بخشی از مقاله

چکیده

این پژوهش با عنوان ژان پل سارتر و تعلیم و تربیت و با استفاده از منابع کتابخانه ای و به روش تحلیل محتوای کیفی به نگارش درآمده است. تربیت به عنوان یک مقوله بسیار مهم زندگی انسانی همواره متاثر از آراء اندیشمندان و فیلسوفان بوده است که برخی به طور مستقیم و برخی به صورت غیرمستقیم به آن پرداخته اند، لذا جهت استفاده آراء فیلسوفان در تعلیم و تربیت بررسی دقیق اندیشه های آن ضروری است. در این پژوهش افکار و اندیشه های ژان پل ساتر، فیلسوف فرانسوی مورد نظر است. اصول به دست آمده در بر گیرنده موارد زیر است: اصل رعایت آزادی ،اصل احترام به فردیت افراد،اصل توجیه ناپذیری ،اصل تشویق به عمل ،اصل مراقبت و محافظت بر نوع انتخاب و اعمال و  اصل هدف گذاری. مفهوم تعلیم تربیت بر اساس ارای سارتر تعلیم و تربیتی می شود که بیش تر معطوف به ازادی و مسئولیت انسانی و آگاهی انسانی است.

کلیدواژه ها: ژان پل سارتر، تعلیم و تربیت.

مقدمه

سارتر در روز 21 ژوئن 1905 در پاریس به دنیا آمد. پدرش »ژان باپتیست سارتر - 1906-1847 - « افسر نیروی دریایی فرانسه بود و مادرش »آنه ماری شوایتزر - 1969-1882 - « دخترعموی »آلبرت شوایتزر« پزشک معروف، برنده جایزه صلح نوبل است. گر چه اگزیستانسیالیسم فلسفه ای نیست که توسط ژان پل سارتر وضع شده یا با او به وجود آمده باشد، اما تاثیر عمیق و شگرفی که سارتر بر این دستگاه فلسفی به جا گذاشته نیز غیر قابل شک است. سارتر تئوریسین اگزیستانسیالیسم - هستی و نیستی - است. وی نظریات خویش را در داستانی چون - تهوع - و - راه های آزادی - و نمایشنامه هایی از قبیل - دستهای آلوده - و - شیطان و خدا - و در مقالات خود به نام - موقعیت ها - توسعه داده است. سارتر نیز مثل هایدگر رازعدم را مورد بحث قرار می دهد، ولی شهرت او بیشتر به دلیل توصیف های ادبی درخشان وی درباره ی وجودی است که ما اکنون دارا هستیم. به عقیده سارتر، خدایی نیست. بنابراین فرض نظام یا طرح آفرینش بیهوده است. این فرض که جهان مرکب از گروه های واقعی اشیاء متشابه و همانند است که در یک طبیعت شریک محال است.

هر فردی یکتا، یگانه، مطلق و کامل است. هیچ طبیعت مشترک انسانی وجود ندارد، هر چند مجموعه مشترکی از اوضاع و احوال، یا آنچه او - وضع انسانی - می نامد، همه ما را فرا گرفته است. نتیجه می شود که ارزش هایی وجود ندارند. آنچه مسلم است این است که انسان آزاد است تا خود را، گام به گام بسازد، چنانکه راه خود را از میان اوضاع و احوال پیاپی که با آنها زندگی به استقبال او می آید، می پیماید. آنچه این آزادی را تهدید می کند، بنابر نظر سارتر - بد اندیشی - است. به جای آنکه خود وحدانی خویش باشیم، با اصرار و ابرام مایلیم تا خودمان را با نمونه های پذیرفته شده اجتماعی تطبیق دهیم. در نتیجه انسان ها زندگی خود را به هدر می دهند و مجموعه هایی از نقش های قراردادی را تحمل می کنند و می کوشند تامثلاً مثل کارمندان بانک، بازیگران یا پدران باشند - کاردان، . - 1388

سارتر به هیچ روی به فیلسوفانی که مشتغل به تحلیل و تجزیه ی مسائل جزیی هستند شباهت ندارد، بلکه مانند هگل علاقه او به فلسفه از جهت نظامی تام و تمام و نظریه ی واحدی در باب کل طبیعت انسان است، و هر چند در رد روش هگل- که می خواست عالم را بر حسب ذهنی انتزاعی مصور و مجسم سازد از کیرکگارد پیروی کرده و تجارت نفسانی و درونی انسان را از وجود، پایه ی فلسفه ی خویش قرار داده است ، با این حال به واسطه ی شدت رغبت به ترکیب و تعلق خاطر به روش جدلی و همچنین از نظر اصالت عقلی بودنعمیقاً متاثر از هگل است - اولیچ، . - 1375 مساله مهم دیگر در فلسفه ی سارتر، توجیه مسأله وجود است که اساس همه اعتقادات است. سارتر معتقد است که در زبان فلسفه هر موجودی دارای یک وجود است و یک جوهر. جوهر عبارت است از یک مجموعه خصال مشخصه ی همیشگی و وجود یعنی حضور قطعی در عالم واقع. در فلسفه ی سارتر وجود که همان نمود است تنها در انسان و برای انسان آغاز و فرجام می گیرد و عدم اعتقاد به اصل علت و معلول و اصل تکامل تاریخی مبدا زایش تصوراتی شده است که با هیچیک از موازین فلسفی سازگار نیست.

سارتر به بیان مراد خود از قول به اینکه وجود سابق بر ماهیت است، به شرح زیر می نویسد: مراد ما این است که انسان اول وجود دارد و با خود مقابله می کند و در عالم چون موجی به بالا می خیزد، و پس از آن در مقام تعریف خویش بر می آید. انسان چیزی نیست جز همان که خود از خویش ساخته است و نخستین اصل، اصالت وجود است - شاتو، . - 1369 سارتر و هایدگر تفسیر تاریکی از اگزیستانسیالیسم ارائه می دهند. هر دو معتقدند که حیاتدائماً جولانگاه نوع مخصوصی از اضطراب و نگرانی ست که به طور اجتناب ناپذیر بر شعور و ادراک موجودی که می داند زود یا دیر دیگر نخواهد بود سنگینی می کند، موجودی که به واسطه ی ضرورت ادعای بودن چیزی که از او انتظار دارند که چنان باشد و عمل به آنچه که نظام اجتماعی یی که در آن زندگی می کند از او می خواهد که چنان عمل کند که متحمل محرومیت مکرر است. هر دو متفکر قبول دارند که مردن ماجرای هولناکی ست، اما به نظر هیچ یک از آنان زندگی کردن هم مزیتی قرین لذت و خوشی نیست. فلسفه ی این دو متفکر از آشناترین و نزدیک ترین مسائل هستی انسان بحث می کند و آنان نشان می دهند که فلسفه در امور انسانی وظیفه ای دارد که علم هرگز نمی تواند آن را ایفا کند. اگر طبیعت و ماهیت فلسفه چنین است هیچ کس نمی تواند مقام به حق آن را حتی در این عصر علمی انکار کند. منظره ای از فلسفه که از هایدگر تا سارتر امتداد می یابد، آن است که به نام - بی خدا - نامیده می شود، ودر آن الهامات نیچه با اندیشه ها و آراء کیرکگارد در هم می آمیزد - ابراهیم زاده، . - 1370

اگزیستانسیالیست ها و تربیت

اگزیستانسیالیست ها با بحث از خصال انسانی کوشیده اند انسانهای این زمان را نسبت به خطرهای غرق شدن در شهرهای بسیار بزرگ و فن آوری افسارگسیخته بیدار کنند. به نظر می رسد این امر بدان سبب تحقق یافته که خصایل انسانی، بیش از سایر موضوعات، استعداد درون نگری و رشد مفاهیم را دارد. صفات انسانی در یک برنامه درسی اگزیستانسیالیستی مهم به نظر می رسد، چون با جنبه های اساسی زندگی انسان مثل ارتباط میان مردم، جنبه های غم انگیز و شادی بخش زندگی، و مظاهر پوچ و معنادار سر و کار دارد. خلاصه، اگزیستانسیالیستها می خواهند نوع انسان را در مجموع مشاهده کنند منحرف شده و توفیق یافته، این جهانی و متعالی، مأیوس و امیدوار و آنان فکر می کنند که خصلتهای انسانی و هنرها این کار را بهتر از علوم انجام می-دهند. با این حال، اگزیستانسیالیستها قواعد صریحی راجع به محتوای برنامه درسی ندارند. آنها معتقدند که هرگاه شاگرد در موقعیتی خاص دست به انتخاب زد، باید عامل تصمیم گیری باشد.

اگرچه پدیدارشناسان اگزیستانسیالیست بیش از علاقه مندی که به شناخت مضمون خاص چیزهایی که باید آموخته شود، به فهم تجربه زندگی فراگیر علاقه دارند، اما بعضی از آنها به سازمان برنامه-ریزی و محتوای آن توجه کرده اند. با این حال، بیشتر تمایل دارند برنامه درسی را از منظر فراگیر ببینند تا مجموعه ای از موضوعات مطلق. از چشم انداز اگزیستانسیالیستی، برنامه درسی شامل مهارتها و موضوعاتی است که واقعیت طبیعی و اجتماعی را تبیین می کنند و مهمتر از همه شامل علوم انسانی است که مبین انتخاب انسان است. وجود موضوعاتی از قبیل تاریخ، ادبیات، زبان، ریاضی، علوم و غیره به عنوان حوزه های معرفت، مسلم انگاشته می شوند. مرحله حساس یادگیری نه در ساختار معرفت، یا سازمان برنامه درسی، بلکه در معنایی نهفته است که دانش آموزان می سازند. برنامه ای که موضوع تفسیر دانش آموز واقع می شود هم دارای عناصر شناختی و هم عناصر هنجاری است. موضوعات واقعی، توصیفی و علمیبُعد شناختی "داده های" قلمرو پدیدارشناختی را تشکیل می دهندبُعد. هنجاری یا نگرشی در برگیرنده موضوعات ارزش محور است. مطالعات انسانگرایانه مانند تاریخ، هنر، ادبیات، فلسفه،و مذهب بالاخص برای بررسی ارزشهای اخلاقی و زیبای شناختی مفیدند - نودینگز، . - 1390

هنر، که برای پرورش ذوق زیبایی شناختی طرح ریزی می شود، شامل موسیقی، نمایشنامه، رقص، نویسندگی خلاقانه، نقاشی و سینماست. طبق عقیده اگزیستانسیالیست ها، هدف تربیت زیبایی شناختی آن نیست که از سبک کار چندهنرمندِ نمونه تقلید شود، هرچند که این قبیل امور هم باید مطالعه شوند، بلکه هدف آن است که خلاقیت زیبایی شناختی مجال ظهور پیدا کند. در آموزش زیبایی شناختی، معلم باید احساس و شوق خلاقیت زیبایی شناختی را در دانش آموز بیدار و تحریک کند. اگر چه معلم نمی داند که متعلم چه چیزی خلق خواهد کرد، ولی شماری از رسانه های خلاقانه را در اختیار متعلم قرار خواهد داد تا وی برای خلق اثر هنری خود، مواد اولیه داشته باشد. متعلم مواد اولیه را برای توصیف جهان به صورتی که در وجدان خود تجربه می کند و نیز برای خلق اثر هنری که از عمق وجود شخصی اش نشأت می گیرد به کار می برد - سبحانی نژاد، . - 1394

در برنامه درسی اگزیستانسیالیستی بر ادبیات و علوم انسانی نیز تکیه می شود. ادبیات که برای گشودن دیدگان متعلم نسبت به اهمیت انتخاب انسان دخیل است، اشخاص را در رویارویی با مسائل انسانی توصیف می کند. از طریق ادبیات، نمایشنامه و فیلم، متعلم ظرفیتهای عاطفی خود را در اختیار آفریننده اثر هنری قرار می دهد. درگیرشدن نیابتی متعلم در مسائل عمیق عشق، مرگ، رنج، گناه و آزادی وسیله فوق العاده ای برای توصیف وضع و حال انسان و دستیابی به معنی در جهانی است کهظاهراً بی معنی است. تاریخ همچون ادبیات و سایر علوم انسانی، می تواند وسیله نیرومندی برای بررسی این امر باشد که افراد در گذشته چگونه با مسائل مبتلابه بشری روبه رو شده اند. از نظر اگزیستانسیالیست ها، مطالعات تاریخی نه آن قدر جنبه کشف رابطه علت و معلولی دارند و نه حکم بررسی خاستگاه و نشو و نمای تمدنهای خاص هستند. فایده تاریخ عبارت از روشنگری درباره گذشته و ارائه فرضیات متفاوتی به مردم این روزگار برای زندگی در عصر حاضر است. جورج نلر با هیجان می گوید: "بنابراین دانش آموز باید یاد بگیرد که با درس تاریخ خود با شور و هیجان و تحرک شخصی روبه رو شود، و به سبک کارگردانان نمایش، صحنه زندگی انسانی را با همه قهرمانان، نابکاران و دسیسه های آن خلاقانه کنترل کند - کاردان، . - 1388 در روش شناسی اگزیستانسیالیستی معلم تلاش می کند که متعلم را ترغیب کند تا از طریق طرح سؤالاتی درخصوص معنای زندگی به حقیقتی شخصی دست یابد و از این راه موجبات "اشتداد آگاهی" او را فراهم سازد. وظیفه معلم آن است که

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید