بخشی از مقاله

جامعه شناسی


مقدمه
جامعه شناسي در مفهوم علمي آن، شناخت جامعه و رشد و تكامل آن، مطالعه نهادها و روابط اجتماعي و بررسي قوانين حاكم بر حيات اجتماعي انسانهاست و بر اين است كه جامعه را در مجموع آن و با توجه به عمل متقابل جنبه هاي مختلف آن مورد مطالعه قرار داده و رشد جامعه و حركت پوياي آنرا و به طور كلي زندگي اجتماعي را با تمام پيچيدگيها و گوناگونيهايش مورد بررسي و تحليل قرار دهد . جامعه شناسي با بررسي دقيق روشن مي نمايد كه جامعه از گرد آمدن افرادي كـه در توليـد اجتمـاعـي


مي كوشند و ضرورتا روابطي اقتصادي اجتماعي با يكديگر دارند تشكيل مي يابد به عبارت ديگر قوام و استواري جامعه به كارو توليد اجتماعي و مناسبات توليدي آنها را به هم پيوند مي زند. و تكامل اجتماعي و همچنين تكامل هر يك از عناصر حياتي فرهنگ انساني محصول مبارزات پي گير و خستگي ناپذير مغز و بازوي آنهاست. انسـانها با كار، بويژه كار توليـدي تاريـخ خود را مي سـازد و فرهنـگ خويـش را
مي آفرينند.


با نظري اجتمالي به تاريخ دو قرن اخير كه دوره برخورد و اصطكاك دو فرهنگ شرق و غرب مي باشد مي بينم كه اين برخورد موجب انعطاف پذيري بس شگرف فرهنگ شرق شده است، آن هم تحت شرايط و اوضاع و احوالي كه عواقب وخيمي براي جوامع شرقي به دنبال داشته است. از اين نظر كه ممالك استعمارگر غربي از يك سو با پيشرفت سريع در علم و صنعت و بالا بردن سطح توليدات و به دنبال آن افزايش درآمد چنان جلوه گري و زرق و برق بخود گرفته اند كه تعجب ممالك شرقي را برانگيخته به گونه اي كه غربي بودن و پيشرفت را كه ملازم يكديگر بدانند و از سوي ديگر ممالك استعمارگر تا آنجا كه توانستند و مي توانند كوشش مي نمايند تا فرهنگ شرقي را بي اصالت جلوه داده و به ما بقبولانند كه گذشته ما چيزي جز مشتي از اوهام و خرافات نيست كه مانع پيشرفت و ترقي و ابتكار انسان گرديده است.


با اين طرز تفكر از يك طرف ما را از تاريخ خود جدا كرده و از طرفي ديگر براي جبران اين كمبودها نسخه روي آوري و غرب و تظاهر تمدن پر زرق و برق غربي را تجويز مي نمايند.


در مقابل اين طرز تفكر و بينش گروه ديگري را مي بينم كه سخت به سنتهاي خود چسبيده و از هر گونه تجدد گرايي بيزار هستند و در عين حال هيچ نوعي آگاهي و شناخت نسبت به فرهنگ و گذشته خود ندارند. متاسفانه در طي اين جريان برخورد فرهنگي از يك طرف نوگرايان و تجدد طلبان افراطي ناآگاهانه عليه آن شوريده و آنرا باعث عقب ماندگي قلمداد مي كنند بدون اينكه كوچكترين شناخت و آگاهي در مورد اصالت و سازندگي آن داشته باشند و از طرف ديگر بسياري از مومنين قشري ناآگاه با ز بدون آنكه آن را بخوبي بشناسند، گروه اول را مرتد و فاسق مي شمارند.


اين دو گروه در يك جهت با هم اشتراك دارند و آن عدم آگاهي و شناخت عميق است و تنها فرق و اختلاف آنها در اين است كه گروه اول چيزي را نشناخته مي گويد و طرد مي كند و گروه دوم همان چيزي را نشناخته بدان پايبند است و عشق مي ورزد كه در هر صورت هيچكدام از اينها كمال مطلوب ما نبوده و گرايش به يكي از اين دو جهت درد ما را درمان نخواهد كرد.


بعد اجتماعي كار
(( و لقد مكنا كم في الارض و جعلناكم فيها معايش …))
ما در زمين به شما توانايي و اقتدار بخشيديم و كليه نيازمنديهاي شما را در زمين قرار داديم .
بشر به تنهايي قادر به تعمين نيازمنديهاي خود نيست و براي تعمين زندگي و حفظ حيات خود ناچار است از زندگي ديگران استفاده كند. اما مقررات زندگي اجتماعي اقتضا دارد كه در برابر بهره برداري از كار و زحمت ديگران، خود نيز زحتمي قبول كرده و كار مفيد را به عهده گرفته وگرنه ستمكار خواهيم بود. هر چه انسان بخواهد از مواهب زندگي بيشتر استفاده نمايد و به زندگي خود توسعه بدهد بايد بيشتر كار و تلاش كند. هر كس از نتيجه كار ديگران بهره مند شود و متقابلا بهره اي به آنها نرساند به دستور خدا رفتار نكرده كه سفارش كرده :


(( تعاونوا علي البر و التقوي))
در كار نيك و رسم تقوا به هم كمك كيند.
مردمي كه از ديگران بهره مند مي شوند و زندگي را بر آنان تنگ مي سازند ولي هيچگونه بهره اي به آنها نمي رسانند، بار گراني براي جامعه خواهند بود .اگر فردي در جامعه تنبلي كند يقينا" يك نفر ديگر بايد دو برابر كار كند وگر نه دچار سرما و گرسنگي خواهد شد.
يكي از وظايف اوليه هر حكومتي آن است كه نگذرد افرادي سر بار جامعه باشند و با دسترنج ديگران زيست نمايند، بدون اينكه خود خدمتي ارائه دهند. اگر حكومتي براي به كار واداشتن افراد تنبل و انگل به زور متوسل شود، در حقيقت كار درست انجام داده و به ملت خدمت كرده. همانگونه كه سعي و عمل مايه سعادت و سلامت افراد مي شود باعث رشد و ارتقاء جامعه و ملت نيز مي گردد. پيشرفت و ارتقاء وسير سريع مد نيت امروز نتيجه كار است، بطالت مردم يك جامعه قلب ملت را خورده و آنها را از صفحه روزگار محو مي سازد.


نقل مي كنند كه اسكندر وقتي ايراني ها را شكست داد در آداب و رسوم آنها مطالعه كرد و متوجه شد كه بزرگترين عامل ضعف و سقوط آنها حس عياشي و بطالت و تن پروري آنان بوده است . با مطالعه پيرامون زندگي جوامع بشري مي بينيم در زندگي تمام ملتها هم شكوفايي و هم انحطاط بوده است و در تمام موارد شكوفايي در سايه سعي و تلاش مردم آن كشورها پيش آمده و انحطاط در نتيجه تن پروري و تنبلي مردم و ظلم حكام و فساد دستگاههاي اجرايي و بي عدالتي اجتماعي پيش آمده است.


مردمي كه به كم كاري و بيكاري و يا كارهاي كاذب عادت كنند و با كار و تلاش صحيح خود از مواهبي كه خداوند به آنها عنايت فرموده استفاده نكنند ، به دست خود زمينه حضور بيگانگان و استعمارگران را در كشور خود فراهم مي كنند، آنگاه مجبور مي شوند در زمينه خود براي بيگانگان كار كنند و ذخاير خود را به تاراج دشمن خود بدهند مردم آزاده هيچگاه تن به چنين ذلتي نمي دهند ، مگر آنگه به ذلت و حقارت و مزدوري ديگران خو كرده باشند . مانند آن زني گدا ، مي گويند : جواني از خانواده متشخص و سر شناس به دختر زيبايي كه گدا بود عاشق شد و او را به همسري گرفت. زن به اين شرط با او ازدواج كرد كه هيچ گاه سر يك سفره با هم غذا نخورند، جوان قبول كرد

. اما پس از چندي كه خيلي كنجكاو شده بود خواست از سر اين كار آگاه شود و لذا يك روز در محلي كه مي توانست ناظر بر اطاق غذاخوري باشد پنهان شد و به انتظار نشست و با كمال تعجب ملاحظه كرد كه زن وقتي سر سفره پر از غذاهاي رنگارنگ بود يك ظرف برداشت و جلو هر يك از ظورف غذا مي برد و با التماس از او مي خواست كه بخاطر خدا كمي غذا به او بدهد آنگاه قدري غذا از آن ظرف برداشته و در ظرف خود مي ريخت و به سراغ ظرف بعدي مي رفت تا ظرف خود را پر كرد آنگاه كناري نشست و مشغول خودرن شد. مرد با توجه به اين خوي گدائي او را لايق زندگي آبرومندانه نداست و از قصر باشكوه خود بيرون راند به همين ترتيب ملتي هم كه با كم كاري و بيكاري خوي و عادت كند لايق استقلال و عزت نخواهند بود. مردمي كه استعمار زده شدند رفته رفته به مزدوري و گدائي از استعمار خوي كنند، آنگاه آنچه خود دارند به سادگي و ارزاني به بيگانه مي دهند تا بار ديگر با گدائي و سختي از او پس بگيرند، آنها پاسدار ذلت خويش مي شوند و خدمتگزار زندانبان خود .


هميشه با حضور استعمار، بذر فقر وابستگي افشانده مي شود و تنبلي و بيكاري باعث مي شود كه اين فقر و وابستگي جاوداني گردد. ما سايه شوم فقر و بيكاري را هر بامداد بر سر بسياري از مردم مناطق استعمار زده از قبيل هندوستان، خاورميانه، آفريقاي شمالي، اروپاي جنوبي و آمريكاي لاتين همراه با ياس و نا اميدي مي بينيم ، آيا عجبيب نيست مسلميني كه روزگاري دراز از نظر فكر و عمل بزرگ بوده اند امروز به اين تيره روزي سقوط كرده باشند و مدتها در حال ذلت و اسارت مستقيم غير مستقيم استعمار باقي مانده باشند؟


اين مسئله بزرگي است كه ذهن خردمندترين افراد را سالها به خود مشغول داشته، امروز در كشورهاي اسلامي چيزي نيست كه بتوان به آن افتخار كرد.
حتي كورها هم مي توانند مشاهده كنند كه كشورهاي اسلامي با وجود مجد و عظمت گذشته، امروز به درجات پايين سقوط كرده اند. اگر ما روزي در حال ارتقاء بوده ايم و اكنون انحطاط يافته ايم كه كاملا نمايان است كه در جهان تنزل كرده ايم. امروز دنياي اسلام نياز به اهرمي دارد كه به شدت تكانش دهد و حيات تازه اي به كالبد افسرده او بدمد و انقلاب اسلامي همان اهرم فشار و همان تكان شديد است كه دنياي اسلام وارد شده است.


اگر كشوري بخواهد ترقي كند بايد حكومت به كارهاي مفيد ارزش دهد و حقوق اقشار مفيد و مولد را استيفا نمايد، اگر كار در فرهنگ يك جامعه ارزش خود را از دست بدهد و بيكارگي و تن پروري يا اشتغالات كاذب جزء ارزشها به حساب آيد سقوط و انحطاط آن ملت حتمي است.


اگر در تاريخ گذشته سايه اي از استعمار زدگي افكنده شده باشد اما مي توان آينده ما آكنده از خوبي ها باشد، جهان ما معبدي است براي پرستش خداوند و كارگاهي است براي اينكه انسان در آن به تخريب بدي و ساختن خوبي بپردازد ما بايد نيروهاي خود را براي ساختن زندگي برتر متمركز سازيم.
انسان تنها با داشتن ايمان قلبي و عرق جبين خود مي تواند آزادي و رستگاري به دست آورد ولي آزادي چيزي است كه به انسان امكان مي دهد تا خود را تعريف كند به يمن آزادي جـهان را تعريـف كند. آزادي و عمـل پشـت و روي يك سـكه اند، آزادي


بي عمل ميسر نيست بايد با چيرگي بر طبيعت و افزايش اقتدار و اختيارمان در جهان با حفظ عقيده و فرهنگ خود، علوم و فنون و صنايع را در زندگي خود راه داد و با افزودن بر رشد علمي و حس ابتكار و تجربه هاي خود به تكنولوژي مستقل دست يافت. عصر ما عصر كار كم و مصرف فراوان نيست بلكه عصر افزايش بر ميزان كار و توليد و پائين آوردن سطح توقعات و كاستن از تشريفات و تجملات و قناعت در مصرف است. عصر ما عصر سعي و تلاش و ابتكار و اختراع است و تحقيق همه اينها با تلاش عمومي و گسترده مردم امكان پذير است لازم است تا گروهي بزرگ از گدايان حرفه اي، ولگردان، خرده جنايتكاران كه همواره در كانونهاي پست اجتماعي كمين دارند را تبه بازارهاي مفيد وارد كنند و اوقاتي كه از طريق بيكارگي و يا كراهاي كاذب از انسانها به هدر مي رود به كارهاي توليدي تخصيص داد و سرمايه ها از شغل هاي مصرفي به كارهاي توليدي تغيير جهت داده شوند كه افزايش توليد و صادرات مساوي است با آزادي از فقر و احتياج.


حضرت امام خميني (ره) رهبر كبير انقلاب اسلامي در بيانات خود به مناسبت روز كارگر در سال 1358 چنين مي فرمايند:
(( اين كارگرهاي ما اشخاصي هستند كه مدير جامعه انسانيت هستند اداره امور مملكتها، اداره امور كشورها به دست اينهاست، به دست كشاورزان، به دست كارگران كارخانه هاست.


اينها هستند كه كشورها را اداره مي كنند و از اين جهت مدير اين عالمند، عالم طبيعت در اين زمين كه يك سياره كوچك است، اداره امور اين زمين به دست كارگران است دست اينهاست كه اين عالم را اداره و كشور را زنده كرده است.
كارگران عهده دار امر بزرگي هستند احترام زياد دارند و مسئوليت زياد. هر كس بيشتر در عالم احترام دارد پيش خداي تبارك و تعالي احترام دارد و بيشتر منشاء اثر است. مسئوليتش بيشتر است. كارگران ما چه طبقه دهقانان و چه طبقه كارگران ساير كارخانه ها و ساير جاها تمام اعمال و بركاتي كه در كشور هست مرهون وجود آنهاست و لهذا آنها بر همه مقدمند …


اگر كشور رو به رشد برود با دست شما كارگران عزيز رو به رشد مي رود و اگر كشوري رو به انحطاط برود باز هم با شماست. با كار نكردن، با كم كردن و يا علاقه به كار نداشتن است كه كشور رو به انحطاط مي رود. امروز كشور مال شماست و شما مسئوليت مستقيم به كشور خودتان و اسلام داريد ادا نكنيد شما مسئول هستيد، و اگر چنانچه كوشش كنيد چرخهاي مملكت را به راه بينداريد شما پيش خداي تبارك و تعالي ارجمند هستيد)).
كار كردن وسيله اي براي برقراري و تحكيم روابط اجتماعي است و به نظر روانشناسان انسان موجودي است اجتماعي و بر اثر ارتباط با جامعه و همنوعان شخصيت خود را مي سازد، انسانها از طريق كار كردن با يكديگر رابطه برقرار مي سازند ، و بر دوستي و محبت خود مي افزايند. در محيط كاري كه مملو از محبت و صميميت باشد نيازهاي رواني افراد نيز تامين مي گردد و كاركنان در آنجا احساس ياس و بيگانگي نمي كنند. كار كردن باعث تقويت احساس نوع دوستي و جوانمردي وايجاد روحيه ايثار و از خود گذشتگي مي گردد و بر ارتباطات سازنده بين مردم و محبوبيت اجتماعي آنان مي افزايد انسـان از طريـق كـار كردن توجه ديگران را جلـب


مي كند و مورد تاييد آنان قرار مي گيرد.
فرد از طريق كار كردن خود را جزئي از جامعه محسوب مي دارد و به اين وسيله نقش خود را ايفاء مي كند، هر فردي بر حسب سن و موقعيت خود بايد در جامعه ايفاي نقشي را بر عهده گيرد و وظيفه خود را نسبت به جامعه انجام دهد.
ارزش هر انساني در گرو كار اوست. كار، انسان را ارزنده و بزرگ مي كند و زندگي را براي او خوب و آسان مي سازد. حتي نام انسانها پس از مرگ، نتيجه كاري است كه در زمان حيات براي همنوعان خود انجام داده اند. اگر كسي انگيزه اش از كار كمك به مسلمين و ايجاد كار در مسير رفاه جامعه باشد در اسلام محترم و شايسته تحسين و تكريم است.


حضرت علي (ع) مي فرمايند:
((قضاء حقوق الاخوان اشرف اعمال المتقين))
بر آوردن حق و نياز برادران مسلمان بهترين كار پرهيزكاران است .
امام كاظم (ع) مي فرمايند :
(( ان لله عبادا" في الارض يسعون في حوائج الناس هم الامنون يوم القيامه))
خداوند بندگاني در زمين دارد كه در راه برآوردن نيازهاي مردم مي كوشند اينان در روز رستاخيز در امن و امانند.
امام جعفر صادق(ع) مي فرمايند:
((قال الله تعالي الخلق عيالي فاحبهم الي الطفهم بهم واسعاهم في حوائجهم))
خداوند فرمود مردم خانواده من هستند كسي كه در رفع نيازمنديهاي آنان كوشاتر باشد نزد من عزيز تر است.
پيامبر (ص) مي فرمايند :


(( من مشي في عون اخيه و منفعه فله ثواب المحاهدين في سبيله))
كسي كه در همكاري و سود رساني به برادرش گام بردارد پاداش مجاهد در راه خدا خواهد داشت .
با توجه به روايات فوق و دهها روايت دگر معلوم مي شود كمك به مسلمانان و همنوعان از كارها و انگيزه هاي بسيار شايسته و مهم است و در اسلام سفارش زيادي شده تا يك مسلمان در فعاليتها و كار خود هميشه بكوشد كاري انجام دهد كه براي كل جامعه سودمند باشد و انگيزه و هدف او در اين كار خدمت به اجتماع و انجام كارهاي عام المنفعه است. در اصطلاح روايات از نوع فعاليتها به صدقه جاريه تعبير شده است از قبيل ساختن مسجد، مدرسه، دانشگاه، راه، بيمارستان، پارك، و … كه در اين زمينه روايات بسياري آمده است كه به نقل يك روايت اكتفا مي گردد.
امام صادق (ع) مي فرمايند :
(( سته تلحق المومن بعد موته : سيغفر له و مصحف يخلفه و غرس يغرسه و قليب يحفره و صدقه يجريها و سنه يوخذ بها من بعده ))
شش چيز است كه پس از مرگ شخص مومن به او باز مي گردد:
1ـ فرزند شايسته اي كه پس از وي براي او طلب آمرزش كند.
2ـ قرآني كه بدست خود يا به همت او نوشته و از خود باقي گذشته باشد.
3ـ نهالي كاشته باشد كه مورد بهره برداري نسل آينده قرار گيرد.
4ـ چاهي حفر كند كه مردم از آن استفاده كنند.
5ـ صدقه جاري و مستمري كه براي استفاده همگان باقي گذاشته باشد.
6ـ روش نيكوئي (كار نيك و شايسته اي) از خود به يادگار گذاشته باشد كه سرمشق ديگران گردد.
همچنين در اسلام سفارش شده كه انسان هر كار، فعاليت و توليد كه دارد در حد اعلاي كمال و داراي كيفيت خوب باشد. اين انگيزه موجب مي شود كه كالاي توليد شده از مرغوبيت و كيفيت بالائي برخوردار باشد و به حال جامعه مفيد باشد.
رسول الله (ص) مي فرمايند :
(( ان الله يحب من العامل اذا عمل ان يحسن))
خداوند دوست دارد هرگاه كاري انجام مي دهد آنرا خوب انجام دهد.
انسان از طريق كار كردن نيازمنديها و خواسته هايش را تامين مي كند. انسان همواره در صدد تامين زندگي راحت و مرفه است و پيشرفت تكنولوژي و صنعت نتيجه كار و تلاش اوست. انسان براي بقاء و صيانت ذات، استعدادهاي خود را بكار انداخته و به كشف ابزار و وسايلي براي مبارزه با مشكلات طبيعت موفق شده است. فراهم آوردن كالاهاي لازم براي رفع نيازهاي اساسي زندگي ، تلاش در جايگزين سازي مواد مصرفي، سعي در ازدياد كالاهاي موجود از نظر كمي و كيفي همگي نتيجه كار و تلاش انسان است كه به منظور ارضاي نيازهايش انجام مي گيرد. انسان عليرغم حيوانات با تفكر و تعقل و با تاسي بر استعدادهايش مي تواند مواد موجود در طبيعت را دگرگون كند و از آنعا به نفع خويش در جهت رفبع نيازهاي زندگي بهره گيرد.


امام صادق (ع) مي فرمايند:
(( من لم يستحي من طلب المعاش خفت موونته و رضي باله و نعم عياله))
هر كس از كوشش در راه تامين روزي خانواده خجالت نكشد، بارش سبك، خاطرش آسوده و خانواده اش در نعمت و راحت خواهد بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید