بخشی از مقاله
چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسی فلسفه ژان ژاک روسو و استخراج آرای تربیتی وی است. بدین منظور سعی شده با استفاده از منابع موجود و در دستر س، افکار و روش فلسفی روسو بررسی شده و با روشن ساختن مبانی فلسفی او بتوان جایگاه وی را فلسفه یونانی وغرب شناخت و همچنین مشخص کرد که آرای تربیتی این اندیشمند و به خصوص تربیت کودکان تا چه اندازه در زمان حاضر کاربرد داشته و مورد تأییدنظریات تربیتی معاصر می باشد.
نظریه ی تعلیم و تربیت روسو متناسب است با نظریه ی نیکی فطری انسان، و نباید مغایر باشد با رشد قابلیت هایی که انسان کسب می کند: برای همین باید تعلیم و تربیت منفی را به کار بست که به درمان شرارت های قلبی بشر نمی پردازد، چرا که به هیچ رو فطرتاً وجود ندارد، بلکه باید مانع تولد آن ها شود و درهای ورود را به روی آنها کاملاً بسته نگاه دارد.1 انطباق تعلیم و تربیت با ترتیب ظهور استعدادهای برتر انسانی - تخیل، عقل، حساسیت فعال - بهترین استفاده ی ممکن از آنها را مقدور می کند.
پس هنر مربی این است که منتظر زمان مناسب برای توسل جستن به این یا آن قابلیت باشد و به جای آن که شاگردش را به تعجیل در کسب دانش جدید تشویق کند، به اندازه ی کافی وقت برای کشف حوزه ی کاربردی قابلیت ها را به او بدهد: » آیا می توانم به خود جرئت دهم که در این جا بزرگ ترین، مهم ترین و مفیدترین قاعده ی تعلیم و تربیت را شرح دهم؟ این قاعده نه صرفه جویی در وقت، بلکه تلف کردن آن است».
باید اشاره کرد که این شیوه به طور کاملاً عینی، بیان کننده ی آگاهی از مرگ و میر کودکان در عصر روشنگری است: » ناگوار کردن این نخستین بخش زندگی برای تضمین خوشبختی مابقی زندگی که شاید هرگز فرا نرسد3.« به نظر روسو، رعایت ترتیب زمانی به ویژه استفاده از عقل را - که لاک می خواست پیش از موعد پرورش دهد - تا زمانی به تعویق می اندازد که تجربه ی حسی به امیل اطلاعات کافی در مورد ارتباط بین اشیاء و ارتباط اشیاء با بدن خودش را داده است. تعلیم و تربیت منفی ابتدا به حواس توسل می جوید، چرا که اولین ابزار آگاهی ما هستند: » آن چه تعلیم و تربیت مثبت می نامم، تربیت ذهن قبل از سن مقتضی و آگاه کردن کودک به وظایف انسان است. آن چه تعلیم و تربیت منفی می نامم، کامل کردن اعضاء بدن که ابزار شناخت ما هستند، قبل از دادن این شناخت است، تعلیم و تربیتی که با تمرین حس ها ما را برای عقل آماده کند.
مقدمه
تعلیم و تربیت یکی از بنیادهای زندگی اجتماعی انسان است و همواره در زندگی بشر مؤثر بوده. رابطه بین آموزش و پرورش با رشد و گسترش فرهنگ و تکامل جوامع تا بدان حد است که میتوان گفت :به هر نسبت جامعه به پایه والاتری از فرهنگ و تکامل برسد، نقش آموزش و پرورش آن نیز در پایهای برتر است. از نظر کانت، هنر تعلیم و تربیت و حکومتداری در بین تمامی ابداعات بشری از همه دشوارتر است.1 به عبارت دیگر، او بیان داشته است که بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد، و آدمی چیزی جز آنچه تربیت از او میسازد، نیست.2 بر این اساس، نظریهپردازان و متفکران بسیاری درباره تعلیم و تربیت به بحث و بررسی پرداخته و جنبه های متفاوت این پدیده را مورد مطالعه قرار دادهاند.
تعلیم بیش از هر چیز سپردن دانش به دیگران است، اما دانش زمانی سودمند است که به کارآید و آموزش آنگاه به کار آید که زمینهای برای پدید آمدن تغییر و تحوّل در نوآموز گردد، چنان که او را در انجام کارها توانا سازد و بر دایره امکاناتش بیفزاید؛ یعنی زمینهای گردد برای تربیت که همانا به کار آمدن توانایی هاست. ولی با آنکه آموزش میتواند و باید زمینهای برای پرورش و تربیت باشد، خود هیچیک از آنها نیست؛ زیرا چه بسا ممکن است که به هیچ دگرگونی نینجامد.
اینکه آموزش و پرورش زمینه تحوّل بشود یا نه، بستگی به هدف و روشی دارد که در پیش میگیریم. دنیای کنونی شاهد این است که بشر از مهمترین امکانات آموزشی برخوردار است، به گونهای که به راحتی توانسته است طبیعت را مهار کند و آن را تحت تسلّط خود درآورد. اما نکته حایز اهمیت اینجاست که مشکل بشریت نه تنها حل نشده، بلکه در برخی موارد، این مشکل دو چندان شده و اینجاست که مسئله تربیت و موانع تحقق تربیت حقیقی باید به دقت مطالعه و بررسی شوند.
روش پژوهش
این پژوهش از نوع تحقیقات کیفی است و به شیوه تحلیل اسنادی صورت گرفته است .اسناد و مطالب جمع آوری شده از طریق تحقیق کتابخانهای و جستجو در محیط های وب، مورد مطالعه و تحلیل قرارگرفتهاند .پس از یادداشت برداری به تجزیه و تحلیل، ارزیابی و سازماندهی مطالب در چارچوب یک مدل مفهومی و در راستای هدف تحقیق پرداخته شده است.
زندگی نامه ژان ژاک روسو:
» ژان ژاک روسو« فیلسوف و نویسنده بزرگ فرانسوی در 28 ژوئن 1712 در شهر »ژنو« سویس متولد شد و در شب دوم ژوئیه 1787 در قصر »آرمی نوویل« در حوالی پاریس در گذشت.»ژان ژاک« اندکی پس از تولد مادر خود را از دست داد و اقوامش از او پرستاری کردند. پدرش ساعت ساز بود و تا ده سالگی از او مواظبت می کرد و کتاب های زیادی را برای مطالعه در اختیار وی می گذاشت تا قوای عقلی و فکری او پرورش یابد. »روسو« علاقه زیادی به کتاب »زندگی مردان بزرگ« اثر »پلوتارک« داشت. پس از چندی پدر روسو در اثر زد و خورد با یک شخص ناشناس از »ژنو« گریخت و پسرش »ژان ژاک10 « ساله را به برادر خود که مردی عیاش بود سپرد.
این عمو تربیت برادرزاده را به کشیشی موسوم به »لامبرسیه« در قریه »بسی« محول کرد و »ژان ژاک« در آن قریه بود که با طبیعت مأنوس گردید و خصایص روحی او یعنی عشق به طبیعت و درخت و سبزه و صحرا تجلی کرد. پس از تحصیلات ابتدایی و بازگشت به »ژنو« ، شاگرد یک عریضه نویس دادگستری شد. در آوریل 1725 پس از چند هفته منشی گری شاگرد یک گراورساز شد و سه سال نزد او کار کرد اما چون استادش او راکتک می زد، در 14 مارس 1728 از »ژنو« فرار کرد.
وی چندی در »ساوآ« به ولگردی روزگار گذرانید و در آنجا با خانم »وارنس«که خود زندگانی پرشور و نامرتبی داشت آشنا شد و اجباراً ترک مذهب آبا و اجدادی خود - کالوینیسم - را نمود و به آیین کاتولیک در آمد. پس از سرگذشت های متعدد به »انسی« مراجعت کرد و بعد در چند جا نوکر شد و از خانه ی ارباب اولش یک روبان دزدید و خدمتکار را متهم کرد و از آنجا بیرونش کردند؛ سپس ارباب دیگری یافت که قدرش را بهتر می دانست ولی او با زندگی ماجراجویی خوشتر بود، لذا با ماجراجویی به نام »باکل« شریک شد و راه بیابان در پیش گرفتند و شهر به شهر می گشتند و معرکه می گرفتند تا بالأخره پس از مسافرت های متعدد در سال 1738 به سن 36 سالگی در »شارمت« با مادام »وارنس« مستقر گردید و با جدیت و پشتکار قابل ستایشی به تکمیل اطلاعات و تحصیل در رشته های مختلف و مطالعه ی دقیق مؤلفین و فلاسفه و منتقدین پرداخت.