بخشی از مقاله
تنها چند ماه پس از روی کار آمدن امام در سال 36 هجری، نخستین جنگ داخلی میان مسلمانان با تحریک گروهی پیمان شکن به رهبری طلحه، زبیر و عایشه، در جمادی الثانی همان سال برپا شد. برای آن که زمینه تاریخی این حادثه تلخ بهتر روشن شود، مناسب است مروری بر خطوط سیاسی موجود در مدینه آن روز داشته باشیم.
در رخدادهای پس از رحلت رسول خدا (ص) اشاره کردیم که در میان مهاجران دو گرایش اموی و هاشمی بود که هیچ کدام نتوانستند خلافت پس از آن حضرت را بهدست آورند. امویان به دلیل عنادورزی طولانیشان بر ضد اسلام و هاشمیان به دلیل حسادت قریش و بویژه مشکلاتی که با امام علی (ع) داشتند. نتیجه کنار گذشتن این گروه آن بود که جناح میانی قریش که همان ابوبکر و عمر بودند بر سر کار آمدند. در دوره این دو نفر هر چه بود، زمینه مناسبی در میان تمامی قریش
برای عثمان که خود از بنی امیه بود پیش آمد. در مسائل انتخاب عثمان گذشت که او تا چه اندازه در میان قریش محبوب القلوب بود. زمانی که عثمان در دایره قریش تنها به امویان پرداخت، بار دیگر خط میانی، هوس خلافت کرد. در میان آنان طلحه که هم طایفهای ابوبکر یعنی از بنی تیم بود، خواست تا با حمایت عایشه، به خلافت دستیابد. زبیر نیز چندی او را کمک میکرد و گاه خود هوس خلافت داشت. زمان برپایی جنگ جمل، ابن عباس به زبیر گفت: عایشه حکومت را برای طلحه
میخواهد، تو در این میانه چه میکنی؟ (1) این خط میانی در مدینه فرصتی نیافت و مشاهده کرد که پس از کنار رفتن امویان، علی (ع) از بنی هاشم بر سر کار آمد. اکنون چه باید میکرد؟ابتدا حکومت جدید را پذیرفتبه گمان آن که بتواند سهم عمدهای در حکومت تازه داشته باشد. طلحه و زبیر پیشنهاد کردند تا حکومتبصره، کوفه و یا شام به آنها سپرده شود، امام با زیرکی فرمودند که در مدینه بیشتر به آنان نیاز دارد. (2) این هدف بر آورده نشد و طلحه و زبیر سران این خط میانی، به
قصد انجام عمره راهی مکه شدند تا در آنجا با عایشه که از پیش از قتل عثمان به مکه رفته و هنوز باز نگشته بود، در این باره مذاکره کنند.
تا اینجا سه خط سیاسی وجود دارد. خط بنی هاشم، خط بنی امیه و خط میانی قریش که بعدها به عنوان «ابناء المهاجرین» در شورش عبد الله بن زبیر ظاهر شد. حرکت جمل تبلور قدرتنمایی از خط میانی قریش است که خود را تابع ابوبکر و عمر میداند. طلحه و زبیر در مکه توانستند عایشه را به همراهی خود راضی کنند و این بزرگترین موفقیتبرای آنان بود. عایشه هم با طلحه مناسبات خاندانی داشت و هم برای عبد الله بن زبیر فرزند خواهرش دلسوزی میکرد. در این سفر عبد الله نقش عمدهای در همراه کردن عایشه برعهده داشت. آنها توانستند سه هزار نفر را همراه خویش کرده و راهی بصره شوند.
مستمسک پیمان شکنان چند مطلب بود. نخست آن که عثمان مظلوم کشته شده است. این امر در حالی مطرح میشد که طلحه، عایشه و زبیر از کسانی بودند که بیشترین سهم را بر آشوبی که منتهی به قتل عثمان شد داشتند. آنان با پررویی تمام گفتند که توبه کرده و اکنون برای جبران کار خویش دستبکار انتقام خون خلیفه مظلوم شدهاند!بطور قطع مطرح کردن این امر، برای تحمیق تودههای مسلمانی بود که از واقعیت ماجرا خبر نداشتند.
نکته دیگر آن بود که آنان در مدینه، به اجبار بیعت کردهاند، بنابر این، آن بیعت درست نبوده و حکومت امام، لااقل در نظر آنان مشروع نیست، همان طور که تعهدی- به دلیل آن بیعتبه قول آنها اجباری- نسبتبه اطاعت از خلیفه ندارند. راه حلی که مطرح کردند این بود که، کار به آنچه در پایان حیات عمر مطرح شد یعنی «شورا» باز گردد. زمانی که عایشه از طلحه و زبیر وظیفه خویش را پرسید به او گفتند: تو به مردم بگو عثمان مظلوم کشته شده و باید کار خلافتبه شورای میان
مسلمانان باز گردد یعنی وضعیتی که عمر برای پس از خود ایجاد کرد. (3) مطرح شدن آن شورا که طلحه و زبیر نیز در آن بودند، روزنه امیدی برای خلافت آنان بود. وجود این شورا سبب شده بود تا طلحه و زبیر و حتی سعد وقاص، گمان کنند که برای خلافت اهلیت کامل دارند. زبیر در بحبوحه جنگ جمل، به امام علی (ع) گفت که ما اهلیت تو را برای خلافتبیش از خود نمیدانیم. (4)
امویان ساکن در حجاز، از روی فرصت طلبی به کمک این گروه شتافتند. مروان بن حکم، عبد الله بن عامر، عبد الرحمان بن عتاب بن. . . ابی العاص و نیز سعید بن عاص از کسانی بودند که به تحریک مردم پرداختند. اندکی بعد سعید بن عاص و مغیرة بن شعبه ثقفی که او نیز در آغاز از مدافعان این حرکتبود، از ماجرا کناره گرفتند. (5) همراهی امویان در این مقطع تنها و تنها از روی فرصت طلبی و نه اعتقاد به سخنان طلحه و یا زبیر بود. میدانیم که مروان در پایان جنگ جمل، با زدن تیری به طلحه و کشتن او، انتقام خون عثمان را گرفت.
درباره عایشه همسر پیامبر (ص) ، باید تامل بیشتری کرد. عایشه در طول سالهای خلافت پدر و نیز دوست پدرش عمر، دارای موقعیتبسیار بالایی بود. عمر در دوران خلافت، سهم او را بیش از سایر زنان پیامبر (ص) میداد و این بدان خاطر بود که در تحولات خلافت او نیز نقش مهمی داشت. (6) گفتهاند که عایشه حق زیادی بر عهده عمر داشته است. (7) ، در برابر، عایشه نیز میگفت: در عزای عمر، صدای جنیان را میشنیده است که برای عمر نوحه خوانی میکردند. (8) حتی در خواب چنان شد که گویی در نظر عایشه آمده است که عمر نبوت نیز داشته است. (
9) او با استفاده از استعدادش در نقل حدیث، و به اعتبار آن که همسر رسول خدا (ص) بود، تا آخر، این اعتبار را حفظ کرد، گرچه معاویه با او و او با معاویه میانه خوبی نداشتند. عایشه در تمام این سالها کوشید تا خود را عزیزترین همسر رسول خدا (ص) شناسانده و تصویر مقبولی از خود و پدرش باقی بگذارد. عایشه سن خود را در وقت عقد شش یا هفتساله و در وقت ازدواج نه سال دانسته است. (10) او علی رغم وجود اخباری دال بر آن که رسول خدا (ص) گاه عذر او را از ابوبکر خواسته، (11)
میگفت: ازدواج او با پیامبر (ص) از آسمان تدارک شده است. (12) این در حالی است که میدانیم زینب دختر جحش تنها همسر پیامبر (ص) بود که چنین افتخاری داشت و به آن میبالید. (13)
عایشه در اواخر خلافت عثمان، سختبا وی درگیر شد. او تحت تاثیر مخالفتهایی که با عثمان شد و نیز انتقاداتی که خود او به وی داشت، درست رو در روی عثمان قرار گرفت. عایشه بر خلاف دیگران زنان پیامبر (ص) خود را از ابتدا درگیر سیاست کرده و طبیعتا شخصیتی سیاسی داشت. او
نمیتوانست در برابر موجی از شورش بر ضد عثمان، ساکتبماند. نکته قابل بررسی آن است که علی رغم وجود موانع فراوان برای او، در دست زدن به این اقدام سیاسی بسیار خطرناک، چه چیز او را وادار کرد تا این چنین خود را درگیر این ماجرا کند؟به باور ما تا آنجا که به مخالفت وی با امام علی (ع) مربوط میشد، تنها چیزی که انگیزه اصلی او برای شرکت در این ماجرا بود، بغض و کینهای بود که او از سالهای زمان حیات پیامبر (ص) ، نسبتبه بنی هاشم و در راس آنها به فاطمه و علی داشت. شیخ مفید نمونههایی از بغض عایشه را نسبتبه امیر المؤمنین آورده است. (14) در غیر این صورت، میدانیم که او آگاهترین افراد به برائت علی (ع) از مسائل مربوط به قتل
عثمان بوده و به این نکته نیز واقف بوده که خود سهم عمدهای را در این کار داشته است. (15)
افزون بر آن، او علاقمند به بازگشتخلافتبه بنی تیم بود. زمانی که مخالفتبر ضد عثمان اوج گرفت، عایشه برای انجام حج عازم مکه شده بود. در آنجا شنید که عثمان کشته شده و طلحه به جای وی آمده است. عایشه بسیار خوشحال شده و به سوی مدینه به راه افتاد و تا منطقه سرف آمد.
در آنجا شنید که مردم با علی (ع) بیعت کردهاند. وی با شنیدن این خبر از همانجا به مکه بازگشت و فریاد مظلومیت عثمان را سر داد. (16) زمانی که عایشه شنید که مردم با علی (ع) بیعت کردند گفت: یک شب عثمان به تمام عمر علی (ع) برابری میکند. (17) بعدها نیز که امام شهید شد، عایشه نام کودکی را که نزد او آورده بودند «عبد الرحمان» گذاشت! (18) عایشه، بعد از شکست جمل به ابن عباس گفت: هیچ شهری برای من مبغوضتر از شهری که شما بنی هاشم در آن
باشید نیست. (19) بعدها عایشه در نقل خبر آمدن پیامبر (ص) در روزهای آخر حیات، میگفت: دو نفر زیر بازوی پیامبر (ص) را گرفته بودند. یکی از آنها قثم بن عباس بود و یکی نیز مردی دیگر!راوی خبر میگوید: مقصودش از مرد دیگر، علی (ع) بوده است. (20) البته او گاه اعتراف میکرد که عزیزترین مردان نزد پیامبر (ص) علی و عزیزترین زنان نزد او فاطمه (س) بود. وقتی از وی سؤال شد که پس چرا چنین کردی، لبه خمارش را بر صورتش افکند و گفت: کاری بود که شد! (21) در کلامی از خود امام دلایل کینه عایشه نسبتبه آن حضرت آمده است. اولا آن که رسول خدا (ص) در موارد
مختلف او را بر پدرش ترجیح داده بود. ثانیا مساله اخوت میان پیغمبر (ص) و امام که برای ابوبکر، عمر را برگزید. ثالثا بستن تمامی درهای خانههای اصحاب به مسجد و بازگذاشتن در خانه امام به مسجد. رابعا دادن پرچم پیروزی به دست امام در جنگ خیبر در حالی که ابوبکر روز قبل از آن
نتوانسته بود کاری انجام دهد. خامسا ماجرای اعلام برائت که پیامبر (ص) اول ابوبکر را فرستاد، اما به دستور خداوند، او را باز گرداند و به دست امام سپرد. سادسا کینه عایشه نسبتبه خدیجه که به فاطمه (س) دختر او سرایت کرده بود سابعا محبوبیت امام نزد پیامبر (ص) بطوری که یک بار که علی (ع) بر پیامبر وارد شد، آن حضرت او را در کنار خود نشاند و در برابر اعتراض عایشه از امام ستایش کرد. این کینه او را نسبتبه امام افزایش داد. (22) شیخ مفید در قسمت پایانی کتاب
الجمل خود، فصلی دیگر در علتبغض عایشه نسبتبه امام آورده است. (23) بعدها نیز که خواستند امام حسن (ع) را در نزدیکی پیامبر (ص) دفن کنند، عایشه مخالفت کرد و گفت: چرا شما میخواهید کسی را در خانهام دفن کنید که من او را دوست ندارم. (24) احمد امین نیز توضیحاتی درباره علل کینه عایشه سبتبه حضرت فاطمه سلام الله علیها داده است. (25)
طلحه و زبیر به مکه آمدند و به درستی دریافتند که کار آنها بدون عایشه سامان نمییابد. (26) آنها به وی گفتند: اگر مردم بصره تو را ببینند، همگی با تو متحد امام درباره عایشه فرمود: مطاعترین مردم در میان مردم. (28) با مذاکرات متعددی که صورت گرفت، عایشه پذیرفت تا همراه آنان به بصره برود. رفتن عایشه چندان آسان نیز نبود. او در درجه اول باید پاسخ مخالفت آشکارش را با این آیه قرآن میداد که به زنان پیامبر (ص) تکلیف میکند که: «و قرن فی بیوتکن» در خانههایتان بمانید
. این آیه به صراحت زنان رسول خدا (ص) را از بیرون رفتن از خانه که مصداق روشن آن شرکت در نزاعهای سیاسی بود، نهی کرده است. بطوری که گفته شده عمر حتی رفتن به سفر حج را نیز برای آنان تردید داشت و تنها یک بار، با ایجاد محدودیتهای فراوان اجازه حجبه آنان داد. برخی از زنان حضرت چون سوده و زینب به همین دلیل حاضر به سفر حج نیز نشدند. (29) ام سلمه کوشش فراوانی کرد تا عایشه را از این سفر منع کند. جالب است که عایشه از او خواسته بود تا همراه آنان به بصره برود. او به ام سلمه گفت: عبد الله بن عامر به من گفته است: در بصره صد هزار شمشیر آماده است، آیا تو برای اصلاح این کار همراه ما میآیی؟ام سلمه گفت: برای خون عثمان!تو خود شدیدترین افراد بر ضد وی بودی. آیا تو نبودی که او را نعثل مینامیدی؟ام سلمه قدری از فضایل امام علی (ع) را برای وی گفت و از او خواست تا با کسی که مهاجر و انصار با او بیعت کردهاند مخالفت نکند. از جمله به این سخن پیامبر (ص) اشاره کرد که حضرت فرمود: «علی ولی کل مؤمن و مؤمنة» . عبد الله بن زبیر که دم در ایستاده بود، گفت: ما چنین سخنی از آن حضرت نشنیدیم. ام سلمه گفت: اما خاله تو آن را شنیده و این را که پیامبر (ص) فرمود: «علی خلیفتی علیکم فی حیاتی و مماتی» . عایشه تایید کرد که چنین چیزی را شنیده است. (30) سخن عایشه آن بود که برای اصلاح کار مسلمانان دستبه این اقدام میزند!او کوشید تا حفصه را همراه خود کند. حفصه گفت: رای او رای عایشه است و بدین ترتیب مصصم شد تا عازم بصره شود، اما عبد الله بن عمر او را از همراهی با اصحاب جمل بازداشت. (31)
ام سلمه که از علاقمندان به اهل بیت است، نامهای به امام نوشت و ضمن خبر دادن از اقدام شورشیان گفت: به خدا سوگند اگر نبود که زنان پیامبر (ص) در خروج از خانههایشان نهی شدهاند همراه تو میآمدم. اکنون عزیزترین عزیزانم، یعنی فرزندم عمر بن ابی سلمه را همراهت میفرستم. (32)
ام سلمه در میان مردم مکه نیز به تبلیغ از امام علی (ع) پرداخت و به آنان گفت: من شما را به تقوای الهی فرا میخوانم، در این زمان کسی را بهتر از علی نمیشناسم. (33)
میمونه همسر دیگر پیامبر (ص) زمانی که شنید طلحه و زبیر سر به شورش برداشتهاند، به فردی که این خبر را آورده بود، گفت: به علی بپیوند که به خدا هرگز گمراه نشده و کسی به وسیلت او گمراه نشده است. او این مطلب را سه بار تکرار کرد. (34)
ام فضل بنتحارث نیز ضمن نامهای خبر آمادگی شورشیان را به وسیله نامهرسانی، پنهانی برای امام نوشت. (35)
اکنون مدینه در اختیار بنیهاشم بود و شورشیان نمیتوانستند باز گردند. شام نیز در اختیار معاویه بود و آشکار بود که رفتن آنها به شام هیچ به سودشان نیست، (36) زیرا معاویه در آنجا مطاع است و آنان تنها آلت دست او خواهند شد. از سوی دیگر هدف مشترک آنها با معاویه جلوگیری از خلافت امام بود. اکنون که شام در اختیار معاویه استباید عراق را از سلطه خلافت امام بیرون کرد.در این باره کسانی چون عبد الله بن عامر که حکومتبصره را میخواست اصرار بیشتری داشت. گفتهاند که ولید بن عقبه نیز آنها را از رفتن به شام نهی کرد، چرا که معاویه حاضر نشده بود عثمان را کمک کند چگونه کار را به شما واگذار خواهد کرد. (37) معاویه نیز علاقهای به آمدن آنها به شام نداشت، لذا به دروغ به زبیر نوشت که برای خلافت او از مردم شام بیعت گرفته است. او از زبیر خواست تا عراق را تصاحب کند، شام نیز برای او آماده است. در آن صورت علی چیزی نخواهد
داشت. نتیجه مذاکرات آن شد که آنها راه بصره را در پیش گرفتند به امید آن که دوستان طلحه و زبیر در بصره و کوفه (38) به یاری آنان بشتابند. یعلی بن امیه که با اموال زیادی از یمن رسیده بود همه را در اختیار شورشیان قرار داد و آنان با تبلیغات خود گروهی را فراهم آورده سوار اسبان یعلی بن امیه کرده و به سوی بصره به راه افتادند.
عایشه با اشاره به آن که «ام المؤمنین» است و حق مادری بر مسلمانان دارد، کوشید تا مردم را به سمتشورشیان جذب کند. (39) زمانی که شورشیان به بصره در آمدند، کعب بن سور، رهبر طایفه ازد قصد کناره گیری داشت، عایشه نزد او آمد و وی را دعوت کرد. او که در ابتدا اصرار بر کنارهگیری داشت، گفت، نمیتواند سخن مادرش را اجابت نکند. (40) به هر روی نام عایشه برای جذب مردم بسیار مؤثر بود. بعدها طلحه نیز در خطبه خود در بصره گفت: خداوند عایشه را نیز همراه شما کرده است. میدانید که او چه منزلتی نزد رسول خدا (ص) داشته و میدانید که پدر او چه جایگاهی در اسلام داشته است.
مردم بصره تنها بخاطر عایشه بود که اعلام کردند از شورشیان دفاع خواهند کرد. (41) طلحه در وقتشروع درگیری نیز گفت: مردم، علی آمده است تا خون مسلمانان را بریزد. نگویید که او پسر عم پیامبر است، همراه شما همسر رسول خدا (ص) و دختر ابوبکر صدیق است کسی که پدرش دوستداشتنیترین مردم نزد پیامبر (ص) بود. (42) در روز حمله یکی از یاران بصری شورشیان ضمن شعری میگفت:
نحن نوالی امنا الرضیة
و ننصر الصحابة المرضیه (43
)
در بصره، عبد الله بن حکیم تمیمی نامههای طلحه را که به بصریان نوشته و آن را بر ضد عثمان تحریک کرده بود، نزد وی آورده و به او گفت: آیا این نامهها را میشناسی؟طلحه گفت: آری اما من تنها راه جبران را توبه و انتقام خون وی دانستهام! (44)
سپاه جمل به راه افتاد. در نیمه راه، در منطقه حواب، صدای پارس سگان به گوش عایشه رسید. به یکباره به یاد خبری از رسول خدا (ص) افتاد که زنان خویش را از این که در دام فتنهای گرفتار میشوند که در راه صدای پارس سگان حواب بشوند پرهیز دادند. عایشه مصصم شد تا بازگردد. اما عبد الله بن زبیر پنجاه نفر از بنی عامر را نزد او آورد تا شهادت دهند که اینجا حواب نیست.
عثمان بن حنیف از طرف امام والی بصره بود. او ابوالاسود دئلی و عمران بن حصین را نزد شورشیان جمل که به نزدیکی بصره رسیده بودند فرستاد. آنان از اصحاب جمل پرسیدند: برای چه آمدهاید؟گفتند: برای تقاص خون عثمان و این که خلافتبه شورا سپرده شود. عثمان بن حنیف دستور داد تا مردم مسلح شوند. شورشیان تا منطقه مربد در بصره آمده و ابتدا طلحه در حضور جمع درباره مظلومیت عثمان سخن گفت. او گفت: تنها به زور شمشیر با علی (ع) بیعت کردهاند، وی افزود که اکنون باید، از خلافت کناره بگیرد و همان سنت عمر بن خطاب در شورا مبنای انتخاب خلیفه باشد. (45) زبیر و سپس عایشه نیز سخنرانی کردند. عدهای او را تصدیق و عدهای فریاد زدند که دروغ
میگویی. در این وقت جمعیت دو قسمتشده با کفش به جان یکدیگر افتادند. این اختلاف به یک درگیری مسلحانه کشیده شد. (46) یکی از معترضان که از بزرگان عبد القیس بود، فریاد زد: اینان خود شدیدترین مردم بر ضد عثمان بودند. بعد هم با علی بیعت کردند که خبر آن به ما رسید و ما با علی (ع) بیعت کردیم. طلحه گفت تا او را گرفتند و سر و صورت او را تراشیدند. (47) به نقل ابن خیاط، عدهای از مردم آنها را در راه ورود به بصره سنگباران کردند. (48)
به هر روی، پس از تسلط نسبی بر بصره، قراردادی با ابن حنیف امضا کردند که تا آمدن امام علی (ع) صبر کنند، مشروط به آن که دار الاماره، بیت المال و مسجد در دست عثمان بن حنیف باشد. با وجود این قرار داد، شورشیان از ترس آن که مبادا امام از راه برسد و آنان نتوانند در برابرش مقاومت کنند پیمان را شکستند و شبانه، در حالی که عثمان بن حنیف مشغول نماز عشا بود به مسجد ریخته او را دستگیر کردند. آنان سر و صورت او را تراشیدند و تنها از ترس برادر او سهل بن حنیف که امام او را در مدینه به جای خود گذاشته و به این سو آمده بود از کشتن وی صرفنظر کرده (49) و از شهر بیرونش کردند. زمانی که امام او را در این وضعیت دید، به گریه افتاد. (50) شورشیان پس از کشتن حدود پنجاه نفر (51) و نیز کشتن نگاهبانان بیت المال، به غارت آن پرداختند. زمانی که طلحه و زبیر اموال بیت المال را دیدند، گفتند: هذا ما وعدنا الله و رسوله! (52) بنا به نقلی، طلحه در همان آغاز ورود به بصره سراغ دراهمی را میگرفت که به او وعده داده بودند. (53)
با حاکمیت نسبی شورشیان در بصره، میان طلحه و زبیر بر سر خواندن نماز اختلاف شد. این درگیری با مصالحه به این که هر کدام یک روز نماز بخوانند موقتا پایان یافت. در این وقتحکیم بن جبله فرمانده نیروهای تحت امر عثمان بن حنیف، با چند صد نفر به جنگ با شورشیان پرداخت. این درگیری به شهادت او و سه تن از برادرانش منتهی شد. (54) عایشه از بصره نامههایی به مردم مدینه و یمامه نوشته و آنان را برای حمایت از شورشیان جمل دعوت کرد. او در نامه خود به مردم یمامه نوشت: عثمان بن حنیف گمراه مردم را به راه جهنم دعوت میکند، در حالی که ما مردم را به کتاب الله دعوت میکنیم. او این نامه را در توجیه جنایات شورشیان در واقعه بصره، پیش از آمدن امام نوشته بود. (55) او نامهای نیز به مردم مدینه نوشت و خبر پیروزی شورشیان را در بصره به آنان اطلاع داد. تاریخ این نامه پنجم ربیع الاول سال 36 هجری است. (56)
زمانی که خبر رفتن شورشیان به امام رسید، آن حضرت سهل بن حنیف را بر جای خویش گذاشته و همراه شمار زیادی از اصحاب پیامبر (ص) و سایر مردم مدینه که در نقلی تعداد آنها چهار هزار نفر دانسته شده (57) به سرعتبه سوی عراق حرکت کرد. بنا به نقل سعید بن جبیر، هشتصد نفر از انصار و چهار صد نفر از کسانی که در بیعت رضوان حضور داشتند، در جمل همراه امام علی (ع)
بودند. (58) زمانی که امام از ربذه، هاشم بن عتبة بن ابی وقاص را به کوفه فرستاد تا به ابو موسی پیغام دهد مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند، ابو موسی موافق حمایت مردم کوفه از امام نبود. او با اظهار این که این ماجرا فتنه بوده و نائم در فتنه بهتر از حاضر در فتنه است، (59) اجازه نداد که مردم، به حمایت از امام علی (ع) بشتابند. به علاوه هاشم را نیز تهدید کرد. هاشم نزد امام آمد و آن حضرت، عبد الله و محمد بن ابی بکر را برای بسیج مردم به کوفه فرستاد که
نتوانستند کاری انجام دهند. این بار، آن حضرت، فرزندش امام حسن (ع) را همراه عمار به کوفه فرستاد. به علاوه ابو موسی را عزل کرده و قرظة بن کعب انصاری را بر کوفه گماشت. سخنان پرشور امام حسن (ع) سبب شد تا نه هزار و ششصد و پنجاه نفر از کوفیان به سپاه امام ملحق شدند. (60) حجر بن عدی که از پاکان و نیکان شهر کوفه بود، مردم را به حمایت از امام فراخواند و
پس از آن بود که مردم مصمم شدند تا در هر شرایطی امام خویش را حمایت کنند. (61) حضور امام حسن (ع) به عنوان نواده پیامبر (ص) نقش مهمی در تحریک مردم کوفه داشت. همین طور، عمار که زمانی حاکم این شهر بوده و به تقوی و پرهیزگاری شهره بوده و مردم بر اساس روایت «الحق مع عمار یدور معه حیث دار» او را معیار حق و باطل میشناختند. (62) سپاه کوفه در ذی قار به امام ملحق شده و به سوی بصره حرکت کردند.
قبایل بصره به سه گروه تقسیم شدند. گروهی همچون قبیله ربیعه به امام پیوستند. گروهی دیگر همانند بنی ضبه به عایشه و گروهی نیز همچون احنف بن قیس از رؤسای بنی تمیم از این جنگ کناره گرفتند. (63) کناره گیری جمع فراوانی از قبایل، نشان میداد که تصمیم گیری برای بسیاری دشوار شده است. حضور برخی از قبایل در دو طرف تا اندازهای نزاعهای قبیلهای را به همراه داشت. طلحه در سخنرانی خود در وقت جنگ، گفت: عدهای از منافقان مضری و نصارای ربیعه و رجالههای یمنی امام علی را همراهی کردهاند. این سخن او اعتراض کسانی که به خیال خود به هوای دفاع از آرمان شورشیان به جنگ آمده بودند برانگیخت و سبب کنارهگیری آنها شد. (64)
کسان زیادی نیز به صرف آن که طلحه، زبیر و عایشه رهبری شورش را عهدهدار بودند، جریان شورش را حق میپنداشتند. حارث بن حوط به امام میگفت: آیا فکر میکنی که طلحه و زبیر و عایشه بر باطلاند؟امام فرمود، «اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله» (65) جدای از دههزار نفر کوفی که با دو هزار نفر از عبد القیس همراه شده و دوازده هزار نفر از سپاه امام را تشکیل میدادند، شمار زیادی از قبایل بصری، به علاوه جمع کثیری از مردم مدینه که در میان آنها شمار فراوانی از اصحاب رسول خدا (ص) بودند، (66) امام را همراهی میکردند.
امام علی (ع) به هیچ روی مایل به برپایی این جنگ نبود. لذا سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیامهای مکرر از شورشیان خواست تا به «جماعت» و «طاعت» باز گردند، اما پاسخ مثبتی از آنان نشنید. (67) آن حضرت، صعصعة بن صوحان را همراه نامهای به سوی بصره فرستاد. او با طلحه و زبیر سخن گفت، وقتی با عایشه سخن گفت، احساس کرد که او بیش از دو نفر دیگر، قصد برپایی شر دارد. پس از بازگشت امام، عبد الله بن عباس را به بصره فرستاد. او به طلحه گفت: مگر تو
بیعت نکردی، طلحه گفت: شمشیر بالای سرم بود. ابن عباس گفت: من خود ناظر بودم که به اختیار بیعت کردی. طلحه از خون عثمان سخن گفت. ابن عباس گفت: مگر نبود که عثمان ده روز از چاه خانه خود آب میخورد و تو اجازه ندادی از آب شیرین استفاده کند. آنگاه علی (ع) سراغ تو آمد و از تو خواست تا اجازه دهی از آب استفاده کند. پس از آن ابن عباس با عایشه و طلحه نیز سخن گفت. عایشه چنان به پیروزی خود اطمینان داشت که کوچکترین انعطافی از خود نشان نداد. ابن عباس با استدلالهای محکم خود کوشید آنان را از خطری که در انتظارشان است پرهیز دهد اما نپذیرفتند. (68)
به هر روی اصرار امام این بود که جنگ صورت نگیرد. آن حضرت از آغاز کردن جنگ توسط اصحابش جلوگیری کرده و رسما اعلام کرد که کسی حق شروع جنگ ندارد. (69) حتی در روز جنگ، پیش از ظهر، امام قرآنی به دست ابن عباس داد تا نزد طلحه و زبیر رفته، با دعوت آنان به قرآن با آنها سخن بگوید، ابن عباس با طلحه و زبیر سخن گفت، اما عایشه حتی اجازه صحبت نداد و گفت: به صاحبتبگو: بین ما و او جز شمشیر حاکم نخواهد بود. ابن عباس میگوید: من هنوز از آنها دور نشده بودم که تیرهای آنان مثل باران به سوی ما آمد. (70)
صبح روز دهم جمادی الاولی (71) لشکر امام آماده شد. منطقه درگیری، در خریبه بود، جایی که پیش از بصره نیز وجود داشته و بعدها محلهای از محلات بصره شد. آن روز تا ظهر امام در برابر سپاه شورشی ایستاد و آنان را نصیحت میکرد. امام خطاب به عایشه میفرمود: خداوند تو را به ماندن در خانه فرمان داده، از خدا بترس و برگرد. طلحه و زبیر را نیز بخاطر آوردن عایشه مورد سرزنش قرار میداد. مالک فرمانده جناح راست، عمار یاسر فرمانده جناح چپ، و نعمان بن ربعی انصاری و به قولی جندب بن زهیر ازدی بر نیروی پیاده و رایت در دستان محمد بن حنفیه قرار گرفت. آن حضرت با سخنان آتشین خود سپاه را آماده نبرد با دشمن میکرد. (72)
در آن سوی عایشه، سوار بر شتر، در هودجی قرار گرفت که زرهی بر آن پوشانده بودند. او در میدان حاضر شد و به سخنرانی پرداخت و مرتب از مظلومیت عثمان سخن میگفت. امام در آغاز قرآنی به دستیکی از افراد قبیله عبد القیس داد تا به میان میدان رفته شورشیان را به قرآن فرا خوانده از تفرقه و تشتت پرهیز دهد. شورشیان او را با تیر زده و به شهادت رساندند. مادر این جوان که در آنجا حاضر بود خود را روی جنازه فرزندش انداخت، اصحاب کمک کردند تا جنازه او را نزد امام آوردند. (73) امام که تا آن زمان دستور داده بود سپاهش آغازگر جنگ نباشد، با شهادت آن مرد، به محمد بن حنفیه دستور حرکتبه سوی دشمن را صادر کرد. (74) درگیری از ظهر تا شب ادامه یافت. بیشترین جنگ در اطراف شتر عایشه بود که گفته شده بیش از هفتاد دست که خواستند
افسار شتر او را بگیرند قطع شد. عایشه کوشید برای تحمیق مردم مشتی خاک برداشت و شبیه کاری که رسول خدا (ص) کرده بود، خاک را به سمتسپاه امام پاشید و گفت: شاهت الوجوه!امام خطاب به او فرمودند: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الشیطان رمی» . (75) زمانی که سپاه شورشی روی به شکست گذاشت مروان بن حکم که کسی جز طلحه را قاتل عثمان نمیدانست، تیری بر او زده و وی را به قتل رساند. (76) جالب است که ابن خیاط میگوید: زمانی که جنگ آغاز شد،
نخستین کشته، طلحه بود. (77) این نشان آن است که اساسا مروان برای کشتن طلحه به این جنگ آمده بوده است. او بعدها به این مساله افتخار میکرد، چنان که خود این حکایت را برای امام سجاد (ع) نقل کرده بود. (78) گفته شده است که امام، طلحه را نیز در میدان جنگ صدا زد و به او فرمود: ای ابو محمد!یاد داری که رسول خدا (ص) درباره من فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؟طلحه گفت: استغفر الله، اگر به خاطر آورده بودم خروج نمیکردم. (79)
زبیر نیز به اصرار فرزندش عبد الله در سپاه مانده و با وجود سخنان امام حاضر به ترک میدان نمیشد. در یک مورد امام سخن پیامبر (ص) را به یاد او آورد که آن حضرت فرمود: فرزند عمه تو یعنی زبیر، بر تو بغی خواهد کرد. زبیر این خبر را تصدیق کرد. (80) منابع در این که به هر روی زبیر از صحنه درگیری فرار کرده (81) یا پشیمان، میدان را ترک کرده اختلاف نظر دارند. محتمل چنان است که پس از سخن امام، که زبیر قصد بازگشت کرد و به اصرار فرزندش به صحنه جنگ برگشت، سبب شده باشد که فرار آخر او به حساب ندامتش گذارند. در حالی که اگر واقعا نادم بود، همان دفعه باید درباره بازگشت تصمیم جدی میگرفت. زمانی که او میدان را ترک کرد، شخصی به نام ابن جرموز به تعقیب وی پرداخته و او را در فرصت مناسب به قتل رساند. امام درباره او فرمود: زبیر از طلحه به من نزدیکتر بود. او همیشه از ما اهل بیتبود تا آن که پسرش عبد الله بزرگ شد و بین ما و او جدایی انداخت. (82)
نقش مالک در خلافت امام تا به آن حد بود که وقتی با عبد الله بن زبیر درگیر شد و نزدیک بود تا او را به هلاکتبرساند، عبد الله در برابر کسانی از سپاهش که میان آنها فاصله انداختند گفت: مرا با اشتر با هم بکشید. (83) هدف او آن بود تا به هر حال مالک کشته شود. عدی بن حاتم طائی از مدافعان امام بود که در این جنگ یک چشم خویش را با یک فرزندش از دست داد. عمرو بن حمق خزاعی از دیگر اصحاب رسول خدا (ص) بود که در این جنگ در رکاب امیر مؤمنان بود. دینوری درباره او میگوید: وی از از عباد کوفه بوده و همراش عابدان زیادی بودند. (84)
امام که مقاومتبصریان را در اطراف جمل دید، دستور کشتن شتر را صادر کرد. شماری از اصحاب امام اطراف شتر را گرفته و آن را کشتند. بعدها عایشه میگفت: از داخل هودج علی (ع) را میدیدم که خود در معرکه مشغول جنگ بوده و فریاد میزد: الجمل، الجمل. (85) امام نزد هودج آمده و عایشه را با خطاب «یا شقیراء» مورد سرزنش قرار داد. (86) یک نکته گفتنی آن که عایشه از داخل هودج، از سوراخی که درست کرده بودند، بیرون را تماشا میکرد. یکبار از کسی که افسار هودج را گرفته بود، پرسید: آیا علی در میان جمعیت است. او پاسخ داد: آری. عایشه از او خواست تا وی را به او نشان دهد. وقتی امام را به او نشان داد، گفته: چقدر به برادرش شبیه است!آن مرد پرسید: مقصودت کیست؟گفت: پیامبر (ص) . آن مرد که چنین شنید، افسار شتر را رها کرده و به سپاه امام پیوست. (87)
پس از پایان جنگ عایشه را که در هودج همچون مردهای بیحرکت مانده بود، در آورده و همراه برادرش محمد بن ابی بکر به بصره فرستادند تا چند روز بعد از آن بصره را ترک کند. پس از آن او همراه شماری زن و مرد بصری به مدینه فرستاد. (88) بعدها عایشه بارها و بارها از این اقدام خود پشیمان شده و اظهار ندامت میکرد. (89) وقتی آیه
و قرن فی بیوتکن