بخشی از مقاله
چکیده
یکی از مباحث مهمی که با نظریهپردازي یونگ، ابتدا به عرصه روانشناسی و با سیر تدریجی، وارد دنیاي نقد ادبی شد، تحلیل شخصیتهاي داستانی آثار ادبی بر اساس فرایند »فردیت« است. در چارچوب این فرایند، شخصیت داستانی، در مسیر دستی ابی به تفرد، با دستهاي از کهنالگوها برخورد می کند و با پشت سر گذاشتن هر یک از این کهنالگوها، رفتهرفته به حقایق درونی خود پی میبرد و به بازسازي ضمیر ناخودآگاه بیمارش میپردازد.
هفت پیکر نظامی گنجهاي از آثار ادبی فارسی است، که میتوان با تحلیلهاي روان شناسانه آن را بررسی کرد. با نگرشی عمیق در شخصیتهاي داستانی این اثر بزرگ، میتوان به ابعاد نهانی داستان، بر اساس نظریه تفرّد یونگ دست یافت. در این مقاله، سعی میشود ضمن اشاره به این کهن الگوها در دو داستان » گنبد سبز« و »گنبد سرخ«، سیر تحول شخصیتی و چگونگی دستیابی شخصیت اصلی داستان به تفرّد و سلامت روانی بررسی شود.
.1 مقدمه
-1-1بیان مسأله
از جمله نقدهاي جدیدي که در دورة معاصر وارد عرصه ادبیات شده، نقد روانشناسانه بر اساس نظریه فردیت یونگ است. این نظریه که در جهت تکامل نظریه ناخوداگاه فروید، شکل گرفته است ، علاوه بر اعتقاد بر خودآگاه و ناخودآگاه فردي، به وجود یک ضمیر ناخودآگاه جمعی نیز معتقد است. بر اساس این نظر، روان انسانها بهطور خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر »تصاویر پدیدههایی شکل گرفته از دنیاي بسیار کهن و بینشها و تأملات اجداد باستانی ماست که ریشهاي چند میلیون ساله دارند و در میان اقوام و کشورهاي مختلف، مشترك و یکسان هستند
چنانکه »حتی در فرهنگهاي کاملاً منزوي از نظر زمانی و مکانی که نفوذ فرهنگهاي دیگر در آن ناممکن بوده است
میتوان این پدیده ها را در افکار و عقاید مردم، به وضوح واکاوي کرد. همچنین »تکرار مداوم این تصاویر ذهنی کهن و جهانی نوع انسان در آثار ادبی همه ملل شاهدي ]دیگر[ بر این مدعاست.
یونگ از این صو ر سمبلیک که » اجزاي موروثی روان بشرند و در قلمرو اسطورهها و ادبیات بشر بازتاب نمادین دارد - ، تحت عنوان »آرکی تایپ« یا »کهن الگو« نام میبرد که ابزاري مهم در شناخت وجوه شخصیتی هر یک از شخصیتهاي داستان به شمار میرود.
این عناصر، خاستگاه آفرینشهاي هنري و ادبی و منبع الهامات شاعرانه می باشند و حاصل رجوع هنرمند به باطن و ضمیر ناخودآگاهش که او را با گذشته و آینده پیوند میدهد؛ چنانکه با تحلیل آثار ادبی براساس این الگوهاي نقش بسته در روان انسان میتوان به »راز آفرینش و فعالیت هنري که عبارت از غوطه ور شدن دوباره در حالت آغازین روح است.
- یونگ، - :1379 پی برد که مقدمه پیوند میان روانشناسی ، هنر و ادبیات میباشد. این مورد، ضمن آنکه گویاي وجوه اشتراك میان ادبیات ملل مختلف است می تواند گویاي این نکته نیز باشد که » سرایندگان بزرگ جهان ادب به بسیاري از نکات مهم روانشناسی عمقی پی بردهاند و این نکته ها را در ترکیب خالص و اصیلی که آنها به شخصیتهاي زنده و فعال اثر خود بخشیدهاند، قابل دید است آن طور که میتوان از برآورد آنها به مجموعه مسائل انسان رسید.
-2-1 ضرورت اهمیوت تحقیق
دربارة نظامی و افقهاي بلند اندیشه او پژوهشهاي گستردهاي در زمینههاي مختلف، از سوي محققان خوزة ادبیات فارسی صورت گرفته است که نشان دهندة اهمیت آثار و اندیشههاي این منظومه سراي غنایی فارسی است. یکی از آثار برجسته نظامی، هفت پیکر اوست که مجموعهاي از داستانهاي بهرام گور از بدو تولد تا پایان مرگ اوست. این اثر که اوج هنرنمایی نظامی در عرصه ادبیات غنایی است، تقلیدي موفق از شاهنامه فردوسی است، که می توان در آن »اشارتی پنهان از سرا پردة سلیمانی و گوهري تراشیده شده از خرده ها و ذرات باقی مانده از شاهنامه فردوسی ]را بازیافت، چنان که خود نظامی[ مدعی است که سخن ناتمام فردوسی را در این داستان تمام کرده است.
نظامی، »از مسیر این داستانکهاي رمزي راههاي تعالی انسانی را بیان می کند و از طریق آمیختن تاریخ و افسانه با زبانی ساده و گیرا و زیبا راه را براي سالکان طریق حقیقت میگشاید
-3-1 پیشینه تحقیق
بحث نظریه »فردیت«، روی کرد جدیدي است که همزمان با سایر فرایندهاي جدید نقد ادبی وارد عرصه ادبیات فارسی شد. در همین راستا در ادبیات فارسی تحقیقات گستردهاي راجع به نظریه روانشناسی »فردیت« یونگ صورت گرفته است که این تحقیقات علاوه بر حوزة کتاب شامل مقالاتی نیز در این زمینه میباشد.
آنچه در بارة پیشینه پژوهش این داستان باید بیان کرد این است که، اگرچه پیش از این تحقیقاتی در حوزه◌ٴ تحلیل روانشناسانه برخی از داستانهاي هفت پیکر صورت گرفته است که از آن جمله میتوان به مقاله »بررسی و تطبیق »فرایند فردیت « در گنبد اول و دوم از هفت پیکر نظامی بر اساس روانشناسی تحلیلی ی ونگ و همچنین کشمکش سایه و ناخودآگاه در داستانخیر» و شرّ« نظامی و همچنین کتاب »روانکاوي و ادبیات« حورا یاوري، اشاره کرد؛ با این وجود می توان اذعان کرد تحلیل داستان »گنبد سبز« و »گنبدسرخ« بر اساس چارچوبهاي نظري روانشناسی »فردیت« یونگ، یک نگاه نقادانه جدید از این بینش به این دو داستان است که این مقاله را از دیگر پژوهشهاي در حوزة این اثر ادبی، منحصر میکند.
.2 بررسی چارچوبهاي نظري روانشناسی »فردیت« یونگ در داستانهاي »گنبد سبز« و »گنبد سرخ« نظامی گنجهاي:
-1-2 خلاصه داستان گنبد سبز:
شخصی پرهیزکار به نام بشر، در گذرگاهی، زنی زیبا رویی را میبیند و شیفته او میشود. بنابراین براي غلبه بر هواي نفس خود، تصمیم میگیرد به بیت المقدس سفر کند. در راه بازگشت با مردي بدخواه و متکبر، به نام ملیخا همسفر میشود. در بین راه، در پی ماجرایی ملیخا میمیرد . بشر به رسم امانت داري وسایل او را به خانوادهاش میرساند . زن ملیخا چون این صداقت او میبیند، شیفته او میگردد و خواهان ازدواج با بشر می شود. هنگامی که زن پرده از چهره برمیگیرد، بشر ناگاه با زنی روبه رو می شود که آن روز در آن کوي دیده بود؛ در حالی که او به آتش مهرش سوخته بود و امروز خود را به همسري او عرضه کرده است.
تحلیل داستان گنبد سبز بر اساس نظریه روان شناسی یونگ
»بشر« در این داستان، قهرمان اصلی است که طی فرایند تفرد، ابعاد گوناگون شخصیتی خود را بروز می دهد. او در این داستان نمایندة »من « یا »خودآگاهفردي« است، این بخش از روان انسان که از دو جنبه کاملاً متعارض با یکدیگر تشکیل شده است که در هر بخش از شخصیت او به گونهايکاملاً متفاوت ظاهر می شود و هر یک از این قالبهاي شخصیتی، ارضا کنندة بخشی از نیازهاي روانی اوست؛ » یکی نقاب یا صورتکی که به چهرهمیگذاری م و زیستن در میان دیگران را آسانتر میکند و دیگري »سایه« که با دو لایه فردي و جمعی، همه آنچه که نمیخواهیم دربارة خودمان بدانیم دربرمیگیرد.
در این داستان، هنگامی که شخصیت بشر به صورت شخصیت، فردي پرهیزگار و پادشاه، در میان مردم ظاهر میشود، در واقع آن را »براي پاسخ گویی به تقاضاهاي ناشی از قراردادهاي اجتماعی انتخاب می کند تا بر دیگران تأثیر بگذارد و اغلب براي پنهان داشتن احساسات و افکار واقعی فرد به کار میرود.
این شخصیت که وجه بیرونی و اجتماعی او را نشان میدهند در کهن الگوي یونگ، با عنوان نقاب - Persona - یاد
میشود که گویاي جنبه ظاهري و دروغین شخصیت بشر است که »من« بنا بر مصلحت پیش آمده و براي سازش با
موقعیت جدید در برخورد با دیگران، بر چهره می زند و شخصیت واقعی خود را در لایهاي از دروغ و فریب مخفی نگه میدارد.
این جنبه از شخصیت که با قسمت خوداگاه روان در ارتباط است، با گذر از کوچهاي خلوت، به طور ناگهانی با آنیماي روانش دیدار می کند که حاکی از نفوذ »من« به ساحت ناخودآگاه خود است، این دیدار، نخستین پل ارتباطی ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه است که » اغلب به شکلی پوشیده در عشق مفرط اشخاص به یکدیگر نهان است؛ در حقیقت عشقی که از حد متعارف فراتر ر ود، سرانجام به راز تمامیت دست مییابد و از همین رو هنگامیکه انسان سخت عاشق میشود، تنها هدفش یکی شدن با معشوق است
از این رو عشق » بشر - «روان خودآگاه - به آن زن - آنیما - را میتوان زمینه ارتباط میان آگاهی و لایههاي ژرفتر ناخودآگاه دانست که در نهایت باعث دستیابی فرد به کمال شخصیتی در روان خود میشود