بخشی از مقاله
چکیده
فیض کاشانی، فقیه، محدث و مفسر کلامی و مجتهد شرع و مرجع خاص و عام در عصر صفوی بود اما شهرت خود را بیش تر مدیون شعر عرفانی خویش است. شعر او در دو طرز واعظانه و رندانه سروده شده است اما با وجود قلت حجمِ طرز رندانه، فیض بیشتر به عنوان شاعر عارف معروف است تا واعظ. با وجود این سبک شعر فیض بسیار متأثر از آموزههای دینی عصر و تلقینات محیطهای علمی و سیاسی است تا طرز شاعری شاعران بزرگ عصر. به عبارت دیگر، فیض در مکان و زمان اوج و رونق سبک هندیاصفهانِ -
عصر صفوی - به تأثر از آموختههایمَدرَسی خود، به طرز حکیمان سبک خراسانی شعر سروده و شاعری را در غیر این شیوه، کار شیطانی تلقی کرده و شاعران بزرگ سبک هندی را خارج از راه دین دانسته است. با بررسی تأثیر شریعت بر شعر فیض میتوان عصر صفویه و تعامل شعر این عصر با شریعت و سبک هندی را جامعتر به مطالعه گرفت.
کلیدواژهها: سبک هندی، فیض کاشانی، شریعت اسلام، شعر واعظانه، شعر رندانه.
مقدمه
محمد بن مرتضی معروف به ملا محسن که از پدرزنش، ملاصدرا، لقب فیض گرفته بود و متخلص و مشهور به فیض کاشانی1 1090B1006 - ه. ق - در کاشان، در خاندانی که همه عالمان دین بودند2، به دنیا آمد اما عمر مفید و ادوار تحصیل و تدریس و تحقیق خود را در پایتخت حکومت صفویه به سر برد. علوم شرعی را نزد سید ماجد بحرانی و علوم عقلی را در مکتب ملاصدرا آموخت - طباطبایی، - 162:1376و ظاهراَ به تأثر از محیط علمی و سیاسی، بیشتر کوششهای علمی خود را در کسب و نشر علوم دینی و نقلی اعم از تفسیر قرآن، جمع و روایت حدیث، تحصیل و تعلیم فقه و کلام به کار بست تا آن جا که علاوه بر تحریر تفسیری مفصل بر قرآن، کاملترین و جامعترین کتاب حدیث یعنی الوافی3 را تدوین کرد و - چنان که در ترجمهی احوالش نوشتهاندB در معقول و منقول سرآمد روزگار شد. 4
در عصر حیات فیض، حکومت صفویه بیش از تمام دانشها به فقه و علوم نقلی و از میان انواع شعر، به اشعاری با گرایش های خاص روی خوش نشان میداد که در جهت تبلیغ مبانی فکری و تحکیم پایههای حاکمیت حاکمان صفوی باشد - شمس لنگرودی، 17:1367، 32 و - 36 و در کنار آن با عرفان و بسیاری از انواع شعر، خصوصا اشعار عارفانه، عاشقانه و به اصطلاح رندانه مخالفت میورزید - همان جا - و در این امر محافل علمی با حکومت صفویه هم داستان و هم آواز بودند اما فیض در کانون محافل علمی و مراکز مورد توجه حکومت به شاعری روی آورد و دیوانی حجیم از خود به جای نهاد و شاعری میتوانست برای این فقیهِ محدث و مفسر کلامی و مجتهد شرع و مرجع دینیِ خاص و عام تبدیل به مسألهای بزرگ شود 5 و به رد و انکار و حتی تکفیر وی منجر شود و بر این اساس علتِ اقبال فیض به شعر در جای خود بایستهی بررسی است اما آنچه از شعر وی بر میآید، این است که وی وجود ذوق و قریحهی شاعری را در ذات خود باور میداشت و در واقع می خواست که آثار ذوقی و دریافتهای عرفانی خود را در کنار آثار فقهی و کلامی و روایی خود بر جای بگذارد و این را باید نیرومندترین سائقه وی به سوی شاعری چنان که خلاف میل قدرتهای علمی و سیاسی بود، محسوب کرد و البته در کنار این، اشاره به نکته دیگری نیز لازم می نماید و آن این است که اگر فیض نخواسته باشد با سرودن شعر و مشروعیت بخشیدن به آن، یاری به عرفا و شعرا برساند و آنان را در نظر حکومت مشروع جلوه دهد - همان جا - حداقل این معنی قابل اثبات است که خواسته شعر را در خدمت تبلیغ افکار خویش درآورده، آن را موجه و مشروع جلوه دهد و یکی از تجلیگاههای عاطفه و هنر بشری را از طعن و لعن و حرمت برهاند. 6
برای اثبات این معانی، دلایل متعدد از شعر فیض میتوان یافت و بنا بر این بررسی شعر فیض از این بابت، لازم به نظر میرسد.
طرز شاعری فیض
میتوانیم شعر فیض را از لحاظ موضوع، مضمون و سبک به دو بخش عمده قسمت کنیم: بخش اعظم آن - به لحاظ حجم - ، مربوط به تبیین نگرشهای اخلاقی، باورهای دینی، تبلیغ مکتب فکری تشیعِ مورد نظر فیض، جهانبینی و برخی عقاید کلامی و تبیین حقانیت ولایت دوازده امام از دیدگاه او است که البته این نوع استفاده از شعر، مورد توجه و تشویق دربار صفوی نیز بود. از میان 888 قصیده و غزل موجود در دیوان فیض که تعداد قصاید بسیار اندک است، نود شعر7 در موضوع اخلاق، 178 شعر در موضوع تبلیغ افکار دینی، بیست شعر در موضوع دفاع از ارکان تشیع،230 شعر مربوط به جهانبینی و برخی عقاید کلامی و نود شعر مربوط به حقانیت ولایت دوازده امام است. علاوه بر اشعار دیوان، فیض مجموعهی شوق مهدی را در 3200 بیت که به گمان خود از حافظ تقلید کرده، در شأن و یاد و شوق امام دوازدهم سروده و سه قصیده مفصل نیز بر آن افزوده که در مجموع تعداد ابیاتشان به 320 میرسد.
در مقابل آن حجم کثیر، بخش قلیل شعر فیض قرار میگیرد که از کل اشعار او، 276 غزل مربوط به موضوعات عارفانه، عاشقانه و رندانه است. از مقایسه این دو بخش، به آسانی میتوان نتیجه گرفت که بخش اخیر حاصل ذوقیات، تألمات و تأملات و بالاخره سخن دل فیض و نمایندهی روح آزاد و بلندپرواز اوست که دانش های مدرسهای آن را به بند کشیده و آموزههای عصر آن را مهار کرده و به دنبال خود کشیده است. روح عریان فیض را در این اشعار به راحتی میتوان شناخت و به بندهای پای مرغ جان او به آسانی پی برد.
فیض در کشاکش دو طرز شاعری در تردید و تردد است: نخست، طرز واعظانه با جهانبینی و تأملات کسی که در کانون آموزههای دینی و اعتقادات مذهبی قرار گرفته و گاه و بیگاه غم حیات اخروی او را فرا میگیرد و دوم، طرز عاشقانه و به اصطلاح رندانه که محصول بلند پروازیها و آزادی طلبی های روح سرکش و تأثیرهای اشعار رندانهی حافظ است. آموزههای مَدرَسی، محیط سیاسی و علمی و مصلحت بینی های دنیوی و اخروی شاعر را در طرز واعظانه تثبیت، تشویق و تقویت میکنند اما تنها سائقهی فیض در طرز رندانه خاطرات شیرین ایام جوانی حاصل از تفرج در اشعار خواجهی رندان، ذوق لطیف، روح سرکش، تمایلات و دریافت های عرفانی و ذوقیو، سیر معنوی جان شاعر در عوالم مِآلوده و پرطراوت کشف و شهودِ خردگریز است که در آموزهها و تعلیمات مَدرَسی و علمی شاعر جایگاه مستحکمی ندارند که سهل است، حتی در فراز و نشیبهای سیاست و برخی روابط اجتماعی حاکم، ممنوع و منکَر تلقی میشوند. بنا بر این، این انگیزه، قویترین سائقهی فیض در بیان شوق و ذوق و التذاذ از اشتغال به شعر و شاعری است که توانسته بر مانع سختی فایق آید که همان آموختههای مَدرَسی این فقیه محدث است.
در طرز واعظانه، فیض بی میل نیست که کوس برابری با امام محمد غزالی بزند8 و به گمان خود خطایای وی را اصلاح کند و او و افکارش را که لایق اصلاح و اشتهار میبیند، در منزلت یک عالم بزرگ معرفی کند و مانند او بکوشد آدمی را از گرفتاریهای دنیای دون به سرمنزل سعادت و تزکیهی نفس و عروج جان و ترک مناهی برساند اما سعادتی که وی می جوید باید در طریق اولیا باشد؛ غرض غزالی از اولیا کبار مشایخصوفیه و غرض فیض از اولیا دوازده امامِ مذهب تشیع است. در این گونه اشعار فیض میخواهد مانند واعظان اسلاف، آدمی را متوجه خدا کند تا آن جا که جزخدا هیچ کس و چیزی را در امور عالم مؤثر ندانند و در تمام جزئیاتِ عالم اوصاف الهی را ساری و جاری بدانند. به فضایل اخلاقی آراسته شوند و جز نیکی نبینند و نجویند و نگویند.
در طرز رندانه متمایل به مولوی و سخت متأثر از حافظ و مقلد اوست. از اشعار مولوی منتخبی فراهم کرده و پیوسته نظر به آنها داشته است اما از میان شاعران تنها حافظ را شاعر می دانسته است چون به قول خودش تنها شعر او »ناخنی بر دل میزند و تأثیری در نفس می کند. . 9 .« فیض از عنفوان شباب - دوانی، 77 :1376 و - 102 به دیوان حافظ توجه و گرایش داشته است و این گرایش به تدریج در اواخر عمر به شیفتگی بدل شده بود. توضیح این که هرگاه می تواند خود را از قید و بند قشریات آموختههای مَدرَسی خود برهاند، سعی میکند که با غور در اشارات و نقدها و طنزهای خواجه، سخنی چون او بیاورد و در این مرحله به تعلیمات و وعظهای خود پشت پا میزند و مانند حافظ بر تصوف و زهد و صوفی و زاهد و تنگ نظریها میتازد - فیض،51:1373؛ سروش، 6 :1373؛ دوانی، - 45B41 :1376 و از عشق و شور و جذبه و حال وخلاصه از احوالی ذوقی و عرفانی سخن میگوید که جوّ سیاسی و علمی حاکم عصر آن را تحریم کرده بود و گویا از همین اشعار اندک بوده است که تذکرهنویسان هند و ایران او را در صف شاعران عارف قلمداد کرده اند بدون آن که به درجات علمی وی توجهی نشان دهند10، - هدایت، - 226B1305:225
هر جا که در شعر حافظ سخن از شوق و معشوق غایب و حتی حاضر است، آن را تعبیر به عشق امام غایب شیعیان کرده، بخش اعظم شعر حافظ را به یاد او نسبت داده است و حتی از این تعبیر خود چنان به وجد آمده که خود مجموعه مستقلی به نام شوق مهدی سروده است و در آن، وزن و قالب و قوافی و ترتیب غزلیات حافظ را حفظ کرده و حشو قالب آنها را با تعبیرات و سخنان خود انباشته است.11 علاوه بر این مجموعه، در اشعار دیوان خود نیز بسیاری از اصطلاحات، تعبیرات، ترکیبات و الفاظ غزلیات حافظ را به کار گرفته و بسیاری از ابیات او را تضمین کرده و در وزن و قافیهی غزل مربوط بدان ابیات شعر گفته است.
در هر دو طرزی که ذکر آنها گذشت، شعر فیض در مرکز و زمان رواج سبک هندی، از سبک هندی خارج است. به ندرت میتوان برخی ویژگیهای سبک هندی را در شعر فیض سراغ گرفت. یکی از ویژگیهای سبک هندی این است که قالب شعر تک بیت است که با نخ قافیه و وزن به هم میپیوندند و قالب غزل یا قصیده را به وجود میآورند. حتی در تک بیت نیز مصراع دوم مهم است - شمیسا، - 287:1374 از این ویژگی حتی یک مورد هم در اشعار فیض نمیتوان پیدا کرد. دیگر از ویژگیهای سبک هندی نکتهسنجی و دقت نافذ و عمیق در محسوسات و مشهودات و جزئیات روزمره و نفوذ در جوهر اشیا و پدیدهها است که از این طریق شاعر مضمون سازی میکند و از عالم محسوسات به عالم معقولات راه مییابد و یکی از روابط پدیدههای مشهود را با یکی از مفاهیم عقلانی منطبق می کند و اغلب در مصراع اولِ بیت، موضوع عقلانی و نامحسوس و ذهنی و در مصراع دوم مضمون محسوس را قرار میدهد و از آن برای تقویت موضوع عقلانی استشهاد و استمداد میکند. از این ویژگی نیز نمیتوان در شعر فیض نمونههایی پیدا کرد. حتی در این دو زمینه شعر او بر سبک عراقی نیز سبقت میگیرد و به سبک خراسانی نزدیک میشود. در مورد ویژگی اول در سبک خراسانی میتوان گفت که در میان اغلب اشعار سبک خراسانی ارتباط مشهود عمودی وجود دارد. اگر ارتباط عمودی را با کشیدن خط عمودی نشان بدهیم، میتوانیم مثلاَ در شعر فرخی اکثر ابیات یک قصیده را به هم متصل کنیم. فرخی این ارتباط را یا با مناسبتهای واژگانی ایجاد میکند یا با پیوستگی معنایی. همین نوع ارتباط عمودی را در شعر فیض صریحتر و به آسانی میتوانیم نشان دهیم. در حالی که در سبک عراقی، هر چه به اواخر عمر خود نزدیکتر میشود، این ارتباط ناچیزتر میگردد و نمونهاش غزلیات حافظ است که ارتباط ابیات در آنها بسیار کم است و در سبک هندی این ارتباط به حد ناچیز میرسد. در شعر فیض ارتباط عمودی میان ابیات غزل، بیشتر مربوط به پیوستگی معنایی است و مناسبتهای لفظی در آن بسیار نادر است.
در مورد ویژگی دوم نیز شعر فیض به سبک خراسانی نزدیکتر است. در سبک عراقی میتوانیم مضمون سازی را تا حدودی سراغ دهیم اما ظاهراَ فیض چنین طرزی را جزء فنون سخنپروری و دون شأن خود میداند و از آن پرهیز میکند. بنابراین حتی یک مورد هم در شعر فیض مضمونسازی را سراغ نتوان گرفت. غرض از مضمون سازی آن است که سخن معقولی که در مصراع اول مطرح میشود با رابطهی شباهت یا اینهمانی با مصرع دوم که نکته یا ظریفهای مربوط به عالم محسوسات است، پیوستگی پیدا کرده، تبدیل به مضمون میشودمثلاَ. در این بیت: ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمیماند/ به روی آب جای قطرهی باران نمیماند، موضوع معقول مصرع اول تبدیل به مضمونی قابل دفاع و مشهود در مصرع دوم میشود که رابطه شباهت یا این همانی است.
مهمترین ویژگی سبک هندی از صورت پخته، هنری، منسجم و خوشآهنگ ویژگی دوم حاصل میشود که همانا به تعبیر شفیعی کدکنی اسلوب معادله و به اصطلاح شایع ارسالالمثل است - رک. شمس لنگرودی، - 39:1367 و این امر زمانی اتفاق میافتد که مصرع دوم که شاهد یا مشبهٌبه یا تفسیر یا صورت محسوس شدهی نکتهی ذهنی و معقول مطرح شده در مصرع اول است، در لفظ و معنی چنان زیبا، دلنشین، کوتاه و روان و پرمغز و بالاخره خوش مینشیند که تبدیل به مثل سایر میشود و نسل بعد از شاعر آن را ارسالالمثل می نامد حال آن که پس از شاعر تبدیل به مثل شده است و پیش از شاعر مثل سایر نبوده است که شاعر در ارسال و ذکر آن بکوشد؛ از این گونه سخن در شعر حجیم فیض به ندرت میتوان نمونههایی را سراغ گرفت و آنچه هم به دست میآید، چنان اندک است که میتوان گفت شعر فیض از این ویژگی نیز بیبهره است. یکی دیگر از ویژگیهای سبک هندی جستن معنی بیگانه در تمام معقولات و محسوسات محیط است تا شاعر بتواند تازهترین رابطه را بین معقولات و محسوسات کشف یا ابداع و بتواند بهترین شعر را به جامعه هنر عرضه کند - همان، 126B86 و شمیسا، - 300B288 :74 نه تنها معنی بیگانه در دیوان فیض یافت نمیشود بلکه جستن نکته، سخن یا معنایی که در آثار پیشینیان به کرات نیامده باشد، در دیوان فیض بی فایده است و او معانی و اغلب وعظهای اسلاف را در عبارات فرسوده و قالبی و اشعار درجه دو و ضعیف تکرار می کند.