بخشی از مقاله
نگاهي دوباره به روش فيض کاشاني در تفسير صافي
چکيده :
تفسير صافي اثر ارزشمند ملا محسن فيض کاشاني ، از تفاسير مهم و مشـهور روايـي شـيعه است که با استفاده از احاديث و روايات معصومين (ع)، در قرن يازدهم هجري نگارش يافتـه است . در اين نوشتار، دربارة روش تفسيري فـيض کاشـاني در تفسـير صـافي و چگـونگي استفادة وي از روايات معصومين (ع ) در شرح و تبيين آيات قرآن کريم ، سخن به ميان آمده و اين مطلب به اثبات رسيده است که با وجود روايي بودن اين تفسير، روش تفسيري فيض در اين تفسير، روشي آميخته با روايت و درايت است . نکتة تأکيدي اين پژوهش ، استفادة فـيض به عنوان دانشمندي نوگرا در مکتب اخباريگري، از روش تفسيري روايي ـ اجتهـادي اسـت .
روش تحقيق در اين پژوهش ، به صورت کتابخانه اي بوده و در آن، مراحل سه گانة توصـيف ، تحقيق و تبيين طي شده است .
کليدواژهها: تفسير صافي ، فيض کاشاني ، روش تفسيري.
مقدمه
تفسير صافي از جمله ميراث گرانبهاي شيعه در زمينـة تفسـير اسـت کـه توسـط مـلا محسن فيض کاشاني دانشمند، مفسر، محدث، فيلسوف و متکلم قرن يازدهم هجـري نوشته شده است ؛ لذا بر آن شديم براي آشنايي با اين تفسير و روش تفسيري فيض ، به نگارش اين مقاله بپردازيم .
دربارة روش تفسيري فيض ، تاکنون مقالاتي تدوين يافته که هريـک از جنبـه هـاي مختلف و متفاوتي به اين مهم پرداخته اند؛ از جمله مي توان به مقالات «قواعـد تفسـير در تفسير صافي » از محمدرضا فهيمـي تبـار و «فـيض کاشـاني و مبـاني و روشهـاي تفسيري او» از سيد محمدعلي ايازي اشاره کرد.
تفاوت اين نوشته با مقالات ذکرشده، ايـن اسـت کـه در ايـن پـژوهش ، بـه روش تفسيري فيض ، به طور خاص پرداخته شده و مباني و گاهي قواعد تفسـيري فـيض در اثناي مبحث آمده است . همچنين اين نوشـتار داراي مطالـب و نتـايجي اسـت کـه در مقالات مذکور، به آن اشاره نشده است .
در اين مقاله ، با استناد به گفته هاي فيض ذيل آيات قـرآن کـريم در تفسـير صـافي
اثبات شده است که روش مفسر، روشي آميخته با روايت و درايت است کـه در اکثـر تفسير، براي تبيين و توضيح آيات به روايات معصومين (ع) استناد شده است ؛ ولـي در مواقعي ، مفسر بدون اشاره به حديث و روايت از معصومين (ع)، فقط به گفته هاي خود در تفسير آيات تکيه و اعتماد مي کند.
در اين پژوهش ، روش تفسيري ملا محسن فيض کاشاني در تفسير صافي بـه طـور مبسوط بررسي شده است . پس از بيان گفتار مفسـر بـه طـور کلـي ، کـه ضـمن آن در ديباچة تفسير خود، به انگيزهاش براي نگارش تفسير صافي پرداخته است ، جنبة لغوي اين تفسير که به بررسي معناي واژگان آيات قرآن مي پردازد، مورد بررسي قرار گرفتـه است . در ادامة مبحث ، به تفسير قرآن به قرآن و اهميت و جايگاه و ميـزان آن در ايـن تفسير پرداخته شده و مثالهايي نيز براي اثبات اين مطلب آورده شده است . سپس بـه
کيفيت بهرهگيري فيض از روايات معتبر شيعه با ذکر مثـالهـاي مربـوط، اشـاره شـده است . در اثناي بحث ، توجه به اقوال علماي تفسير توسط مفسر و چگونگي استفاده از آن مورد توجه قرار گرفته و بعد از آن، جمع بين روايات و گزينش احاديث جـامع تـر در صورت تعدد و انتخاب احاديث صحيح که يکي از نقاط قوت ايـن تفسـير اسـت ، بررسي شده است .
در ادامه نيز، عناويني مانند بيان تأويل و اسرار آيات، رعايت اختصار در ذکر کتب ، استفاده از القاب ائمه (ع)، حذف سلسله سند احاديث و ضرورت و نياز به علم رجـال بيان شده است .
١. روش تفسيري فيض در تفسير صافي
فيض کاشاني با گزينش احاديث مربوط به هر آيه از آيات قـرآن کـريم تـلاش کـرده است تا بيانات تفسيري معصومين (ع) را جمع آوري کند و بدين ترتيـب ، پاسـخي بـه درخواست و خواهش طالبان معارف معصومين (ع) بدهد.
او در اين باره در ديباچة تفسيرش مي نگارد: «هذا يا اخواني ما سالتموني من تفسير القرآن بما وصل الينا من ائمتنا المعصومين من البيان ... و لا سيما کنت اراه امرا مهما و بدونه اري الخطب مدلهما فان المفسرين و ان اکثروا القول فـي المعـاني القـرآن... و لا يعلم تمييز ذلک کله الا من نزل في بيته ، و ذلک هو النبي و اهل بيته ، فکل ما لا يخـرج من بيتهم فلا تعويل عليه .» (تفسير الصافي ، ٨.١)
اي برادران! تفسيري که از قرآن خواسته بوديد، اکنون از گفتاري کـه از معصـومين بـه دسـت رسيده، به حضورتان تقديم مي کنم ، به ويژه که اين کار را مهم مـي نگـرم و بـدون آن جلـوهاي در گفتار نمي يبنم . هرچند مفسران گفتار را در معاني قرآن به طور گسترده بيان کردهانـد، هـيچ يـک از آنان از عهدة نگارش تفسير کامل برنيامدهاند. چه آنکه قرآن داراي آيات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه ، خاص و عام و... است و کسي را توان تميز اين مفاهيم در آيات نيست . جز آن کـس کـه
قرآن در خانة او نازل شده است و او شخص پيامبر(ص ) و اهل بيت اويند و اظهار نظـري کـه در اين مورد شده و از خانه آنان نشر نيافته باشد، هيچ گونه مايه و ارجي ندارد.
سپس در جاي ديگر از تفسيرش در اين باره مي افزايد: «و بالجملة لم نـر الـي الان في جملة المفسرين مع کثرتهم و کثرت تفاسيرهم مـن أتـي بتصـنيف تفسـير مهـذب صاف واف کاف شاف يشفي العليل و يروي الغليـل ، يکـون منزهـا عـن آرائ العـوام مستنبطا من احاديث اهل البيت عليهم السلام.» (همان، ١١.١)
بالاجمال، تاکنون با اين همه مفسر و اين همه تفاسير متعدد، کسي را نديدهام تفسـيري فـراهم آورد که از آلايش ها پاک باشد و در بيان مقاصد، تفسيري کافي باشد، بيماران فکري و اخلاقـي را شـفا بخشـد و عطـش تشـنه کامـان را فرونشـاند و از نظريـات عـوامگونـه بـه دور و از سـخنان معصومين (ع) سرچشمه گرفته باشد.
مفسر پـيش از پـرداختن بـه تفسـير آيـات، يـک پـيش گفتـار و دوازده مقدمـه در موضوعات علوم قرآني ارائه کرده که اين مقدمات در نوع خود بسيار گرانبهاسـت . در مقدمة دوازدهم تفسيرش، روش کار خود را در امر تفسير به گونه اي بيان کرده که نشان مي دهد در اين امر مهم ، مطلقا از شيوة نقلي بهره جسته است . گرچه در برخي موارد، از تلفيق آرا و اخبار منقول از اسلاف خود بهره جسته و آنگاه به اظهار نظر پرداخته است .
١ـ١. بررسي معناي واژگان آيات
از ويژگي هاي تفسير صافي ، جنبة لغوي اين تفسير است . بررسي معناي لغوي کلمـات در تفسير صافي ، به صورت بسيار خلاصه و فشرده بيان شده اسـت . در ايـن قسـمت ، فيض عبارات خود را به صورت بسيار موجز و بـه شـيوة تفسـير بيضـاوي آورده و در مواردي نيز به منابع لغوي مورد استفادة خود اشاره کرده است ؛ ولي در بيشـتر مـوارد، منبع را ذکر نکرده . فيض گاهي به شرح مفردات آيات قرآن مي پردازد و سپس روايات يا گفتار مفسران را ذکر مي کند؛ براي مثال، مي توان به آية «لو يجدون ملجأ أو مغارات أو مدخلا لولوا إليه و هم يجمحون» (توبه : ٥٧) اشاره کرد کـه مفسـر سـه کلمـة «ملجـأ» و «مغارات » و «مدخل » را شرح داده است و سپس ، گفتة علي بن ابراهيم قمي را در ايـن زمينه بيان کرده و بعد از آن، روايتي را از مجمع البيان به نقل از امام باقر(ع) در معنـاي «مدخل » بازگو مي کند. شرح کلمات اين آيه به اين صورت آمده اسـت : «لـو يجـدون ملجأ» حصنا يلجأون اليه «أو مغارات » غيرانا «أو مدخلا» موضع دخول . (اگر آنـان دژي يا غاري يا نقبي در زمين براي پناه بردن به آن مي يافتند...) القمي قال : «موضعا يلتجئون اليه » قمي گفته است : «مدخلا يعني جايي که بـه آن پنـاه مي برند.» و في المجمع عن الباقر(ع ): «اسرابا في الارض ». و در مجمع البيان از امـام بـاقر(ع) نقل شده است که فرمودند: «منظور از مدخلا نقب و راهرو زيـرزمين اسـت .» (تفسـير الصافي ، ٣٥٠.٢)
از ديگر موارد در اين زمينه ، مي توان به آية «و لا جناح عليکم فيمـا عرضـتم بـه مـن خطبة النساء أو أکننتم في أنفسکم علم الله أنکم ستذکرونهن و لکن لا تواعدوهن سـرا إلا أن تقولوا قولا معروفا و لا تعزموا عقدة النکاح حتي يبلغ الکتاب أجله و اعلموا أن الله يعلـم مـا في أنفسکم فاحذروه و اعلموا أن الله غفور حليم » (بقره: ٢٣٥) اشاره کرد. کلمات موجـود در اين آيه ، توسط مفسر بدين گونه شرح داده شده است :
«و لا جناح عليکم فيما عرضتم به من خطبة النساء» (والتعـريض هـو ان يقـول انـک لجميلة او صالحة او اني احب امرأه صفتها کذا و يذکر بعض صـفاتها و نحـو ذلـک مـن الکلام الذي يوهم انه يريد نکاحها حتي تحبس نفسها عليـه ان رغبـت فيـه و لا يصـرح بالنکاح.) (همان، ٢٦٥.١)
منظور از تعريض ، اين است که فردي به زني بگويد تو زيبا و خوبي يا اينکه بگويد مـن زنـي که اوصافش اين چنين باشد، دوست دارم و بعضي از اوصافش را نيز ذکر کند و مانند اين سخنان که برساند مايل است با او ازدواج کند تا اينکه آن زن اگر خواهانش باشد، خـود را بـراي او نگـه دارد و به انتظار وي بنشيند؛ ولي در اين رابطه به صراحت اشاره اي به ازدواج نکند.
١ـ٢. تفسير قرآن به قرآن
بي ترديد، متقن ترين منبع براي تبيين و تفسير قرآن، خود قرآن است . روش قرآن به قـرآن روشي است که در آن، مفسر براي فهم و تبيين آيه اي از قرآن کريم ، از آيه اي ديگر مـدد مي گيرد و قرآن را براي بيان مقاصد خويش توانا مـي شـمارد و نگـاهي بـه بيـرون از آن ندارد. (التفسير و المفسرون، ١٨.٢)
حجم انبوهي از روايات تفسيري معصومان از نوع استدلال به يک آيه بـراي توضـيح آيه اي ديگر يا استشهاد به مفهوم يک آيه براي آشکار شدن معناي آيه اي ديگر اسـت کـه اين همان تفسير قرآن به قرآن است . بسياري از روايات تفسيري کـه از ايـن خانـدان بـه دست ما رسيده است ، روش استدلال به آيه اي براي آيه اي ديگر و استشهاد به يـک معنـا بر معناي ديگر به کار رفته است . و نيز در روش تفسيري امامان (ع) در تعليم و تفسير بنـا
بر آنچه از آن بزرگواران به دست ما رسيده، همين روش قرآن به قرآن اسـت . (الميـزان، (87.3 فيض نيز در تفسير خود از اين روش بهره برده و خود در ايـن بـاره آورده اسـت :
«فان وجدنا شاهدا من محکمات القرآن يدل عليه أتينا به فان القرآن يفسر بعضه بعضـا و قد امرنا من جهة ائمة الحق عليهم السلام ان نرد متشابهات القـرآن الـي محکماتـه .» (تفسير الصافي ، ٧٥.١)
اگر شاهدي از محکمات قرآن وجود داشته باشد که بر موضوع مورد نظـر دلالـت کند، آن را آورده ايم ؛ زيرا آيات قرآن يکديگر را تفسـير مـي کننـد و مـا نيـز از جانـب ائمه (ع) دستور داريم که متشابهات قرآن را به محکمات آن برگردانيم .
اين روش از طرف مفسر در تفسير آيات قرآن فراوان ديده مي شود. او در اين باره، بيشتر از بيانات ائمه معصومين (ع) استفاده مي کند که از مثال هاي آن مي توان بـه آيـة ٧ سوره بقره اشاره کرد: «ختم الله علي قلوبهم و علـي سـمعهم و علـي أبصـارهم غشـاوة»:
خداوند بر قلوب آنان (کافران) نشانه اي مي گذارد که هريک از فرشتگان و اولياي حـق ، آن نشـانه را ببينند، مي فهمند که آنان کساني اند که ايمان نمي آورند.
در کتاب عيون، از حضرت رضا(ع) نقل شده است که فرمودند: «ختم همـان طبـع است که دل کافران به سبب عقوبت و تعذيب آنان زده مي شود»؛ چنانکه خداي تعـالي در آية ١٥٥ سورة نساء فرموده است : «بل طبع الله عليها بکفرهم فـلا يؤمنـون إلا قلـيلا.» (همان، ٩٣.١)
راوي گويد: از حضرت دربارة اين آيه سؤال کـردم: «ختم الله علـي قلـوبهم و علـي سمعهم » منظور از (ختم ) مهري است که بر دل کفار به جزاي کفرشان نهاده شده است .
همانطور که خداوند مي فرمايد: «بل طبع الله عليها بکفرهم فلا يؤمنون إلا قليلا.»
راوي گويد: از حضرت سؤال کردم: آيا خداونـد بنـدگانش را بـر معصـيت کـردن مجبور مي کند؟ حضرت فرمودند: خير بلکه آنان را مخير مي کند و مهلت مـي دهـد تـا توبه نمايند. گويد: پرسيدم آيا خداوند بندگانش را به کارهايي که تـوان آن را ندارنـد،
مکلف مي سازد؟ حضرت فرمودند: چگونه چنين کند و حال آنکه خودش مي فرمايـد:
«و ما ربک بظلام للعبيد.» (عيون اخبار الرضا، ١٢٣.١) در برخي موارد نيز خود به اين امر همت مي گمارد بـدون اينکـه بـه سـخنان اهـل بيت (ع) استناد کند. در اين مورد، مي توان به آية ١٨ سورة بقره اشاره کـرد: «صـم بکـم عمي » يعني در آخرت، همچنانکه خداي تعالي فرموده است : «و نحشـرهم يـوم القيامـة علي وجوههم عميا و بکما و صما».
مي گويم : «در دنيا نيز نسبت به آنچه از علوم و معارف به آخرت تعلق دارد، وضـع به همين منوال است . براي همين در آن روز اين گونه محشور مي شوند». خداي تعـالي مي فرمايد: «لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسـمعون بهـا» که منظور امور مربوط به آخرت در دنياست . و نيز فرموده : «فإنها لا تعمي الأبصار و لکن تعمي القلوب التي في الصدور» همچنين فرمـوده: «و تراهم ينظرون إليک و هم لا يبصرون .» (تفسير الصافي ، ٩٨.١)
بدين ترتيب ، مي توان ادعا کرد که تفسير صافي ، تفسير روايـي محـض نيسـت کـه فقط در آن با استناد به روايات، آيات قرآن تفسير شده و هيچ گونه کلامي غيـر از نقـل روايات در اين تفسير درج نشده باشد؛ بلکه در مواردي نيز ماننـد ايـن مـورد، مفسـر بدون استناد به روايات اهل بيت (ع)، خود به استنباط آيات پرداختـه و آيـات قـرآن را تفسير کرده است .
١ـ٣. استناد به احاديث معتبر شيعه
فيض پس از تفسير قرآن به قرآن، روايات معتبر رسيده از معصومين (ع) را که در کتب معتبر شيعه آمده، ملاک فهم مراد خداوند از آيات قرآن مي داند. او خـود در ايـن بـاره مي نويسد: «فان ظفرنا فيه بحديث معتبر عـن اهـل البيـت علـيهم السـلام فـي الکتـب المعتبرة من طرق اصحابنا رضوان الله عليهم اوردناه .» (همان، ٧٥.١)
اگر در موردي به آية محکمي دست نيافتيم ، ولي در عوض، حديث معتبري از اهـل بيـت (ع) در کتب معتبره يافته ايم يا از طريق اصحاب خودمـان بـدان دسترسـي پيـدا کـردهايـم ، آن را درج نموده ايم .
البته اين سخن فيض مبني بر اينکه از احاديث معتبر شـيعه در تفسـير آيـات بهـره جسته ، بدين معنا نيست که از روايات ضعيف در اين تفسير استفاده نکرده است ؛ بلکه در مواردي ، مفسر روايات ضعيف را نيز در تفسير آيات به کار برده که مي توان به آيـة
«و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة و لکن کـره اللـه انبعـاثهم فثـبطهم و قيـل اقعـدوا مـع نگاهي دوباره به القاعدين » (توبه : ٤٦) اشاره کرد.
فيض در تفسير اين آيه ، به نقل از عياشي که به طور مضمر بيان شده ، کلمـة «عـده» را به «نيت » تفسير کرده و گفته است : «اگر نيتش را داشتند، قطعـا خـارج مـي شـدند.» (تفسير الصافي ، ٣٦٤.٢)
علامه در تفسير الميزان دربارة اين حديث مي نويسد: «ايـن روايـت صـرفنظـر از ضعفي که دارد و صرفنظر از اينکه مرسل است و راويانش معلوم نيستند و نيز علاوه بر اينکه مضمر است ، يعني معلوم نيست که مطالب را از چه کسي نقل کرده، بـا لفـظ آيه هم تطبيق ندارد و خدا داناتر است .» (الميزان، ٤٠٣.٩)
در صورتي که در تفسير آيه اي ، حديثي از طريق شيعه وجود نداشته يا نويسنده بـه آن دست نيافته باشد، به روايات منقول از طريق اهل سنت استناد جسـته اسـت : «و الا اوردنا ما روينا عنهم عليهم السلام من طرق العامـه لنسـبته الـي المعصـوم و عـدم مـا يخالفه ، نظيره في الاحکام ما روي عن الصادق عليه السلام: روي عـن الصـادق ع أنـه قال: إذا نزلت بکم حادثة لا تجدون حکمها فيما رووا عنـا فـانظروا إلـي مـا رووه عـن علي (ع) فاعملوا به .» (تفسير الصافي ، ٧٥.١)
در غير اين صورت، به رواياتي که از اهل سنت ، از ائمه (ع) نقل کـردهانـد، اسـتناد کرده ايم ؛ زيرا آنان به معصوم نسبت داده شده است ؛ البته در صـورتي کـه مخـالفتي از روايات خودمان با آنها نداشته باشيم . نظير اين کار در خصوص احکام، روايتي اسـت از امام صادق (ع) که فرمودند: «زماني که حادثه اي براي شما پيش آمد و حکم آن را از احاديث ما نيافتيد، به آنچه اهل سنت از علي (ع) نقل مي کنند، مراجعـه کنيـد و بـه آن عمل نماييد.» (بحار الانوار، ٢٥٣.٢)
بنابراين مي توان گفت که او از منابع اهل سنت ، هيچ چيزي را مستقيما ذکر نکـرده و اگر روايتي هم از آنان آورده، روايتي است که منابع شيعي ذکـر کـردهانـد. هـر جـا روايتي منسوب به اهل بيت (ع) از طرق اهل سنت نقـل شـده اسـت ، فـيض آن را بـا عبارت «في رواية عامة » يا با عبارت «والعامة » بيان مي کند.
از جمله مواردي که فيض از احاديث اهل سنت در تفسير آيات قرآن کريم استفاده کرده است ، مي توان به آية «إياک نعبد و إياک نستعين » (حمد: ٤) اشاره کرد. وي پس از بيان روايتي از تفسير منسوب به امام حسن عسکري (ع)، به نقل روايتي از اهـل سـنت در اين زمينه مي پردازد و مي نويسد: «و في رواية عامة عن الصـادق(ع ): يعنـي لا نريـد منک غيرک لا نعبدک بالعوض والبدل کمـا يعبـدک الجـاهلون بـک المغيبـون عنـک «
(تفسير الصافي ، ٨٤.١) يعني ما از تو غير تو را نمي خواهيم و مانند ناداناني که از تو غافـل انـد، تو را در عوض چيزي پرستش نمي کنيم . همچنين مي توان به آية «و أعدوا لهم ما استطعتم من قـو» (انفـال: ٦٠) اشـاره کـرد.
فيض در تفسير اين آيه مي نويسد: «في الکافي و العياشـي مرفوعـا والعامـة عـن النبـي صلي الله عليه و آله و سلم ان القوة: الرمي .» (تفسير الصافي ، ٣١١.٢)
در کتاب کافي و تفسير عياشي به طور مرفوع آمده است و همچنين اهـل سـنت از رسول خدا آوردهاند که «قوة» در اينجـا بـه معنـاي تيرانـدازي اسـت . (الکـافي ، ٤٩.٥؛ تفسير عياشي ، ٦٦.٢)
١ـ٤. توجه به اقوال علماي تفسير
مؤلف پس از روش قرآن به قرآن و استناد به روايات معصومين (ع) براي تفسير آيـات قرآن، در مرتبة بعد در صورت دسترسي نداشتن به احاديث معصومين (ع)، به آنچـه از مفسران پيشين در شرح و تبيـين آيـات گفتـه انـد، اسـتناد مـي جويـد و در ايـن بـاره مي نويسد: «و ما لم نظفر فيه بحديث عنهم عليهم السلام اوردنا ما وصل الينا من غيرهم من علماء التفسير اذا وافق القرآن و فحواه و اشبه أحاديثهم في معناه فان لم نعتمد عليه من جهه الموافقة و الشبه و السداد. "قال رسول الله : إن علي کل حق ٍّ حقيقة و علي کل صواب نورا فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فـدعوه" (الکـافي ، ٦٩.١؛ الوافي ، ٢٩٥.١؛ وسائل الشيعه ، ١١٠.٢٧) و قال الصادق عليه السـلام: "مـا جـاءک فـي رواية من برٍّ أو فاجر يوافق القرآن فخذ به و ما جاءک في رواية من برٍّ أو فاجر يخالف القرآن فلا تأخذ به ".» (بحار الانوار، ٢٤٤.٢؛ مستدرک الوسائل ، ٣٠٤.١٧)
چنانچه در مورد آيه ي ، حتي به حديثي از ائمه معصـومين (ع) ولـو از طريـق اهـل سنت دست نيافتيم ، آنچه از علماي تفسير به دست ما رسيده، در صورتي که موافق بـا
قرآن و احاديث و مفاهيم آن ها بوده، نقل کرده ايم و در اين گونه مطالب ، اگر از جهـت
سند هم اعتماد نکنيم ، از نظر استحکام مطالب و سنخيت آنها با رواياتمـان بـر آنهـا تکيه مي کنيم و در اين شيوة خود، از احاديث معصومين (ع) درس آموخته ايم .
١ـ٥. گزينش احاديث جامع تر در صورت تعدد و انتخاب احاديث صحيح
يکي از کارهاي بسيار ارزشمند فيض در تفسير صافي که اين تفسير را در زمرة بهترين و مطمئن ترين تفاسير روايي قرار داده است ، جمـع بـين روايـات بـه شـکلي دقيـق و صحيح بوده که توسط اين مفسر عالي قدر صورت پذيرفته و ايـن تفسـير را از زمـرة تفاسير روايي محض جدا ساخته است و مي توان گفت که تفسير آميزهاي از روايـت و درايت است . مفسر خود در اين باره مي نويسد: «و ما ورد فيه أخبار کثيرة فان لم يکـن فيها کثير اختلاف اقتصرنا منها علي ما اشتمل علي مجامعها و ترکنـا سـائرها ممـا فـي معناه روما للاختصار و صونا من الاکثار.» (تفسير الصافي ، ٧٦.١)
اگر دربارة آيه ي احاديث زيادي نقل شده بود، چنانچه ميان آنها اخـتلاف زيـادي وجود نداشت ، از ميان آنها به حديث جامع تر که مشتمل بـر مسـائل احاديـث ديگـر بوده است ، اکتفا نموده و به دليل رعايت اختصار و پرهيز، از تفصيل از بقيه صرفنظـر کرده ايم ، در عين حال آنجا که تعدد و کثرت اهميت داشته ، به کثـرت روايـات اشـاره کرده ايم .