بخشی از مقاله

بررسی سبک آذری در معماری امامزادگان کشور با تاکید بر آرامگاه امامزاده جعفر و گنبد سرخ مراغه


مقابر
بی گمان، آرامگاه، به استثنای مسجد، بیشتر از هر نوع بنای معماری در ایران دوره اسلامی مورد توجه عام بوده است. آرامگاه در نسج جامعه و فرهنگ ایرانی ریشه دوانده، کمتر شهری در این کشور است که سهمی از چنین بناها نداشته باشد. بعلاوه، صدها دهکده که درعرض و طول ایران قرار گرفته، هر یک دارای یک یا چند مسجد است، با وجود این، هر گروه ابنیه عمومی، دارای امامزاده ای مخصوص به خود است که مورد احترام اهالی است. به احتمال بسیار زیاد چنین ساختمان هایی مربوط به زمانی نامشخص است و هویت فرد مدفون در آن انسان که در میان عامه مردم شهرت دارد، بر چیزی اساسی تر از روایت محلی متکی نیست. با این همه در نظر مردمی که به زیارت این اماکن مقدسه می روند یا به

عبادت و وظایف دینی دیگر می پردازند، اصالت هویتی که مورد پندار عموم است بدون خدشه است و بدین گونه چنین بنایی در زندگی مذهبی همه مردم بی چون و چرا جا دارد. بخشی از هدف این باب توضیح این مسأله است که چگونه این موقیعت به وجود آمده است.


برخلاف تأکیدی که در مورد بقیه بناهای کتاب شده است، در این باب توجه نسبتاً کمتری به اشکال معماری که در آرامگاههای ایرانی سده های میانه به کار رفته، مبذول گشته است. گذشته از هر چیز، تنوع اشکال که در این نوع بنا، در طول قرون، حاصل گردیده و در مقایسه، مثلاً با مسجد یا کاروانسرا نسبتاً جزئی است. لذا بحث مشروحی درباره ریشه ها و کارکرد و اهمیت مذهبی این آثار- پیش از آنکه مختصراً شناخت انواع و توزیع و محل و تحولات شیوه ای آنها بررسی شود- پیش کشیده خواهد شد. تردیدی نیست که چنین بررسی ای فقط به پیچیدگیهای این موضوعات می تواند اشاره کند، لیکن چنین نشانه هایی حداقل به روشن کردن، شرح شیوه گوناگون معماری آرامگاهی قرون وسطایی ایران- که در غیر این صورت درشتی و خشونت ناخوشایندی پیدا می کرد- یاری می کند.


با فرض ارتباط آشکار بسیاری از معماری اوایل دوره اسلامی ایران با میراث معماری پیش از اسلام، شایسته است تأکید نماییم که در روزگار پیش از اسلام، هیچ نوع نشانه مهمی از آثار آرامگاهی که مستقل بنا شده باشد، وجود ندارد. گور با شکوه کوروش در پاسارگاد استثنایی است. بر این قاعده، شاهان بعدی هخامنشی در اتاقهای تدفینی که در کنار صخره در دل کوه کنده شده، قرار گرفته بودند و چنین گورهای صخره ای ظاهراً تا مدتی پس از بر افتادن آن سلسله نیز رواج داشته است. طبق آنچه از توصیفات کتبی یونانی بر می آید رسوم

خاکسپاری در ایران پارتی، ظاهراً با ساختن آرامگاه همراه نبوده است؛ اما در مورد شاهان ساسانی، در حالی که آنان همگی هوادار آیین درست زرتشتی نبودند، مقررات سخت ویژۀ آن آیین دایر بر دور انداختن اجساد- که تصور می شد عفونت روحی مرگبار آنها زمین را آلوده می ساخته است- هرنوع تمایل به مرده پرستی و معماری آرامگاهی را از بین می برد. لاشه ها را بر روی سکوهای برافراشته یا در دخمه هایی که ترجیح می دادند در جایی دور افتاده باشد، در فضای باز قرار می دادند و هنگامی که مرغان لاشخور یا جانوران گوشتهای آنها را بر می داشتند، استخوانها را گردآوری کرده، در ستودانها و تربت دانها دفن می نمودند. بدین طریق، هنگامی که اسلام به ایران آمد هیچ سنت آرامگاهی وجود نداشت تا الهام بخش میل مسلمانان برای احداث چنین بناهایی باشد.


نه تنها فقدان فیزیکی این نمونه های ساده معماری سدّ راه توسعه ساختمانهای آرامگاهی می شد، بلکه اسلام بنیادی دقیقاً از هر گونه یادگاری رسمی برای مردگان روگردان بود. پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص)، خود سفارش کرده بود که گورها هم سطح زمین باشند و جسد مرده را بلافاصله به قبر سپرده، بدون تشریفات در یک کفن سفید ساده مدفون سازند. با آن همه، این توصیه با رویه عمومی رسوم تدفین مرسوم بین اعراب آن زمان در تضاد بود. شیون بسیار برای مرده، پاره کردن لباس، کندن موی و خراشیدن صورت و پاکشیدن

خاک و خاکستر بر روی عزاداران عملی مشترک بود. پاره ای از این رسوم انعکاسی از محیط ایران باستان را در خود داشته اند، سادگی ای که پیامبر به مؤمنان توصیه می کردند، هم از طرف اعراب و هم از جانب ایرانیان، رعایت نشد. مراحل گوناگون تدفین و محل دفن دارای ارزش تحقیق است. این اهمیت در مدفن خود پیغمبر که در درون خانه اش واقع شده بود و مورد احترام قرار داشت، بویژه هنگامی که مسجد پیغمبر- مسجد المنوره- به وسیله ولید بن عبدالملک در دوران حکومت بنی امیه توسعه یافت، بارز گردید، محراب یادآور مکان قبر بود. در دو قرن نخستین اسلامی، همان گونه که قابل پیشگویی بود، قبرهای دیگری از مقامات عالیه مذهبی، چون اصحاب پیغمبر یا اعضای اهل البیت مشخص شدند، محل دفن آنان را با نصب چوبی که در فرهنگهای دیگر شاخص عمومی گور بود، مشخص می ساختند یا آن را با سایه بانی، چادری یا چیزی مشابه آن می پوشانیدند. این رسم تا روزگار جدید در بعضی قسمتهای جهان اسلام مانند آسیای مرکزی و شرقی ادامه داشت. منظور از این اقدام فراهم ساختن سایه برای متوفی بود، این سایه تفسیری بود که از قرآن پیروی شده بود و یکی از برکات بهشت به شمار می رفت.


بدین نحو منع اصلی، به گونه ای محسوس رفع شد، لیکن این کار در زمینه ای مذهبی به شکلی ساده انجام پذیرفت، فقط مسأله گذشت زمان بود که سایه بانهای پارچه ای را به شکل بناهای باشکوه آرامگاهی درآورد، به نوعی که در نزد دانشمندان غربی با نام مناسب«قبور سایه بانی» مصطلح شده است. باز در این جا محدودیتی که پیغمبر معین فرموده بود با تعبیرهایی مغالطه آمیز، کنار گذاشته شد: چنین استدلال می شد که چون زمین بالای گور در معرض باد و باران قرار دارد، احداث سایه بان جایز است. با گذشت زمان، وسیله دیگری برای اعتبار بخشیدن به آرامگاه پیدا شد: محرابی بدان افزوده گردید و بدین ترتیب مدفن(که اغلب یکی از مشاهیر دینوی در آن به خاک سپرده شده بود نه شخصیتی مذهبی) به عبادتگاه تبدیل شد، بدین سان ساختن آرامگاه، که عملی کاملاً شیعه وار است، از سنت دیر پای اسلامی که طبق آن هر مکانی می توانست به عنوان مسجد مورد استفاده قرار گیرد، بهره گرفت. در سراسر ایران بسیاری از امامزاده ها، امروزه جانشین مسجد شده اند.


به علت فقدان بناهای باقیمانده از آرامگاههای قرون اولیه اسلامی، نوشتن تاریخ درباره آنها سرسری و دشوار خواهد بود. با این همه، روشن است که رشد آیین شیعه نقطه اوج همه این تحولات بود. در میان امکنه مقدسه، مقابر امامان شیعه و بستگان آنها در کربلا و نجف و مشهد و قم و سامره، کانونهای طبیعی تمالات مذهبی مردم شیعه گردید. همین که مراسم عزاداری دهم محرم و شعایر مذهبی تکامل یافته، پیچیده تر می شد، طبیعی بود که قبرها نیز علایم تکریم و تعظیم گوناگونی چون نرده و صندوقه و ضریحهای گرانقدر و مانند آن را دارا شود و بالاخره همین مشخصات منجر به بناهای واقعی گردید. رشد سریع رسم زیارت قبور ائمه و خواندن نماز و ادعیه و ختم قرآن در این امکنه- اگر سخنی از رقابت روزافزون در خاک سپردن مردگان در جوار مزار ائمه برای کسب فیض و برکت گفته نشود- همه عواملی بود که باعث بنای آرامگاهها می شد.


بزودی بنای آرامگاهها به عنوان سمبل خواسته های سیاسی و مذهبی شیعه شناخته شد. پس تعجبی نیست که آرامگاهها هدایای فراوان شامل پول و ملک و اثاث و موقوفاتی برای تأمین آینده را به خود جلب می کرد. ایمان نسلهای متوالی مردم محل و سیل دایمی زوار از راههای دور، نه تنها موجب آبادی بقاع می شد، بلکه سبب توسعه آنها نیز می گشت آنسان که زیارتگاه هسته مرکزی مجموعه ای گردید که غالباً چندین جریت وسعت آن می شد و نقش عمده ای در زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه ایفا می کرد و بدین طریق از اهمیت والایی در محیط مذهبی برخوردار می گردید. زیارتگاههای مشهد و قم و اردبیل نمونه های خوبی برای این مرحله هستند. چنین بنیادهایی در فراهم ساختن مایحتاج

همه سطوح جامعه کوشیده، بدین نحو ابعاد چندگانه ای دارند. سه موردی که ذکر شد، این موضوع را به خوبی مجسم می سازد. برای مثال، اردبیل در اوج رونق خود نشانه عظمت سلسله صفوی بود، چند تن از شاهان آن سلسله در آنجا مدفون گشته یا به زیارت آن شتافته اند. زیارتگاه مشهد بتدریج یکی از مالکان بزرگ خراسان گشت. قم قرنها مرکز عمده علمی مذهبی گردیده، محل تربیت اصلی علمای ایران به شمار می رود. خصلت و ویژگی بقاع هر چه بود، طبعاً کانون وابستگی محلی و ایالتی می شد و حتی غالباً از حمایت محلی بیشتر سود می برد تا سرپرستی دولت.


ضمناً باید خاطرنشان ساخت، در حالی که بزرگترین بقاع کشور آنهایی هستند که از آغاز ظهورشان مراکز آیین تشیع بوده اند، بقاع کوچکتر، مانند با یزید بسطامی و تربت شیخ جام اکثراً از حمایت اهل تسنن برخوردار بوده اند. با این همه تعیین حدود و مرز مشخص درباره«بیت الله های کوچک» بین شیعه و سنی اشتباه خواهد بود؛ مثلاً شاه عباس شیعی مذهب سخاوتمندانه به عمارت بقعه سنی مذهبان«تربت جام» پرداخت و زیارتگاه مشهد از حمایت سلطان سنجر سنی مذهب مستفید گردید. در هر دو بنا شواهدی از علاقه مندی این سلاطین است که باقی مانده است. پس، به طور وضوح بقاع می توانستند در سطحی برتر در ایجاد پیوندهای محض فرق نقشی ایفا کنند.


پس فرقه گرایی مذهبی در مورد اشاعه پدیده رسم آرامگاه پرستی در اوایل دوره قرون وسطایی ایران، حداقل می تواند توضیح متقاعد کننده ای به دست دهد. فریضیه های دیگری است که الاقل ارزش بیان کردن دارد. برای مثال، فریضه دیگر این است که این راه و رسم تا حدی با اشاعه اسلام در مورد جهاد ارتباط دارد. در ایران فعالترین مرز با جهان کفر، بدون چون و چرا در شمال شرقی در طول مرزهای آسیای مرکزی قرار داشت. دقیقاً در همین جا، بیشترین آرامگاههای ایرانی یافت می شود. آیا این آرامگاهها، بناهایی برای تجلیل از شهدایی است که در راه ایمان جان خود را فدا کرده اند؟ غالب این آثار بی نام است یا مربوط به شخصیتی می شود که در تواریخ ذکری از او نرفته یا دارای اسمی است که با سبک

معماری جور در نمی آید. ظاهراً چنین وضعی یک قرن یا بیشتر بعد از آن در طول مرز بسیار فعال دیگر، در موقع جغرافیایی دیگر با جهان غیر اسلامی، یعنی نوبه پیش آمد. با در نظر گرفتن تفاوت نظامی و آذوقه و پایگاههای دایمی- هم برای مسافرت و هم جهت آذوقه رسانی- می باید به جای پراکندگی وسیع آرامگاهها در آسیای مرکزی، در این جا چنین آثاری در نقاط کلیدی معدودی متمرکز گردد. آسوان که نقطۀ عمدۀ حرکت نظامی در نوبه بود محلی است که برای این منظور انتخاب شده بود، هنوز در این شهر در حدود ده- دوازده آرامگاه که تاریخ آنها مربوط به قرون دهم و یازدهم میلادی است به چشم می خورد. بسیاری از این آرامگاهها به طور بارزی از همان نوع ساختمانهای سایه بانی هستند. به هر جهت، مبادا تصور

شود که ارتباط میان جهاد و پرستش بناهای آرامگاهی بدون چون و چرا امری محقق است، بلکه باید در نظر داشت که در پاره ای نواحی مانند اسپانیا و سیسیل که از لحاظ جهاد در قرون نهم و دهم پر فعالیت بودند، هیچ گونه شواهدی از هیچ نوع معماری آرامگاهی به جای نمانده است. در عین حال شکی نیست که اگر امر جهاد به خودی خود باعث جلوه پرستش آرامگاهی نبود، محققاً در برانگیختن آن آیین انگیزه ای نیرومند بوده است. بدین طریق، بار دیگر انسان در می یابد که به علت اهداف مذهبی بوده است که در دستور اصلی مراسم تدفین و آیین مربوط به آن تغییری رخ داده است.


اشاره مختصری باید درباره دو نظریه احتمالی دیگر آیین پرستش آرامگاه بشود. هر دو نظریه برآن است که به جای نفوذهایی که از درون خود اسلام، مانند امر جهاد جوشیده، نفوذ خارجی در ایجاد مقبولیت عام آرامگاهها نقشی سازنده داشته است. یکی از این نظریه ها نقش نفوذهایی را از سوی غرب مطرح می کند؛ مثلاً تأثیر از آرامگاههای رومی، یعنی بر جهای مقبره ای پالمیری یا شهدای اولیه مسیحی باشد. ناحیه خاور نزدیک واقع در غرب رودخانه فرات تاکنون شاهد تعدادی نسبتاً بسیار از این سنخ بناهاست که در شکل و هدف

قرابت آشکاری با آرامگاههای ایرانی داشته، در سده های اوایل اسلام تطابق آنها با یکدیگر باید بسیار افزونتر بوده باشد. قبة الصخره یادآوری از این حقیقت است و شاهدی بر تأثیر چنین معماری در جهان اسلامی. با وجود این، باید پذیرفت که هر حلقه مفروضی از الگوهایی که قبة الصخره یا هر یک از الگوهای پیش از اسلام را با آرامگاههای نخستین اسلامی ایران پیوند می داده بیشتر شامل حلقه های مفقوده است. فقدان آثار اساسی که نه تنها فاصله تاریخی میان سده های هفتم و دهم میلادی، بلکه فاصله جغرافیایی میان خاور نزدیک و ایران را پر کند، بیرون آوردن این فریضه را از میدان بحث و مجادله نا ممکن می سازد.


فریضه دیگر، تأصثیرات اساسی آثاری از دشتهای هموار واقع در شمال و شرق آسیای مرکزی را به میان می آورد. با این حساب که مردم ترک نژاد بیابان گرد اندیشه آرامگاه را به سرزمین ایران آورده اند و نزدیکی جغرافیایی آنان به ناحیه ای که نخستین آرامگاههای اسلامی ایران یافت می شود، دلیلی قوی برای اثبات این اندیشه است. در روزگار پیش از اسلام، مردم ساکن بیابانهای آسیای مرکزی و شرقی رسوم تدفینی کاملاً پیچیده ای را معمول می داشتند که پاره ای از آنها در زمانهای معاصر به جای مانده است. حفاریهای مجموعه بناهای واقع در تاجیسکن در آسیای مرکزی که تاریخ آن به سده سوم پیش از میلاد می رسد، مطرح می کند که گورهای آن زمان شکل یورتهای بزرگی را داشته که از مواد پردوام ساخته می شد و آنها را با دیوارهایی مدور احاطه می کردند یا بر روی پایه های بلندی می گذاشتند. مدارک کتبی بر دو مرحله عزاداری تأکید دارد: بدین طریق که جسد را در یک چادر تدفینی در

معرض دید همگان قرار می دادند که دسته عزاداری به دور آن می گردیدند و سپس مرده را در تپه ای به نام کورگان به خاک می سپردند. برجهای آرامگاهی با دخمه های تدفینی که جسد را در برگرفته(گاهی اوقات مومیایی می شد) و بر فراز آنها اتاقی خالی قرار داشت به نوعی معماری ترکیبی از این مراسم تعبیر شده است. حتی تزیین چادرهای عشایری به طرز شگفت آوری شباهتهای نزدیکی با بعضی از آرامگاههای اسلامی- ایرانی دارند. ارتفاع خارجی چنین برجهایی نیز شباهت معماری آشکاری با چادرهای شاهانه باشکوه- که

سیاحان غربی چون کارپی نی و روبروکی غیر از منابع اسلامی و چینی به توصیف آنها پرداخته- دارد. بنابراین اقلاً امکان دارد که شکلهای چنین چادرهایی بر روی آرامگاههای اولیه ایرانی تأثیر داشته باشد. با وجود این، بحث درباره این مسأله همچنان باقی مانده؛ زیرا باید پذیرفت که بر جهای آرامگاهی باقیمانده اولیه پیش از روزگار سلجوقی را بیشتر سلاطین ایرانی ساخته اند، نه فرمانروایان ترک نژاد. پس، گفتگو درباره ریشه های پرستش آرامگاهی در ایران تا این حد کافی است. ملاحظه خواهد شد که چنین بحثهایی جوابی قطعی به دست نمی دهد. همچنین روشن است که رسوم تدفین در ایران را نمی توان جدا از بقیه جهان اسلام مورد بررسی قرار داد. منابع کتبی مقرر می دارد که در سراسر داراالاسلام از سده دوم هجری به بعد وسیعاً آرامگاههایی ساخته می شده است. بنابراین کاملاًٌ امکان دارد که ایرانیان مسلمان این اندیشه را از همکیشان خویش در مصر و سوریه و عراق گرفته باشند.


صرفنظر از این موضوع که این اندیشه چگونه به ایران رسیده، تردیدی نیست که در این دیار رونق بسزایی یافته است. در سده های دهم و یازدهم میلادی، یعنی روزگاری که در آن معماری آرامگاهی نخستین شکوفایی را به خود دید، تنها ناحیه ای که در آن تعداد آرامگاهها قابل مقایسه با ایران بود مصر، در دوره خلافت فاطمیان، است. در منطقه اخیر تطابق بین آیین تشیع و بناهای تدفینی را می توان ملاحظه نمود. توضیح احتمالی جهت این تباین این است که ایران تحت نفوذ و تأثیرات فراوانتری قرار گرفته بود. بدین طریق، در مصر فاطمی عناصری چون آیین زرتشت و نژاد ترک که موجب توسعه آرامگاههای ایران شد، وجود نداشت. اکنون به آسانی می توان این عوامل را مورد بحث قرار داد.


شکل«مقبره مشهور سامانی» واقع در بخارا که تاریخ آن به بیش از 943م/ 332ه می رسد، تنها نمونه مجلل از سبک متداول(آتشکده چهار طاقی) دوره ساسانی است. بر روی پرتگاهی بلند، بیرون از شهر ابرقو که از مساکن انسانی بسیار دور افتاده، گنبد علی(مورخ 1056م/ 448ه) فوراً دخمه های زردشتی یا برج خاموشی را به خاطر آورد. در گنبد

قابوس(1006م/397ه) که سرآغاز ایجاد تعدادی مقبره برج شکل ایرانی است، باز بی چون چرا چنین تداعی زردشتی ظاهر است، هر چند ظریفانه در قالب اشکال جدیدی درآمده اند؛ همچون استفاده از تاریخ یزدگردی همراه با تقویم اسلامی در کتیبه بنا و جالبتر از آن روشی که آشکارا در از بین بردن جسد به کار برده اند. طبق روایتی جسد شاه در یک تابوت شیشه ای از سقف آویزان شده بود در حالی که سر بابوت را متوجه تنها روزنه کرده بودند که در برابر آفتاب طالع قرار داشت. اگر بتوان این شرح را معتبر دانست، اجتناب دقیق از به خاک سپردن جسد می تواند دستورهای مؤکد آئین زردشتی را به خاطر آورد. هر آینه چنین خلجانی نیز در ذهن پدید می آید که انتخاب مصرانه ستیغ تپه ها برای محل تعداد بسیاری از آرامگاههای اولیه، نموداری از دخمه های زردشتی است. آثار تدفینی دیگری که به همان اندازه جنبه تحولی داشته، مربوط به همین دوران اولیه است که در سیراب .اقع در کنار خلیج فارس پیدا شده است. این مدفن، گورهایی کنده شده در دل کوه است که اجساد را در برمی گرفته است و چون به صورت استودان نبوده، لذا مربوط به دوره ای است که تلفیق دو عقیده وجود داشته است.


تأثیر رسوم ترک نژادان که قبلاً به طور اجمال ذکر گردید، در روزگاری دیرتر تجلی می یابد، همانند مقابر واقع در خرقان مربوط به سالهای 1067و1093م/460 و 786ه، در این مورد حتی یک دهکده هم نزدیک قبرها وجود ندارد. گزینش محلی که مردگان را در دشتی هموار، تنها رها ساخته اند بخوبی مورد توجه بودن فلات خرقان را به عنوان سرزمین چراگاهصحرانشینان نمودار می سازد. ساختمان اصلی این مقابر چنین می نماید که همان وجوه معمولی مواد بی دوامی که در ساخت خیمه ها به کار می رفته، در قالب آجر سازی شده است: ترکه بافی که طرحهای مشبک را به وجود می آورد و دنده های چوبین برای سقف نمدین چادرها، الگویی برای آجرکاری این مقابر بوده است. برج مانند رادکان شرقی(مورخ1281م) که

در دشت باز بی انتهایی نهاده شده، باز هم ترجمانی روشنتر از بالای زمین تا بام شاهانه ترکی است. مصالح آجری که در دامنه های ساده مسطح آن درست از بالای زمین تا بام مخروطی شکل آن کشیده شده و دسته های تیرکها در فواصل منظم، استخوانبندی ساختمان را تشکیل داده اند. حتی نسج بافته دیوارهای خارجی یورت در تزیین آجرکاری اجرا گردیده است. همانطور که در بالا خاطر نشان شد وجود یک سردابه با اتاقی در بالای آن در بسیاری از چنین مقابر، به طور تلقین کننده ای عملی متداول در میان چادرنشینان غیر مسلمان ترک نژاد را در عملکردهای معماری به ظهور رسانده است. در موقع مرگ خان و فرد مشهور قبیله، نخست جسد به مدت کوتاهی در چادرش در معرض دید عموم گذاشته می شد و سپس، آن را دفن می کردند یا به طریق دیگری آن را از بین می بردند. برجهای مقبره ای شکل رادکان شرقی، می توانند تلفیق این دو مرحله ممتاز را در یک بنای واحد توضیح دهند. از سده سیزدهم میلادی به بعد دوباره رسم چادرنشینی دیگری که این بار از اصل مغول بود در ایران زمین راه یافت. این رسم منبی بر سری نگاهداشتن مدفن پیشوای مهم و قرق کردن حوالی محل مذکور بود. نمونه این رسم، مدفن ایلخان مغول هولاکو است که در جزیره شاهی در دریاچه ارومیه قرار دارد.


این شرح مختصر دربارۀ اثری که از جانب دو نفوذ غیر اسلامی در تکامل و توسعه آرامگاه در ایران اسلامی حاصل شده، بخوبی آمادگی معماران اسلامی را آشکار می سازد که چگونه در این زمینه نیز مانند زمینه های دیگر، شکلهای کهن را در مقاصد تازه مورد استفاده می دادند. اغلب این شکلهای کهن به اندازه کافی بعضی از پیوندهای معمولی را در عملکرد جدیدشان به همراه داشت و بدین طریق بدان غنی بخشیده، آن را پر معنی می ساخت. فهرست اصطلاحاتی که در متون قرون میانی برای آرامگاهها به کار رفته است کتیبه ها نشانۀ دیگری از آن غنی است و فقط تنوع آن، یادآور کاربردهای بسیار وسیع آرامگاهها در جامعه ایرانی، در قرون میانه است. اصطلاحات متداول شامل«روضه»، «گنبد»، «مشهد»، «مرقد»، «آستانه»، «قبر»، به استثنای واژه های معمول دیگری، مانند«مکان» و«بنا» یا اصطلاحات ویژه ای، چون«قرمگاه» یا«امازاده» است. مطلب شگفت آور این است که اصطلاحات به کار رفته بریا مفهوم آرامگاه بر مفهوم دیگری غیر از آن نیز دلالت داشته است.


غالباً سیاق درست کلمات یک کتیبه یا متن اجباراً این تعبیر را لقا می کند که یک آرامگاه معین در مکانهای غیر تدفینی هم وجود داشته است. مثالهای آن رباطها، زاویه ها، مدارس و حتی مساجد است، مانند آنچه در رباط جام است. این موارد، آشکارا نشان می دهد که تا اندازه معماری تدفینی بخشی از تاروپود جامعه قرون میانی ایران بوده است. چنین مراکز پیوند یا حتی بنیادهای چندگانه، آرامگاه را در دایره کلی اجتماع وارد ساخته، به طور طبیعی عملکرد بنای مقبره را تا ورای یم محل تدفینی توسعه داد.


این کار مانع از آن نشد تا آرامگاههای غیر مذهبی نیز به صورت مراکز عمومی در آید. با وجود این، در نظر حامیانی که مشتاق مخلد ساختن نام خود بودند و در عین حال می خواستند دینداری خویش را نشان دهند یا مزایای جامعه محلی استفاده کنند تا با شرکت در کارهای خیر کفاره گناهان خود را بپردازند، احداث چنین بنیادهای مشاع منتهای مقصود بود.
با یک تحول طبیعی، آرامگاه از محیط اطراف خود جنبه تقدسی کسب می کرد و البته امکان داشت به مرور زمان به صورت یک عبادتگاه در آید. معمولاً چنین اتفاق می افتاد که هویت اصلی فرد به خاک خفته، فراموش می شد و با شخصیت کسی که بیشتر با اعتقادات دینی محل سازگاری داشت، تعویض می گردید. هرچند کتیبه ای که در معرض دید همگانی قرار داشت از فرد اصلی حکایت می کرد، غالباً هویت جدید اعتباری عام یم یافت. بدین سان، برج واقع در لاجیم(مورخ1022م) که با یادبود بانوی مجلله ای، احتمالاً از سلالۀ آل باوند بنا

گردیده، اکنون به نام امامزاده عبدالله شهرت دارد. در مراغه خاطه احمد یلی امیر، سرانجام دچار گمنامی شد و اکنون گور او خاطه هیچ کس را در ندارد و نام آن مدیون رنگ آجری بنای آن است که«گنبد سرخ» نامیده می شود. شگفت انگیز است که کمتر قبری مربوط به بزرگان سیاسی اوایل شده های میانه ایران به جا مانده است. احتمالاً علا این امر این بود که بسیاری از این بزرگان در کاخهای خود یا در امکنه ای که به منظور آرامگاه ساخته نشده بودند- مساجد یا مدارس- به خاک سپرده شده اند. سلطان سنجر از این موضوع مستثناست، گور بزرگ او هنوز مشرف بر شهر مرو است. در روزگار مغول و تیموریان این تصویر تا حدی تغییر کرد، لیکن راست است که مقابر به جای مانده، بیشتر معرف اعضای خانواده های حاکم

نیستند، گذشت زمان با آرامگاههای مقدسین و شیوخ و امامان نسبت به گورهای مشاهیر سیاسی سازگارتر بوده است. بدین نحو به طور وضوح بریا بقای یک آرامگاه تداعیهای مذهبی ضمانت بهتری داشته است تا قدرتهای دنیوی. پس بار دیگر پیوند نزدیک میان دین و معماری تدفینی در ایران نمایان می شود. طبیعی است که در بسیاری از فرهنگهای سراسر جهان مشاهده می شود که تداعیان چندگانه مرگ با سمبلها بیان می شود. شگفت آور است که معماری تدفینی در ایران قرون میانه از چنین سمبلهایی برای برانگیختن طنینها و اندیشه ها که کلمات برای رساندن آنها چندان مناسب نبوده، بهره نگرفته است. با این همه بالاتر از هر چیز با سمبلها بود که شیعه با احداث آرامگاهها می توانست حقانیت خود را به اثبات

رسانده، به بهشتی که انسان پرهیزگار در انتظار آن بود، اشاره نماید. پاره ای از سمبلها در دنیای مسیحی قرون وسطی نیز رایج داشت؛ مثلاً استفاده از گنبد که نشان دهنده آسمانها و ادامه بهشت است یا درختان همیشه سرسبز و سرو و سروکوهی اشاره ای به زندگی جاویدان است. طاووس مسبل مشترکی از این نوع است، ارگ چه معنای آن در اسلام و مسیحیت یکسان نیست. طاووسهای رو در رو که در دو سوی درخت مسبک شده زندگی قرار گرفته، دیوارهای نخستین برخ خرقان را زینت می بخشد. اغلب با بیانی عالی و سنجیده به قبور صفایی چون«معطر» و«منوره» اطلاق می بخشد. اصطلاح اخیر اغلب با استفاده از سنگ قبرهایی که چراغها و آیات قرآنی از سوره«نور» تزیین گشته و بخصوص در محراب، تدعی می شود. در رابطه اغلب تصریح شده است، سنگ قبر را روبه قبله دهند تا بتوان از آن مانند محرابی استفاده کرد. در اینجا نیز تجدید خاطره متوفی با اجرای مراسم دینی پیوند نزدیک دارد.


وجود شواهد، گرچه به صورت پراکنده، می رساند که منظور از به کار بردن سمبلهای گوناگون در معماری تدفینی ایرانی، بیشتر طلب نعمت بهشت است تا ابراز وفاداری. بر خلاف آنچه در سایرسر زمینهای اسلامی وجود دارد، فقدان کامل قبرهای هفت گوش برای پیروان شیعه هفت امامی ایران به چشم می خورد، حتی قبرهای شیعه دوازده امامی بندرت دوازده گوشه دارد. قالی دوازده گوش حرم معصومه(س) در قم که ظاهراً متناسب با محل آن بافته شده، از خصوصیات مهم آرامگاههای ایران نیست. شاید در این باره عدد هشت یک استثنای مهم باشد. کاخهای کوشک مانند ایران زمان صفویه و هندوستان دوره مغول که طبق مرسوم در داخل حریم باغ و درختزارها و باغچه های گل و چشمه ها و جویبارها ساخته شده، گاهی اوقات به هشت بهشت شرهت بافته است، انسان را بدین فکر می اندازد که این تداعیات به طریقی در آرامگاههایی که چنین شکلی دارند نمایان است،

بویژه هنگامی که این مقابر در داخل باغی قرار گرفته باشد. در چنین وضعی امکان دارد اشاره ظریفی به لذات بهشتی مانند غرفه ها و درختان سایه دار و آب روان مورد نظر بوده باشد. در هر حال اگر چنین است این گونه تداعیات ضمنی است، لیکن ظاهراً در یک سطح عالی و فوق انسانی در نظر گرفته شده است. شاهد این امر در کتیبه هایی نهفته است که در آرامگاهها قرار دارند. این کتیبه ها اغلب به معرفی متوفی پرداخته، تاریخ آن را بیان می کند و بقیه متن کتیبه ها به آیات قرآنی اختصاص یافته است. کاملاً ملاحظه می شود که همه نقل قولهای قرآنی مربوط به موضوع مرگ، روز باز خواست و بهشت نیست. هنگامی که چیزی درین باره اشاره شود ظاهراً معمولی ترین آیات، آیه35 از سوره 21 است که می گوید«کل نفس ذائقة الموت» شاید در همه قرآن هیچ آیه ای متناسب تر از این برای موضوع مرگ نباشد، لیکن کمتر میدانی به این فریضه می دهد که آرامگاهها بدین قصد احداث گردیده تا برای متوفی برکاتی را مسئلت نماید. پس کتیبه ها به جز اینکه نشانه گوری است، کمتر وضع بنا و منظور از آن را روشن می سازد.


باید خاطر نشان ساخت که آرامگاه فقط یکی از چند وسیله اختیاری برای کسانی است که می خواهند به طرز ملموسی خاطره مرده را زنده نگاهدارند. وسایل دیگر عبارتند از لوحه های عمودی به شکل محرابهای مسطح و کفن هایی از جنس پنبه و کتان و حتی ابریشم که به نحوی پرکار طراحی شده، در آن تصاویر و خطوطی به کار برده اند یا مجسمه قوچهای کاملی حجاری شده است. وسعت و طرف توجه عام بودن این یادبودها که هر یک از آنها به طریقی بر خلاف نص صریح اسلام است، به طور وضوح نشان می دهد که احکام شریعت اسلام در اساس با این نوع عقاید عمومی مغایر است. با وجود این در مواردی نیز هر یک از اشکال یادبود با کتیبه اش وفاداری به اسلام را می رساند.


به حد کفایت در این باره سخن گفتیم تا نشان دهیم که معماری تدفینی عام مهمی در درک جامعه قرون میانی ایران است و آشکار کنیم که چگونه عملکرد چنین بناهایی به تدریج از حالت ساده تدفینی به پیچیدگی گرایید و سرانجام روشن سازیم که چگونه این پیچیدگی روزافزون در توسعه بافت اصلی معماری مربوط به آن منعکس گردید. آرامگاههای نخستین چون«گور سامانیان» و گنبد قابوس برای مقاصد دیگری به جز بنای یادبود مردگان هیچ ارزشی نداشت. در نقطه مقابل آنها اصطلاح آرامگاه بندرت درباره زیارت گاههای بزرگ ایران با گروه بناهای فرعی همزیست پیرامون قبر، جور درمی آید. هنوز علی رغم تغییراتی که در شکل اساسی آرامگاهها در طی قرون حاصل شده، با وجود دگرگونیهایی که در نام و هدف بر

آرامگاهها تحمیل گردیده، کاربرد اساسی که مربوط به آن شکل است مفهوم خود را از دست نداده است؛ همچون مناره مقبره که به عنوان آرامگاه فوراً قابل تشخیص است. توضیح اینکه چگونه همبستگی میان شکل و عملکرد سمبل صورت گرفت، متضمن بررسی مختصر اشکال و سبکهای بناهای تدفینی در ایران قرون میانی است. ملاحظه خواهد شد که عامل با اهمیت در این کامیابی، یک نوه محافظه کاری ذاتی بود که مانع آزمایش بنیادی در شکل اصلی معماری می گردید. نوآوری که از خارج به ایران تحمیل می شد، استثنایی بود. حتی اگر تقلید نادرتری از اشکال شناخته دیگر برای مقاصد تدفینی وجود داشت، دامنه تغییرات ظاهری و شیوه آن محدود بود. استحکام بنا و نوآوری، بلکه رمز کار بود.


پس این اشکال چه بودند؟ با تلقیل تقریبا تنوع بی شماری از اشکال در شکلهای اساسی، خواهیم دید که در طول تاریخ فقط دو نوع اساسی معماری آرامگاهی در ایران وجود دارد. اینها عبارتند از، مقبره برجی شکل و قبر چهار گوش گنبد دار. باید پذیرفت که یک یا دو نوع که به هیچ وجه در هیچ یک از این دو دسته نمی گنجد، وسیعاً مورد بررسی و تفسیر قرار گرفته است. یک نمونه حیضره یا مجتمع آرامگاهی است که از جمله آنها زیارتگاه گازرگاه(مورخ حدود1425م/ 829ه) نزدیک شهر هرات است. خوشبختانه چنین استثناها را بدون این که به دقت شرح حاضر خدشه وارد سازد می توان حذف کرد. مسأله مهمتر در نظر اول به فضای هشت ضلعی گنبد دار پیش می آید که البته نوعی بسیار متداول است. در هر صورت، هر چند این مسأله ممکن است متناقض به نظر آید، می توان این نوع را یکی از انواع فضای چهار گوش گنبددار به حساب آورد. سرگذست کوتاه منشأ چهار گوش گنبددار که جدا از آرامگاههای برج مانند است، این موضوع را روشن خواهد ساخت.


به نظر می رسد که چهار ضلعی گنبددار دارای پیشینه دو گانه ای است، هر چند امکان دارد که یک تحقیق دقیق همه جانبه نشان دهد که هر دو گذرگاه به یک منبع می پیوندند. یک عنصر، همان معیار آتشکده ساسانی یا چهار طاق است که چهار روزن محوری یک طرح مربع شکل را شکافته و گنبدی بر فراز آن قرار گرفته است. پراکندگی وسیع این بناها در سراسر ایران، هنگام پیروزی اسلام، این نوع معماری را سر مشقی آشکار برای آرامگاههای اسلامی ایران که طرحهای مشابه دارند، قرارداد، ولی وضع بدین سر راستی که به نظر می رسد نبوده است، در نواحی دیگر از دنیای اسلام که در متن آن امکان بروز تأثیرات آئین زردشت نبوده است آرامگاههایی شبیه این سبک وجود دارد. در چنین مواردی ظاهراً تأثیر از پیشینه

احتمالی چهار ضلعی دیگر، یعنی آرامگاه قدیمی متأخرتر و مشتقات آن است. در این جا تحول بنا از پیش از اسلام به بنایی اسلامی با ادامه کابرد مداوم و بی وقفه آن صورت گرفته است. در صورتی که فرضیه اشتقاق از چهار طاقی زردشتی متضمن تغییری ناگهانی و فوری در عملکرد آن خواهد بود. بعلاوه، آرامگاههای کهن متأخر و کلیساها و تعمیدگاهها و مشاهد اوایل مسیحیت که از زمان بیرانس از آن گرفته شده، همان طور که در مورد چهار طاق بوده، به هیچ وجه فقط به پیدایش معماری محدود نبوده است. چهار ضلعی گنبددار فقط نقطه سرآغاز یک رشته بناهای متنوع بی انتهای چند وجهی(غالباً هشت ضلعی) و چند لختی و چند تنکه ای و پره ای یا بناهای مدور بود که همگی در درونشان اندیشه بنیادی یک

ساختمان متمرکز گبندداری را دارند. بسیاری از این ابنیه در ارمنستان و سوریه، یعنی نواحی هم مرز قلمرو ساسانی برپا گردیده بود. لذا این اندیشه که انواع بناهای غربی در بنای آرامگاههای اولیه اسلامی ایران ذی نفوذ بوده اند، در زمینه های تاریخی و جغرافیایی را شکل شناسی کاملاً رسا و طبیعی نیست، در عین حال در این زمینه موضوع متنازع فیه ثانوی وجود دارد. مسأله بارز این است که در روش سنتی آرامگاه و مشهد حوزه غرب مدیترانه یک شکل متمرکز گنبددار به کار گرفته می شد. همان گونه که مشاهده می شود تجلی اولیه عمومی این نوع آرامگاههای اسلامی ایران مربع شکل بود، لیکن به موقع و در نتیجه تحول طبیعی فکر، طرح شعاعی متمرکز در سرزمین ایران به صورت طرح هشت ضلعی گنبددار برتری یافته، جلوه گر شد.


این طرح هشت گوش بود که به بهترین وجه نیازمندیهای کانون متمرکز را که معمولا صندوقه قبر، آن را فراهم ساخته بود، برآروده می کرد، به انضمام احتیاج به حداکثر فضا برای طواف و بیشترین میدان برای سایر کارهای معماری و ایجاد فضای بیشتر. بر خلاف طرح هشت گوش، طرح چهار گوش که در گوشه ها باعث تضییع فضا گشته، بیشتر کارهای تزیینی می شد تا پرداختن به شکل بنا. بحث درباره این که آیا جانشین شدن تدریجی طرح چهار گوش به فضای هشت گنبددار با رواج گرفتن و مرسوم شدن آرامگاهها جهت زیارت و عبادت تسریع گردیده، موضوعی است که تحقیقات آینده آن را مسلم خواهد ساخت.


نوع عمده دیگر آرامگاه، برجهای مقبره ای است و اصل و ریشه این نوع بنا در پرده ابهام مستور است. اگر چه احتمالات بسیاری را می توان مورد بحث قرار داد: چادرهای ترکی، برجهای دیده بانی چینی و مقابر برجی شکل پالمیری از جمله آنهاست. در هر حال می توان استدلالات موجه را در مقابل هر یک از این الگوهای مفورض ردیف کرد و با مقدار کمی علم و اطلاعی که در این باره در حال حاضر در دست است، بهتر است که به عدم اطلاع معترف بود. این جریان مخصوصاً با توجه به شکل بسیار ساده ای که اغلب نمونه های اولیه این نوع به خود گرفته، موجه به نظر می رسد: یک استوانه بلند با بامی مخروطی شکل؛ مانند آنچه در مورد طرح گنبددار چهارگوش اتفاق افتاده است. چندی نگذشت که این دستور العمل ابتدایی تکامل یافت سریعاً پی در پی برجهای آرامگاهی با پره ها و ستونهای جسمی پشتبندهای گوشه ای ساخته شد، در حالی که استوانه ساده جای خود را به مقابر هشت ضلعی، شش ضلعی، ده و دوازده ضلعی و اقسام بناهای مرتفع ستاره ای شکل داد.


شاید دیرپاترین این اشکال مورد پسند عام، انواع هشت ضلعی بوده است که این سؤال را پیش می آورد که(چگونه می توان یک برج مقبره ای هشت گوش را از هشت ضلعی گنبد دار تشخیص داد، در حالی که هر دو نوع بخشهای مشابهی قرار دارد. وضع هشت ضلعی برای تعیین تفتوتهای اساسی آنها متناسب تر است. طرح همکف برجهای مقبره ای هر چه باشد، مهمترین وجه مشخصه آن تأکیدی است که بر ارتفاع آن رفته و با محدودیت و فشردگی نسبی فضای داخله آن این ارتفاع نمود بیشتری پیدا می کند. نتیجه این امر اختلاف میان عرض و ارتفاع آن است که معمولاً نسبت آن به 5/3: 1- 5/5: 1 است. این اختلاف نسبت میان دو بعد، در بناهای مربع شکل گنبددار بمراتب کمتر است. بدین طریق بزرگترین آرامگاه مربع گنبددار سلجوقی، یعنی مقبره سلطان سنجر در مرو(که تاریخ آن مربوط به بعد از سال 1157 م است) نسبت عرض آن به ارتفاع نزدیک به 1:2 است. در صورتی که نزدیکترین بنایی که با آن

برابری می کند، در روزگار ایلخانیان، قبر اولجایتو در سلطانیه است که یک هشت ضلعی گنبددار به بلندی 53 متر است. با وجود این، تناسب میان عرض و ارتفاع آن فقط 1:2/2 می شود. این دو رقم گویای سرگذشت خود هستند.) ظاهراً در وهله اول منظور از نوع بنا، شاخص خارجی گور است، از این رو فضای داخلی آن مورد غفلت قرار گرفته است. بنای دیگر در درجه نخست فضای داخلی است، فضایی که بتوان مرتباً از آن استفاده کرد، لذا صورت خارجی آن دارای اهمیت کمتری است. این موضوع قابل انکار نیست که در مورد هر یک از وضعهای مفروض امکان داشت یکی از بانیان بخوبی شکل برج مقبره ای را برگزیند که ممکن بود چهار ضلعی گنبددار را انتخاب کند، ولی منظور و هدفی که انگیزه آن بوده است اشتباه شدنی نیست. همان گونه که نسبت میان عرض و ارتفاع بناها، آنها را با هم برابر می سازد، به همان اندازه این احتمال افزایش می یابد که بنای مورد بحث در درجه اول به منظور مذهبی در نظر گرفته شده نه به علت امور دنیوی.


اکنون هنگام آن رسیده است که هر چند مختصر، تکامل معماری این دو نوع بنای عمده موصوف در فوق را مورد توجه قرار دهیم. پیشرفت آنها تا حدی نابسامان است. ظاهراً روشن است که آرامگاههای نخستین واقع در سرزمین ایران چهار ضلعی گنبددار بودند، لیکن در طی اواخر قرن دهم محبوبیت برجهای مقبره ای بر آنها غلبه یافت؛ این همان شکلی است که در دوره سلجوقیان برتری دارد. ترجیح برج بر بنای چهار گوش به حدی قوت گرفت که در واقع همه انواع گوناگون مهم اشکال برجهای مقبره ای را می توان در حدود سالهای(1000- 1200م/ 391- 597ه) یافت. قسمت عمده ای از این آرامگاهها برای سلسله های کوچک مانند امیر اسفهسالاران و غیره ساخته شد. بر طبق روش اهل تسنن در دوران سلجوقیان،

آرامگاههای امامان شیعه بندرت در شمار این برجهای مقبره ای قرار می گیرد، اگر چه چند تن از اعضای خاندان سلسله های شیعی مذهب سواحل دریای خزر برجهای آرامگاهی برای خود ساختند، غالب این بناها از جنس عالی ترین نوع آجر پخته است که با آجر و کاشی های گوناگون تزیینی اغلب به صورت اسپرهایی نصب شده، حاشیه های کتیبه ای در بالای تنها درب برج یا زیر گنبد ایجاد شده اند و گاهی دهلیزها یا گیلویی ها بر زیبایی آنها می افزاید. بامهای چند وجهی یا گلگیر مانند، پوشش معمول این بناهاست. این نوع بام ها پوششی است برای گنبدهای بسیار کوتاهتر داخلی. از نظر معماری و ساختمانی صرف، ارتفاع آنها در سادگی شان بی تجمل است، ولی در تزئینات به کار رفته، اغلب اسراف گردیده است. سادگی وتأکید بر روی یک میله منفرد باریک تأثیر عمده بصری برج را به وجود می آرود و خطای باصره اثر بلندی آن را شدت می بخشد. حتی گرچه بیشتر این برج های اولیه فقط در حدود 15 تا 20متر ارتفاع دارند، ولی بلندتر از این حد به نظر می رسند.

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید