بخشی از مقاله
مفهوم کمال از دیدگاه تعالیم اسلامی و تجلی آن در معماری عصر صفوی در ایران
چکیده:
کمال به معنی تمام شدن،کامل شدن،به اوج رسیدن،اتمام آراستگی صفات ونهایت هر چیز می باشد. معماری نیز تحت تاثیر همین مفهوم قرار گرفته است در معماری سنتی ایران استاد هنرمند برای خلق هر اثر کمالی متعالی را مد نظر قرار داده است و با توجه به امکانات موجود تلاش در نزدیک شدن هر چه بیشتر به این کمال داشته است پژوهش پیش رو بر اساس روش کتابخانه ای و تحلیل محتوای متن پژوهش به بررسی معنا و مفهوم لغوی کمال و مفهوم آن در تعالیم اسلامی می پردازد و با توجه به اینکه اوج معماری ایران در عهد صفوی می باشد به بررسی نمونه ای از آن دوره می پردازد و تجلی آن را در معماری ایران مورد بررسی قرار می دهد . پرسش اصلی این پژوهش به این صورت مطرح می شود که مولفه های مرتبط با مفهوم کمال در معماری اسلامی کدام است و نحوه تجلی آن در بناهای اسلامی به چه صورتی است؟ ودر نهایت به این نتیجه می رسد که معماری ایران در دوره صفوی تحت تاثیر ورود اسلام به ایران وهمچنین با استفاده از اصول و اعتقادات و مبانی دین اسلام به درجه بالایی از شایستگی و کمال رسیده است .
واژهای کلیدی: کمال"معماری اسلامی"عهد صفوی"معبود"خلقت
مقدمه :
کلمهی »کمال« از »کمل« مشتق شده است و در لغت به معنای تمام شدن، کامل شدن و اتمام آراستگی صفات است و با توجه به اینکه انسان همواره در پی تکامل بوده ساخته های دست انسان نیز از این امر مستثنی نبوده است و همواره کوشیده است تا ساخته های خود را در نهایت زیبایی و کمال خلق کند. یکی از بارزترین هنر ها که جنبه موزه ای از آثار هنری دارد و خود نیز یک اثر شاخص هنری است معماری می باشد. چنان معماری تمامی این هنر های شش گانه را در خود حل می کنند که در اوج تفکیک پذیری یک کل منسجم جدا نشدنی می شود ،و این عنصر یکپارچه کننده ،دیناست. علامه محمّد تقی جعفری می گوید: »احساس و یا شهود زیبایی هنگامی که همراه با دریافت کمال در موضوع زیبا است یک حقیقت است و قابل تجزیه به اجزاء مستقل که هریک دارای هویت معین باشند،نیست.« و کمال تعالی بشری است که در روح معماری تمامی هنرها را کلیّتی واقع بخشیده و تبدیل به حقیقت نموده و این رشد معماری در کاربرد دین دیگر یک کلیّتی کامل و تجزیه ناپذیر است. با شبیه سازی از خلقت و طبیعت کمال گرا که کلیه اندامهای بدن یک موجود را در حد کمال و متناسب با نیاز و طرز استفاده آن به دقت طراحی کرده معماری اسلامی ایران نیز کمال گرا بوده حتی فضاهای زیر گنبد یا گوشوارههای آن به دقت کاربندی یا مقرنس کاری شدهاند.در کمال گرایی دو نکته مورد توجهاست:تزیینات به کار رفته صرفا جنبه زیباسازی ندارد و معانی شکلها راز و رموز تاریخی دارد و اینکه استاد هنرمند برای خلق هر اثر کمالی متعالی را مد نظر داشته. در معماری سنتی و دینی ایران معمار خود یک کمال گرای زیبا دوست می باشد که ساخته برایش یک اثر ساخته دست او نیست بلکه برای تکامل روحی و ذهنی او برای رسیدن به معبود می باشد.
کمال:
تمامشدن,کاملشدن,تمام,آراستگیصفات ) - 1 مصدر ) تمام شدن . ) - 2 اسم ) تمام
تمامیت : ( محمود به ایلگ خان .. پیغام داد ...
از کمال خرد و کار دانی ... شما عجب داشته میاید ... ) . - 3 آراستگی صفات - 4 معرفت . - 5 ترقی . - 6 آنچه تمامیت شئ بانست آنچه کمال نوع بدان بستگی دارد در ذات یا درصفات آنچه شیئیت شئ بدان است . توضیح کمال بر دو معنی اطلاق میشود : یکی آنچه حاصل بالفعل است اعم از آنکه مسبوق بقوت باشد و دیگر آنچه موجب تکمیل نوعیت شئ است . کمال از امور اضافی است زیرا موجودات در هر مرتبتی واجد فعلیتی میباشند که نسبت بمرتبتی نازلتر که فاقد آن فعلیت است کامل تراند و نسبت بمرتبت بالارتر بسبب آنچه که فاقد ند ناقصترند . کمال هر موجودی بفعلیت آنست و نحو. وجود هر موجودی در همان موجود کمال آنست و آن کمال اولست که شئ بدان شئ شود و صورت و حد طبیعی هر شئ کمال آن شئ است . کمال بر دو گونه است : کمال اول آنست که شئ در حد ذات کامل میشود مثلا ناطق کمال اول است برای انسان زیرا اگر ناطق نباشد انسان محقق نمیشود . کمال ثانی آنست که شئ بدان در صفاتش کامل میشود مثل اینکه انسان مهندس است یا کاتب است چه انسان در حد ذاتش محتاج بانها نیست و ممکن است ذات انسان باشد و مهندس و کاتب نباشد . پس این صفت مهندس و کاتب کمال ثانی هستند برای انسان
- 7 . کامل شدن سالک است در ذات و صفات باین معنی که صوفی معتقد است که اساس عالم بر ترقی و کمال موجود ات گذاشته شده است و آنچه در زمین و آسمانها ست بطرف
مقصد و غایتی معلوم که حد کمال اوست رهسپار است . انسان هم که دارای گوهری توانا و جانی والاست از این قاعد. کلی مستثنی نیست منتهی در میان صوفیان اختلافست که آیا انسان با مجاهده و کوشش می تواند بکمال مقصود رسد یا نمی تواند ... عطار و پیروان او طرفدار قول اول اند یعنی انسان را واجد آن مقام میدانند که میتواند بکمال مقصود برسد بعنی بمرحله ای که صفات الهی ملک. او شود و در دریای بی پایان حقیقت چون قطره ای غرق گردد بطوریکه قطره و دریا یکی شود . دستهای از صوفیان معتقدند چون انسان همیشه مکلف است و دراین تکلیف مقامات و حالات را دوامی نیست تا زنده است نمیتواند بکمال واقعی که نهایت مقصود است برسد . بعضی دیگر گویند صوفی چون بمرحل. جمع الجمع رسد و صفات الهی ملک. او شود تکالیف از او بر میخیزد و میتواند دست در دامن شاهد مقصود آرد جمع : کمالات . یا بر کمال . بکمال کامل تام : ( االله بر آن قادر بر کمال ست ) . یا به کمال . یا به کمال رسیدن . کمال شدن . یا کمال مطلوب . غایت آرزو بزرگ امید ایده آل . یا نصاب کمال . حداکثر حد کامل : ( چون اعتنا و اهتمام صاحب قران سپهر احتشام بدریافتن فضیلت جهاد و بر انداختن اهل ضلال و فساد نصاب کمال داشت) .
مفهوم کمال:
کلمهی »کمال« از »کمل« مشتق شده است و در لغت به معنای تمام شـدن، کامـل شـدن و اتمام آراستگی صفات است. از اینـرو مـیتـوان گفت که »کمال«، صـفتی وجـودی اسـت کـه یک موجود به آن متصف میشود و زمانی کـه شیئی در جهت عمـودی بـالا رود، مـیگوینـد است دارا باشد، که اگر آن ویژگی ها را نداشت
کمال یافت. مثلاً وقتی میگوینـد عقـل فـلان نــاقص خواهــد بــود. حیــوان را وقتــی کامــل کس کامل شد یعنی عقلش یک درجـه بـالاتر میدانیم کـه صـفات مناسـب خـود را داشـته آمده است. امّا از حیث اصـطلاح، مـیتـوان در باشد، در غیر این صـورت نـاقص خواهـد بـود. تعریف جامعی بیـان داشـت کـه: »کمـال هـر پس با توجه به اینکه مـا کمـال و نقـص را در موجود به فعلیّت رسیدن استعدادهای خاصـی این میدانیم کـه هـر موجـودی واجـد صـفتی است کـه دسـتگاه آفـرینش در آن بـه ودیعـه باشد که اقتضای صورت نوعیه اوست و یا فاقـد گذاشته است و در حرکت به سوی آن فعلیّت- آن صفت باشد، گاهی از بین جمادات، نباتـات ها، هیچ نوعی انحرافی از خط سیری که نظـام و حیوانات و انسـان موجـودی را کامـل تلقّـی آفرینش برای آنها ترسیم کرده، صورت نداده و میکنیم و در مقابل، موجودی از همان سنخ را هیچ مـانعی در راه شـتاب آنهـا رخ ندهـد.« از ناقص میدانیم. در هر صورت، هر مـاهیتی بـه اینرو وقتی در مورد کمال انسان سخن به میان حسب اقتضای طبیعی، تنها با پارهای از اوصاف میآیـد بـه ایـن معناسـت کـه »در سـاختمان سنخیّت دارد و استعداد و پذیرش همان دسته وجود انسان، بعدی بینهایت قـرار گرفتـه کـه از کمالات را خواهـد داشـت. بنـابراین، کمـالانسان میتواند با گام برداشتن در راه خـدا بـه حقیقی هر موجود عبـارت اسـت از صـفت یـا اعلی علیّین برسد.« موجودات زنده که با آنها اوصافی که فعلیت اخیرش اقتضای واجدشـدن سروکار داریم ـ اعم از گیاه و حیوان و انسان ـ آنها را دارد و امور دیگـر در حـدّی کـه بـرای استعدادهای متـراکم دارنـد کـه فـراهم آمـدن رسیدن به کمال حقیقیاش مفید باشند، کمال زمینه ها و شرایط مساعد، موجب بروز و ظهور مقدّمی خواهند بود. بر این اساس، مـثلاً بـرای و به فعلیت رسیدن آن نیروهای نهفته میشود شناخت کمـال حقیقـی انسـان، نبایـد صـفات و بــا بــه فعلیــت رســیدن آن اســتعدادها، آن مشترک بین انسان و سایر حیوانات را در نظـر موجودات واجد چیزی میشوند که پیش از آن گرفت و آنها را کمال حقیقـی انسـان شـمرد. فاقد آن بودنـد. بـدین سـان تـلاش و تکـاپوی نمیتوان چاقی را کمـال انسـان قلمـداد کـرد، طبیعــی همــه موجــودات زنــده بــرای تحقــق چون صفت چاقی حتی در حیوانات نیز به طور بخشــیدن کامــل بــه اســتعدادهای درونــی یکسان کمال قلمداد نمیشـود و گرچـه بـرای آنهاست. پس کمال صفتی وجودی است کـه حیواناتی چـون گـاو گوسـفند فرضـاً کمـال موجـودی بـه آن متصـف میشـود و حـاکی از محسوب میگردد، امـا بـرای حیوانـاتی چـون دارایی و غنای حقیقی یک موجود در مقایسـه اسب تازی نقص بـه شـمار میآیـد و بـرای آن با موجود دیگر اسـت. بـه تعبیـر دیگـر، کمـال لاغــری و ســبک انــدامی کمــال محســوب صفتی است که صورت نوعیه و فعلیت اخیر هر میگردد. حال اگر کسی صفت چـاقی را بـرای موجودی اقتضای آن را دارد و اگـر آن موجـود انسان نیـز کمـال بـه شـمار آورد، بایـد توجـه فاقد آن صفت بود، ناقص است. درخت را وقتی داشته باشد که اگر آن صفت برای انسان کمال کامل میدانیم که به اندازه کافی رشـد کنـد و به حساب آیـد،از بُعـد حیـوانی وجـود انسـان به موقع میوه دهـد و آفـت زده نباشـد؛ یعنـی است، نه کمال متناسب با انسانیت او؛ و مـا در خصوصیات مثبتی را که متناسب با آن درخت پی شناخت کمال حقیقی انسـان هسـتیم کـه متناسب با بُعد انسـانی وجـود ماسـت. ممکـن است گفتـه شـود کـه مـا تنهـا از خصوصـیات وجودی و خواسته های خودمان اطلاع داریم و میتوانیم کمال خود را بشناسیم، امـا شـناخت کاملی از دیگـر موجـودات نـداریم تـا بتـوانیم کمال حقیقی آنها را نیز بشناسیم. پاسخ ایـن است که مـا گرچـه از خواسـته هـا و نیازهـای آنها اطلاع کامل نـداریم و نمیتـوانیم کمـال آنها را مستقیماً بشناسیم، اما با توجـه یـافتن به اینکه دیگر موجودات و از جملـه حیوانـات نیروهــای خــود را در جهــت خاصــی بــه کــار میگیرند و برای رسیدن به صـفت خاصـّ ی در تکـاپو هســتند، بـه کمــال حقیقـی آنهــا نیــز رهنمـون میگـردیم. مــثلاً اگـر مـا درختــی را مشــاهده کــردیم کــه نمــیدانیم چــه میــوهای میدهد، اما دیدیم کـه رشـد میکنـد، شـاخ و برگ در میآورد و شـکوفه و گـل میدهـد؛ بـا مشــاهده ایــن کمــالات در درخــت نمیتــوانیم کمال نهایی آن را تشخیص دهیم، بلکه وقتـی که آن درخت سیر تکـاملی خـود را بـه پایـان رساند و مشاهده کردیم که عـلاوه بـر کمـالات پیشین، در پایان سیر تکاملی خود واجد صفت دیگری نیز شده مـثلاً میـوه شـیرینی درآورد، میتـــوانیم کمـــال حقیقـــی و نهـــایی آن را بشناسیم.
انسان کامل از دیدگاه اسلام :
شناخت انسـان کامـل از دیـدگاه اسـلام از دو طریق میسّر است؛ یکی رجوع به کتاب و سنّت و بررسی ویژگیهای است که این منبع اصـیل اســلامی بــرای انســان کامــل برشــمردهانــد و دیگری رجوع بـه نمونـههـا و مصـادیق عینـی انسان کامل و بررسی سیره و زندگانی و صفات افرادی است که به این درجه از انسـانیّت نائـل
آمده و به عنوان اسوه و الگو برای کسانی قصـد چنین مقام بلندی را دارند معرّفی شدهانـد. مـا در این قسمت دیدگاه قرآن کریم و بیانات اهل بیت در مورد انسان کامل میپردازیم.
کمال انسان از دیدگاه قرآن :
کمال هر موجودی از جمله انسان درعینیّت یافتن و ظهور تمام استعدادهای نوعی اوست. از اینرو انسان کامل نیز انسانی است که تمام استعدادهای بالقوّهی وی به فعلیّت رسیده و تمام تواناییهای وی به ظهور رسیده است. و اساساً به جهت رسیدن به این هدف است که انسان جامعهی وجود به تن کرده است. لذا برای پی بردن به کمال شایسته نوع انسانی باید به اهداف خلقت انسان از دیدگاه قرآن کریم نظری بیافکنیم. برخی از آیات هدف خلقت انسان را رسیدن به مقام خلیفه اللهی معرّفی کردهاند مانند این آیات شریفه: انّی» جاعل فی الأرض خلیفه « همانا بر روی زمین جانشین قرار خواهم داد. و یا »هو الذی جعلکم خلائف الأرض« او خدائی است که شما را جانشینان روی زمین قرار داد. در دستهی دیگری از آیات، عبودیّت خداوند هدف آفرینش انسان معرّفی شده است. مانند: »وماخلقت الجن والأنس الا لیعبدون« من جن و انس را به جز برای عبادت نیافریدم. » منظور از عبادت و بندگی که به عنوان هدف آفرینش انسان مطرح شده چیزی جز این نیست که انسان به تصفیه و تزکیهی درون پرداخته و با انتخابها و گزینشهای خویش مراحل کمال را طی کرده و انسان کامل شود« در جمع بین این آیات میتوان گفت که مقام خلیفه اللهی همان کمال قصوای انسانی است که از طریق عبودیّت پروردگار حاصل میشود. در حقیقت مقام خلیفه اللهی که همان مقام قرب به
خداوند است، غایت قصوای سیر آدمی و نقطهی فرجام کمال انسانی است که بردارندهی نابترین، گستردهترین و پاینده-ترین لذّتهای معنوی برای شخص است.
»مقصود از مقام قرب این است که انسان در اثر اعمال شایسته برخاسته از ایمان و همراه با تقوا، ارتقاء وجودی مییابد و حقیقت وجودی او استعداد یافته و متعالی تر میشود بگونهایکه خویش را با علم حضوری آگاهانه مییابد و شهود نفس خویش را با علم حضوری آگاهانه مییابد و با شهود نفس خویش و وابستگی کامل و محض خود به خداوندگارش، خداوند را با علم حضوری آگاهانه مییابد. « دستیابی به این مقام همهی کمالات روحانی و انسانی را در برخواهد داشت و رسیدن به این کمال، همان نقطهی اوج قرب به خدا است که انسان در سایهی آن مثل او میشود و درجوار رحمتش استقرار مییابد، چشم و زبانش چشم و زبان او میشود و به اذن خدا کارهای خدا را انجام میدهد. دعای شریف سحر تفسیر و تبینی از این حقیقت ناب است. در این دنیا منتهای مطلوب و خواستهی ما از خداوند، درجات عالیهی کمالات الهی و مراتب بلند اسماء و صفات اوست. در این دعا میخوانیم:
اللّهم» انی اسئلک من کمالک باکملها و کل کمالک کامل...« یعنی »خداوندا! از عالیترین مراتب کمال از تو سؤال میکنم در صورتی که تمام مراتب آن عالی است، خداوندا تمامی مراتب کمال تو را درخواست میکنم. پرردوگارا از تو بزرگترین نامهایت را طلب میکنم و حال آنکه تمامی نامهایت بزرگ است؛ پس تو را به تمام نامهایت میطلبم، بارالها! عالیترین مرتبهی عزمت را تو خواهانم درحالیکه تمامی مراتب آن عالی است؛ پس همهی مراتب عزّت را از تو میخواهم «... رسیدن به آنچه در این
دعا آمده است به معنای رسیدن به مقام فناست که در اثر قرب فرائض و قرب نوافل واصل شده و به مظهریّت تام نسبت به اسماء حسنای الهی میانجامد و تا انسان به این مرحله نرسید، در راه است.
کمال انسانی در اندیشه و آیین ایران باستان:
در تفکر ایران باستان، انسانِ نخستین، دارای وظیفهای جهانی است و افسانهای وجود دارد که از اجزای هشتگانه پیکر او بوده است که تمام معادن هشتگانه به وجود آمدهاند. در این دیدگاه، میان انسان (به عنوان عالم اصغر) و جهان (به عنوان عالم اکبر) تناظری به چشم میخورد. به این بیان که جهان، انسان اکبر است و انسان، عالم اصغر. در نبردی که میان جهان مینوی و جهان اهریمنی وجود دارد، انسان به عنوان پیامبر و رسول خداوند، در برابر نیروهای اهریمنی به دفاع برمیخیزد ]نیکلسون، 1358، ص. [226 به گفته اشوزرتشت، اهورا مزدای یکتا دارای شش صفت و قوای مقدس است که سراسر کائنات را فراگرفته است و سبب نظم و ترتیب عالم میباشد و آنها را شش امشاسپندان نام نهاده که به معنی »مقدس جاودانی« است که از این قرار میباشند: