بخشی از مقاله
چکیده
مرجعیت قرآن، نه به مفهوم منبع بودن معمول یک کتاب براي تولید و تفسیر نظریه بلکه به سان مرجعی که شأن تحکّم و نظارت استصوابی براي تولید علوم انسانی جدید مبتنی برقرآن را دارد، بنا به کاستی هاي علم مدرن و امتیازات، پیش فرض ها وویژگی هاي ارزشمند قرآن ونظر به کاربردي کردن قرآن به عنوان کتاب زندگی و رفع تناقض نمون هاي ویرانگر میان هویت دینی و سیطره دانش سکولاریستی و بلکه براي تأمین اتقان، جامعیت و واقع نگري و غایت مندي و..، فرایند دامنه دار و دشواراما ضروري است. البته که قرآن به رغم تمام کفایت وگستردگی، نمی تواند متضمن تمام قضایا وگزاره هاي انسانی باشد ومعناي مرجعیت نیز قرآن بسندگی نیست بلکه تولید علم بر وفق متد، مبانی، محتوا و غایت الهی مورد تأیید قرآن است که با رعایت بایسته ها، می تواند هم سعادت دنیوي را تأمین و هم کمال معنوي را تضمین کند.
نوشتار حاضر بنا به ضرورت اندیشگی و با دغدغه کاربردي نمودن قرآن، در حد وسع ومجال مقال خویش، کوشیده است، چیستی مرجعیت قرآن را به مرجع حاکم و هادي براي نظریات در علوم انسانی و چگونگی مرجعیت را طبق الگوي خلق و تولید نظریه، از پیش فرض تا ارائه الگوي کارآمد و مؤثّر، تبیین کند و تأکید این قلم آن است که رویکرد میانی در مرجعیت قرآن و بازسازي علوم انسانی مبتنی برقرآن طبق مبانی، متد، محتوا و غایت الهی براي وجود انسان در قرآن، کاملا میسور وبلکه ضرورت امروزین جامعه اسلامی بوده و مسیر بازیابی هویت دینی و شکل گیري علوم و به دنبال آن جامعه، فرهنگ و اقتصاد وسیاست اسلامی از همین فرایند دشوار و اما اثربخش می گذرد.
روزنه:
»مرجعیت« به مفهوم محل وملجأ رجوع، هرگاه با اضافه به پسوندي به کار برده شود، بالتّبع مرجعیت همان پسوند را القاء می کند؛ »مرجعیت«، کلمه آشنا به ویژه در فقه شیعه است که نهادي بدین نام از دیرگاه، محلّ رجوع مسائل فقهی ودینی متدینان شیعی بوده است،اما سخن از مرجعیت قرآن وآن هم در علوم انسانی به دلیل مهجوریت قرآن در این حوزه، شاید مقداري با ابهام مواجه باشد، زیرا شاکله وشناسه علوم انسانی رایج، نسبتی با قرآن نداشته و بلکه به صورت علومی تابع ایده واندیشه انسان شناخته می شود.
هرچند بی هیچ ریبی، علوم وبه ویژه علوم انسانی، ویراسته و پرداخته انسان بوده وبن مایه آگاهی هاي انسانی را »علوم انسانی« نامیده اند؛ تأمل بر سر این نکته بدیهی است که به رغم محوریت انسان در فهم وکشف گزاره هاي علوم انسانی،اما نفس معرفت، خواستگاه انسانی نداشته و بلکه منشأ برتر از ادراکات انسان دارد که توسط ذهن آدمی فقط صید می شود؛ واین است که نحله هاي متفاوت در رویکرد به معرفت انسانی شکل گرفته اند که سه گانه ي مشهور: - 1 نقل گرایی که فهم انسانی را صرفا با پاي نقل، میسر می دانند - 2 عقل گرایی که محصول فکر انسانی را فقط معتبر شمرده و در اعتلاي عقل آدمی چنان اوج می گیرد که چیزي از معارف را بیرون از حیطه معرفت بشر تصور نمی کند و - 3 نحله اي هم با رویکرد میانجیگرانه به دو جبهه معرفت شناختی فوق، معارف انسانی را ترکیبی از روش انسانی بر مبانی الهیاتی می شمرد که هم ریشه در مبناي الهیاتی داشته و هم شاخه در عقل و معرفت بشري دارد.
اینک سخن از مرجعیت قرآن به عنوان تنها متن الهی اسلام درعلوم انسانی، به مفهوم رسمی سازي دخالت واشراف متن الهیات اسلامی در معارف بشري است که شناسه علوم انسانی را از حالت صرف انسانی به »انسانی – اسلامی« تغییر شکل می دهد و پیĤمد بی چراي این رخداد، شکل گیري نظام علوم انسانی با عقبه تئوریکی اسلامی است وبدینسان، از مرجعیت قرآن در علوم انسانی، باید هدف قرآنی سازي علوم انسانی مراد و حاصل شود که اینک چیستی و چگونگی مرجعیت قرآن در علوم انسانی، قلمرو نگاشته حاضر است تا معنا، ضرورت، کیفیت، حیطه و آثار جریان الهیات قرآنی درعلوم انسانی با هدف پدیدار شدن »علوم انسانی - اسلامی« معین گشته و با تحول در علوم انسانی جاري، به برآیند ارزنده پی ریزي تمدن اسلامی منجر گردد.
مفهوم شناسی:
الف - مرجعیت قرآن: نظریه مرجعیت قرآن، داراي بار مفهومی فراگیري است که از جایگاه دین در نظام علمی و به تعبیري رساتر از نسبت علم ودین، ناشی می شود. چهار فرضیه درنسبت علم ودین، می تواند مطرح باشد: الف - نسبت تعارض وآشتی ناپذیري علم ودین. ب - نسبت تمایز و تفاوت حیطه کاربردي علم ودین. ج - نسبت تلاقی و مکالمه وهماهنگی بین علم ودین. د - نسبت تأیید و پشتیبانی دین از علم - هات، - 31 :1385 که بنا به برخی ایده ها، سه نظریه در نسبت علم ودین تا کنون مطرح بوده است: .1 رابطه عموم وخصوص مطلق و یا کلّ و جزء که علم، بخشی از دین است واین دیدگاه بر بنیان تفسیر وتوقّع بی مبنا از منابع دینی پی ریزي شده است.