بخشی از مقاله

توحید در نظر حجت الاسلام قرائتی

نياز به دين
بحث اصول عقايد را با طرح سوالي شروع مي كنيم :
آيا انسان به دين نياز دارد؟
قبل از پاسخ اين سوال ، لازم است ابتدا نيازهاي انسان را ذكر كنيم .
هر انساني سه نوع نياز دارد:1


نياز شخصي 2 نياز اجتماعي 3 نياز عالي نياز شخصي ، مثل نياز به غذا، پوشاك ، مسكن ، همسر.
نياز اجتماعي ، اموري است كه انسان چون در جامعه زندگي مي كند به آنها نياز دارد. مانند قانون ، مقرّرات و رهبر.


نياز عالي ، نياز انسان به شناخت و معرفت است ، كه بشر سوالات متعدّدي درباره خود و هستي دارد و مي خواهد خيلي چيزها را بشناسد و بداند و درباره آنها اطلاعاتي داشته باشد. مثلا شناخت هستي و مبدأ آن ، شناخت هدف هستي و مقصد و پايان آن ، شناخت راه زندگي و شناخت حقّ و باطل ، از جمله نيازها وخواسته هاي هر انساني است .
اكنون بار ديگر سوال قبلي را تكرار مي كنيم : انسان چه نيازي به دين دارد؟ پاسخ : در ميان انواع نيازهاي انسان ، دين ، پاسخگوي نيازهاي عالي اوست . انسان ها براي پاسخگويي به نيازهاي عالي خود به دين نيازمندند، و دين به سوالات فوق پاسخ مي دهد.


دين توضيح مي دهد كه سرچشمه هستي كجاست ، آفريدگار هستي كيست ، هدف هستي چيست ، معيار شناخت حقيقت كدام است و مسئوليّت ما در اين مجموعه چيست .
كدام راه ؟


ما انسان ها، براي سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نيازمنديم و از سه طريق مي توانيم برنامه مورد نياز خود را به دست آوريم . به عبارت ديگر سه راه پيش روي ماست :1
طبق ميل و سليقه خود عمل كنيم .2


طبق خواسته هاي مردم برنامه خود را تنظيم كنيم .3
خود را تسليم خدا نماييم و راه خود را فقط از او بگيريم .


راه خود راه خود ساخته ، هرگز راه مطمئنّي نيست ، زيرا معلومات ، اطلاعات و دانش انسان بسيار محدود است . او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خويش است . وجود پشيماني هاي بسيار در زندگي ما دليلي است بر اشتباه بودن راهي كه رفته ايم و چه بسيار از تصوّرات ، برداشت ها و قضاوت هاي ما، كه بعدا معلوم مي شود اشتباه بوده است .
مضافا، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سويي به سويي مي برد وخواسته هاي جديدي را مطرح مي كند، با اين وضع آيا صلاح است باز هم در انتخاب راهي كه به سعادت يا شقاوت هميشگي انسان مربوط مي شود، طبق فكر ناقص وعلم محدود خود عمل كند!؟
راه مردم


راه دوّم نيز در نامطمئن بودن ، دست كمي از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو و محدوديّت كه در دانش و انديشه من بود در نظريه ديگران نيز هست .
همان گونه كه من در دام هواها و هوس هاي خويش گرفتارم ، ديگران نيز همين گرفتاري را داشته و دارند و همان طور كه من بارها پشيمان شده و مي شوم ، ديگران نيز همين پشيماني را داشته و خواهند داشت .

از همه اينها گذشته ، هيچ دليلي وجود ندارد كه من از سليقه خود صرف نظر كنم و دنبال سليقه هاي گوناگون ديگران باشم . آزادي خود را رها كرده ، اسير كساني شوم كه نه حقيقت مرا مي شناسند، نه سعادت ابدي مرا مي دانند و نه معلوم است كه خير خواهم باشند.


راه دين يا راه برتر راه دين ، راهي است كه آفريدگار براي ما قرار داده و بديهي است كه سازنده هر كالايي به مشخّصات و نيازهاي آن از ديگران آگاه تر است و بهتر از هر كسي مي تواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و يا حفظ و نگهداري آن را مشخّص نموده ، اعلام كند.


آيا وجود انسان ، از يك كالاي ساخته دست بشر كمتر ويا ساده تر است !؟ راه ما و مقرّرات و قوانين زندگي ما را نيز بايد سازنده وخالق ما يعني خداي بزرگ بيان كند، زيرا او از هر كس نسبت به بندگان خود آگاه تر و مهربان تر است .


انتخاب راه دين ، سفارش عقل است علاوه بر مطالب فوق ، انتخاب راه دين ، امري كاملا عقلاني ومنطقي است ; زيرا انسان عاقل هميشه احتمال خطر را خصوصا اگر مهم باشد، جدّي مي گيرد. در جمعي كه به مسافرت مي روند، آن كسي بر مبناي عقل و خرد گام برمي دارد كه هنگام سفر و احتمال خطر، چيزهايي با خود برمي دارد، طنابي براي بكسل كردن ، زنجير چرخي براي يخبندان ، جك و زاپاسي براي پنچري ، چراغ قوّه اي براي تاريكي و چوب و چماقي براي حمله دزدي مسلح .


انسان عاقل همواره به پيش آمدهاي احتمالي سفر فكر مي كند و اين وسايل را همراه خود مي برد، در مقابل ، افرادي كه از عقل خود بهره اي نمي گيرند، سفر را آغاز كرده ، هيچ يك از وسايل مورد نياز را برنمي دارند. در طول سفر چنانچه مشكلي پيش نيايد و خطري اتّفاق نيفتد. كساني كه اين گونه امكانات را همراه خود برداشته اند ضرري نكرده اند; بلكه در طول سفر از احساس آرامش و اطمينان برخوردار بوده اند، امّا اگر نيازي به اين وسايل پيش آمد، كساني كه همراه خود هيچ وسيله اي ندارند چه كنند؟ مانند


همين ماجرا براي كساني كه در اين دنيا، دين را برگزيده ، دستورهاي آن را اجرا مي كنند با كساني كه دين را رها نموده و به آداب و اعمال ديني پايبند نيستند، اتّفاق مي افتد.
انسان عاقل ، بر اثر گفتار انبيا و بندگان صالح و صادق ، راه پر مخاطره اي را پيش روي خود مي بيند، آنان به او گفته اند: روزي فرا مي رسد كه بايد پاسخگوي اعمال خود باشد، پاداش كارهاي نيكش را مي بيند و به خاطر كارهاي زشت و ناپسندش مجازات مي شود. پيامبران الهي او را از ارتكاب گناهان باز داشته و انجام اعمال نيك را به او سفارش كرده اند.
به او گفته اند: سالي يك ماه رمضان ، روزه بگيرد. به جاي آنكه شراب بنوشد از خود انگور استفاده كند و روزي چند دقيقه در برابر خالق خويش نماز گزارد و به جاي بي حرمتي به ناموس ديگران ، ازدواج كند و عفّت خود را حفظ نمايد.


حال اگر اين وعده و وعيدها راست نبود و قيامتي به وجود نيامد و سوال و جواب و پاداش و مجازاتي در كار نبود، كسي كه در دنيا ديندار بوده ، مقرّرات و دستورات دين را مراعات نموده ، هيچ ضرري نكرده است . بلكه حداكثر به اندازه اي كه فرد بي دين ، اوقات خود را صرف كارهاي بي ارزش نموده است ، فرد ديندار نماز خوانده ، يادستوري ديني را انجام داده است ، امّا اگر قيامتي در بين بود، كه به هزار و يك دليل هست آن وقت افراد بي دين ، و غير مذهبي و لاابالي چه خواهند كرد؟! بنابراين مذهبي ها به هر حال برنده اند و افراد لاابالي و غيرمذهبي ، در معرض خطر و ضرر قرار دارند.


البتّه روشن است كه انجام اعمال ديني و پايبند بودن به آداب آن ، صبر و استقامت مي خواهد، فرد ديندار براي انجام تكاليف ديني خود بايد متلك هاي افراد لاابالي را تحمّل كند، بويژه افرادي كه در ميان خانواده ها و دوستان غير مذهبي به سر مي برند بايد تحمّل بيشتري داشته باشند.


قرآن كريم مي فرمايد: روش مجرمان و خلافكاران ، اين است كه به مومنان مي خندند. و هرگاه از كنار دينداران مي گذرند (آنها را مورد تمسخر قرار داده و) به يكديگر چشمك مي زنند. و زماني كه به نزد حزب و باند و گروهشان برمي گردند، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مومنان صفحه مي گذارند.) و هنگامي كه آنها را مي بينند مي گويند: اينها گمراهند. (1) قرآن در اين آيات به چهار نوع برخورد زشت خلافكاران ، اشاره مي كند: خنديدن ، غمزه كردن ، فكاهي گفتن و نسبت گمراهي دادن . آنگاه در ادامه مي فرمايد: در روز قيامت نيز مومنان به آنان خواهند خنديد! آري ، در روز قيامت آشكار مي شود كه زيانكار واقعي چه كسي است !


انتخاب راه دين ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناي آن است . هر نوع احساسي در انسان كه در پديد آمدن آن ، استاد و مربّي و تمرين نقش نداشته ، و امري دائمي و هميشگي ، در همه مردم ، همه مكان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زماني به غريزه تعبير مي شود. البتّه معمولا غريزه به آن سري از احساسات و تمايلات گفته مي شود كه در حيوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگي و تشنگي . آري ، نشانه فطري بودن يك موضوع همان عموميّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطري است ، يعني احساسي است كه بدون معلّم و مربّي و تلقين ، در آفرينش او نهفته شده و عموميّت دارد، يعني در هر زمان و مكان و در هر رژيم و نظامي ، اين علاقه را در مادران خواهيد يافت .


البتّه ممكن است عواملي سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زيرا گاهي يكي از احساسات دروني بر ديگري پيروز مي شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشي و سلامتي ، ولي اين علاقه ها در همه افراد يكسان نيست ، بعضي مال را فداي جان و بعضي جان را فداي مال مي كنند. همان گونه كه در ميان اعراب جاهلي ، علاقه به آبرو و خيال اينكه داشتن دختر ننگ است ، سبب مي شد كه پدر از علاقه به فرزند دست كشيده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور كند.


بنابراين ، معناي فطري بودن ، آن نيست كه انسان در عمل نيز دائما دنبال آن برود زيرا چه بسا فطرتي روي مساله فطري ديگر را بپوشاند.
يكي از آثار مساله فطرت ، احساس افتخار است . كسي كه روي مرز فطرت گام بر مي دارد در خود احساس آرامش مي كند، مادري كه فرزند خود را در آغوش گيرد، احساس غرور مي كند و حتّي به مادري كه به فرزند خود بي مهري كرده انتقاد مي كند، آري ، آن افتخار و اين انتقاد همه از آثار فطرت است .
دين فطري يعني چه ؟


هنگامي كه مي گوييم دين فطري است ، يعني مايه ها و ريشه هاي دين در نهاد هر بشري نهفته است . اصول و فروع دين ، اخلاق و معارف و مباني دين با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است . انسان ها در هر سن و سالي كه باشند و در هر زمان و مكاني كه زندگي كنند، مي خواهند بدانند سرچشمه هستي كجاست ؟ اين ، همان ريشه توحيد است .
انسان مي خواهد كسي او را راهنمايي كند، حقّ و باطل را براي او بگويد، او در درون احساس مي كند به راهنما نياز دارد، و اين ريشه نبوّت و امامت است.
پاداش دادن و كيفر كردن ، همچنين انتظار پاداش و كيفر در برابر خوبي ها و بدي ها در درون هر انساني وجود دارد. اگر شما گلي به كودكي داديد، لبخند مي زند و اگر او را اذيّت كرديد، اخم مي كند و مي گريد. آن لبخند و اين اخم ، پاداش وكيفر عمل شماست واين عكس العمل فطري ، ريشه اعتقاد به معاد است.
تشكّر از وليّ نعمت و اظهار خضوع در مقابل كسي كه به انسان خدمتي كرده ، ريشه عبادات و نماز است .


توجّه به محرومان و مستمندان و علاقه به رفع مشكلات همنوعان ، ريشه خمس و زكات و انفاق است .
توجّه به نجات يك انسان گرفتار و كسي كه در خطر است و علاقه به سعادت ديگران ريشه امر به معروف و نهي از منكر است .
البتّه نحوه انجام عبادات و اينكه مثلا نماز را چگونه و چند ركعت بخوانيم و با چه زبان و شيوه اي انجام دهيم ، تعبّدي است و بايد ببينيم راهنمايان و رهبران ديني چه شيوه اي را براي ما بيان كرده اند.


فطرت در قرآن
كلمه فطرت يك بار در قرآن آمده ، ولي آيات متعدّد در مورد امور فطري است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم :1
آياتي مثل آيه (اشتروا الضلالة بالهدي ) (2) ، آنان هدايت را دادند و گمراهي را خريدند. كه معلوم مي شود انسان هدايتي فطري داشته ولي آن را با گمراهي معاوضه كرده است .2
آياتي مانند آيه (نسوا اللّه ) (3) ، خدا را فراموش كردند. كه بيانگر اين مطلب است كه اعتقاد به خدا وجود داشته ولي آنها فراموش كرده اند.3
آياتي كه از بازگشت به خويشتن سخن مي گويد. (يا ايها الّذين آمنوا عليكم انفسكم ) (4) و (أتاّمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسكم ) (5) 4
آياتي كه ندامت و پشيماني انسان را بيان مي كند. (يا ويلتي ليتني لم أتّخذ فلانا خليلا) (6) 5


آيات ذكر و تذكّر، كه در مورد ياد و يادآوري است . (و ذكّرهم بايام اللّه ) (7) و (وذكّر فانّ الذكري تنفع المومنين ) (8) 6
سوالاتي كه قرآن از انسان مي كند. از طرح اين سوالات معلوم مي شود كه انسان در درون خود مطالبي را مي فهمد و مي شناسد. (هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انّما يتذكّر اولوا الالباب ) (9) 7


آياتي كه مي گويد: كجا مي رويد؟ (انّي توفكون ) (10) اين آيات بيانگر اين است كه انسان همانند ظرف خالي نيست كه از بيرون پر شود، بلكه داراي اندوخته ها و ذخاير دروني است .8
آياتي كه مي گويد: انسان بر نفس خودش آگاه است . (بل الانسان علي نفسه بصيرة) (11) 9
آيات عهد و پيمان و ميثاق انسان با خدا. (ألم أعهد اليكم يا بني آدم ) (12) سوال : اگر اعتقاد به خدا فطري است ، چرا عدّه اي به دين و خدا معتقد نيستند؟ پاسخ : دين فطري است ، لكن ممكن است برخي در شناخت سرچشمه هستي اشتباه كنند، مانند نوزادي كه در جستجوي شير و در صدد يافتن سينه مادر براي مكيدن است ، ولي به جاي آن پستانك مي مكد.


علاوه بر آنكه امور فطري گاه ممكن است تحت الشّعاع امور ديگر واقع شود.
فطرت ، گاهي كاملا آشكار و گاهي غبار آلود است . در اينجا مناسب است از چيزهايي كه مانع درخشش فطرت است و چون تكّه اي ابر و يا توده اي غبار روي امور فطري را مي پوشاند نام ببريم .1
تقليد كوركورانه از ديگران .2


رفاه گرايي و غوطه ور شدن در مادّيات .3
تاثيرپذيري از محيط. حضرت موسي (ع) به اتّفاق قوم خود كه خداپرست بودند، وارد منطقه اي شد كه مردم آن بت مي پرستيدند، همين كه نگاه قوم موسي به آنها و بت هايشان افتاد، به حضرت گفتند: براي ما نيز خدايي از بت قرار ده ، (اجعل لنا الها كما لهم آلهة) (13) 4


رفيق بد. چه بسا فردي خودش ، خوب و بد را مي فهمد و مي داند، امّا رفيق بد، او را منحرف مي سازد. قرآن مي فرمايد: انسان گمراه در روز قيامت مي گويد: (يا ويلتي ليتني لم أتّخذ فلانا خليلا . لقد اضلّني عن الذّكر) (14) اي كاش فلاني را دوست نگرفته بودم ، او مرا از ياد خدا غافل و منحرف ساخت .5
تبليغات سوء. ممكن است با تبليغات مسموم ، كارهاي پسنديده ، ناپسند و امور ناپسند، پسنديده جلوه داده شود. مانند تبليغات فرعون مبني بر خدايي خويش ، (أنا ربّكم الاعلي ) (15) كه مورد پذيرش قوم او قرار گرفت .6


تهديد و ايجاد ترس و دلهره از سوي مخالفان دين .7
خود باختگي در برابر افكار و عقايد ديگر مكاتب .8
پيروي از هنرمندان منحرف . هنگامي كه حضرت موسي (ع) براي مناجات و دريافت وحي به كوه طور عزيمت فرمود، سامري كه يك هنرمند بود از اين فرصت استفاده كرد و با ساخت گوساله اي ، مردم را گوساله پرست نمود. (فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار) (16) 9
اكثريّت گرايي . گاهي انسان خود مي داند مطلبي باطل و نارواست ، امّا به خاطر اينكه اكثريّت آن را مي پسندند، بر اساس ((خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو)) از جامعه پيروي و تبعيّت مي كند.10


وسوسه هاي شيطاني .11
تمسخر شنيدن . گاهي انسان به خاطر احتراز از تمسخر ديگران ، از بيان دريافت هاي صحيح خود دست بر مي دارد.12
هوا و هوس . تمايلات نفساني و پيروي از غرائز، از بروز امور فطري جلوگيري مي كند.

عوامل شكوفايي فطرت
در مقابل عواملي كه فطرت آدمي را تحت الشّعاع قرار مي دهند، عواملي هستند كه فطرت را شكوفا كرده ، آن را جلا بخشيده ، و درخشنده مي سازند. اكنون به بيان برخي از آنها مي پردازيم .1
احساس خطر. بسياري از انسان ها تا هنگامي كه به رفيق و پول و زور، يا پست و پارتي وابسته اند، به فطرت و امور فطري از جمله خدا توجّهي ندارند، امّا همين كه دستشان از ابزار و وسايل ظاهري قطع شد و يا از كمك آنها نااميد شده و احساس خطر نمودند، به فطرت خود باز مي گردند.2
مشكلات . درگيري با گرفتاري ها، انسان را متوجّه امور فطري مي كند.3
ياد نعمت هاي الهي . توجّه و تدبّر و تفكّر در نعمت هاي الهي ، فطرت را شكوفا مي كند.

امتيازات دين
اكنون كه نياز به دين روشن شد، مناسب است به طور خلاصه ، امتيازات دين را ذكر كنيم :1
دين قداست دارد. زيرا دين ، قانون خداست و قانون خدا مقدّس است .2
دين با فطرت همراه و هماهنگ است . چنانكه توضيح داديم .3
دين با عقل سازگار است . چنانكه توضيح داديم .


4 دين جامعيّت دارد. دين براي تمامي مسايل زندگي انسان ، برنامه و دستور دارد.
از قبل از ولادت تا پس از مرگ ، وظايف ، مسئوليّت ها و كارهايي را كه بايد انجام و يا ترك شود، همه را متذكّر گرديده است .
صدها آيه قرآن و هزاران حديث از پيشوايان ، تكاليف و وظايف ما را در رابطه با خدا، جامعه ، خانواده ، دوستان و همسايگان و حتّي حيوانات و محيط زيست روشن و مشخّص نموده است . همچون آداب انتخاب همسر، مراسم عقد و ازدواج ، دوران بارداري ، تغذيه مادر، زايمان ، نامگذاري ، عقيقه ، لباس و تغذيه كودك ، خواب و گريه كودك ، مسئوليّت پدر و مادر، صميميّت با كودك ، آموزش و تريبت كودك ، و دوران جواني ، پيري ، بيماري و مرگ .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید