بخشی از مقاله
حکومت های یک حزبی
امام خميني و تحزب
چكيده
امام خميني به عنوان مرجعي بزرگ و رهبر انقلاب اسلامي ايران و بنيانگذار جمهوري اسلامي در ايران با پديده تحزب و احزاب سياسي داراي ديدگاه خاصي است كه ميتواند در جامعه امروز ما راهگشا باشد. ديدگاه او را ميتوان در پنج مرحله مورد بررسي قرار داد. در اولين مرحله يعني پيش از انقلاب اسلامي ايران امام خميني به دليل وابستگي احزاب سياسي به بيگانگان يا فرمايشي و غيرآزاد بودن آنها، اصولاً آنها را عامل پراكندگي در جامعه و نفوذ بيگانگان يا وابسته به رژيم ميديد. از همين روي بطور كلي با فعاليت احزاب سياسي و تحزب مخالفت ورزيده و فعاليت آنها را فتنهانگيز دانسته بود.
در مرحله دوم يعني در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران امام بر فعاليت احزاب مردمي و تأمينكننده منافع مردم صحه گذاشته و فعاليت آنها را ـ حتي احزاب غيراسلامي و نامسلمان را ـ آزاد اعلام نمودند، اما اين آزادي را مشروط به مضر نبودن فعاليت آنها براي اسلام و مصالح عمومي دانستهاند.
مرحله سوم رويكرد امام خميني به احزاب سياسي، سالهاي نخستين بعد از انقلاب را دربرميگيرد. در اين مقطع، امام كه پراكندگيهاي ناشي از فعاليت گروهها و احزاب سياسي را ميديد، بر بقاي انقلاب و استمرار نظام نوپاي اسلامي بيمناك شد و اين پراكندگيها را عاملي در جهت تضعيف انقلاب ميدانست بنابراين به طور مكرر در سخنانشان، خواستار اتحاد گروههاي سياسي در جامعه شدند ولي تذكرات امام در مورد وحدت بين گروههاي سياسي نتيجهبخش نبود. چهارمين مرحله از نگرش امام خميني به فعاليت احزاب را از سال 1360 تا
1367 مورد بررسي قرار دادهايم؛ مقطعي كه در ابتداي آن، سازمان مجاهدين خلق (منافقين) دست به اقدام مسلحانه عليه نظام نوپاي اسلامي زده بود؛ در اين مقطع امام نظر چندان مثبتي به فعاليت احزاب نداشت و حتي احزاب اسلامي كه بوسيلة ياران امام نيز تأسيس شده بودند ـ نظير حزب جمهوري اسلامي ـ منحل شدند.
پنجمين و آخرين بخش اين پژوهش به رويكرد امام خميني نسبت به حزب و پديدة تحزب بعد از سال 1367 ميپردازد كه در اين زمان، با پايان يافتن جنگ و تثبيت نظام، فضا براي فعاليت احزاب بيشتر مهيا شد بطوري كه امام با انشعاب در جامعة روحانيت مبارز و تشكيل مجمع روحانيون موافقت كرد.
واژههاي كليدي: امام خميني، حزب، تحزب، احزاب سياسي
ديباچه
امروزه بررسي ديدگاه امام خميني در مورد پديدههاي سياسي ـ اجتماعي در حال حاضر در نظام جمهوري اسلامي به شدت پراهميت و حياتي است، چرا كه امام خميني با عنوان رهبر انقلاب، بيشترين نقش را در پيروزي انقلاب داشتهاند؛ در عين حال ايشان به عنوان بنيانگذار نظام سياسي جديد نيز مسير و اهداف كلي اين نظام سياسي را تعيين كردهاند. از طرفي
ديگر حاكمان نظام جمهوري اسلامي، در سياستورزي و كشورداري هميشه خود را تالي و پيرو خط امام خميني ميدانند؛ با اين حال وقتي به عملكردهاي متفاوت و يا احياناً متعارض آنان در برخورد با پديدههاي اجتماعي و سياسي برميخوريم، برايمان اين پرسش پيش ميآيد كه براستي كدامين ديدگاه با آرا و نظرات امام خميني انطباق دارد؛ و البته آشكار است كه بهترين راه تشخيص راه امام، مراجعه به گفتهها و نظريات خود ايشان از طريق مراجعه به آثار ايشان است تا به اين وسيله، سره از ناسره تشخيص داده شود، چرا كه گفتهها و ديدگاههاي امام، مسيري را براي حركت منطبق با رويكرد ايشان فرا راه ما روشن ميكند. البته در اين ميان توجه به يك اصل اساسي نبايد مورد غفلت قرار گيرد و آنهم اينكه در
پژوهشهايي كه در حوزة علوم انساني صورت ميگيرد، قطعيت در نتايج و دستاوردهاي آن تا حدودي بعيد به نظر ميرسد. رويكرد امام خميني نسبت به احزاب در شرايط متفاوت و مقاطع تاريخي متفاوت، تغييراتي داشته است. آنچه بايد همواره در نظر داشت اين است كه روند موضعگيريها و سخنان امام خميني بيانگر اين است كه رويكرد امام در مورد احزاب فرمايشي رژيم پهلوي قاعدتاً متفاوت از رويكرد ايشان به احزابي نظير حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي باشد بنابراين با توجه ويژه به اين امر بايد در مورد ديدگاه امام خميني نسبت به پديدههاي سياسي ـ اجتماعي خصوصاً احزاب سياسي، اظهارنظر كرد.
در ابتدا لازم است تا تعريف و تاريخچة مختصري از حزب و روند تشكيل اولين احزاب آورده شود، آنگاه به بررسي موضوع اصلي پژوهش بپردازيم.
تعريف حزب و روند تشكيل اولين احزاب
فرايند سياست داراي اجزاي متعددي است كه حزب نيز از آن دسته است. در بيان مفهوم حزب، تعاريف گوناگوني، از منظرهاي متفاوتي بيان شده است.
به عقيدة گِتِل حزب سياسي مركب از گروهي از شهروندان كم و بيش سازمان يافته است كه به عنوان يك واحد سياسي عمل ميكند و با استفاده از حق رأي خود ميخواهد بر حكومت تسلط پيدا كند و سياستهاي عمومي خود را عملي سازد. [عالم، 1375: 363]
از نظر ليكاك، «حزب سياسي گروه كم و بيش سازمان يافتة شهرونداني است كه به عنوان يك واحد سياسي با هم عمل ميكنند، در مسائل عمومي عقايد مشتركي دارند و با استفاده از اختيار دادن رأي در راستاي هدفي مشترك ميكوشند بر حكومت تسلط يابند.» [همان]
ميتوان اجراي يك حزب سياسي را به شرح زير مشخص كرد:
1ـ توافق نظر معين دربارهي اصول بنيادي ميان افراد تشكيلدهندة حزب
2ـ سازمان يافتگي و داشتن تشكيلات
3ـ تلاش براي دست يافتن به هدفها
4ـ مبارزه در راه تصرف قدرت سياسي براي تأمين منافع عمومي (حداقل در مقام نظر)
5ـ وجود رهبري در حزب
شكلگيري احزاب نوين را بايد پديدهاي دانست كه ابتدا در اروپا شكل گرفت و بعد از آن، ايالات متحده امريكا از فنّ اروپايي احزاب سياسي ـ البته با دگرگوني در آن ـ تقليد كرد. احزاب سياسي، همزمان با آيينهاي انتخاباتي و پارلماني پديد آمدند؛ احزاب سياسي ابتدا زير عنوان كميتههاي انتخاباتي ظاهر شدند و مأموريت آنان در عين حال سپردن سرپرستي معتمدان به يك نامزد انتخاباتي و گردآوري منابع مالي جهت مبارزه در انتخابات بود.
هيچ حزب يا سازمان يا بازيگر سياسي نميتواند بدون توجه به محيط خود به ايفاي نقش بپردازد و به تعيين خط مشيها و سياستها و استراتژي خود اقدام كند. بطور مثال، تأثير محيط بر سازمانهاي اجتماعي و خصوصاً احزاب را ميتوان در تفاوت شكلگيري و پديد آمدن احزاب در اروپا و ايران ملاحظه كرد.
در اروپا كه احزاب پديد آمدند و رشد كردند، ارتباط شاه با مجلس مشخص بود؛ مجلس نيز داراي مشروعيت بود بنابراين احزاب به تصويب جايگاه مجلس در جهت دموكراتيزه كردن حكومت پرداختند.
در ايران، فعاليت احزاب، مقارن با تشكيل مجلس صورت پذيرفت. منصوره اتحاديه معتقد است كه تأسيس احزاب در ايران قبل از قدرت يافتن واقعي مجلس بوده است و احزاب به ستيز ميان دولت و مجلس دامن زدهاند كه اين امر باعث تضعيف مجلس شده است. [اتحاديه، 1381: 39] علاوه بر آن در اروپا ابتدا احزاب اشرافي پديد آمدند در حالي كه ايران به دليل همجواري با روسيه و تحت تأثير سوسياليستهاي روس از نخستين احزاب پديد آمده، حزب سوسياليست بوده است.
بنابراين ملاحظه ميشود كه نقش محيط در تشكيل اولين احزاب در ايران، تأثيرگذار بوده است.
گرچه آغاز فعاليت احزاب سياسي در ايران همسو با سير تحول انقلاب مشروطيت و تأسيس مجلس شوراي ملي بود، اما در بررسي پيدايش احزاب سياسي، نخست بايد به فعاليتهاي جمعي و همكاريهاي سياسي پيش از اين دوره اشاره كرد. اولين تشكيلات از اين دست، انجمنهاي مخفي بودند كه زمان پيدايي آنها به اواخر سلطنت ناصرالدين شاه بازميگردد كه فراموشخانه و انجمن مخفي از آن جملهاند.
در سال اول فتح تهران توسط مشروطهخواهان (1908 م/ 1327 هـ . ق) در ايران دو حزب سياسي پديد آمدند كه عبارت بودند از «اجتماعيون ـ عاميون» (سوسيال دموكرات) و «اجتماعيون ـ اعتداليون» پس از تحولات صدر مشروطه و روي كار آمدن حكومت رضاشاه، فعاليتهاي فرعي رو به ركود گذاشت تا دوباره در عصر محمدرضا شاه دوباره فعاليت احزاب رو به فزوني گذاشت كه البته در اين دوره هم اين امر با فراز و فرودهايي همراه بود.
در اين دوره احزاب دولتي ـ كه يا پيرو منويات حكومت بودند و يا يك شبه بنا به فرمان شاه پديد ميآمدند يا بساطشان برچيده ميشد ـ نيز قابل توجهند.
1ـ امام و احزاب پيش از انقلاب
پديدة تحزب به مفهوم امروزي آن پديدهاي جديد و برخاسته از كشورهاي اروپايي بوده است كه ابتدا در كشورهاي اروپايي پديد آمد و پس از آن در كشورهايي نظير كشور ما به تقليد از آن كشورها به وجود آمد. متفكران و سياسيون در جهان سوم كه مزاياي تحزب را در كشورهاي غربي ميديدند به فكر تشكيل حزب در كشورهايشان افتادند. ايران نيز از اين قاعده مستثني نبود. اولين رقابتهاي حزبي در ايران، چندان موفقيتآميز نبود دعواهاي حزبي غالباً سازنده
بهترين راه تشخيص راه امام، مراجعه به گفتهها و نظريات خود ايشان از طريق مراجعه به آثار ايشان است تا به اين وسيله، سره از ناسره تشخيص داده شود
نبود و احزاب غالباً در پي سركوب حزب مخالف بودند. مضافاً اينكه بسياري از احزاب پديد آمده در ايران پيرو منافع كشورهاي بيگانه بودند ـ نظير حزب توده ـ و يا بنا به خواست حكومت پديد آمده بودند ـ نظير حزب رستاخيز ـ بنابراين پديد آمدن ديدگاههايي مخالف با فعاليت احزاب در چنين فضايي نبايد چندان تعجببرانگيز باشد. بطور مثال دستور تأسيس حزب رستاخيز توسط شاه در اسفند 1353 صادر شد. اعتقاد به نظام شاهنشاهي و اجراي اصول انقلاب شاه و ملت از اهداف حزب بود. سرانجام در سال 1357 و به دنبال بيثباتي اوضاع كشور، در تاريخ 9/7/1357 رسماً انحلال حزب اعلام شد. [صارمي شهاب 1378]
امام خميني نيز كه اين شرايط را ملاحظه كرده بود و به نحوة تشكيل اينگونه احزاب واقف بود، با حزب و حزبگرايي در آن دورة زماني مخالف بود چرا كه پديد آمدن احزاب در ايران را توطئهاي از طرف كشورهاي ديگر و اجانب تلقي ميكرد. امام معتقد بود كه هدف اجانب از ايجاد حزب، سرگرم كردن مردم و ايجاد اختلاف بين آنها براي غارت منابع و ثروتهاي كشور بوده است. وقتي به سيرة امام خميني در طول حياتشان مراجعه كنيم، به وضوح ملاحظه ميكنيم كه بيشترين تأكيد امام در مقاطع مختلف زماني بر حفظ وحدت و اتحاد و در بياني ديگر، وحدت كلمه بوده است، و امام حفظ وحدت را بزرگترين نيرو در مقابل قدرتهاي خارجي و دشمنان اسلام و انقلاب ميدانسته است. امام خميني در بياني صريح، احزاب پيش از انقلاب را عاملي در جهت از بين بردن اتحاد مردم و ايجاد شكاف و دستهبنديهاي غيرواقعي در جامعه معرفي ميكند. در اين رابطه امام ميفرمايد:
«اصل اين احزابي كه در ايران از صدر مشروطيت پيدا شده است، آنكه انسان ميفهمد اين است كه اين احزاب ندانسته به دست ديگران پيدا شده است؛ و خدمت به ديگران بعضي از آنها كردهاند. من اين طور احتمال ميدهم كه در ساير ممالك ـ كه آن وقت مهم انگلستان بوده است ـ آنها يك احزابي درست كردند براي به دام انداختن ممالك عقبافتاده و ممالكي كه از آنها استفاده ميخواستند بكنند... در ممالك ما، و خصوصاً در مملكت ايران، از اول كه احزاب درست شده است، اينها ـ هر جمعيتي يك حزبي درست كردند دشمن با احزاب ديگر. يك
صحنه مبارزه بين احزاب. و اين از باب اين بوده است كه چون خارجيها ميخواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف تودههاي مردم استفاده كنند، يكي از راههايي كه موجب اين ميشود كه اختلاف پيدا بشود و مردم با هم در يك مسائلي مجتمع نشوند، قضيه احزاب بوده است... اساساً باب احزاب، از اول كه پيدا شده است و اينها با هم جنگ و نزاع كردند، به نظر ميرسد كه با دست ديگران [بوده] براي اينكه اينها با هم مجتمع نشوند. و آنها از اجتماع يك تودهاي ميترسند، از اين جهت به واسطه اينكه اينها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند.» (صحيفه امام، ج 5، ص 274ـ276)
امام به اين سخنراني بسنده نكرده و در موارد متعدد اين امر يعني فتنهانگيز بودن احزاب از مشروطه به اين طرف را گوشزد كردهاند.1
در جايي ديگر امام پس از بيان اينكه پديد آمدن حزب، توطئهاي از طرف غرب بوده است به بيان علل و انگيزه غربيان در پديد آوردن اين پديده ميپردازد:
قدرتهاي بزرگ، براي اينكه نگذارند ايراني با هم باشد، با يك نقشه شيطاني يك حزب را درست كرده و اسمش را اين گذاشته و حزب ديگر را در درست كرده و اسمش را آن گذاشته. اين حزب با آن حزب دشمن است و آن حزب با اين حزب دشمن است. احزاب در بطن اين جامعه درست كردهاند، جبهههاي مختلف درست كردهاند، و اين احزاب و جبهههاي مختلف هم، اينطور نيست كه آن كار خودش را بكند و راه خودش را برود به آن كار نداشته باشد؛ آن هم كار خودش را بكند به اين كار [نداشته باشد]؛ نخير، با هم مختلفند، با هم مخالفند. يكي از راههاي استفادة غرب از ما و استفادة امريكا و شوروي از مخازن ممالك ماها، همين است كه در بطن جامعة ما... از طرق مختلف، اختلاف درست ميكنند، غارت ميكنند و كسي هم نيست تا حرف بزند، براي اينكه يك فكر واحد نيست، افكار متشتت و مختلف است. (همان، ج 4، ص 235)
ملاحظه ميشود كه امام معتقد است كه انگيزه غربيان و اجانب از پديدآوردن حزب و حزبگرايي، گروه گروه كردن مردم در جهت از بين بردن وحدت و اتحاد آنان براي غارت منابع كشور ما است. امام معتقد بود كه گروه گروه شدن باعث شكستن جبهة ضداستعماري عليه كشورهاي غارتگر و در نتيجه هجوم آنان براي غارت ثروتهاي كشور ما ميشود؛ حال بايد ديد كه آيا اين پديده اتفاقي است يا برنامهاي در ميان بوده است؟ نظر امام در اين مورد اين است كه اين گروههايي كه در جامعه پديد آمدهاند، حاصل توطئهاي حساب شدهاند و پديد آمدن آنها پديدهاي اتفاقي نيست:
«اين يك سنخ اختلافاتي است كه توي جامعه، و بطن جامعه ما مياندازند، و من باب اتفاق نيست و نقشه است كه اين اختلافات را درست ميكنند.» (همان، ج 4، ص 235)
و در جايي ديگر ميفرمايند:
«در دويست سال پيش از اين، كه خارجيها راه يافتند به اينجا و مطالعات كردند و همه چيز را بررسي كردند: روحية مردم را بررسي كردند، زمينها را بررسي كردند ... تمام اين بيابانهاي بيآب و علف را گردش كردند و مطالعه در آن كردند، مطالعه در روحيه همه اين مملكت و اشخاصي كه در اين مملكت؛ يعني طوايفي كه در اين مملكت هست، از بلوچ گرفته تا عرض ميكنم كُرد گرفته تا لر گرفته، همه را مطالعه كردهاند كه چه جوري ميشود اينها را نگهشان داشت به حال عقب ماندگي، و اينها را قانع كرد به اينكه يك وقت انقلاب نكنند؛ از آن وقت تا حالا ما زير سلطه امريكا و اروپا هستيم.» (همان، ج 4، ص 239)
موضوعي ديگر كه به موضع مخالف امام در مورد احزاب شدت بخشيد و باعث مخالفت امام در آن برهة زماني (پيش از انقلاب) با پديده تحزب شد، مسأله پديد آمدن احزاب فرمايشي و دولتي بود. امام ميديد كه برخلاف تمام دنيا كه احزاب در پي يك رقابت انتخاباتي دولت را پديد ميآوردند، در ايران اين دولت است كه دست به تشكيل حزب ميزند و با امر حكومت يك شبه حزبي پديد ميآيد و يا بساط حزبي برچيده ميشود و اين ارادة حكومت و در رأس آن شاه است كه موجب تشكيل يا انحلال احزاب ميشود. اگر نظام دو حزبي است، اين نظام دو حزبي اصالت ندارد و اگر هم تك حزبي است آنهم همينطور. به همان صورت كه ملاحظه شد، بساط دو حزب مليون و مردم يك شبه و به دستور شاه برچيده شد. در اينجا امام با بصيرتي شگرف به تبيين نوع رابطه بين حزب و حكومت در ايران ميپردازد؛ در اين رابطه و در سال 43، امام فرمودند:
«بدبختيهايي كه ما در مملكت خودمان داريم. دولتها ميآيند و ميروند؛ هر دولتي هم ميآيد، يك حزبي درست ميكند... يكي «حزب مردم» درست ميكند، يكي حزب چي درست ميكند، يكي «حزب ايران نوين» درست ميكند، يكي حزب چه. هي حزب درست ميكنند، اصلاً در ايران حزب معنا ندارد؛ در هيچ جاي دنيا؛ مگر آنهايي كه مثل ايران هستند. مملكت يك حزبي اصلاً معنا ندارد، حزب زوري معنا ندارد... آنجاهايي كه حزب هست، دولتها از حزب وجود پيدا ميكنند نه اينكه اول دولت تشكيل بشود بعد حزب درست كند! ... اينجا... اول دولت درست ميشود... بعد كه دولت تشكيل شد و سرنيزه دستش آمد، شروع ميكند حزب درست ميكند.» (همان، ج 1، ص 384ـ 385)
پديد آمدن حزب رستاخيز بوسيله حكومت و اعلام نظام تك حزبي در كشور و فرمايشي بودن اين حزب از طرفي و اجبار در عضويت در آن از طرف ديگر خشم امام را برانگيخت و باعث شد كه بر مخالفت امام با تحزب ـ و خصوصاً حزب رستاخيز ـ افزوده شود. در اين رابطه امام در پاسخ به استفتايي در سال 1353 فرمودند:
«ايران تنها كشوري است كه حزبي به امر «ملوكانه» تأسيس كرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر كس از اين امر تخلف كند، سرنوشت او يا حبس و شكنجه و تبعيد و يا از حقوق اجتماعي محروم شدن است.» (همان، ج 3، ص 72)
امام تشكيل اين حزب و اجبار در عضويت آن را دليلي بر خفقان رژيم شاه ميدانست كه از اين طريق رژيم قصد داشته قوة مقاومت مردم در مقابل حكومت را بكلي سلب نمايد، بنابراين اين حزب را مخالف اسلام و مصالح ملت ايران ميدانست و شركت در آن را حرام شرعي اعلام كرد:
«نظر به مخالفت اين حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ايران، شركت در آن بر عموم ملت حرام و كمك به ظلم و استيصال مسلمين است؛ و مخالفت با آن از روشنترين موارد نهي از منكر است» (همان، ج 3، ص 71)
ممكن است اينطور به ذهن خطور كند كه در مقطع زماني پيش از انقلاب، امام به طور مطلق با تشكيل احزاب مخالف بوده است و اصولاً نفس تحزب را بد ميدانسته است. شايد اين موضوع تا حدودي در مورد تشكيل حزب بوسيلة خود امام مصداق داشته باشد چرا كه ايشان تشكيل حزب توسط ياران خود را هيچوقت در آن برهة زماني تأييد نكرد ـ كه در ادامه به آن پرداخته خواهد شد ـ ولي با اندكي تدقيق ملاحظه ميشود كه اين موضوع امام فقط در مورد حزبي با محوريت
ايشان بوده است و ايشان تشكيل احزابي كه تأمينكنندة منافع ملت و كشور باشد را هيچگاه رد نكرده است و حتي در تندترين حملات خود، احزاب فرمايشي را مورد حمله قرار ميدهد كه تأمينكننده منافع و نظرات بيگانگان بودهاند وگرنه تشكيل احزابي كه در جهت نفع عموم مردم ايران و برخاسته از رأي و نظر مردم باشد را رد نميكند. در اين رابطه امام ميگويد:
«اگر حزب ميخواهيد درست كنيد، خوب، يك حزبي قبل از اينكه دولت شما پيش بيايد، يك حزبي درست كنيد؛ و بعد هم حزب در مجلس، به طور [ي] كه بايد بشود، به طوري كه قوانين اساسي و قانون اساسي و ساير قوانين اقتضا ميكند، نماينده درست كنند؛ و بعد هم آقاي وزير، نخستوزير متكي به نمايندگاني كه از حزب پيدا شد و از جمعيت و از خواسته مردم و اينها پيدا شد؛ بعد ميشود يك دولت متكي به حزب.» (همان، ج 1، ص 385)
اين موضوع يعني عدم مخالفت مطلق امام با تحزب را در موضعگيريهايي كه مقارن انقلاب، ايشان در تبيين اصول نظام جمهوري اسلامي اتخاذ ميكردهاند را به وضوح ميتوان ملاحظه كرد كه در ادامه خواهد آمد.
حالا در مورد مردم سالاری دینی و جمهوری اسلامی مطالب زیادی شندید تا حال فکر کردین کدام نظام حاکمیتی از این دو نظام در کشور ما حاکم هست برای این منظور ابتدا به تفسیر واژه های موجود در این رابطه می پردازم
واژه جمهوري به چه معنا است :
جمهوري نوعي حکومت است که در آن جانشيني ريس کشور ارثي نيست و مدت رياست جمهوري در آن محدود است. انتخاب ريس کشور با راي مستقيم يا غير مستقيم مردم انتخاب مي شود.جمهوري از نظر مفهوم کلمه اغلب درجاتي از دموکراسي را نيز در بر دارد. اما در عين حال بسياري از ديکتاتوري غير سلطنتي نيز بدين نام ناميده مي شوند و در اين وجه حکومت جمهوري تنها به معناي حکومت غير سلطنتي است . جمهوري هاي جديد را مي توان به سه دسته تقسيم کرد
الف)جمهوري هاي دموکراتيک غربي که ريشه هاي تاريخيشان به انقلاب هاي قرن 18 و 19 ممي رسد در اين کشور ها جمهوري با سنت آزادي حزب ها و مطبوعات و اجتماعات همراه هست.
ب)دولت هايي که رسما جمهوري ناميده مي شوند اما در عمل رژيم هاي نظامي و پليسي بر آنها حکومت مي کنند
ج)جمهوري هاي دموکراتيک توده اي که در اروپا و آسياي شرقي فرمانروا هستند . عنوان رسمي حکومت در اين کشور ها ديکتاتوري پرو لتاريا است در اين کشور ها حکومت يک حزبي است و آزادي مطبوعات و اجتماعات د رانها به راستي وجود ندارد
در تفسير واژه دموکراسي داريم:
دموکراسي يکي از انواع حکومت است که در آن حکومت بر اساس نظر اکثريت اداره مي شود
در تفسير واژه مردم سالاري داريم:
در لغت به معناي حکومت توسط مردم بوده و شکلي از حکومت با خواست مردم ميباشد
از ديدگاه نظريه پردازان سياسي مفاهيم متنوعي براي مردم سالاري وجود دارد.
از ديگاه کمينه گرايي يا ميني ماليزم، مردم سالاري سيستم حکومتي است که در آن شهروندان به گروهي از رهبران سياسي حق حکومت را از طريق انتخابات دوره اي اعطا مي نمايند. اين نظريه حکومت چند تني نيز ناميده مي شود.
مفهوم جمعي : مردم سالاري اذعان دارد که حکومت بايد قوانين و سياستهايي را تدوين نمايد که بسيار نزديک به نظرات ميانه مردم باشد، نيم اي در سمت راست و نيمه اي در سمت چپ.
مردم سالاري شورايي : بر مبناي اين اصل استوار است که مردم سالاري حکومت با بحث مي باشد. مردم سالاران شورايي ادعا مي کنند که قوانين و سياستها بايد بر مبناي استلالهايي باشد که تمام شهروندان بتوانند آن را بپذيرند. پهنه سياست بايد جايي باشد که رهبران و شهروندان در آن به مباحثه پرداخته، به يکديگر گوش فرا داده و نظرات خود را تغيير مي دهند.
مفاهيم فوق به مردم سالاري از طريق نمايندگان آنها اشاره دارد. مردم سالاري مستقيم مي گويد که شهروندان بايد مستقيما و نه از طريق نمايندگان خود در ايجاد قوانين و سياستها شرکت نمايند. فعاليت سياسي به خودي خود ارزشمند بوده، موجب اجتماعي شدن و فرهيختگي شهروندان شده و مشارکت مردمي مي تواند نخبگان توانمند را ارزيابي کند. و مهمترين اينکه شهروندان در حقيقت بر خود حکومت نمي کنند مگر آنکه خودشان مستقيما قوانين و سياستها را تصميم گيري کرده باشند.
مفهوم ديگر مردم سالاري تساوي سياسي بين تمام شهروندان مي باشد. اين مفهوم به جوامعي اشاره مي نمايد که در آنها عرف، روش و الگوهايي وجود دارد که بعنوان راهنماهايي به سوي تساوي قدرت سياسي تلقي مي شوند. اولين و مهمترين اين عرفهاي اجتماعي عبارت از رخداد منظم، آزاد و آشکار انتخابات ميباشد که به منظور انتخاب نمايندگاني مي باشد که پس از انتخاب شدن مديريت کل و يا عمده سياستهاي عمومي جامعه را عهده دار مي شوند.
در اين ديدگاه ممکن است اشکال شود که اکثريت راي دهندگان براي سياست تصميم مي گيرند نه اکثريت مردم و لذا راه بحث در باره اجباري شدن مشارکت سياسي مثل راي دادن اجباري را باز مي نمايد. و نيز اشخاص با پشتوانه مالي بيشتر امکان تاثير گذاري بيشتري در جامعه در مبارزات انتخاباتي داشته و لذا ممکن است قوانيني جهت شفاف سازي منابع مالي در اختيار نامزدهاي انتخاباتي مورد نياز باشد. مردم سالاري ديني بدين معني است که ارزشهاي ديني و مذهبي نقش اساسي در حوزه عمومي جامعه اي که مملو از مردم مذهبي مي باشند ايفا مي نمايد. مردم سالاري ديني در چارچوب عقل گرايي قرار گرفته و داراي اجزاء مشخص مي باشد. با پذيرش اين مفهوم بدين ترتيب مردم سالاري خود داراي نوعي چند گانگي در جامعه بين الملل مي گردد.