بخشی از مقاله

اثرات وعوامل مؤثر بر طلاق در خانواده ها


مقدمه
وقتي كه جغد طلاق بر آستانه ي خانه اي نشست و غبار غربت و تنهايي فضاي غمگين آشيانه اي را در خود گرفت، جوجه هاي بي پناه و سرگردان در جستجوي پدر و مادر خويش پرپر مي زنند. گاه در دامن مادر مي آويزند تا لانه را رها نكند و گاه پدر را صدا مي زنند تا براي هميشه تركشان نگويد، زيرا آنان هنوز در آستانه ي پروازند، هنوز دهان گرسنگي خود را براي غذاي محبّت والدين گشوده اند، هنوز گرماي تن مادر را مي طلبند تا بال و پر بگشايند و در آسمان پاك و صاف

خوشبختي اوج گيرند و زمزمة صدايشان دشت سرسبز زندگيشان را پراكند، ولي اكنون اين جغد طلاق است كه بر سرشان فرود آمده و كابوس غربت و اندوه بر چشمان منتظرشان نشسته است. اينك پدر يا مادر كداميك پرواز را تا انتها به آنان خواهند آموخت؟ كداميك بال نوازش بر سر اين جوجگان بي پناه خواهد گسترد؟ كداميك فروغ محبّت را به لانه ي تاريك هدايت خواهد كرد؟ و اينها پرسشهايي است كه كودك در جستجوي پاسخ آنان است.


او قانون نمي داند، او تنها مي خواهد به يك اندازه با هر دوتاي پدر و مادر باشد و از رنج بي پدري يا بي مادري به يك ميزان افسرده و نگران است.
فراموش نكنيم كه طلاق يك فاجعه است امّا اگر تنها راه حل موجود باشد وظيفه داريم اثرات مخرب آنرا به حداقل برسانيم. كودكان قربانيان بلافصل طلاق والدين خويشند. اگر نتوانستيم فضاي مطلوب و شادي بخش خانوادگي را برايشان فراهم كنيم دست كم بايد بياموزيم كه چگونه آنها را از صدمات ناشي از طلاق تا حد امكان در امان داريم.


طلاق يكي از غامض ترين پديده هاي اجتماعي عصر ما را از ديدگاه كساني كه بيش از همه آنها لطمه مي بينند بررسي مي كند. پديدة طلاق (راه حل) رايج و قانوني، عدم سازش زن و شوهر، فروريختن ساختمان خانواده، قطع پيوند زناشويي و اختلاف ارتباط پدرو مادر با فرزند، توجه اصلي به پيامدهاي طلاق و اثرات روحي، عاطفي، اجتماعي و اقتصادي آن بر فرزند است و در كنار آن به علل و موجبات طلاق اشاره ي كوتاهي كرده، سابقه ي طلاق به 20 قرن مي رسد. مذاهب عمده همانگونه كه در زمينه ي ازدواج و روابط زن و مرد رهنمودها و معيارهايي مقرّر كرده اند به امكان قطع اين رابطه و نحوه ي آن نيز پرداخته اند امّا فقط در چند دهه ي اخير است كه طلاق به عنوان يك مسأله ي جدي اجتماع مطرح است.


من با طرح اين مسأله و تحقيق در اين مورد و با بيان اينكه طلاق بلاي خانمان سوز است در صدد بررسي علل و عوامل اصلي اين پديده ي شوم برآمدم تا خوانندگان اين تحقيق اين مسأله را جدّي تر گرفته و راهكارهاي آنرا براي زندگي خود در نظر گيرند تا بتوانند خود را از دام اين بلا برهانند.

بيان مسئله: طلاق
طلاق در لغت به معني گشودن گره و رها كردن است. در فقه اسلامي در تعريف طلاق گفته اند: طلاق عبارتست از زائل كردن قيد ازدواج با لفظ مخصوص. (صفائي، امامي، 1372، ص 259).


در حقوق امروز ايران طلاق ممكن است به حكم دادگاه يا بدون آن واقع شود و در تعريف آن مي توان گفت: طلاق عبارتست از انحلال نكاح دائم با شرايط و تشريفات خاص از جانب مرد يا نماينده ي قانوني او. بنابراين طلاق ويژه ي نكاح دائم است و انحلال نكاح منقطع از طريق بذل يا انقضاءِ مدت صورت مي گيرد. ماده ي 1139 قانون مدني در اين باره مي گويد: «طلاق مخصوص عقد دائم است وزن منقطعه با انقضاء مدّت يا بذل آن از طرف شوهر از زوجيت خارج مي شود. (همانجا، صص 259-260)


طلاق يكي از آسيب هاي اجتماعي است كه در چند دهه ي اخير در اكثر كشورهاي جهان رشد روزافزوني داشته است. در ايران نيز طبق آخرين آمار مربوط به سازمان ثبت احوال كشور، كل موارد ثبت شده ي طلاق در مناطق شهري و روستايي ايران در سال 1371 معادل 33983 مورد بوده است كه اين شاخص با حدود 80% افزايش در سال 1380 به 61013 مورد رسيده است. عمق مسأله زماني آشكار مي شود كه نتايج پژوهشهاي متعدّد داخلي و خارجي در زمينة تأثيرات عميق روانشناختي، اجتماعي، اقتصادي و حتّي قانوني طلاق بر روي همه ي كساني كه به نحوي در آن درگير هستند، در نظر گرفته شود.


با اين وجود، در جريان زندگي يك زوج، گاه شرايطي پيش مي آيد كه طلاق، اين «مكروه ترين حلال خداوند» اجتناب ناپذير مي گردد. در چنين شرايطي همچون هر موقعيت استرس آور ديگري در زندگي، لازم است به مقابله با آن پرداخت و در جهت به حداقل رساندن آسيبها و عوارض ناشي از آن تلاش كرد. در اين ميان كودكان و نوجواناني كه ناخواسته در معرض اين پديده قرار گرفته و ناچار به سازگارشدن و انطباق با چالشها و تغييرات ناشي از آن مي گردند، به لحاظ آسيب پذيري بيشتر، نياز ويژه اي به توجّه و مراقبت و اقدامهاي خاص دارند. (قديري، 1382، ص1)


چنانچه عملي در زندگي از جانب مرد ديده شود كه ادامه ي زندگي زن با او صلاح نباشد يا موجبي در زن باشد كه براي مرد ادامه ي زندگي سخت و مشكل باشد، اگر رفع آن علّت ممكن نباشد و مورد و زمينه براي طلاق مهيا باشد، طلاق امري شرعي و بي مانع است. در اين مورد زن و شوهر و خانواده ي طرفين از تشديد مسأله بايد بپرهيزند و از هرگونه سخن ناروايي نسبت به مرد يا زن يا خانواده ي هر يك از آن دو نفر خودداري كنند.


اختلاف مرد با همسرش اگر علّتي شرعي داشته باشد موجب اين نگردد كه ديگران يا خود آن دو نفر دچار گناهان زبان از قبيل: غيبت، تهمت و تحقير و سرزنش و استهزاء گردند، كه اين گونه گناهان باعث ازدياد شعله ي كينه ي زن و مرد و خانواده هاي آنان نسبت به يكديگر و باعث عذاب انسان در روز قيامت است.
متأسّفانه با پيش آمدن زمينه ي طلاق، درِ غيبت و تهمت و كينه توزي در خانواده ها باز مي شود و تعداد زيادي از افراد خانواده دچار اين گناهان سنگين و شقاوت بار مي گردند.


زن يك وقت زن زندگي نيست و تحمّل او براي مرد بسيار مشكل، يا مرد مردي است كه در ضمن عقد شرايطي را با زن امضاء كرده كه در صورت عملي نشدن آن شرايط زن حق طلاق داشته باشد و يا بالعكس. در اين وقت فقط بايد با آرامي و آرامش و بدون آلوده شدن به معصيت، طلاق صورت بگيرد، نه اينكه منجر به جار و جنجال و دعوا و كشيده شدن پاي دو خانواده به معركه و تحقّق همه گونه معصيت حق و آبروريزي براي دو خانوادة آبرودار شود. (انصاريان، 1375، صص 533-534).
طلاق مي تواند چنان تجربه ي دردناكي باشد كه بسياري از والدين پاسخگويي به نيازهاي كودكان خود را درست در زماني كه خودشان به حمايت هيجاني و

توجّه بيشتري نياز دارند، دشوار مي يابند. براي كمك به بچّه هايتان در سازگاري با طلاق، بايد ياد بگيريد كه احساسات خودتان و شرايط جديد را اداره كنيد.
طلاق يك رويداد منحصر به فرد نيست، بلكه فرايندي است كه در جنبه هاي مختلف آن در طول زمان آشكار مي گردد و اين مستلزم يك رشته تغييرات و سازمان يابيهاي مجدّد خانواده مي باشد كه ممكن است چند سال طول بكشد. با رويدادها و هيجانهايي كه به همراه اين تغييرات پديد مي آيند، نمي توان يك شبه برخورد كرد. سازگاري يافتن براي هر يك از اعضاء خانواده مستلزم زمان است.


جدايي و طلاق مي تواند طيف وسيعي از عواطف و هيجانهاي مختلف را برانگيزد. شما ممكن است احساسات خشم، انزوا، اضطراب، سرخوشي، افسردگي، گناه، از دست دادن كنترل، ترس، بي كفايتي و ناامني را تجربه كنيد. ممكن است به توانايي خود در برخورد با نيازهاي فرزندانتان ترديد نماييد، زيرا همزمان با فشار نيازهاي خودتان هم مواجه هستيد، گاهي اوقات والدين ممكن است احساس كنند كه در مورد بچّه هايشان كوتاهي كرده و در ارزشمندي و كفايت خود شك كنند. بايد دانست كه اين هيجانها و دشواريها، بخش طبيعي عبور از جريان جدايي و طلاق محسوب مي شوند. (قديري، 1382، صص 17-18).


تمام و احتمالاً بسياري از طلاق گرفتن ها راحت و آسان نيست. تعداد اندكي از طلاق ها به رشد متقابل تمام افراد درگير مي انجامد. طلاقي كه به طور دوجانبه انتخاب شود و همزمان با رشد زندگي دو طرف به وقوع بپيوندد و به دلايل يكسان به آزادي بيشتر جهت رشد تمام افراد بيانجامد «طلاق بر حق» است. كار

باليني ام نشان داده كه «طلاق برحق» بي نهايت نادر است. «طلاق به ناحق» زماني كه يك يا هر دو طرف احساس درماندگي مي كنند، يعني وقتي كه به طور دوجانبه رشدي صورت نمي گيرد، هنگامي كه خشم و سرزنش، احساس بي عدالتي و كمبود احترام به خود گريبان گير هر دو عضو شده است، به نظر مي رسد طلاق «به ناحق» براي يكي از والدين يا هر دو رخ مي دهد، در حاليكه «طلاق بر حق» به طور دوجانبه انتخاب مي شود، تصميمي كه طي زمان و به دليل واضح و اظهار شده در چهارچوب كل نهاد خانواده تكامل يافته است. (گنجي زاده، 1379، صص 627-628).



اثرات و عوارض طلاق:
با اينكه طلاق به حكم ضرورت براي اجتناب از مخاطراتي پذيرفته شده است، مع هذا چون از عوامل گسيختگي و پاشيدگي كانون خانواده است، به ناچار عواقب اجتماعي آنرا بايد انتظار داشت، زيرا طلاق در نظر جرم شناسان در واقع از عوامل جرم زا محسوب مي شود، ميزان طلاق را در يك جامعه مي توان به مثابة معيار عدم ثبات و تزلزل اجتماعي تلقي كرد، از نظر جرم شناسان نتايج وخيم طلاق را بايد به اين شرح بررسي نمود:
1- اثر طلاق در مردان و زنان كه فاقد فرزند هستند.
2- اثر طلاق در فرزندان.
3- زيانهاي اجتماعي طلاق
در مردان اثرات طلاق اين است كه آنان را افرادي غيرمتعهّد بار مي آورد. آمار جنايي نشان مي دهد كه تعداد اين افراد غيرمتعهّد در ميان زندانيان قابل ملاحظه است.
اثر طلاق در زنان بخصوص آنهايي كه پناهگاهي ندارند و فاقد استقلال اقتصادي هستند، سخت خطرناك است، زنان مطلقه خيلي دير به خانه ي بخت دوم پاي مي گذارند واي بسا كه اين اميد هرگز جامه ي عمل نپوشد و احتمالاً راه را براي انحراف و سقوط آنان بگشايد.
اثر طلاق در فرزندان متعلّق به كانون از هم پاشيده بسيار شديد است و عقده هايي غيرقابل تحمّل و توأم با نفرت در آنان بوجود مي آورد كه شديدتر از وضع يتيمي است.
يكي از بزرگترين اثرات منفي طلاق اين است كه چون بچّه ها اكثراً بعد از طلاق با مادران خود زندگي مي كنند، به دليل ناآگاهي و بي تجربگي از روشهاي بسيار غلطي استفاده مي كنند. به اين معني كه پدر فرزندشان را مانند يك ديو به آنها معرّفي مي كنند، آنها معمولاً به خاطره هايي كه با پدر داشته اند رنگ غم مي دهند و خويش را بي گناه و معصوم جلوه مي دهند غافل از اين كه هر كودكي نيازمند آن است كه پدر و مادر خود، هر دو را با ارزش بداند و در غير اين صورت متوجّه مي شود كه خودش نيز بي ارزش است. (مهديخان، 1382، ص 78).


كودكاني كه به خاطر ناآرامي در خانه و جدايي با والدين خود دچار بزهكاري مي شوند، آنها بايد دركانون اصلاح و تربيت كودكان پرورش داده شوند تا راه و رسم صحيح زندگي كردن را بياموزند. جمعي اعتقاد دارند كه اصلاح بزهكار و بزهكاري بسيار دشوار است. زيرا كودك بزهكار سبك و شيوه اي كه براي زندگي در پيش گرفته برايش لذّت بخش است چون نيازهايش را ارضا مي كند.


كانون بايد به عنوان خانه و معلّم و مدرسه اي مطلوب تلقي شود تا تجارب تلخي را كه طفل بزهكار كسب كرده جبران كند و اينجاست كه عظمت كار و ظرافت رفتار مسئولان كانونها نمايان مي شود. (آريا شمس مستوفي، 1376، ص 129).
آثار اجتماعي طلاق


انسان به خاطر اين زاده شده است كه سعادتمند باشد؛ آمده است تا ديگران را خوشبخت سازد. خودخواهي همسري را كه براي آسودگي خود مايل به انحلال خانواده است، تكليف او را در تأمين سعادت همسر و فرزندان محدود مي كند.
در برابر حقّي كه او براي تأمين آسايش خود دارد، فرزندان او نيز حق دارند كه آسوده به سر برند. مسئول زندگي و تأمين سعادت كودكان و خانواده ي او است و اين تكليف بايد بر هوس ها و مقدّم داشته شود.


كودكي كه به خاطر جدايي پدر و مادر ناچار است تا يكي از اين دو محبّت را از دل بيرون كند در واقع نيمي از دنياي خود را تمام شده مي داند. بيشتر اين كودكان از داشتن مربّي دلسوز محروم مي مانند و آمار نشان مي دهد كه پدر و مادر 70 درصد از جوانان مجرم از هم جدا شده بوده اند. كدورتهاي خانوادگي، اگر ناپايدار و به قصد بر هم زدن پيوند زناشويي نباشد، هميشه قابل جبران است، ولي انحلال خانواده دري است كه به هيچ دارويي درمان نمي شود.


پيش بيني طلاق، نه تنها از روابط آزاد زن و مرد نمي كاهد، آنرا ترويج نيز مي كند. زيرا همسري كه با ديگري رابطه دارد هميشه اميدوار است كه روزي هوس خويش را به لباس قانوني و مشرووع درآورد و با عاشق خود خانواده ي ديگري تشكيل دهد. پس در تصميم خود استوارتر مي شود، به عشق ناپاك دامن مي زند و براي اينكه مانعي در سر راه نداشته باشد، از بچّه دار شدن نيز مي گريزد، يعني اخلاق عمومي را به فساد و تباهي مي كشد و با محدود كردن نسل، از اقتدار ملّي و اقتصادي كشور نيز جلوگيري مي كند.


براي نتيجه گيري از اين بحث، بايد دانست كه دليل هر دو دسته با پاره اي از حقيقت همراه است ولي هيچكدام قاطع به نظر نمي رسد. انسان ها از حيث عواطف با هم برابر نيستند و روابط اجتماعي چندان پيچيده و مبهم است كه هيچگاه نمي توان به عدالت مطلق رسيد. بنابراين، قانون عمومي و نوعي هر اندازه كه متكي بر حقيقت باشد، هميشه عدالت را حفظ نمي كند.


بايد به اخلاق روي آورد و تمهيدي انديشيد كه مردم اعتبار و اهميت خانواده را در دل احساس كنند؛ زن و مرد در روابط خود جانب انصاف بدارند و همه ي نيكي ها را براي خود نخواهند.


قانون نيز در راه رسيدن به اين مقصود مؤثر است. بايد در استقرار خانواده كوشيد، ولي حفظ سلّول فاسد نيز ثمري براي جامعه ندارد. پيش بيني طلاق به عنوان امري مكروه ولي لازم مفيد است امّا بايد موارد آن در چهارچوب اخلاق و باورهاي عمومي، محدود باشد.
محاكم نبايستي، بازيچة دست وكلاي طرفين و حيله هاي حقوقي ايشان شوند، يا امر طلاق را به عنوان چشم دعاوي بي اهميت نگرند. بايد ديد در هر مورد خاص عدالت چه اقتضاء دارد و محرك رجوع به دادگاه چيست و حكم به جدايي مصلحتي را رعايت مي كند يا مفسدتي به بار مي آورد. (كاتوزيان، 1376، صص 312، 314).

عوامل موثر بر طلاق:
وقتي دختر و پسري در جواني با داشتن عشق فراوان نسبت به يكديگر با بستن عقد ازدواج، كانوني گرم به نام خانواده را تشكيل مي دهند، هيچگاه تصوّر نمي كنند كه روزي ممكن است مشكلات زندگي چنان بر آنها غلبه كند و شرايطي بر آنها تحميل شود كه باعث شود در خطر است طلاق داده و زندگي عاشقانه ي خود را به پايان برساند. چه اتّفاقي پيش مي آيد كه تمام آرزوهاي دو نفر از هم مي گسلد و زندگي آنها قبل از موعد خود مي پاشد. در اين تحقيق به اين موضوع مي پردازيم.


به گفته ي كارشناسان ازدواج هايي كه در آنها هماهنگي بيشتري ميان زوجين وجود دارد موفق ترند و كمتر به طلاق مي انجامند. تشابهاتي مانند طبقة اجتماعي، سطح تحصيلات، سطح هوش، هم نژاد بودن، دين مشابه داشتن، هم زبان بودن و... يك ازدواج موفّق را رقم مي زند.
تفاوت طبقاتي يكي از عواملي است كه با امكانات اجتماعي؛ معمولاً ديدگاه هاي مختلفي را به وجود مي آورد. البته اگر دو نفر، آن اندازه از آگاهي لازم برخوردار باشند كه اين تفاوتها را به رسميت بشناسند ازدواجشان معني ندارد.


دكتر آقاجاني، جامعه شناس معتقد است: «طلاق به عنوان مسأله ي اجتماعي يكي از مهمترين پديده هاي حيات انساني است. مي توان گفت كمتر پديده ي اجتماعي به پيچيدگي طلاق وجود دارد. علل و عوامل طلاق متفاوتند و اين علل و عوامل يا در لايه هاي عميق اجتماعي قرار دارند يا در لايه هاي ظاهري، امّا بايد توجّه داشت كه درك، فهم و تفسير لايه هاي عمقي كار پيچيده اي است.»


دكتر آقاجاني علل و عوامل تأثيرگذار در طلاق را اينگونه بيان مي كند:
1- عدم تفاهم و توافق اخلاقي 2- ناسازگاري و عدم سازش
3- بداخلاقي و بدرفتاري 4- خشونت (كتك زدن)


5- تفاوت و تضاد در زندگي 6- تفاوتهاي فرهنگي
7- سوءِ ظن 8- اعتياد
9- عدم شناخت و درك يكديگر 10- ازدواج دوم


11- دخالت ديگران در زندگي 12- اختلاف سن
13- عدم علاقه 14- بيماري روحي
15- بيكاري 16- عدم توافق در مسائل جنسي (زناشويي)
17- ازدواج اجباري


البته از ديدگاه دكتر آقاجاني در ميان طبقات مختلف اجتماعي (بالا، متوسط، پايين)، تفاوتهاي اساسي در علّت طلاق وجود دارد. به طور مثال، در طبقه ي پايين جامعه، مهمترين علّت طلاق مشكلات مالي عنوان مي شود و بيكاري و ندادن نفقه، اعتياد، خشونت و بداخلاقي و بدرفتاري از جمله ديگر علل طلاق است.

راه حل مسئله
اگر به نظر مي رسد كه خانواده ي همسرتان، تقاضاهايي بيش از سهم واقعي شان در مورد تصميم گيري، توجّه يا پول دارند يا احترامي را كه حق شماست به شما نمي گذارند و با اين كار دارند ازدواج شما را خراب مي كنند، مؤثرترين استراتژي اين است كه از ميدان مبارزه عقب نشيني كنيد.
احترام به والدين همسرتان در جشن هاي تولّد و تعطيلات، امري ضروري است امّا شما ناچار نيستيد آنها را دوست داشته باشيد و يا تحسينشان كنيد يا با آنها رقابت كنيد. اگر دوست داريد وقت بيشتري را با همسرتان بگذرانيد، اين موضوع را به او بگوييد امّا حرفي راجع به زماني كه او آزادانه با برادرش مي گذراند نزنيد. اگر از دست پدرشوهر عيب جوي خود عصبي هستيد، از او فاصله بگيريد امّا اصرار نداشته باشيد كه شوهرتان طرف شما را بگيرد. اگر برادر شوهرتان بي خبر به خانه ي شما مي آيد به او بگوييد لازم است قبل از آمدن تلفن بزند امّا از شوهرتان نخواهيد كه عذري از جانب شما بياورد.


آيا به خانواده ي همسرتان برمي خورد اگر از همراهي با برنامه ريزي هاي آنها خودداري كنيد؟ امّا اين شما هستيد كه بايد بين رنجاندن آنها يا احساس اينكه نظرشان را به شما تحميل كرده اند، يكي را انتخاب كنيد. حتّي اگر همسرتان از نوع برخورد شما با خانواده اش حمايت نمي كند، او نمي تواند اين روابط را براي شما به شكلي حسنه درآورد، او بايد مراقب بهبود بخشيدن به روابط خودش با خانواده ي شما باشد.


اين به نفع شماست كه بگذاريد همسرتان خودش مسايلش را با خانواده اش حل كند، زيرا مشكلات حل نشده ي خانوادگي مي توانند به سرعت به ازدواج شما راه يابند و هر زمان كه به نظر مي رسد خانواده هاي شما بر سر راه روابط شما قرار گرفته اند؛ اين نكته را به خاطر بسپاريد: جدا از هر كاري كه آنها انجام مي دهند كه مشكلي در ازدواج شما ايجاد مي كند، هديه اي هم به شما مي دهند كه ازدواجتان را ممكن مي سازد. آ‹ها با شما ياد داده اند كه چگونه عشق بورزيد.
شايد عميق ترين تأثير خانواده ما بر روي ازدواجمان، در مورد انتخاب همسرمان باشد. فرويد و ديگران در مورد نقش خودآگاه بر عشق و ازدواج بسيار نوشته اند، امّا شايد امروزه مفيدترين بحث در اين مورد را دكتر هارويل هندريكس مطرح كرده باشد، بر طبق تئوري تصوير او، هر يك از ما تصوّري نيمه هوشيار از يك همسر ايده آل در ذهن داريم كه طرح آن از خصوصيات منفي و مثبت والدين ما نشأت گرفته است. اين مطلب توضيحي است براي اينكه چرا شما همان خلق و خوي انفجاري كه در پدرتان وجود داشت و شما از آن فراري بوديد و مي ترسيديد، در شوهرتان هم وجود دارد، يا اينكه چرا ترفيع شما احساس تنها ماندن را در شوهرتان بيدار مي كند، درست همان احساسي را كه زماني كه مادرش سركار برگشت و او را به يك پرستار سپرده داشت.


مواردي اين چنيني از كودكي ما مي تواند عامل جدال زناشويي امروز ما باشد. اگرچه معمولاً ما آنرا درك نمي كنيم ، سعي كنيد در مورد رفتارهايي كه در والدين تان مورد تحسين يا نفرت شما بود فكر كنيد، اگر هر دوي شما از صدمات روحي دوران كودكي خود آگاه شويد و در مورد آنها با هم صحبت كنيد، بهتر مي توانيد همسر خود را درك كنيد و قدر او را بفهميد.

اهميت و ضرورت تحقيق:
اهميت از لحاظ علمي:
طلاق در بسياري از موارد ضروري است و زوجين ناگزير به قبول اين امر هستند. ولي در اغلب موارد جداييها در نتيجه ي توقّعات بيجاي احساسي، اقتصادي و عاطفي زوجين از ديگر، سوءِ ظن و بدبيني بي مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگي، حسادت بيش از حد زن و شوهر، پرخاشگري و تند خويي زن يا مرد و غرور و خودخواهي بي مورد صورت مي گيرد. بديهي است درگيريهاي خانوادگي و مشاجره هاي پدر و مادر در حضور فرزندان تأثيرات روحي شديدي بر كودكان و نوجوانان ناظر بر صحنه مي گذارد و در رفتارهاي پرخاشگرانة كودكان و نوجوانان اثر مزمن بر جاي خواهد گذاشت.


آنچه از پژوهش ها در امر طلاق بر مي آيد اين است كه دختران خانواده هاي تك سرپرست يعني آنها كه فقط با پدر يا مادر به سر مي برند در معرض عوارض نامطلوبي چون انحرافات، ازدواج زودرس، فرار از خانه و ترك تحصيل قرار دارند. اين امر در مورد گروه هاي اجتماعي و طبقاتي نيز صدق مي كند.
اكثر قربانيان طلاق كه همان كودكان و نوجوانان هستند به مادران خود بيشتر نزديك هستند تا پدر. زيرا پدر جدا شده از مادر با بچّه هاي خود مثل يك خويشاوند رفتار مي كند تا فرزند. حال آنكه مادر هرگز از كودكش فاصله نمي گيرد و مهر و محبت و احساس مادري را زير پا نمي گذارد. البته وقتي پاي نامادري و ناپدري به ميان مي آيد تحوّل و پيچيدگي خاصي در زندگي كودكان و نوجوانان به وجود مي آيد.


آشنايي كودك و نوجوان با بستگان جديد، خواهرها، برادرها، دايي ها و عموهاي ناتني گرچه گستره اي از دنياي تازه و متفاوت به وجود مي آورد ولي اغلب فرزندان در جوار ناپدري و نامادري احساس شادماني و خوشبختي نمي كنند، گرچه ممكن است زن يا شوهر با همسر جديد خود كاملاً خوشبخت باشند.
در كشور ما بيشتر بچه هاي فراري و نوجوانان ساكن در كانون اصلاح و تربيت را قربانيان طلاق تشكيل مي دهند. بهتر است براي ساماندهي به وضعيت زندگي كودكان و نوجوانان تك سرپرست كه ناگزيرند زير نظر پدر يا مادر خود زندگي كنند «واحد مددكاران ويژة طلاق» تشكيل شود تا قبل از صدور حكم، پدران و مادران را در اعمال و رفتاري كه بايد بعد از طلاق با فرزندان خود داشته باشند توجيه كنند. به پدران و مادران بايستي آموزش داده شود كه از بدگويي و بازگويي عيوب و نقايص يكديگر پيش فرزندان خود (بعد از اجراي حكم طلاق) احتزاز نموده و مظلوم نمايي نكنند، چون فرزند بايد واقعيت جدايي پدر و مادر را به عنوان يك الزام و ضرورت زندگي پذيرا باشد و جايگاه حركت متقابل پدر و مادر را حفظ كند.


تداوم ارتباط و تماس مددكاران ويژة طلاق با خانوادة فرزندان تك سرپرست براي بررسي و حل مشكلات رواني- اجتماعي در سالهاي بعد از طلاق ضرورت ديگري است كه از معضلات و نارساييهاي كودكان جلوگيري مي كند.
بديهي است گروه مددكاران ويژة طلاق بايد دوره هاي كوتاه مدّت روان شناسي كودك، روانشناسي خانواده و روانشناسي اجتماعي را بگذرانند و با مسائل بزهكاري و ناهنجاريهاي كودكان و نوجوانان آشنا شوند. (شمس مستوفي، 1376، صص 98-101).

اهميت تحقيق از لحاظ اجتماعي:
انسان به خاطر اين زاده نشده است كه سعادتمند باشد؛ آمده است تا ديگران را خوشبخت سازد. خودخواهي همسري را كه براي آسودگي خود مايل به انحلال خانواده است، تكليف او در تأمين سعادت همسر و فرزندان محدود مي كند.
در برابر حقّي كه او براي تأمين آسايش خود دارد، فرزندان او نيز حق دارند كه آسوده به سر برند. مسئول زندگي و تأمين سعادت كودكان و خانواده او است و اين تكليف بايد بر هوس ها مقدّم داشته شود.


كودكي كه به خاطر جدايي پدر و مادر ناچار است تا يكي از اين دو محبّت را از دل بيرون كند، در واقع نيمي از دنياي خود را تمام شده مي داند. بيشتر اين كودكان از داشتن مربّي دلسوز محروم مي مانند و آمار نشان مي دهد كه پدر و مادر 70 درصد از جوانان مجرم از هم جدا شده بودند. كدورتهاي خانوادگي، اگر ناپايدار و به قصد برهم زدن پيوند زناشويي نباشد، هميشه قابل جبران است ولي انحلال خانواده دري است كه به هيچ دارويي درمان نمي شود.


پيش بيني طلاق، نه تنها از روابط آزاد زن و مرد نمي كاهد، آنرا ترويج نيز مي كند. زيرا همسري كه با ديگري رابطه دارد هميشه اميدوار است كه روزي هوس خويش را به لباس قانوني و مشرووع درآورد و با عاشق خود خانواده ي ديگري تشكيل دهد. پس در تصميم خود استوارتر مي شود، به عشق ناپاك دامن مي زند و براي اينكه مانعي در سر راه نداشته باشد، از بچّه دار شدن نيز مي گريزد، يعني اخلاق عمومي را به فساد و تباهي مي كشد و با محدود كردن نسل، از اقتدار ملّي و اقتصادي كشور نيز جلوگيري مي كند.


براي نتيجه گيري از اين بحث، بايد دانست كه دليل هر دو دسته با پاره اي از حقيقت همراه است ولي هيچكدام قاطع به نظر نمي رسد. انسان ها از حيث عواطف با هم برابر نيستند و روابط اجتماعي چندان پيچيده و مبهم است كه هيچگاه نمي توان به عدالت مطلق رسيد. بنابراين، قانون عمومي و نوعي هر اندازه كه متكي بر حقيقت باشد، هميشه عدالت را حفظ نمي كند.


بايد به اخلاق روي آورد و تمهيدي انديشيد كه مردم اعتبار و اهميت خانواده را در دل احساس كنند؛ زن و مرد در روابط خود جانب انصاف بدارند و همه ي نيكي ها را براي خود نخواهند.


قانون نيز در راه رسيدن به اين مقصود مؤثر است. بايد در استقرار خانواده كوشيد، ولي حفظ سلّول فاسد نيز ثمري براي جامعه ندارد. پيش بيني طلاق به عنوان امري مكروه ولي لازم مفيد است امّا بايد موارد آن در چهارچوب اخلاق و باورهاي عمومي، محدود باشد.
محاكم نبايستي، بازيچة دست وكلاي طرفين و حيله هاي حقوقي ايشان شوند، يا امر طلاق را به عنوان چشم دعاوي بي اهميت نگرند. بايد ديد در هر مورد خاص عدالت چه اقتضاء دارد و محرك رجوع به دادگاه چيست و حكم به جدايي مصلحتي را رعايت مي كند يا مفسدتي به بار مي آورد. (كاتوزيان، 1376، صص 312، 314).

اهميت تحقيق از لحاظ شخصي:
به نظر من طلاق فاجعه اي است كه كانون محبّت خانواده را از هم مي پاشد و پدر و مادر را از هم جدا مي كند كه اين براي آينده ي فرزندان بسيار خطرناك است چه بسا كه فرزندان به انحراف ممكن است كشيده شوند و آينده ي آنها رو به تباهي رود.
من به اين دليل اين موضوع را انتخاب كردم كه نه تنها خودم تجربه ي بسيار از اين تحقيق كسب كنم بلكه كساني هم كه اين تحقيق را مطالعه مي كنند خود را با اين پديده آشنا سازند تا در آينده دچار مشكل نشوند و با خواندن اين كار به آنها كمك شود تا به خوشبختي برسند و با ديد باز زندگي آينده خود را شروع كنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید