بخشی از مقاله
مقدمه
سالیانی است که اسلامستیزي در غرب، تشدید شده و نویسندگان و اربابان جراید و رسانههاي جمعی، حجم عظیمی از تبلیغات خود را بر القاي ضدیت اسـلام بـا حضـور سایر فرهنگها در صحنههاي اجتماعی و بینالمللی متمرکز کردهاند.
صرف نظر از انگیزههاي سیاسی اینگونه القائات و ریشههاي آن، این مسأله بهعنوان یک موضوع علمی، قابل طرح است که آیا اسلام بهعنوان دینی که خود را کاملتـرین و آخرین دین آسمانی میداند، در صحنه زندگی اجتماعی بهدنبـال حـذف و طـرد سـایر فرهنگها و استفاده از هر وسیله ممکن براي رسیدن به ایـن هـدف اسـت، یـا حضـور دیگر فرهنگها و ادیان را در صحنه اجتماع بهرسمیت میشناسد؟ به عبارت دیگر، آیـا اسلام که دربعد نظري و عقیدتی، خود را کامل و بیرقیب میداند، در صـحنه اجتمـاع نیز خود را بیرقیب و بیمثل دانسته و بهدنبال حذف سایر فرهنگها است یا بـرعکس میتواند و میخواهد در صحنه جامعه با دیگر ادیان و فرهنگهـا همزیسـتی کنـد و بـا پیروان آنها زندگی مسالمتآمیزي داشته باشد؟
همزیستی اجتماعی مسلمانان با پیروان دیگر ادیـان، در دو نـوع همزیسـتی بـا اهـل کتاب و همزیستی با کفار ملحد، قابل فرض است. این تعامل میتوانـد در حیطـه یـک جامعه و یک سرزمین و یا در جامعه جهانی و در ساحت بینالمللی تحقق یابد.
در این مسأله، تفاوتی بین اقلی و اکثريبودن مسلمانان یا حاکم و محکـومبـودن آنـان وجود ندارد، اما در حالتی که حاکمیت و حکومت ازآنِ اسلام باشد، موضوع تکثرگرایـی فرهنگی از نظر متون دینی با حساسیت و جدیت بیشتري دنبال میشود کـه آیـا اسـلام از قدرت حاکمیت خود، براي حذف دیگران استفاده میکند؟ موضوع این نوشـتار، بررسـی همین وضعیت؛ یعنی چگونگی تعامل حکومت اسلامی با شهروندان غیر مسلمان است.
آنچه قبل از ورود به بحث و بررسی تفصیلی مطالب فوق میتوان گفت ایـن اسـت که اسلام، وجود و حضور سایر فرهنـگهـا و ادیـان را در جامعـه اسـلامی پذیرفتـه و حقوق اجتمـاعی آنهـا را بـهرسـمیت شـناخته اسـت. از سـوي دیگـر، بـه دلیـل آنکـه
برخورداري از هر حقی مستلزم عمل به تکلیفی است، اسلام براي پیروان سـایر ادیـان، وظایف و تکالیفی نیز مقرر داشـته اسـت. ازایـنرو، محورهـاي عمـده ایـن نوشـتار را میتوان در ضمن مباحث ذیل مطرح نمود:
1. اقسام غیر مسلمانان؛
2. حقوق غیر مسلمانان؛
3. وظایف غیر مسلمانان.
1. اقسام غیر مسلمانان
غیر مسلمانان را میتوان از دو دیدگاه تقسیم کرد: یکی از نظر عقیدتی و دیگـري از
نظر اجتماعی.
.1 اقسام غیر مسلمانان از نظر عقیدتی
از نظر عقیدتی، کافر به کسی گفته میشود که اصول عقیدتی مسلمانان؛ یعنی توحید و نبوت پیامبر اسلام 9 را قبول ندارد و به آنها معتقد نیست. از این دیدگاه، کافران به اقسام ذیل تقسیم میشوند:
1. اهل کتاب؛ کسانی هستند کـه بـه یکـی از ادیـان آسـمانی معتقدنـد. یهودیـان و مسیحیان در این دسته، جاي دارند.
2. مشابه اهل کتاب؛ کسانی هستند که آسمانیبودن دین آنان مشکوك است؛ امـا بـه دلیل برخی روایات، این عده نیز همانند اهل کتاب محسـوب مـیشـوند. زرتشـتیان یـا مجوسیان این دسته را تشکیل می دهند.
3. مرتد؛ کسی است که منکر یکی از ضروریات دین اسلام بـوده و انکـار آن مسـتلزم انکار خدا یا وحدانیت خدا یا نبوت رسول خدا باشد و به این استلزام، آگاه و ملتزم است.
.4 ملحدان؛ کسانی هستند که به هیچ دین آسمانی معتقد نیستند (مشکینی، بیتا، ص.(441
آنچنان که پیداست، مبناي تقسیمبندي فوق، »عقیدة« کافران اسـت و چـون صـرف داشتن عقیدهاي تا هنگامی که به »عمل و رفتار اجتماعی« منتهـی نشـود، مبنـایی بـراي
»حقوق و تکالیف اجتماعی« نیست، صرف اعتقاد کفرآمیز کسی، نمیتواند مبنایی بـراي
عزیزان مهدي / اسلامی هجامع در مسلمان غیر شهروندان تکالیف و حقوق
165 ش
تعیین حقوق و تکالیف وي بهحساب آید؛ همچنان که در نقطـه مقابـل، صـرف اعتقـاد اسلامی فردي تا هنگامی که به عمل اجتمـاعی منتهـی نشـود، مبنـاي تعیـین حقـوق و تکالیف او نیست و هر مسلمانی مطابق رفتار و عملکرد خود، مسـتحق برخـورداري از حقوق یا الزام به تکلیفی میشود. در سایر سیستمهاي حقوقی نیز وضع به همین منـوال است و مبناي »حقوق و تکالیف اجتماعی«، »رفتار اجتماعی« است، نه صرف اعتقـاد یـا بیاعتقادي به مسلک و مرامی. بر این مبنا لازم است براي درك حقوق و تکـالیف غیـر مسلمانان، به تقسیم آنان از نظر رفتار اجتماعی در جامعه اسلامی بپردازیم.
67پیاپی /اول شمارة / دهمجه سال
166 ش
.2 اقسام غیر مسلمانان از نظر اجتماعی
از نظر اجتماعی، کافران به گروههاي مختلفی تقسیم میشوند. بر مبناي پـذیرش یـا عدم پذیرش تابعیت کشور اسلامی، کافران بهذم»ی و غیرذمـی« و بـر مبنـاي در حـال جنگ با دولت اسلامیبودن یا نبودن، به »حربی و مهادن« تقسیم میشوند.
غیر مسلمانانی که در جامعه اسلامی زندگی میکنند، از دو حال خارج نیستند یا تابعیت دولت اسلامی را پذیرفته و به قواعد»شهروندي« تن دادهاند یـا تابعیـت کشـور اسـلامی را نپذیرفته و »شـهروند« آن محسـوب نمـیشـوند. کـافرانی کـه تابعیـت دولـت اسـلامی را پذیرفتهاند، »کافرذمی« نامیده میشوند و کسانی که تابعیت آن را نپذیرفتـهانـد »غیـرذمـی« خوانده میشوندذم. ه بهمعناي تعهد و ضمانت است ذموی بهمعناي کـافري اسـت کـه بـه رعایت قواعد کشور اسلامی، تعهد سپرده و آنها را پذیرفته است (مشکینی، بیتا، ص.(264
تذکر این نکته ضروري است که در فقه امامیهمعمولاً منظور از کفار ذمی، کفـار اهـل کتابند و در مباحث گوناگون، وقتی که از احکام کفار، سخن به میان میآید، احکـام کفـار اهل کتاب بیان میشود و به ندرت از کفار غیر اهل کتاب، چیزي گفته میشود.
شاید بتوان دلیل این موضوع را در دو نکته جست وجو کرد؛ یکی تعداد اندك کفـار غیر اهل کتاب در جامعه مسلمانان در زمان صدور روایات و دیگري عـدم حاکمیـت و نداشتن بسط ید امامان معصوم:در زمانه خود. این دو دلیـل باعـث شـده اسـت کـه بهطور طبیعی سؤال یا مسأله فقهی درباره کافران غیر اهل کتاب از امامـان معصـوم:
صورت نگیرد. حاکمان وقت نیز به دلیل اختلاف عقیدتی و سیاسی خود با امامان شیعه، مسائل فقهی خود را از فقهاي اهل سنت سؤال میکردهاند.
در هر صورت، با توجه به کمبود یا نبود روایات در مورد احکـام حقـوقی کفـار غیـر اهل کتاب، براي استنباط احکام آنان بهناچار باید از عمومـات و اطلاقـات روایـات دیگـر بهرهگیري کنیم. بهعنوان نمونه باید دید آیا میتوان با استفاده از اطلاق »اهل ذمه« بر تمـام کسانی که تابعیت دولت اسلامی را پذیرفته و به قـوانین آن تـن دادهانـد، کفـار غیـر اهـل کتاب را اهلذمه قلمداد کرد یا خیر؟ آنچه احتمال این اطلاق را بیشتر میکنـد، اسـتعمال اصطلاح اهل ذمه در مورد کفار حربی در برخی از کلمات فقها اسـت (طوسـی، 1387ق، ج5، ص.(548 در صورت اثبات صحت این اطلاق و توجیهپذیري آن در منطق روایـات، میتوان احکام اهل ذمه را بر کفار غیر اهل کتاب نیز جاري کرد. تحقیق بیشـتر و تفصـیل این نکته، خارج از موضوع این نوشتار است و باید آن را در جاي خود جستوجو کرد.
از نظر جنگ و صلح نیز کفار به »مهادن و حربی« تقسیم می شوند. هدنـه بـهمعنـاي صلح است و مهادن بهمعناي کسی است که پیمان صلح بسته است؛ همچنان که »حرب« بهمعناي جنگ است و حربی به معناي کسی است که در حال جنگ است. کـافرانی کـه پیمان ترك مخاصمه و صلح با دولت اسلامی بستهاند، »مهادن« و کفاري که پیمان صلح نبستهاند، »حربی« نامیده میشوند. لذا عدم صلح کفار حربـی بـهمعنـاي داشـتن حالـت جنگی است؛ اعم از اینکهعملاً »در حال جنگ« با دولت اسلامی باشند یا در حـال »نـه جنگ نه صلح« باشند؛ چه آنکه ممکن است مهادنان و حربیان در جامعه اسلامی زندگی کنند یا خارج از آن. همچنان که ممکن است از کفار اهل کتاب (یهودیـان، مسـیحیان و زرتشتیان) باشند یا از غیر اهل کتاب.
ذکر این نکته، لازم است که در کتب فقهی، گـاهی بـه کفـار غیـر اهـل کتـاب نیـز
»حربی« اطلاق شده است. بر این اساس، واژه کافر حربی بهمعناي »کافر غیر اهل کتاب« یا »کافر اهل کتابی که در تابعیت حکومت اسـلامی نیسـت و یـا از قـوانین و مقـررات حکومت اسلامی تخلف کرده است« میباشد. بـر ایـن اسـاس، اصـطلاح حربـی، گـاه بهمعناي »غیرذمی« و گاه بهمعناي »غیر کتابی« است (مشکینی، بیتا، ص.(442
عزیزان مهدي / اسلامی هجامع در مسلمان غیر شهروندان تکالیف و حقوق
167 ش
67پیاپی /اول شمارة / دهمجه سال
168 ش
باید توجه داشت که کافر حربی، غیر از محارب است. محـارب، کسـی اسـت کـه بـا استفاده از سلاح سرد یا گرم به قصد ترساندن مردم و با انگیزه فسادآفرینی، امنیت جامعـه اسلامی را بر هم میزند (همان، ص.(446 چنین فردي میتواند مسـلمان نیـز باشـد. لـذا محارب، اعم از مسلمان و غیر مسلمان است؛ اما کافر حربی،منحصراً غیر مسلمان است.
برگروههاي فوق، »مستأمن« را نیز باید افزود. مسـتأمن، کسـی اسـت کـه از خـارج مرزهاي کشور اسلامی با اهداف تجاري، سیاسی، فرهنگی و ... به کشـور اسـلامی وارد شده و دولت اسلامی به او اجازه ورود داده است. واژه »مستأمن« از »امن« مشتق شده و بهمعناي »امنیتطلب« یا »پناهنده« است. آیه ششم سوره توبـه در مـورد چنـین افـرادي استو:»نْأَحدالْممنَشْرِکیناستَجارفَأَجِرْهكیحستّیمعکَلامأَباللﱠـهثُـمملغأْمـهنَـه.«
ممکن است اقامت مستأمن در کشور اسلامی محدود به مدت خاص یا نامحدود باشـد؛ کما اینکه امروزه دریافت کارت سبز یا ویزا براي ورود به کشوري، بهمعناي درخواست اقامت و طلب امنیت از آن کشور است.
از بین اقسام فوق، کـافران ذمـی و مسـتأمن، »شـهروند« کشـور اسـلامی محسـوب میشوند، حال یا به صورت دائمی یا به صورت موقت. اما کافران حربی (غیر مهادن) و
غیرمذ،ی »شهروند« کشور اسلامی نیستند. کـافر حربـی، غیـر مسـلمانی اسـت کـه نـه پناهندگی کسب کرده(مستأمن نیست)، نـه قـرارداد صـلح بسـته (مهـادن نیسـت) و نـه تابعیت حکومت اسلامی را پذیرفته است (ذمی نیست). به عبارت دیگـر، کـافر حربـی هیچگونه قرارداد صلح، ترك مخاصمه یا دریافت پناهنـدگی بـا دولـت اسـلامی نبسـته است. به همین دلیل، وجود آنان در جامعـه اسـلامی بـهرسـمیت شـناخته نمـیشـود و هیچگونه تعهد متقابلی بین آنان و دولت اسلامی وجود ندارد.