بخشی از مقاله
عنوان مقاله : چالش های پیش روی آموزش ابتدایی در 10 سال آینده
چکیده
ابتدا به طور کوتاه »چشم انداز نظری مسئله« را توضیح داده، سپس به بررسی »مفهوم مدرسه« می پردازد و در قسمت سوم بحث، ایدهی اصلی دربارهی مدرسهی فردا را توضیح می دهد.بخش دیگر بحث به »خانواده محور« شـدن دبسـتان آینـده و »رسانه ای شدن مدرسه« اختصاص دارد.
تکوین، توسعه و تحول نظام مدرسه ای جدید، از آغاز آن تاکنون، در سه دورهی سنت، تجدد و تـاریخ اکنـون شـکل گرفتـه است. در آینده برخی از کارکردهای مدرسه شامل تولید و تکثیر عقلانیت جدید، تمدن آموزی و یاددهی شیوه زندگی شـهری و مدنیت جدید، و جامعه پذیری سیاسی دیگر از عهده مدرسه بر نخواهد آمد. البته این سخن به معنا آن نیسـت کـه مدرسـه هیچ کارکرد دیگری نخواهد داشت.بلکه دارای کارکردهایی متنوع تر ومتفاوت تر ازانچه که هست خواهد بود. واما با توجه بـه این شرح مختصر ذکرشده به بیان مسائلی می پردازیم که دردهه آینده ، آموزش و پرورش ابتدایی با آنها روبرو خواهد شد.
نهادزدایی مدارس وگرایش به سوی فردگرایی غلبه برنامه درسی پنهان نسبت به برنامه درسی رسمی مدرسه ای بیش از دو برابر شدن تقاضای انرژی دستیابی بیشترین تعداد افراد کشورها به وسایل ارتباطی واطلاعاتی جدید تاثیر روز افزون علم وفن شناسی برشکل گیری آینده بی اعتبارشدن ارزشهای سنتی وشکلهای سنتی روابط میان مردمان دربعضی ازکشورها ازیک سو وحرکت درجهت احیای آن ارزشها در تعدادی از کشورهای دیگر
نقش محوری دانش وپژوهش
چیرگی نرم افزار برسخت افزار وچیرگی دانایی براقتصاد لزوم داشتن سواداطلاعاتی وفناوری اطلاعات شامل مجموعه ای از دانش ها ، مفاهیم ،مهارتها ونگرش ها درعصر اطلاعات.
لزوم داشتن روحیه پژوهشگری درنظرگرفتن دروس میان رشته ای وتوجه به رشد وتوسعه خلاقیت وابتکاردردانش ایجاد پدیده ای بـه نـام ، ناهمزمـانی =
یعنی اینکه سیل اطلاعات ، دایم درحال نوشدن است باگسترش دانش جدید وکهنه شدن آن ، ایده ها اصلاح مـی شـوند بـه گونه ای که حتی با باز آموزی ، امکان به روز کردن آ ن دشوار است.
نامناسب بودن = یعنی اینکه دانش آموزان مسایلی رامی آموزندکه ازنیازهای فردی واجتماعی به دوراست جلـب مشـارکت مردمی واستفاده ازنیروهای بومی ومحلی درفرایندمدیریت مدارس
کلمات کلیدی: چالش دبستان آینده ، خانواده محورشدن ،رسانه ای شدن مدرسه
1
.1 مقدمه
طرح مسئله و چشم انداز
اگربخواهیم پاسخی به این سؤال بدهیم که: »آیندهی مدرسه در ایران چگونه خواهد بود؟« ابتدا مستلزم بیان چند ملاحظـه است.. واضح است که در زمینهی تحولات و رخدادهای اجتماعی نمی توانیم مانند هواشناسان بـه پـیش بینـی بپـردازیم و از وضعیت حال و هوای آینده 24 ساعت بعد صحبت کنیم! پیش بینی ها در علوم اجتماعی همـواره بـا امـا و اگرهـای متعـدد همراه اند. برای تحلیل فرهنگی یا اجتماعی، معمولاً باید از چشم انداز یا رویکرد معینی بهره جست. رویکردی که در ایـنجـا بــهکــار بــرده مــی شــود، رویکــرد مطالعــات فرهنگــی اســت. ایــن نگــاه در حالــت کلــی چنــد ویژگــی دارد: .1 بر »نگاه انتقادی« تأکید دارد. نگاهی که مناسبات قدرت و اشکال گوناگون روابط سلطهی موجد تبعیضها، نـابرابریهـا و سلسله مراتب قدرت را آشکار می کند.
» .2معناکاوانه« است و امر اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی را به مثابه پدیدهای تفسیری- تأویلی و معنایی می شناسد کـه بـه هر حال، انسانها در مناسباتشان این پدیدهها را از راه زبان و اشکال گوناگون بیـان، یـا اظهـار یـا بازنمـایی، خلـق و ارائـه میکنند و معناها و نمادها را شکل و انتقال میدهند.
3.بر تجربه های واقعی افراد، عاملان یا کنشگران تأکید دارد و معمولاً با اصطلاح »نگاه درونی« ایـن ویژگـی توضـیح داده میشود.
.4 در جهت درک ارزش ها، باورها و جهانبینی حاکم برعرصهی معانی میکوشد.
ملاحظهی دیگر دربارهی مفهوم مدرسهی آینده، توجه به تغییر در مدرسه است. ما وقتی از آینده سخن می گوییم لاجرم از تغییرات باید یاد کنیم. درک تغییرات در مدرسهی آینده ،مستلزم توجه به تمامی تغییراتی است که در تمام ابعاد مدرسه، یعنی در روابط بین معلمان و دانش آموزان، دانش آموزان با یکدیگر، مدیران و دانش آموزان، اولیا و مدرسه، اولیا و دانش آموزان، برنامه ها و متون درسی، و روابط بین مدرسه و محیط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رخ میدهد. همچنین باید عوامل و نیروهای تغییر، ابزارها و زمینه های تغییر و روش های آن را توضیح دهیم.
مفهوم مدرسه مفاهیم »مدرسه« و »آینده« مفاهیم بدیهی و روشنی نیستند. اگر از مدرسهی فـردا سـخن مـیگـوییم، بایـد اول
مشخص کنیم »فردای« ما کجا قرار دارد. فردای 20 سال بعد یا فردای 50 سال بعد یا فردای 100 سال بعـد؟ هـمچنـین باید مشخص کنیم که به چه چیزی مدرسه میگوییم تا بتوانیم آن را مبنای تجزیه و تحلیل خود قرار دهـیم. مـا مـی تـوانیم تلقیهای متفاوتی از این دو مفهوم داشته باشیم و هر کدام از این تلقیها میتوانند پیامدهای خاصی را بـرای تحلیـل مـا بـه وجود آورند..
حداقل چهار برداشت یا تلقی از مدرسه را می توان از هم تفکیک کرد:
.1 مدرسه را می توان به مثابه یک »مکان« دانست. یعنی فضایی معمارانه و مکانی که در آن کلاسهای درس برگزار میشوند و عدهای کارگزار و معلم در خدمت دانشآموزان هستند و در آنجا کار آموزش را انجام میدهند. این تلقیِ عامیانه ای است که بسیاری از افراد عادیا یغیر متخصص وقتی از مدرسه سخن می گویند، غالباً چنین تصوری از مدرسه دارند. .2 مدرسه به مثابه »سازمان رسمی.« یعنی سازمان یا اداره ای که دارای وظایف و هدف های معینی، نظم و سلسله مراتب اداری مبتنی بر مقررات رسمی است. این مؤسسه از طرف دولت یا نظام سیاسی شکل میگیرد تا کار آموزشی انجام دهد. این تلقی مبتنی بر بینش بوروکراتیک یا اداری، بین بسیاری از افراد، از جمله کارگزاران مدارس رایج است.
2
.3 مدرسه به معنای »نهاد اجتماعی.« یعنی مدرسه مجموعه ای از مناسبات اجتمـاعی الگـو دار و پایـداری اسـت کـه بـرای پاسخگویی به نیازهای آموزشی و فرهنگی معینی در دنیای مدرن شکل گرفته است .
.4 مدرسه به مثابه یک » فضا یا میدان معنایی.« مدرسه در معنای واقعیاش، فضایی است کـه در آن تجربـه هـا و فرایندهای یادگیری و یاددهی رخ می دهد. مطابق این تعریف مدرسه »تعریف اعتباری« ندارد ،بلکه تنهـا »تعریـف واقعـی« دارد. ممکن است نام جایی مدرسه باشد، ولی در آن یاددهی و یادگیری واقعی رخ ندهد و برعکس ممکـن اسـت جـایی نـام مدرسه نداشته باشد ،ولی نیازهای واقعی آموزشی مردم در آنجا رخ دهد.
مدرسه میدان یا فضایی معنایی است که در آن مجموعهای از ذهنیتها، باورها، ارزشها و جهانبینیها وجود دارد و آموزش، یعنی فرایند یادهی - یادگیری، در آن تحقق پیدا میکند؛ یعنی مجموعهای از پیش فرضها و باورهای مربوط به معنای یادگیری، معنای یادگیرنده، فایدهها و ارزشهای یادگیری - یاددهی، کاربردهای سواد، ابعاد متفاوت دانش و کارکردهای گوناگونی که یادگیری - یاددهی یا دانش میتواند داشته باشد..
آموزش ،فضا و میدانی از معانی را به وجود میآورد ،که در آن میدان یا فضا، دانشآموزان یادگیری را تجربه می کنند یا فرا میگیرند. در این میدان معنایی رسانه ها، اینترنت، فضای مجازی، ماهواره ها، و مناسبات دانش آموزان با والدین آنها در کنار مدرسه و بیش از مدرسه در فرایندهای یاد دهی و یادگیری دانش آموزان سهیم هستند. از اینرو مدرسه در این بستر جدید، دیگر مانند گذشته چندان مکانمند یا نهادمند نیست، و در اینجا نمیتوانیم با مفهوم الگومندی، نهادمندی یا مکانمندی، آن چه را که ما از طریق اینترنت، تلویزیون، خانواده یا مادران میگیریم، تحلیل کنیم. در آینده، مدرسه ساختار متمرکز و »مرکز محور« خود را از دست می دهد یا به شدت این مرکزیت تضعییف میشود.
در آینده، دولت نمیتواند مانند گذشته یا حتی امروز قدرت همه جانبه ای برای کنترل و نظارت بر عملکرد مدرسه در خدمت هدف های سیاسی و ایدئولوژیک خود داشته باشد. نیروهای رسانه ای و قدرت خانواده بر قدرت دولت پیشی خواهد گرفت. دیوارهای مدرسه از اطراف آموزش کنار می روند و آموزش بیش از آنکه در نظام مدرسه ای رخ دهد، در میدان مدرسه خواهد بود. مفهوم »نظام« برای فهم مدرسه در بافت دوران مدرن اهمیت زیاد دارد. زیرا نظام، به یکپارچگی اهداف، برنامه ها و خط مشی های آموزش در مدرسه اشاره میکند. و در دنیای کنونی و آینده، دیگر چنین نظامی وجود نخواهد داشت. در چنین بافت اجتماعی است که مدرسه یا آموزش، بیش از آنکه سیستم یا نظام باشد، یک میدان مبادله و انتقال معانی است. در اینجا تمرکز زدایی و مکان زدایی و کاهش کارکردهای اجتماعی و فرهنگی مدرسه را »نهادزدایی« می نامم. نهادزدایی به معنای این نیست که آموزش از بین میرود، بلکه آموزش در چارچوب فرهنگی جدیدی که آن را میدان معنایی می نامیم، انجام می شود؛ میدان یا فضایی که در آن گفت و گو دربارهی آموزش به صورت جمعی به وجود خواهد آمد، و خانوادهها، دانشآموزان و کارگزاران مدرسه در این گفت و گوی جمعی مشارکت واقعی و جدی میکنند و منافع و زبان
مشترک خودشان را به وجود میآورند. همچنین در این فضا آموزش براساس نیازها واقعی و مبتنی بر تجربه افراد در زندگی و زندگی روزمره و بازار کار انجام می گیرد. در این فضا افراد و فردیت آنها نقش تعیین کننده ای در برنامه ها، محتوا و روش های آموزش یا یادگیری خواهند داشت.در این فضا به جای مدرسه، »مدرسه زندگی« توسعه خواهد یافت.
در عین حال، رسانه ای شدن باعث فرو ریختن دیوارهای مدرسه می شود و آموزش در فضای مجازی توسعه می یابد. اکنون به تدریج تحولاتی در راهبردهای آموزشی ایجاد شده است. مثلا تنبیه بدنی و خشونت نمادین دیگر از محیط آموزشی حذف شده و دانش آموزان از »حقوق بشر« برخورداری بیشتری دارند ،تا از حقوق سنتی جامعه پدرسالار.
نکته دیگر دربارهی آیندهی مدرسه این است ،که ببینیم از چه سطح مدرسه سخن میگوییم. آیندهی دبستان با آیندهی دبیرستان معادل نخواهد بود، چون بین دبستان و دبیرستان تفاوتهای ماهوی وجود دارد. دبستان به دلیل این که کودکان و نوجوانان در آن حضور دارند، نه جوانان، ارتباط تنگاتنگی با نهادهایی مثل خانواده دارد. در حالی که در دبیرستان، که دانش
3
آموزان جوان هستند و جوانان به دلیل این که به مرحلهی دست یافتن به استقلال شخصی و بلوغ جسمی، اجتماعی و روانی میرسند، با خانواده فاصلهی بیشتری پیدا میکنند. به عبارت دیگر، جوانان هر جا که قرار بگیرند، میتوانند به صورت یک موجودیت با هستی اجتماعی مستقل ایفای نقش کنند، اما دانش آموزان در دبستان مستقیماً توسط نهادهای اجتماعی مانند خانواده هدایت میشوند و در نتیجه وابستگی آنها به نهادها خیلی شدید است.
مفهوم مدرسه فردا از نگاهی تاریخی، فضا یا میدان معنایی مدرسه در گذشتهی دور، یعنی دوران پیشامدرن، در سطح عمومی عمدتاً حول و
حوش مکتبخانهها شکل میگرفته است و در سطح عالی آن، مدرسههای علمیه و مدارس دینی بودهاند. از آن جا که در دوران پیشا مدرن، کاربردهای سواد و کارکردهای آموزش محدود بود و مهارتهای پیچیدهای برای زندگی اجتماعی لازم نبود، در نتیجه علم و دانش به سطح تراکم یا انباشت امروز نرسیده و فاقد ویژگیهایی بود که بتوان از دانش به طور گستردهای استفاده کرد.
این میدان یا فضای معنایی، مکتبخانه ای کوچک و محدود بود و در آن دوره، تا حدود زیادی مفهوم مکانمندی مدرسه برای آن صادق بود. یعنی ما میتوانیم به روشنی بگوییم که آموزش در خانواده نبود، رسانهای هم وجود نداشت، و »عرصهی عمومی« هم عرصهی آموزش نبود. به طور پراکنده چند مدرسهی علمیه وجود داشت و تعداد محدودی هم مکتبخانه. طبیعتاً در این شرایط میتوان نهاد آموزش را به مفهوم مکان ،محدود کرد. یعنی میتوانیم نوعی تلقی معمارانه و مکانمند از
مدرسه داشته باشیم. این مکانمندی همچنین اشاره به پیوند مکتبخانه با سرزمین ایران نیز دارد، زیرا نظام مکتبخانه از نظر ارزش ها، برنامه درسی و جهت گیری های فرهنگی، کاملاً منطبق با مقتضیات زیست محیطی و تاریخ و فرهنگ ایرانی و جامعه و سرزمین آن بود.
اما در دوران مدرن، یعنی بعد از انقلاب صنعتی از نیمهی قرن نوزدهم به بعد، »نظام مدرسهای جدید« ابتدا در اروپا و غرب شکل می گیرد و سپس از اوایل قرن بیستم به تدریج به دیگر کشورهای جهان از جمله ایران گسترش می یابد. در این دوره، دولت-ملتهای جدید شبکههای ملی مدرسهی جدید را به مثابه بخشی از نظام سیاسی مدرن خلق و تعریف کردند. و دولت ها با ورود گسترده به آموزش، تلاشکردند تا قوانین، رویهها و عملکردهای فرهنگهای یاددهی - یادگیری را مطابق اهداف سیاسی دولت - ملت جدید توسعه دهند و آنها را همگانیتر و نظاممند، الگومند، ساختار یافته، همگن و پایدار سازند. از این جا به بعد آموزش معنای نهادی گستردهای پیدا کرد و مدرسه به یک نهاد اجتماعی مهم و ضروری جامعهی مدرن تبدیل شد. به خصوص پس از انقلاب صنعتی و پیامدهای آن، یعنی توسعهی شهرنشینی، اقتصاد صنعتی جدید و دولت - ملت ها، جامعهی جدید به نیروی باسواد، ماهر و شهروند متعهد به نظم اجتماعی شکل گرفته ،حول دولت - ملت نیاز داشت. تربیت این شهروند و نیروی ماهر باسواد را »نظام مدرسهای« و »نظام آموزشی عالی« جدید عهده دار شدند. در نتیجه، در جامعهی مدرن مدرسه نهادی اجتماعی شد که به نیازهای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مدرن پاسخ میدهد. اما این تلقی از مدرسه هنوز از نظر سطح فناوریها و راهبردهای آموزشی، جهت گیری های سیاسی و فرهنگی، تا حدودی به مفهوم مکان وابسته است، زیرا نظام مدرسه ای جدید در هر کشوری تا حدود زیادی متناسب با مقتضیات محلی و ملی آن کشور شکل می گرفت.
. از دهههای 1950 و 1960 به بعد، مفهوم نهادی مدرسه تحت تأثیر تحولات جدید که گـاهی آن را دورهی پسـامدرنیته، پساصنعتی، پسافوردیسم، پسااستعماری، یا جامعهی اطلاعاتی، شبکه ای و دانش محور می نامنـد، بـا چـالشهـایی رو بـه رو میشود. هر قدر به دنیای اکنون نزدیکتر میشویم. مدرسه شاهد فرایند مکانزدایی و نهادزدایی میشود.
4
شاید اولین بارقههای این نهادزدایی و مکانزدایی را بتوان در ایدههای انتقادی »مدرسه زدایی« ایوان ایلـیچ، و نقـدهایی کـه پائولوفریره، نسبت به عملکردهای مدرسه مطرح میکند، یافت.
از نیمهی دوم قرن بیستم، همزمان که نظام مدرسه ای جدید جهان گیر و همگانی می شود، با ناکارامدیهای نظام مدرسهی جدید نیز رو به رو میشویم. این ناکارآمدی به خصوص در کشورهای جهان سوم یا جوامع غیرغربی آشکارتر است.
نظام مدرسهای جدید وعدهی تربیت شهروندان خلاق، فعال، دانا، متخصص و ماهر را داده بود. اما به تدریج این نظام به »کارخانهی تولید دیپلم« و »بیماری مدرک سالاری« مبتلا شد، در این بیماری، دانش آموزان بدون این که بتوانند مهارت ها و قابلیت های لازم شناختی، عاطفی و رفتاری را کسب کنند، موفق به اخذ دیپلم می شوند. این جوانان مدرک گرفته، علاوه بر آنکه هزینه های سنگین مالی و اجتماعی زیادی صرف تحصیل شان می شد، دارای آنگونه انتظارات شغلی و اجتماعی بودند که شایستگی های لازم فنی و قابلیت های مناسب برای کسب آنها را نداشتند. با وجود این، نظام مدرسه ای جدید دارای کارکرد مهمی بود که وجود آن را توجیه می کرد؛ کارکرد تمدن آموزی و جامعهپذیری سیاسی. درک این موضوع از آن رو اهمیت دارد که آنچه در مدرسهی آینده تغییر می کند، همین کارکردهای مدرسه است.
یک قرن پیش،در ایران ما جمعیت شهرنشین آگاه و آشنا با شیوهی اصولی زندگی شهری را نداشتیم. زیرا بیش از 80 درصد جمعیت ایران روستایی و عشایری بود. از اینرو، حدود یک قرن پیش که نظام مدرسهای جدید در ایران شکل گرفت، تعداد کمی از مردم ما با زندگی شهری آشنا بودند. در آن بافت اجتماعی، مهمترین کار مدرسه این بود که به این جمعیت تازه شهرنشین شده، شیوهی زندگی شهرنشینی را بیاموزد. همچنین، یک قرن پیش رسانهها نیز وجود نداشتند تا به آموزش و انتقال فرهنگ جدید به مردم بپردازند. در نتیجه، مدرسه جای بسیار مهمی بود، چون وظیفهی تولید و بازتولید یا نقل و انتقال فرهنگ جدید و مدنیت مدرن را تماماً برعهده داشت.
اکنون طی دهه های اخیر سه انقلاب بزرگ شامل انقلاب شهرنشینی، انقلاب رسانه ای و انقـلاب آمـوزش عـالی، جامعـهی ایــران را کــاملاً متحــول کــرده اســت. در ایــن شــرایط مدرســه دیگــر معنــای پیشــین خــود را از دســت داده اســت. امروزه حدود 75 درصد جمعیت کشورمان شهرنشین است. این جمعیت تجربهی حدود نیم قرن زندگی شهری را پشـت سـر گذاشته، و ارزش های شهری و شیوه زندگی شهری را فراگرفته و درونی کرده است. اکثریت مردم امروز ایران نه تنهـا سـال هاست که شهرنشین شده اند و شیوهی زندگی شهری را از راه زیستن در شهر و تجربه کردن مدرنیتهی شهری شده، به طور تجربی فرا می گیرند، بلکه در نتیجهی توسعهی آموزش عالی، بخش زیادی از مردم دارای تحصیلات شده اند. در عین حال، انبوه شبکه های رادیویی، تلویزیونی، ماهواره ای و شبکه های مجازی به ارائـهی اطلاعـات و آمـوزش فرهنگـی مـردم مـی پردازند. در این شرایط، عمدتاً رسانه ها و والدین مسئولیت تمدن آموزی به فرزندان نسل جدید را بر عهـده دارنـد و نـه نهـاد مدرسه.
- در 50 سال آینده - به طور کامل این وظیفه از مدرسه گرفته خواهد شد. انقلاب رسانه و تحول خانواده به شدت عملکـرد نظام مدرسه ای را از ابعاد متفاوت متأثر میسازند و بیش از اینها متأثر خواهند ساخت.
»خانواده محور« شدن مدرسه اگرچه از گذشته تا به امروز، خانواده ها و والدین در آموزش دانش آموزان (بخصوص دانش آموزان دبستانی) نقش داشته و با
مدرسه در ارتباط بوده اند، اما این نقش بسیار اندک و محدود بوده است. اکنون چند سالی است که مدرسه به سوی »خانواده محور شدن« در حرکت است. منظور از خانواده محور شدن به طور مشخص این است که والدین و بخصوص مادران در تعلیم دروس و آموزش فرهنگی بچه ها نقشی بیش از مدرسه خواهند داشت و مدارس نیز وابستگی و توجه بیشتری به والدین خواهند نمود. اگر این وضعیت تداوم یابد، که استمرار خواهد داشت، در نیم قرن آینده، مدرسه به طور کامل خانواده محور خواهد شد.
5
ابعاد مختلف چگونگی نقش والدین و مادران نیازمند بررسی تجربی است و تنها چیزی که اکنون به نحو عینی قابل مشاهده می باشد فرصت و زمان زیادی است که مادران برای آموزش بچه ها می گذارند. مادران در انجام تکالیف دانش آموزان نقش فعالی دارند، و بچه ها اغلب به کمک مادران کتاب های قصه تهیه و مطالعه می کنند. همچنین اغلب مهارت های اخلاقی و رفتاری مربوط به زندگی اجتماعی و شهری که در گذشته بر عهده مدرسه بود، اکنون مادران آنها را به بچه ها آموزش می دهند. درک و تفسیر بچه ها از مدرسه، رفتار معلمان و تعالیم مدرسه نیز تا حدود زیادی متأثر از برداشت مادران است ،که به بچه ها منتقل می شود .
این تحول به سوی خانواده محور شدن تا حدود زیادی ریشه در تحولات خانواده در ایران امروز دارد. طی دهه های اخیر کارکردها، بُعد و ارزش های »خانوادهی سنتی ایرانی« دگرگون شده است. هشتاد سال پیش که نظام مدرسه ای جدید در ایران فراگیر شد، بعد خانوار در ایران هفت نفر بود؛ یعنی پدر، مادر و پنج فرزند. اکنون بُعد خانوار در ایران کمتر از چهار نفر
است؛ پدر و مادر به اضافهی یک یا دو فرزند. که این امر تحول عظیمی است.
حال که والدین یک یا دو فرزند دارند، آنها فرصت و امکانات بیشتری برای توجه کردن به فرزندان، آموزش، تربیت و پرورش آنها دارند. کودکان امروز در کانون نظام خانواده قرار دارند و هر خانواده بخش اصلی درآمد و امکانات مادی و معنوی خود را صرف فرزندانش میکند. در حالی که در گذشته فرزندان سرمایه خانواده بودند و در فعالیت های کشاورزی و دامپروری نیروی کار خانواده به شمار می رفتند. ضمن اینکه فرزندان از حقوق مادی و معنوی چندانی برخوردار نبودند.در گذشته اولیائ یک دانش آموز به معلمان توصیه می کردند که بچه های ما را شما تربیت کنید. حتی تنبیه و مجازات بچه ها را هم به آنها توصیه میکردند.
. ( جور استاد به از مهر پدر بود).
اما الان عکس این است. اکنون پدر و مادرها چنین تصوری از مدرسه ندارند،زیرا امروز بسیاری از مادران دارای تحصیلات دانشگاهی هستند و یا از طریق رسانه ها دانش بسیاری آموخته اند و گمان می کنند که آنها از معلمانِ مدرسهِ
فرزندشان بیشتر میدانند. اساساً اگر معلم در تربیت فرزندان شان از حدی فراتر برود، فورا اعتراض کرده ،وگاه پدر و مادر میگویند اصلاً ما دلمان میخواهد بچه ما این طور باشد و مدرسه حق ندارد در تربیت فرندان ما دخالت کند.
همچنین امروزِ مادران از وقت و نیروی بیشتری برای تربیت فرزندانشان برخوردارند. در گذشته مادران باید در کارهای کشاورزی، دامپروری و کلیه امور خانه داری و خانواده نقش ایفا میکردند. بسیاری از زنان ناگزیر بودند در قالیبافی و فعالیت های جنبی دیگر مانند تولید برخی صنایع دستی مشارکت کنند. ضمن این که به دلیل نبود فناوری های امروزی، فعالیت های خانه داری مانند نظافت، شست وشو و آشپزی، فعالیتهای زمانبر و وقت گیری برای زنان بود. اما اکنون در پناه »آشپزخانهی مدرن«، لوازم خانگی برقی و تعدیل تقسیم کار خانگی بین مردان و زنان، مادران دارای نیروی جسمی و وقت کافی برای تربیت فرزندان خود شده اند. در نتیجه، مادران به دلیل داشتن تحصیلات، وقت آزاد، سرمایه لازم، تعداد کم فرزند، و دسترسی به دانش و آگاهی لازم، امروز پا به پای معلمان به آموزش دانش آموزان می پردازند، و با دقت ویژه ،هنجارها و الگوهای رفتاری و باورهای لازم را به فرزندان شان آموزش می دهند.
این مادران تحصیلکرده اغلب خودشان یا رسماً آموزگار ند یا آنکه از آموزگاران توانایی بیشتری دارند. همچنین مادران امروز و فردا خود تجربهی مدرسه را دارند و مسائل مدرسه را میشناسند. خودشان صاحب سلیقه اند و سبک زندگی خاص خود و اعتماد به نفس لازم را دارا هستند. آنها از ماهوارهها، شبکههای اجتماعی مجازی و رسانههای دیگر پیامها را میگیرند و به کودک منتقل میکنند. یعنی اگر کودک دبستانی تلفن همراه و دسترسی به اینترنت ندارد، ولی مادری دارد که پیام های مجازی و ماهواره ای را می گیرد و به کودکش منتقل می سازد..