ادبيات مديريت دانش و اهميت آن در بخش مديريت نيروگاهي و طرح مدلي عملي در خصوص مديريت دانش و تعميرات نيروگاهي تهيه شده است . به اين منظور لازم خواهد بود ابتدا به شرح برخي مفاهيم کليدي مديريت دانش پرداخته شود.
مفاهيم کليدي مديريت دانش سازماني
دانش عامل توليد و دارايي شرکت
شکل شماره ١نشان ميدهد که تقريباً در تمام سازمانها مفاهيم اساسي نيروي کار، زمين و سرمايه ، طي سالهاي اخير دچار تحول عمدهاي شده است . حتي در جوامع کشاورزي هم ، افراد در تلاش براي کسب و نگهداري و بهرهگيري مداوم از دانش بودهاند. به طور عمده روشهاي عمده کسب و انتقال دانش در اين دوران شامل روايت گري و تصويرسازي بود.

با پيشرفت تدريجي صنعتي شدن، اهميت دانش نيز افزايش يافت و از عناصر نيروي کار و سرمايه پيشي گرفت . با گذشت زمان، نياز به دانش هاي تخصصيتر بيش تر احساس ميشد، براي مثال براي ساخت ماشين آلات و يا خدمات تخصصيتر دانش ويژهاي لازم بود.
در جامعه دانشي، ارزش دانش به عنوان يکي از ارکان توليد،خيلي بيش تر از قبل افزايش يافت . دانش منبع اصلي توليد و خدمات گرديد. امروزه مديريت دانش ، به موجودي اصلي بسياري از بخش هاي صنعتي مبدل شده است . [٦] در اقتصاد صنعتي، سازمانها قادر به حفظ موقعيت رقابتي قوي خود براي سالها بودند. آنها، ارزش را از طريق فرآيند بهينه سازي (يا صرفه جويي ) خلق يا به حداکثر ميرساندند.
سازمانها، فرآيند توليدشان را از طريق کاهش زمان توليد، بهبود کيفيت محصول و کاهش تعداد کارکنان بهينه سازي مي کردند. بنابراين ، خلق ارزش بيش تر به قابليت صنعتي و بودجه بندي سرمايه اي، داراييهاي ملموس و مالي بستگي داشت . اين در حالي است که در اقتصاد دانش محور٧ اين رويکرد به چند دليل ، ديگر ملي نيست . اول اين که ، با توجه به طول عمر کم ، دانش و ميزان بالاي نوآوري، حفظ موقعيت رقابتي براي مدت طولاني ديگر امکان ندارد.
بهينه سازي به مثابه يک فرآيند، در اقتصاد دانش محور نيز اهميت دارد، اما به تنهايي نميتواند ارزش را خلق يا به حداکثر رساند. تنها روش خلق ارزش در اقتصاد دانش محور، پذيرش نوآوري به عنوان يک فرآيند کسب وکار است . توانايي سازمان براي خلق ارزش به فرآيند نوآوري، منابع فکري و خلاقيت منابع انساني (داراييهاي فکري ٨) آن بستگي دارد.[7]
داده، اطلاعات، دانش
همانطور که در شکل شماره ٢ديده ميشود، سلسله مراتب دانش از سه عنصر داده، اطلاعات و دانش تشکيل شده است .
داده، مجموعه اي از حقايق و امور مسلم درباره يک پديده است . اطلاعات شامل سازماندهي، گروهبندي و مقوله بندي دادهها در الگوهايي معنادار است ؛ و دانش ، اطلاعاتي است که با تجربه ، زمينه ، تعبير و تأمل ترکيب شده و اقدام صحيح را ممکن ميسازد. [٨]
الگوهاي صريح و ضمني دانش
نورث ٩(١٩٩٩) تفاوت ميان يک ساز مان موفق و ناموفق را ناشي از اختلاف بين دانش قابل انتقال يا صريح ١٠ و دانش ضمني ١١ ميداند. [٩]

براي اولين بار نوناکا و تاکوچي ١(١٩٩٥) در کتاب معروف «سازمان دانش زا٢» مدعي شدند که تاکنون مديران کمي موفق به درک مفهوم مديريت دانش شدهاند، چرا که ايشان معناي دانش و الگوهاي خلق و به کارگيري آنرا بد فهميدهاند. از فردريک تيلور تا هربرت سايمون به سازمان به عنوان ماشيني براي پردازش اطلاعات نگاه ميشده است . به همين جهت ، تنها دانش مفيد، دانش رسمي و سيستماتيک يا سخت بوده است ؛ دادهها، رويه هاي سازماني، نرم افزارها، فيلم ها، گزارشهاي سازماني، بيانيه مأموريت ، نمودار سازماني و امثال آنها، نمونه هايي هستند که در خدمت دانش رسمي سازمان بودهاند. اين نوع دانش به سادگي قابل پردازش رايانه اي، انتقال الکترونيکي و ذخيره در پايگاههاي داده است . شاخص هاي سنجش اين نوع دانش نيز سخت و شمارشپذير است ؛ افزايش کارآيي، قيمت هاي پايين يا افزايش بازگشت سرمايه از مشخصه هاي اين نوع دانش هستند. [٨]
شايد بتوان گفت سخت ترين نوع دانش براي فراخواني ٣ و به کارگيري و اشاعه ، دانش ضمني است . [١٠] به طور کلي ميتوان دانش ضمني را مجموعه اي از تجارب، مهارتها، ديدگاههاي کاري و نظام ارزش و ذهني در درون فرد دانست که قابل گفتن نبوده و در هيچ پايگاه دادهاي ذخيره نشده است ، بلکه جايگاه آن در ذهن آدمي ميباشد و فعاليت هاي او را تشکيل ميدهد. [١١]
سوي ديگر، نوع ديگري از دانش ، دانش ، دانش صريح است ، اين نوع دانش ، عيني بوده و ميتواند به صورت رسمي و در قالب زبان سيستماتيک بيان شود. اين نوع دانش ، مستقل از کارکنان است و در سيستم هاي اطلاعات رايانه اي، مستندات و مدارک سازماني و نظاير اين ها وجود دارد. [١١] اغلب اين اين نوع دانش قبلاً در مدارک و کتابچه هاي مکتوب سازماني ثبت گرديده است . جنبه هاي بسيار مهم اين نوع دانش را ميتوان در نقشه دانش سازماني نشان داد. همانگونه که در شکل ٣نشان داده شده است ، نقشه دانش ، ابزاري مفيد براي انتقال دانش بين بخش هاي مختلف سازمان و نيل به موفقيت سازماني است . دانش ضمني و صريح ، مکمل يکديگر ميباشند و در واقع ميتوان گفت ، دانش صريح از دل دانش ضمني بيرون ميآيد و همواره، براي قابل استفاده بودن، نيازمند پشتيباني مادر خود است . [١٢]

غالب نظامهاي مديريت دانش برروي دانش کدگذاري شده يعني دانشي که مي تواند به آساني از طريق پايگاه دادهها، گزارشات يا مدارک منتقل گردد، متمرکز شدهاند. آنها دانش ذهني را ناديده ميگيرند. دانشي که بر پايه تجربه حاصل ميگردد و انتقال آن عموماًازطريق ارتباطات اجتماعي ميباشد (مثل ملاقاتها، تلفن زدنها و امثال آنها). ناديده گرفتن هر يک از اين دو بدون ديگري اشتباه است . به منظور اشتراک بهينه دانش بايد هر دو نوع، به خوبي به اشتراک گذاشته شوند. [٨]
مفهوم و عناصر مديريت دانش
مديريت دانش فرآيندي است سيستماتيک که از طريق آن دانش مورد نياز براي موفقيت سازمان، شناسايي، توليد و به اشتراک گذاشته شده و به کار گرفته ميشود. [١٥] پرابست و همکارانش ٤ (٢٠٠٦)، مديريت دانش را فرآيند سيستماتيک خلق و استفاده دانش سازماني ميدانند که در درون سازمان انجام ميگيرد. عناصر تشکيل دهنده اين فرآيند در شکل ٤مشاهده ميشود.

اهداف دانش ١: مديريت دانش سازماني با تعيين اهداف در سطح راهبردي آغاز ميشود. اين اهداف ممکن است هم براي طرحريزي استفاده شود و هم به عنوان مبنايي به منظور پيادهسازي و نظارت بر عملکرد به کار گرفته شود.
براي مثال ميتوان به شرکت هايي اشاره نمود که ميخواهند دانش سازماني خود را توسعه داده و بدين وسيله در ميان رقبا به جايگاه رقابتي برتر دست يابند.
شناسايي و تعيين دانش ٢: شناسايي دانش موجب شفافيت منابع دانش داخلي و خارجي قابل دسترس سازمان خواهد شد. اين عمل با تحليل وضعيت دانش قابل دسترس در محيط (مشتريان، تامين کنندگان، انجمن هاي صنعت و ...) انجام ميشود. تحليل هاي نامناسب موجب اتخاذ تصميمات نادرست ، ناکافي و ناکارآمد خواهد شد. همچنين شناسايي دانش ، مستلزم ارزيابي سيستماتيک شکايات مشتريان، تحليل خطاها، بررسي مشتري و شناسايي کارکنان شايسته است و تا زمانيکه دانش از ساير روشها قابل استحصال باشد، سازمان نيازي به ارزيابي و کسب آن توسط خود را ندارد.
کسب دانش ٣: بيش تر دانش مورد نياز سازمان از منابع خارج از سازمان تامين ميشود. به موازات برنامه هاي توسعه اي و آموزشهاي داخل سازماني، سمينارها و دورههاي آموزشي خارج از سازمان، منابع مرسوم اخذ دانش سازماني هستند. هم چنين بايد خاطر نشان کرد، ارتباط مستمر با مشتريان، رقبا، تامين کنندگان و شرکت هاي همکار، پتانسيل قابل ملاحظه و بکري براي کسب دانش نصيب سازمان خواهد نمود.
توسعه دانش ٤: توسعه دانش ، مکمل کسب دانش است . اين مقوله ، شامل توسعه مهارتها، محصولات، ايدههاي جديدتر و البته بهتر و فرآيندهاي اثربخش تر است . بخش اعظم دانش داخلي سازمان، ضمني است و شامل تجارب و مهارتهاي ويژهاي است که توسط ساير کارکنان قابل دسترس نيست .
هدف ضروري اين مرحله ، انتقال اين دانش ها به ساير همکاران است .
توزيع دانش ٥: براي اين که تمامي اعضاي سازمان بتوانند از دانش بهره گيرند، لازم است تا دانش بين کارکنان تسهيم شده و توزيع شود. توزيع دانش موجود در سازمان با ممارست و حمايت ، عملي خواهد بود. به همان ميزان که شرکت در منابع خارجي کسب دانش نظير همايش ها و جلسات حائز اهميت است ، اشتراک اطلاعات با همکاران و مسئولان مهم خواهد بود. بايد توجه داشت که تنها زيرساخت هاي فني بسيار خوب نميتواند به خودي خود الزامات به اشتراکگذاري و توزيع دانش را برآورده سازد.
پس اين فرصتي براي مديران دانش است تا نقش کليدي خود را به خوبي ايفا نمايند.
بهره برداري از دانش ٦: هدف نهايي مديريت دانش ، استفاده مولد از دانش به نفع شرکت مي باشد. با اين حال، شناسايي موفقيت آميز و به اشتراک گذاري.توزيع دانش به خودي خود اين اطمينان را که دانش به طور موثر در عمليات روزمره استفاده ميشود، حاصل نميکند. استفاده از دانش قابل دسترس بايد همراه تدابير سازماني، مانند طرحهاي خدماتي باشد.
نگهداشت دانش ٧: هنگاميکه دانش اخذ شد و توسعه يافت ، احتمالاً بزرگترين چالش ، تگهداري و به روزرساني دانش کسب شده است . از اين منظر، هم زيرساخت هاي فني (سيستم هاي پايگاه داده و مستندسازي) و هم خبرگان سازماني نقش بسيار مهم را بر عهده خواهند داشت .
روشهاي بسيار متنوعي وجود دارد که ممکن است باعث از دست رفتن سريع دانش موجود گردد، براي مثال هنگامي که کارکنان سازمان را ترک ميکنند بخش عمدهاي از اطلاعات و دانش موجود سازمان را به همراه خواهند داشت .
ارزيابي دانش ٨: در نهايت ، اقدامات انجام شده بايد به صورت مستمر ارزيابي شوند. آيا سرمايه گذاري لازم در مديريت دانش انجام شده است ؟ آيا آنها در مسير درست در حال حرکت هستند؟ آيا اهداف تعريف شده به دست آمده است ؟ اين ارزيابي ابدًا آسان نخواهد بود، زيرا هيچ معيار استانداردي براي دانش وجود دارد. [١٤]
مديريت دانش در صنعت توليد برق
هدف اصلي مديريت دانش در صنعت توليد برق، بالا بردن سطح يادگيري سازماني و ايجاد سيستم پشتيباني تصميم گيري ٩ ميباشد. [٨] يادگيري سازماني فرآيند کسب دانش ، توزيع اطلاعات، تفسير اطلاعات وحافظه سازماني ميباشد که در شرايط تغيير به طور موفقيت آميزي خود را تطبيق ميدهد. چالش اساسي در اين زمينه ، انجام دادن براي يادگيري و يادگيري براي انجام دادن است . [١٦]
آرجريس و شون سه نوع يادگيري سازماني و يا به تعبير ديگر، سه سطح يادگيري را به شرح زير توصيف کردهاند: کارول و همکارانش با نگاهي به يادگيري جمعي در مقابل يادگيري فردي و از منظر دو سطح يادگيري تک حلقه اي و دوحلقه اي تحقيقي را در يکي از سازمانهاي توليد برق آمريکا انجام دادند. آنان با استناد به مطالعات ويک ١ اظهار ميدارند که در سازمانهايي مانند سازمانهاي توليد برق که در آنها پايداري بسيار مهم تر از کارآيي است ، در ارتباط با موضوع يادگيري، مسايل و مشگلات خاصي وجود دارد که جريان اصلي يادگيري سازماني را از سازمانهاي ديگر متمايز مينمايد.
مطالعات آنان بر پايه کشف مشگلات تيم هاي کاري بود.
نتايج تحقيقات آنان نشان ميداد که تيم ها در برابر اجراي تغييرات، مسئوليت پذير نيستند و همچنين مديران و اعضاي ١٢تيم کاري در برابر آنچه که روي داده است ، اختلاف نظر دارند. کارول و همکارانش با مطالعه موردي در نيروگاه مايل استون ٢، دريافتند که مديران اجرايي شرکت براي استقرار فرهنگ سازماني قوي و مبتني بر اعتماد، کار سختي پيش رو دارند، چراکه اين مديران فقط به جنبه هاي فني توجه داشته اند و از عوامل انساني غافل بوده اند. [٢] نتايج تحقيق ديگري که توسط منتال و همکارانش ٣(٢٠٠٠) انجام يافت ، منجر به معرفي و توسعه يک سيستم پشتيباني تصميم گيري مبتني بر وب ٤ گرديد که در طراحي سيستم گردش گاز براي خنک کاري در توربين هاي نيروگاههاي حرارتي و هسته اي به کارگرفته ميشود. [١٧]
اگر اعضاي سازمان بتوانند از طريق نشر وبه اشتراک گذاري اطلاعات به يک توافق مشترک دست يابند، تصميمات اتخاذي معمولاًبهتر درک ميشوند. بنابراين سيستم پشتيباني اطلاعات بايد طوري طراحي شده باشد که درک ميان شرکت کنندگان مختلف در امر تصميم گيري را تسهيل کند. رسيدن به يک درک مشترک، نسبت به کارايي و اثربخشي از اهميت بيشتري برخوردار ميباشد. تلاش براي رسيدن به يک درک مشترک مستلزم توزيع متقارني از اطلاعات در بين شرکت کنندگان ميباشد. با يک درک مشترک در بين شرکت کنندگان، آنان فرصت ابراز تفسيرها، ادعاها و توضيحاتشان را پيدا کرده و درمييابند که با اداعاهاي متقابل و دوسويه در مورد آنان تصميم گيري ميشود. اين درک ابزاري را براي تصميم گيرندگان به منظور ابراز علايق ، انحرافشناختي و الويت هاي شخصي فراهم ميآوردو به آنان اجازه ميدهد تا به طور مساوي و آزادانه نظرات و تجارب خود را بيان کنند. براي مثال اچسو٥ اثرات سبک هاي شناختي و وجه مشترک طرحهاي مورد استفاده در سيستم هاي دانش محور٦را مورد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید