بخشی از مقاله

تاریخ چیست

تاریخ عبارت است از سرگذشت یا سلسله اعمال,وقایع ,حوادث قایل ذکر که درروند جامعه تاثیر نسبتا مهمی داشته باشدو به ترتیب سازمان تنظیم شده باشد.
براین اساس تاریخ بر دو نوع است:

1- تاریخ توصیفی 2- تاریخ تحلیلی

تاریخ توصیفی:تاریخی است که صرفا به بیان و توصیف رویداد ها می پردازد وکاری به علت و ریشه یابی این رویدادها کاری ندارد

تاریخ تحلیلی:علاوه بر توصیف رویدادها به ریشه یابی وعلت پدیدار شدن علتها می پردازد.بدیهی است این نوع تاریخ مفید تر از نوع توصیفی وبه ان علم تاریخ می گویند.

)چیست؟Educationآموزش وپرورش یا تعلیم (

آموزش که در مقابل کلمه عربی تعلیم قرار دارد به معنای یاد دادن ویاد گرفتن یک دانش یا یک مهارت است و پرورش به معنی رشد وجهت دادن به شخصیت انسان است در مواردی در آموختن پرورش نیز وجود داردمثلا آموختن یک مطلب باعث می شود تا فرد یادگیرنده احساس رضایت کند و اعتماد به نفس پیدا کند که این جنبه تربیتی است . به علت نزدیک بودن این دو educationمفهوم در انگلیسی و فرانسه برای آنها یک کلمه وجود دارد.


تعریف آموزش و پروش

آموزش و پروش یک مفهوم اجتماعی است وبدین جهت متناسب بازمان ومکان و افرادی که با آن سر وکار دارند تعاریف گوناگونی دارد
زیرا علوم اجتماعی و علوم انسانی بسیار وسیع و گسترده هستند و بدین جهت یافته های آنها کلیت همه جایی و همه زمانی ندارند وقابل انعطاف می باشد .
جامعه شناسان آموزش وپرورش را وسیله ای برای اداره کنترل جامعه می دانند.
پستالوزی اهل سوییس که در قرون 18 و19 می زیسته ویک روانشناس بوده است می گوید آموزش وپرورش خوب عبارتست از رشد طبیعی و تدریجی و هماهنگ تمام نیروها واستعدادهای بشری که در نهاد او موجود است.


مورخان تربیت را وسلیه ای برای نگهداری تمدن وفرهنگ جامعه می دانند .
یک تعریف کامل و مورد قبول کارشناسان تربیتی ازآن افلاطون است .او می گوید:تربیت خوب ان است که روح وبدن را از همه زیبایی ها کمالاتی که داردند بهره مند سازند.

فرهنگ و آموزش و پرورش

یکی از عوامل بسیار مهمی که در اموزش و پرورش تاثیر زیادی دارد ومتقابلا از آن تاثیر می پذیرد فرهنگ جامعه است .
بنابراین باید فرهنگ را خوب بشناسیم تا بدانیم که تاریخ آموزش وپرورش کشورها که قسمتی از فرهنگ جامعه است چگونه بر آموزش وپرورش آنها تاثیر گذاشته اند.

فرهنگ چیست؟

کلیه دستاوردهای بشر بعد از تولد که جنبه ارثی ژنتیکی ندارد اما قسمتی از ان جنبه ارثی اجتماعی دارد را فرهنگ گویند.
با این تعریف آداب ورسوم زبان دین حرفه ها وصنایع .......جزو فرهنگ جامعه هستند.
با این تعریف ما دو نوع فرهنگ داریم:
1-فرنگ مادی
2-فرهنگ معنوی

عناصر فرهنگ وتاثیر آنها در آموزش و پرورش و تاریخ آن

به عقده رالف لینتون استاد مردم شناسی دانشگاه کلمبیا نیویورک در جامعه پویا (جامعه ای که صنعت وارد آن شده است و فرهنگ آن متغیر است)سه گروه عنصر فرهنگی وجود دارد که عبارتند از :
1-عناصر عمومی
2-عنصر اختصاصی
3-عناصر اختراعی یا نو یا انتخابی
ابولؤلؤ را چه كسی عزیز كرد؟


پیش‌درآمد: دوست نادیده، جناب آقای صادق صدق گو، یادداشت زیر را در رابطه با مباحث مرتبط با مراسم عُمركُشان، ارسال كرده‌اند. با توجه به اینكه این مطلب، تنها بخش‌هایی از مقاله‌ی اصلی -منتشر شده در یكی از نشریات محلی كاشان- را شامل می‌شود، ناچار شدم در برخی جمله‌بندی‌ها دست ببرم تا گویایی مطلب مخدوش نگردد. از ایشان می‌خواهم در صورت امكان متن كامل و ویرایش‌شده‌ی این مقاله را برای اینجانب ارسال كنند. بدیهی‌ست این یادداشت، تنها بازگوكننده‌ی نظرات ایشان است.
●●●
مطلب زیر قسمتی از مقاله‌ی اینجانب به نام "از تشیع علوی تا تشیع صفوی" است که در ماهنامه‌ی طوبی (ماهنامه محلی کاشان که 4-3 سال است در ان مشغول هستم) در سال 82 چاپ شد که پس از آن، از سوی گروه‌های تندرو در کاشان مورد شماتت قرار گرفت و به دنبال آن تهدید به ضرب و شتم شدم. از آنجا كه آن مطلب با یادداشت "تأملاتی درباره‌ی

ریشه‌های مراسم عُمركُشان" همخوانی داشت، بخش‌هایی از آن را جهت اطلاع تقدیم می‌کنم. لازم به توضیح است مراسم روز 9 ربیع در کاشان هر سال به دلیل وجود این گروه‌های تندرو و اعتقاد بر مدفون بودن ابولؤلؤ یا همان فیروز و به قول اینان مجاهد اکبر (كسی كه عُمر را در محراب به ضرب شمشیر كشت) در شهر كاشان تا 10 روز بعد هم ادامه دارد. البته قبل از 9 ربیع به دلیل ایام جدید التأسیس محسنیه هرگونه شادی ممنوع است!!!
از تشیع علوی تا تشیع صفوی

[...]

3- بالا بردن ابولؤلؤ (فیروز) در حد یک امامزاده‌ی جلیل القدر: آیا در بزرگنمایی شخصی که برای اثبات اصل وجود داشتن و مسلمان بودن‌اش تا به حال سندی معتبر و تاریخی در هیچ کجا یافت نشده هدف خاصی دنبال می‌شود؟ از کجای تاریخ بر می‌آید که فیروز یک شیعه‌ی پاک‌باخته بوده که بر اساس اعتقاد دینی این کار را انجام داده است؟ نقل شده است كه چون به شکایت ابولؤلؤ رسیدگی نشد او دست به این عمل زد. این روایت فقط در ناسخ التواریخ آمده است. در بحث تاریخ الخلفا هم نقل شده که گروهی می‌گویند فیروز ایرانی شیعه بوده و بعد از ارتکاب ترور به کاشان فرار كرده و در آنجا مرده و چون شیعه بوده برای او گنبد و بارگاه ساخته‌اند. ولی معلوم نیست این گروه کیستند؟! حتی در تاریخ اجتماعی کاشان نوشته مرحوم نراقی، از این هم بی‌سندتر گفته شده است.

[...]

6- وقتی در سوره انعام داریم: "حتی بر بت‌های مشرکین هم ناسزا نگویید" تا مبادا آنها هم از در مقابله به مثل برآیند و بدون علم به خدا و مقدسات مسلمین، ناسزا گویند، پرواضح است که اگر کسی به دیگری توهین کند خواه‌ناخواه دست آن "دیگری" را برای توهین بزرگتری باز گذاشته است. مگر جز این است که در جواب فرستادن لعن و نفرین و تحقیر بزرگان اهل سنت در برخی مجامع و جلسات و برگزاری جلساتی تحت عنوان تاجگذاری امام زمان(عج) و عید الزهرا(س) در 9 ربیع الاول در شهرمان، مدتی است در 21 رمضان که جهان

شیعه، سیاه‌پوش امام عدالت و آزادگی است، عده‌ای از تندروهای اهل سنت به مراسم پایکوبی و سرور مشغول اند؟ آیا این گونه می‌خواهیم پیرو رهنمودهای حضرت امام باشیم؟ چگونه وقتی دولت و حکومت دم از وحدت اسلامی می‌زند و ملتش اینگونه عمل می‌کنند، دستگاه‌های مسؤول عکس‌العملی نشان نمی‌دهند؟ چگونه می‌خواهند عنوان ام‌القرای جهان اسلام را یدک بکشند؟

از صدر اسلام تا کنون دشمنان از راه‌های مختلف کوشیده‌اند با ایجاد اختلاف بین امت اسلامی و تشدید اختلافات داخلی حداکثر سو استفاده را ببرند و اسلام و مسلمانان را روزبه‌روز ضعیف‌تر کنند و متاسفانه همیشه افراد جامد و جاهل و متعصب که عمق قضایا را درک نمی‌کنند زمینه این هدف شوم را فراهم کرده و با برخوردهای تنگ‌نظرانه خود حتی نقاط اشتراک را هم زیر پا می‌گذارند. اینان با کینه‌توزی فرقه‌ای و مذهبی، زخم‌های چرکینی ایجاد کرده‌اند که به راحتی قابل علاج نیست و دست‌های آلوده هم در آلوده کردن این زخم‌ها همیشه در تلاش بوده‌اند.

 

درست در شرایطی که استعمارگران خود را برای هجوم به کشورهای اسلامی آماده می‌کنند علمای عثمانی را می‌بینی که از قسطنطنیه (ترکیه فعلی) حکم تکفیر شیعه را صادر می‌کنند و بلاد شیعه را بلاد حرب می‌نامند و خون و مال و ناموس آنان را حلال می شمارند. متقابلاً قزلباش‌های صفوی را می بینیم که شمشیر برهنه خود را به دست گرفته‌اند و برای رضا خدا می‌گردند یک نفر سنی را پیدا کنند و او را به قتل برسانند. بسیاری از علمای متعهد شیعه که نام و شرح زندگی‌شان در کتاب گرانقدر شهدا الفضیله‌ی مرحوم علامه امینی

آمده است با تکفیر علمای متعصب اهل سنت و پیگیری حکام ستمگر به شهادت می‌رسند و در ایران مهد تشیع و در زمان صفویه، درست همان زمانی که پای استعمار به ایران باز می شود، جشن‌های 9 ربیع به راه می‌اندازند و با بوق و شیپور و ساز و آواز به این عمل افتخار میکنند! آیا این بریده‌ی تاریخ زنگ خطری برای‌مان نیست تا از خواب غفلت بیدار شویم؟

با روی كار آمدن صوفیان سیاست‌گرای شیعی یعنی فرزندان شیخ صفی اردبیلی در سال 906 (ه.ق) و تشكیل حكومت صفویه كه حدود 203 سال بر ایران فرمانروایی كرد آتش نزاع فرقه‌ای بار دیگر میان شیعه و سنی بالا گرفت. شاه اسماعیل اول در حالی كه 13 سال بیشتر نداشت بر فرهنگ و دین و اموال مردم مسلط شد، او امامیه را مذهب رسمی كشور قرار داد. برخی اقدامات این صوفی خرقه‌پوش دیروز و شاه امروز بدین شرح است: تغییر محراب مساجد اهل سنت، واجب كردن اشهد ان علی ولی الله در اذان، تكرار حی علی خیرالعمل و محمد و علی خیرالبشر بعد از جمله حی علی الفلاح، ممنوع كردن نماز بر خلاف فقه امامیه و رواج لعن علنی بر رهبران فرقه غیر شیعه بر سر منابر. سیاست صوفیان كه از خانقاه اردبیل به اریكه قدرت رسیدند آنچنان َآتش فرقه‌ای را دامن زد كه در قتل عام 919 (ه.ق) چهل‌هزار شیعه توسط دولت سنی مسلك و متعصب عثمانی به قتل رسید.

سربازان "ینی چری" سلطان سلیم كج‌اندیش كه برای سنی كردن شیعیان می‌جنگیدند وقتی با نماز و اذان و آداب شیعه امامیه از نزدیك آشنا شدند به سلطان سلیم نامه نوشتند كه چرا باید 45 هزار نفر در مملكت ما و 20 هزار نفر ایرانی كشته شوند آن هم به تهمت الحاد و كفر، سربازان به سلطان عثمانی صریحاً نوشتند كه علمای متعصب سنی با تهمت الحاد به شیعه، هم شاه را غافل كرده‌اند و هم ما را خام نموده اند. آری مردم مسلمان به حكم فتاوای برخی از علمای اهل سنت و شیعه، و با تحریك اشعار شاعران سنی و شیعه در لوای دو پرچم حكومت عثمانی و دولت صفوی به جان هم افتادند. به طوریكه سلطان شیعه‌كش یعنی سلطان سلیم در بخشنامه‌ای به والیان خود در آناتولی شرقی نوشت تمام شیعیان علوی را

از 7 تا 70 سالگی نام‌نویسی كنند. آنگاه با تكیه بر فتاوای علمای كج‌فهم، 40 هزار نفر را از دم تیغ گذراند و زنان و دختران و پسران نابالغ شیعه را بین لشكریان خود تقسیم نمود. كمال پاشا و نوح افندی دو مفتی در حوزه حاكمیت عثمانی بودند كه شیعه را كافر و مرتد دانستند و قتل آن را واجب كردند. امیرحسین مجتهد عاملی كركی و ملاحیدر شیروانی از كسانی بودند كه در حوزه شیعی دولت صفوی بر كفر اهل سنت فتوا دادند. نتیجه همین فتاوی بود كه فاتحان شیعی وقتی شیروان را فتح كردند اموال اهل سنت حتی اسب و استر آنان را بر آب ریختند تا پاك شود. از آن سو، عبیدالله خان ازبك در تجویز قتل رافضیان (شیعیان) عوام را تحریك می‌كرد.

[...]

این عزیزان بر این اعتقادند که روز 9 ربیع روز "رفع قلم" است یعنی هر کسی از طلوع آفتاب این روز تا غروب، هر عمل اشتباه و گناهی انجام داد اشکالی ندارد، آن هم به استناد روایتی که از علامه مجلسی نقل کرده که در آنجا هم نتیجه‌ای که اینها می‌گیرند نگرفته است و یا استناد می‌کنند به روایتی که احمد بن اسحاق قمی نقل کرده: یوم رفع القلم!! کامل ابن اثیر، تاریخ طبری، مسعودی، تاریخ تحلیلی اسلام نوشته ابراهیم حسن ابراهیم، هیچکدام مطلبی در توجیه اینکه خلیفه دوم در 9 ربیع کشته شده ندارند. توجیهاتی که مرحوم مجلسی دارد این است که :
شاید 9 ربیع قاتل خلیفه نیت قتل کرده است، شاید در این روز از شهر خود کوفه به سمت مدینه حرکت کرده و یا ممکن است وارد مدینه شده باشد. نگارنده بر این اعتقاد است که تاریخ، با انتقال این روز به ذی‌القعده یا ذی‌الحجه قصد داشته شیعیان را از گرفتن عید و شادی و پایکوبی در این روز منصرف کند


ادیان
شواهدتاریخی گواه بر آنست بشر از آغاز خلقت گرایش به پرستش و پرستیدن داشته و اشکال تاریخی پرستش گواهی بر این مدعاست.این باور گاه در شکل متعالی خود عبودیت خدا بوده و گاه در شکل بدوی پرستش اصنام و بتها و مظاهر طبیعی بعنوان نمادی از قدرت و یا خصوصیتی از خصایص مطلوب انسان که قصد نسبت آنها را به این نماد خدا( رب النوع) بعنوان عنصرماوراءانسانی دارد.


این اعتقادات انسان اولیه را به این وادی رهنمون شد که در صدد کشف حقایق هستی بر آیدو در قبال آنها روش خاصی در پیش گیردو در طی زمان با وسعت دامنه فکری بشر و رسیدن به بلوغ فکری توانست به یاری تجربه و آزمایش هریک از امور طبیعی را در جای خود قرار دهد و ارتباط عمیق تر و وسیع تری با محیط خود برقرار نماید.
توجه به اشیاء مقدس ،اعتقاد به نیروی حیات ( مانا)، تابو( توجه صرف به فرد،شی یا عنصر طبیعی که دارای قدرت غیر طبیعی و فوق العاده میباشد و از احترام خاصی برخوردار بود)،قربانی کردن و احترام به اموات و اجدادو اسطوره سازی از نمونه های است که میتوان در این رابطه ذکر کرد.
این فرآیند انسان را به معرفتی رسانید تا بخواهد موجود متصور خویش را فراتر از هریک از آنچه از اجسام و کائنات و یاچهره های افسانه ای خود ساخته ببیند.
این تلاش رسانیدن انسان به یک امنیت روانی بود.


وقتی انسان از زندگی قبیله ای خارج شد و به زندگی مدنی وارد گردید و صاحب حکومت و سلطنت شد کم کم عقاید اولیه دینی او جای خود را به باورهای عمومی تری داد که از آن تعبیر به ادیان ملی میشود و آن اعتقادی است که منجر به وحدت عمومی مردم میشود.
اما هیچکدام از این تغییرات باعث نشد بشر در انزوا و تنهایی خود از باورهای قدیمی چشم پوشی کند و حضور پررنگ برخی از این اعتقادات حتی در زمانهای کنونی و با وجود گستردگی ادیان بزرگی چون هندو-بودا-مسیح و اسلام هنوز هم موجودهستند و در لوای باورهای دینی حاکم بر مناطق خود رنگ مقدس مذهبی گرفته اند.


برای شناخت ادیان ایرانی بازگشت به دوره های تاریخی ضروری است. ایرانیان اقوام مهاجر آریایی تباری هستند که از سمت سواحل شرقی دریای خزر وارد این دیار شدند و برخی نیز بسوی هند رفتند. عده ای که وارد ایران شده بودند درحرکت بسوی غرب وارد آذربایجان وارمنستان شدند.
با توجه به تاثیر محیط ایران جغرافیایی ایران مردمی که وارد این سرزمین شدند، بر خلاف همنوعان خود در هند ضرورت بیشتری را نسبت به حیات و زندگی خود فرض کردند لذا باورهای آنان در عین اشتراک اولیه با اقوام مقیم هند بسوی حفظ ضروریات زندگی و سعی وتلاش، متمایل گردید.


این تفاوت در دیدگاه منجر به شکاف اعتقادی مابین اقوام آریایی ایران و هند گردید.
دین اولیه ایرانیان پرستش قوای طبیعت بوده منتهی نه در شکل بت پرستی بلکه با باوری متفاوت با سایر ملل. اعتقاد اینان به خدای بزرگ بنام میترا ، خدای خدایان یا خدای عام که همه مردم ان را می شناختند و به آن احترام میگذاشتند ،مبین این مساله است.
در هر حال ظهور شخصیتهایی چون زرتشت، مانی و مزدک گویای این واقعیت است که در بین ایرانیان توجه به مسائل دینی و اعتقادی در شکل کسب شناخت و معرفت نسبت به جامعه ای که در آن زندگی میکردند و ایجاد تحول و قرار دادن حیات فردی و اجتماعی در مسیر ایده آل ذهنی که برخاسته از باورهای دینی بود اهمیت فوق العاده ای داشت بر خلاف اقوام آریایی مقیم هند که به جهت محیط اجتماعی و نوع زندگی آنان ، بیشتر متمایل به ریاضت و رهبانیت بودکه در معرفی ادیان مربوط به سرزمین هند به آن خواهیم پرداخت.
چنانکه گفته شد انسان در تمام مراحل حیات خود سرشار از نوعی اعتقاد به نیرویی مافوق طبیعت است. در کنار آنچه که انسانه برای خود در توجیه و تفسیر این باورها و اعتقادات کوشیده اند به نمونه هایی دیگری برخورد میکنیم که ظهور انسانهایی است با ادعای رسالت از سوی وجودی بنام خدا.


خدا همان مطلوب گمشده بشر در همه اعصار و دورانهاست. همانی که برای حصول معرفت به آن گامهای قابل ارزشی از سوی انسان برداشته شده که گاه به خاطر اشتباه در انتخاب مقدمات در نتیجه به خطا رفته و یا بعضی اوقات در عالم حیرانی و سرگردانی از تاویل و تفسیر این وجود لایتناهی به اوهام و خرافه پرستی روی آورده اند.
اندیشه دین مبتنی بر الله یا خدامحوری که اول و آخر آن به ایمان به خدا ختم میشود، شکل متعالی پرستش است. این اعتقاد مستلزم تعریفی اولیه از اساس خلقت و آفرینش است و فهم این نکته که همه چیز تحت اراده و اختیار خداست که با حکمت و قدرت خود بر این جهان بزرگ فرمانروایی مطلق دارد.


چنین برداشتی میتواند در دریافت آسانتر تعریف دین از منظر الهی خیلی مفید باشد.چون در محتوای ادیان الهی ما با حقیقتی برخورد میکنیم که مالک بر جهان و جان ومال بشر است. هیچ چیز از حیطه اقتدار و علم او بیرون نیست و او بر تمام خلایق علیم و خبیر و سمیع و بصیر است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید