بخشی از مقاله
باظهور انقلاب صنعتي به دليل فقدان نيرويانساني موردنياز به توليد ، صاحبان صنايع به
سراغ نيروي عظيم توليدي جامعه آمدند و از زنان به عنوان نيروي كار در صنايع بهره بردند . به ويژه در جامعه شهري
بسياري از كشورها گرايش زنان به اشتغال و دسترسي آنان به سازمانهاي آموزشي و فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي چهره جهان را تغيير داد . در كشور ما نيز براي دستيابي به دستاوردهاي دنياي امروز دگرگونيهايي در گستره تحولات اجتماعي رخ نمود كه بازتاب عميق آن نقش برجسته حركت زنان در دنياي اشتغال بود(استيگلتیز، 1382: 200) قطعاً اين پديده ، يعني ورود زنان به بازار اشتغال و دستيابي آنان به منابع اقتصادي ناشي از كار درخارج از خانه و تسخير فضاهاي تازه اجتماعي توسط آنان از يك سو شكل سنتي خانواده را تغيير داد و از سوي ديگر در زندگي و نگرش خود زنان تحولي نو به وجود آورد
امروزه اثرات اين تغيير و تحولات مورد توجه محافل و سازمانهاي جهاني قرار گرفته است و گزارشهايي نيز از طرف سازمان ملل
منتشر شده كه ضمن آوردن آمار و ارقام ، وقايع زندگي زنان را در محيطهاي شغلي و مشكلات و صدمات ناشي از كار را بيان ميدادو نشان ميدهد كه زندگي زنان در حالي كه به لحاظ درآمد وضع بهتري يافته ، لكن از نظر جسمي و رواني باتوجه به شرايط
و نوع كار در محيطهاي شغلي گاه وضعيت غيرقابل تحملي را به وجود آورده است
لذا همواره اين سؤال مطرح ميشود : در چنين شرايطي كه زنان ناچاراً دو شغل تمام وقت را برعهده گيرند ،يكي شغل بيمزد خانگي و يكي شغل بيرون از خانه با همه پيچيدگيها و نتايج مثبت و منفي آن چگونه ميتوانند
ميان اين دو قطب انساني و نيز تعدد نقشهاي متنوع اجتماعي كه ضرورتاً بردوش دارند تعادلي مطلوب و ارزشمند به وجود آورند ؟
مشاركت زنان و فصل حضور تازه آنان در عرضه تحولات اجتماعي و تاريخي همواره در توسعه و پيشرفت جوامع بشري مطرح بوده است ،
زنان به عنوان بخشي از نوع بشر كه مسؤوليت رفاه بشري را در تمام طول تاريخ برعهده داشتهاند همواره در برنامههاي توسعه
همه كشورها نقش فعال و اساسي داشتهاند ، گرچه در بسياري از دورههاي تاريخي تعادل مطلوب و استفاده منصفانه
از فرصتهاي مشاركت و بروز خلاقيت و استعداد آنان برقرار نشده است . امروزه يكي از مهمترين شاخصهاي توسعه و نوسازي
ساختار اقتصاد ملي مشاركت زنان و نقش آنان در تحركهاي شغلي و اجتماعي از يك سو و از سوي ديگر پايبندي آنان
در حفظ و حراست از كيان خانواده است . تغيير در نقش اجتماعي زنان و حقطلبي آنان در عرصه فعاليتهاي شغلي و آموزشي
و اجتماعي سبب گرديد آنان به هويت تازهاي دست يابند تا نه تنها نيمي از رسالت انسانيت را بردوش گيرند
بلكه در مقابل همه انسانها احساس مسؤوليت نمايند
بديهي است هنگاميكه زنان از پوسته محدود وظايف خانگي خود رها شدند در نگرش و عملكرد آنان نسبت به وظايف شغلي
و خانوادگي تغييراتي عميق به وجود آمد كه ميتوان اين تغييرات را تابعي از همان روابط كلي و مناسبت اجتماعي حاكم برجامعه دانست
آثار اجتنابناپذير كار زنان بر روابط با همسران و فرزندان و آثاري كه اشتغال زن بر سرنوشت خودش بر جاي ميگذارد
پيچيدگي بيشتري مييابد به ويژه كه زنان كوشيدند زندگي خانوادگي را براساس نوع شغل برنامهريزي كنند
اين پيچيدگي هنگامي انعكاس مييابد كه زنان درصدد تعريف نقش خود برآمدند و در تأمين معاش و بروز خلاقيتها و تواناييهاي آموزشي و شغلي با مردان به رقابت برخاستند و از جهتي نيز نميتوانستند از روابط خانوادگي و وظايف عمدهاي كه در شبكه ارتباطي خانواده و روابط با اعضاي خانواده دارند غفلت ورزند(بیکر، 1382: 29)
بازتابي از اين پيچيدگي نقش ، كه درميدان آن اشتغال زنان بود ، وظايف سنگين و دشواريهايي را پيش روي آنان قرار داد
كه قطعاً تحمل نابي را ميطلبد . پيدايش چنين تغييراتي در جوامع و روابط اجتماعي آن روز بروز جلوههاي تازهاي را از فعاليتهاي حرفهاي زنان نمايان ساخت
اين دگرگونيها بر ساختار شغلي جامعه ، نظام ارزشي ، ديدگاههاي سنتي ، توزيع نقش ، پايگاههاي اجتماعي زن و مرد
ساخت خانواده و روابط سنتي زوجين و از همه مهمتر سرنوشت كودكان تأثير انكارناپذير به وجود آورد . بديهي است ،(آزاد ارمكي و همكاران، 1383: 129).
هر رويداد مهمي كه در جامعه رخ مي دهد ميبايستي تحت بررسيهاي دقيق و علمي روانشناختي و جامعه شناختي قرار گيرد
تا جنبههاي مثبت و منفي آن موشكافانه مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد . چنين برخورد اصولي ميتواند به تقويت جنبههاي مثبت اين فرآيند
در جهت تعالي و رشد تأكيد ورزد و جنبههاي منفي آن را مورد ترميم و بازسازي قرار دهد . ابعاد گسترده خروج بيسابقه زنان
از خانه گرچه مزاياهايي در برداشت ، اما تأثيري مهم برنهاد خانواده و شالوده اساسي رشد كودك در شبكه ارتباطي خانواده
و فضاي رواني دورن آن برجاي نهاد . اين رويداد بارها مورد توجه محققان و روانشناسان قرار گرفته است
اشتغال زنان و تقسيم كار در خانواده
مشاركت زنان در فعاليتهاي اجتماعي و شغلي روزنه اميدي در جهان كار به ويژه در كشورهاي صنعتي و در حال حاضر
در كشورهاي درحال توسعه به وجود آورد . اين امر چهره دنياي كار را دگرگون ساخت كه در بهرهوري كار ، كارآيي اقتصادي و شكوفايي
سازمانها در سطوح ملي و بينالمللي مطرح بوده است . به خصوص در جهاني كه رقابت راه را براي ايجاد امكانات شغلي
جديد هموار نموده است و زنان توانستند نيروي كار ارزاني را تشكيل دهند
بدينترتيب متناسب با نيازهاي جامعه تنوع مشاغل به وجود آمد و بهرهگيري از نيروي بالقوه زنان بيش از گذشته احساس گرديد .
قطعاً در چنين موقعيتي كاركرد خانواده نيز ميبايستي تغيير يابد و زنان ناچاراً در كنار همسران خود ساختار خانواده را براساس شغل
خود برنامهريزي كردند كه در اين راستا زنان شاغل را ميتوان به سه گروه تقسيمبندي نمود
- گروه اول : آنهايي كه به رغم كار خارج از خانه ، به هنگام بازگشت به خانه مسؤوليتهاي خانهداري و فرزندپروري را برعهده دارند(جوادي، 1384: 144)
و به دليل عدم تفكيك نقشها و بنا به مصلحت ناچاراً به امور كارهاي خانه و انجام امور تربيتي فرزند بپردازند و از سوي ديگر
رضايت همسر را نيز تأمين نمايند . در اين گروه ، مردان باتصورات قالبي و سنتي خود در خانواده هيچگونه همراهي و مشاركت در فعاليتهاي درون خانواده با همسران خود ندارند و به اين معتقدند كه شغل خارج از خانواده از وظايف اصلي و اساسي آنهاست ،
تا بتوانند امكانات اوليه زندگي را فراهم نمايند ، لذا از ديد آنها امور خانهداري و كمك به تربيت فرزند وظيفه اصلي زن است
دراين سبك خانواده ، كار زن در خارج از خانه و قبول مسؤوليتها و وظايف مضاعف درون خانه به مرور سبب تضادها و مشكلاتي خواهد شدكه پيامدها و تبعات منفي آن همواره ساختار خانواده و زندگي همسران و فرزندان را دچار پيامدهاي ناگوار خواهد ساخت
برخي از اين پيامدها
الف) خستگي روحي و جسمي زنان و در نهايت عدم رضايت از زندگي كه اين امر در رابطه با زندگي زناشويي و فرزندان تأثيرات مخربي برجاي خواهد گذاشت كه بازتاب آن پيامهاي معيوب در شبكه ارتباطي خانواده است
ب ) فشار ناشي از كار خارج از خانه از يك سو با همه مشكلاتي كه به همراه دارد و فشار ناشي از بارسنگين مسؤوليت در زندگي خانوادگي از سوي ديگر به مرور سبب افسردگي در زنان شاغل در اين گروه خواهد شد
ج ) زنان شاغلي كه مسؤوليتهاي مضاعف دارند و فشارهاي بيشتري را درخانه و محيطهاي شغلي تحمل مي كنند ،
معمولاً درگيري بيشتري با فرزندان خواهند داشت و همچنين نسبت به روابط طبيعي زناشويي بيعلاقگي بيشتري از خود نشان مي دهند . آنان معمولاً از سوي همسران خود حمايتهاي لازم را نميبينند
-گروه دوم : زناني كه براساس تفاهم و روحيه مشاركت وظايف خانهداري و تربيت فرزندان را به اتفاق همسران خود انجام ميدهند . در اين گروه خانه و خانواده فضاي مشاركت و مسالمت است نه سلطه ، در چنين خانوادههايي مسؤوليتها و وظايف چنان توزيع شده كه همسران صميمانه
خود را متعهد به انجام آن ميدانند . در چنين بافتي زنان از حمايت بيدريغ همسران خود برخوردارند . تحقيقات نشان ميدهد مرداني كه در كار خانه به همسران خود كمك مي كنند از سلامت بهتر، آرامش بيشتر و تعارض و كشمكشهاي كمتري در زندگي زناشويي دارند و در نهايت
از بهداشت رواني بهتر در زندگي شغلي و خانوادگي برخوردارند و مهمتر از همه اينكه اين احساس مسؤوليت و شيوه مطلوب را به فرزندان خود منتقل ميكنند
- گروه سوم : زنان شاغلي كه به دلايل مختلف فاقد همسر بوده و خودشان نانآور خانواده ميباشند و انجام وظايف دوگانه يعني كار در خارج از خانه و كار در خانه اشتغال دارند و چارهاي جز اين هم نميبينند . اين گروه از زنان هم نقش زنانه و هم نقش مردانه را ايفا مي كنند، قطعاً با چنين مسؤوليت سنگين و خطيري چنانچه از حمايتهاي شغلي و اجتماعي لازم برخوردار نباشد ، تعارضها و پيامدهاي منفي در برخواهد داشت و به بهداشت رواني اين گروه از زنان لطمه خواهد زد .
تحقيقات نشان ميدهد كه ميان حمايت اجتماعي و سلامت رابطه وجود دارد ، افرادي كه از حمايتهاي اجتماعي برخور دارند نسبت به خود احساس مثبت دارند و در زندگي خانوادگي از ثابت بيشتري برخوردارند و ميتوانند از پيامدهاي زيانبار دوري جويند
تعارضهاي ميان شغل و خانواده
وقتي كه مادر به طور تمام وقت در خارج از خانه كار ميكند چه ميشود ؟ پدرها معمولاً بيشتر درگير كارخانه و بچهداري ميشوند ، ولي كارهاي خانه به ندرت به طورمساوي تقسيم ميشود . با وجود اين تحقيقات نشان ميدهدمادران شاغل غالباً از خود احساس رضايت بيشتري ميكنند تا مادراني كه كار نميكنند ( گولد و آندرسن ، 1990 ) كودكي كه در خانوادهاي زندگي ميكند كه مادر شاغل است شاهد روابط مبتني بر برابري بيشتر ميان والدين خواهد بود ، از افرادخارج از خانواده توجه بيشتري ميبيند و در خانه در مقايسه با ساير كودكان مسؤوليتهاي بيشتري خواهد داشت
گرچه تأثير اشتغال مادر در سازگاري اجتماعي و شخصيتي دخترها بهتر از پسرها گزارش شده است ،
زيرا دختران مادران شاغل اميدهاي بيشتري به موفقيت و تحصيل دارند و تمايل دارند خود نيز حرفهاي داشته باشند
گرچه در بيشتر جوامع مسؤوليت خانهداري و تربيت فرزندان برعهده زنان است و معمولاً تعادلي از نظر تقسيم كارهاي خانهداري و مراقبت از فرزندان وجود ندارد اما برخي از مردان دوست دارند در كارهاي خانه به همسران خود كمك كنند و چنين مرداني همانطور كه اشاره شد سالمتر و راحتتر و بيتعارضترند و اين تفاهم منجر به احساس تعادل در درون خانواده ميشود
البته نبايد منكر اين شد كه در هردو والد با مشاغل تمام وقت كمبود عاطفي ديده ميشود ، زيرا آنان كمتر همديگر را ميبينند ،خيلي كم با هم حرف ميزنند و به طوركلي زمان كمتري را دركنار هم سپري ميكنند . حال سؤال چنين مطرح ميشود ،
زنان شاغل چگونه ميتوانند ميان هويت شغلي و هويت شخصي و خانوادگي خود تعادل برقرار كنند ؟ تحقيقات نشان ميدهد : هم مردان و هم زنان تعارضهاي ميان مطالبات خانواده و شغل را گزارش كردهاند . اما معمولاً مشكلات بيشتري از آن زنان است ،زيرا زنان درگير دو شغل تمام وقت هستند
تحقيقي از والدين مرد و زن در مشاغل مديريتي وحرفهاي كه همسرانشان هم عهدهدار شغل مديريتي و يا حرفهاي بودندنشان داد كه هم زنان و هم مردان در ايجاد تعادل ميان مطالبات شغل و خانواده ، مشكلاتي دارند ،اما در اجراي پرسشنامه استرس زنان بودند كه بيشترين ميزان استرس را تجربه ميكردند (مهداد ، 1381 )
تحقيقات ديگر نشان داد كه آن گروه از زناني كه بيشتر دلبسته به شغل خود بودند و تمايل داشتند زمان بيشتري را براي خود صرف كنند و يا هنگامي كه به فعاليتهاي ديگري مشغول بودند به كارخود فكر ميكردند ، تعارض شغلي – خانواده بيشتري را تجربه نمودند تا زماني كه دلبستگي شغلي كمتري داشتند . زنان دلبسته به شغل تا حدود زيادي نسبت به اين مسأله كه آيا مسؤوليت خانوادگي خود را به طور قابل قبولي انجام دادهاند يا خير احساس دلواپسي و گناه ميكردند
پژوهشگران اشاره كردهاند كه زنان در مقايسه با مردان اختيار كمتري در رابطه با كنترل مطالبات نقش دارند . ( داكس بري و هيگبس ، 1991 )
پژوهشهاي ديگر نشان ميدهند احساس گناه و دلواپسي در مورد زنان دلبسته به شغل بيشتر است و همچنين تعارض شغل – خانواده بيشتر در ميان زنان كارگر غيرحرفهاي وجود دارد و احتمالاً ابراز عاطفه و خلق و خوي آنها را تحت تأثير قرار ميدهد . مهداد ، 1381
مروري بر تحقيقات انجام گرفته روي مادران شاغل نشان ميدهد كه شغل آنها احساس حرمت ذات و خودباوري را در آنان افزايش ميدهد
و تشخص و احساس كلي رضايت از زندگي را به رغم استرس شغل – خانواده براي آنها فراهم ميسازد . ( مهداد ، 1380 )
همچنين تحقيقات ديگر نشان ميدهد كه به طور كلي زناني كه در بيرون از خانه مشغول فعاليتاند از نظر رواني و جسماني سالمتر از زناني هستند كه به طور تمام وقت به كارخانهداري مشغولاند . (نلسون و هيت ، 1992
تحقيقات ديگر نشان داده است كه اكثريت مردان كارمند بعد از اين كه محل كارخود را ترك ميكنند و هنگام عصربه خانه ميروند ، فشار خون آنها افت ميكند . براي اغلب كاركنان زن فشار خون پايين ميافتد چون با استرس اضافي در منزل در رابطه با خانواده و وظايف خانهداري مواجهند . ( فرانكنها و زر 1991
امروزه اغلب زنان تحصيلكرده انتظار دارند كه هم خانواده و هم كارداشته باشند يك مطالعه پرسشنامهاي از نگرشها و برنامههاي حرفهاي زنان سياه و سفيد تحصيل كرده دانشگاه نشان داد آنهايي كه آرزوي حرفهاي سطح بالا داشتند ( از نظر حقوق و البته جايگاه حرفهاي و حيثيت شغلي) در باره نقش زن به عنوان مادر و خانهدار فاقد نگرش سنتي بودند و همچنين تأخير در برنامههايي براي ازدواج و بچهدار شدن قبل از تثبيت حرفه خود بودند و تعارض كمتري در تركيب نقش خانواده و شغل داشتند . ( مورل ، فريز و فراست ، 1991
بنابراين هر تعارض شغل – خانوادهاي كه به وسيله اين قبيل زنان تجربه ميشود ممكن است
با توجه به عامل زمان يعني هنگاميكه آنها منابع مالي و عاطفي بزرگي براي مواجه شدن با آن داشته باشند تفاوت كند
(مهداد ، 1381 ) با وجود همه اين بررسيها هنوز 85% از زنان در طول زندگي خود هنگاميكه ناچارند به اداره خانه و مسؤوليت شغلي بپردازند
، هنوز شغل همسر و نگهداري از فرزند را مقدم بر شغل خود ميدانند
پيشنهادات
استفاده از خدمات مشاورهاي جهت پيشگيري از استرسهاي شغلي زنان و تأمين بهداشت
رواني آنان براي سازگاري مؤثر با زندگي خانوادگي تغيير در طرز تلقي و نگرش جامعه نسبت به شايستگي زنان در مشاغل مختلف و برخورد اصولي با تصورات قالبي نقش جنسيتي زنان در فعاليتهاي حرفهاي لزوم برخورد شايسته نسبت به جايگاه و هويت شغلي زنان در جامعه و عدم تبعيضها نسبت به نوع شغل ، شرايط كاري و دستمزدفراهم نمودن امكانات آموزشي و روانشناختي ضمن خدمت در جهت كاهش تعارضات و حس اعتماد به نفس و باور خود در زنان شاغل تا تعادلي مطلوب ميان اشتغال و مسؤوليتهاي خانوادگي به وجود آيد
اقدام منصفانه در جهت ارتقاء شغلي زنان و نيز فراهم نمودن تسهيلاتي در اين راستا
تسهيلات فرهنگي و تفريحي براي زنان شاغل در جهت كاهش استرسها و فرسودگي
شغلي و تأمين بهداشت رواني و فيزيكي محيط كارآموزش مردان در جهت درك بيشتر شرايط زندگي و مشاركت آنان در خانواده با همسران تا خانواده فضاي مشاركت و مسالمت گردد
رفع هرگونه محدوديت در ارتقاء شغلي زنان به ويژه در پستهاي مديريتي و ايجاد شرايط
مساوي جهت اعتلا و شكوفايي استعداد و شايستگي آنان
مشاركت زنان
امروز مشاركت زنان و چگونگي آن در تعيين شاخص توسعه برمبناي جنسيت تأثير مستقيم دارد
و اين باور موجوديت خود را به اثبات رسانيده كه تحقق اهداف توسعه و ايجاد تحول در امور با مشاركت زنان امكانپذير است
زنان به عنوان نيمي از پيكره جامعه ميتوانند نقش عظيمي در پيشبرد اهداف جوامع ايفا نمايند
درحالي كه دين مبين اسلام نيز حقوق حقه اين قشر از جامعه را همواره موردتأكيد و جانبداري قرار داده است ،(آزاد ارمكي، 1386: 146)
با كمال تأسف درفراز و نشيب تاريخ ، ملاحظه ميكنيم اين مسأله كه زن جزء حقيقي وعضو كامل جامعهي انساني است ، ناديده انگاشته شده و نگرشهاي منفي موجب حاشيهنشين شدن زنان گشته است
واقعيت اين امر را حكايت ميكند كه زنان دوسوم از كارهاي دنيا را بردوش دارند ولي فقط صاحب يك سهم درآمد و يك صدم داراييهاي جهان ميباشند
نقش پراهميت زنان خانهدار دراقتصاد خانواده و بازده خصوصي واجتماعي بالاي آموزش خانهداري به زنان و دختران ضرورت طرحي را در ساختار نظام آموزش رسمي و همچنين در قالب آموزش غيررسمي ايجاب مينمايد
سياستهاي آموزشي قادرند رفتارهاي اقتصادي افراد را تحت تأثير قرار دهند و درجامعه و خانواده نتايج پرباري به دنبال داشته باشند
• درحال حاضر عليرغم تلاشهاي علمي و فرهنگي ملل متحد (يونسكو) در راستاي ترويج آموزشي و القاي فرهنگ مشاركت
يكسان و برابر زنان و مردان درتحقق توسعه پايدار، هنوزهم نابرابريهايي حاكم است از جمله
- 70 % فقيران و 64 % بيسوادان جهان را زنان تشكيل ميدهند
- زنان آموزش ديده و تحصيل كرده در كشورهاي درحال توسعه كمتر از يك هفتم مشاغل مديريتي را اشغال كردهاند
- ترك تحصيل دختران درخانوادههاي كمدر
آمد ، به منظور تأمين هزينه تحصيل پسرانخانواده
- در زنجيرهي محتواي آموزشي پيرامون آموزش اختصاصي دختران و زنان حلقههاي مفقودهاي وجود دارد كه اميد است
مورد توجه قرار گيرد ، اين امر ميتواند تحول عظيمي در آموزش رسمي محسوب گردد
براي پيشبرد جامعه به سوي توسعهپايدار ، هميشه ارائه آمار و ارقام حضور دختران و زنان در مراكز آموزشي ،
نميتواند اميدوار كننده باشد . بديهي است آموزشهاي غيررسمي براي گروههاي زنان جامعه اعم از شاغل و خانهدار ضرورت فراوان دارد
• زمينههاي آموزش زنان در مسيرتوسعه شامل موارد ذيل ميباشد
الف) توسعه اجتماعي
ب ) توسعه اقتصادي
ج ) توسعه فرهنگي
در رابطه با توسعه اجتماعي ، نقش آموزش زنان حائز اهميت است . از جمله مواردي كه مي توان ذكر كرد
بررسي دقيق چگونگي رابطه بين جمعيت و توسعه ميباشد كه در برنامهريزيهاي آتي توجه به آن ضرورت دارد
• آگاه ساختن زنان و آموزش زنان در زمينه امور فرهنگي و عناصر مربوط به آن ، موجب پويايي در زندگي فردي و اجتماعي
آنان ميگردد و در مجموع سطح فرهنگ جامعه را ارتقاء ميبخشد
• زناني كه فرصت تحصيلي و آموزش براي آنان فراهم شده از قيد برخي اعتقادات منفي فرهنگي كه ريشه در خرافات دارند ، رهيدهاند
• اقدام جهت خودباوري زنان ، شناخت ابعاد وجودي و جايگاه زن در هستي همگام با اصلاح نگرشهادر جامعه از ضرورتهاي برنامهريزي توسعه به شمار ميرود
محور اصلي در آموزش و پرورش حساس به جنسيت دستيابي برابر دختران و پسران به فرصتهاي آموزشي در ابعاد مختلف است
بسياري از نظريهپردازان و برنامهريزان بر اين باورند كه برنامههاي توسعهاي پاسخ به جنسيت بايد به عنوان جزء لاينفك برنامههاي توسعه محسوب شوند
• امورز يكي از پارامترهاي مهم در سنجش توسعه كشورها ، شاخص توسعه برمبناي جنسيت است
تفويض اختيار به زنان ، همزمان با گسترش زمينهها و ارتقاء سطح مشاركت آنان ميتواند گامي
اساسي در سرعت بخشيدن به آهنگ رشد توسعه در تمامي ابعاد آن باشد
زنان سرپرست خانوار و سازمانهاي متولي
براساس آمارهاي ارائه شده از سوي وزارت رفاه و تأمين اجتماعي حدود 8 % جمعيت ايران زير خط فقر مطلق و هفت ميليون نفر زيرخط فقر هستند . چندي پيش معاون اجتماعي سازمان بهزيستي نيز وضعيت اقتصادي ( 5/1 ميليون زن سرپرست خانواردر كشور را بحراني اعلام كردو با بياناينكه اين زنان شش ميليون نفر را دركشور تحت پوشش دارند گفت كه
30 % اين افراد به طور جدي نيازمند حمايتهاي اقتصادي و عاطفي هستند . اكنون با وضعيت فعلي درآمد و هزينهها حتي بسياري از خانوادههايي كه داراي سرپرست ميباشند با وجود چند شغلهبودن توانايي تأمين نيازهاي اوليه زندگي را ندارند ، حال با توجه به اين مسأله بهتر ميتوان دريافت كه زنان سرپرست خانوار كه فاقد هيچگونه پناه و ياوري در زندگي نيستند با چه مشكلاتي روبرو ميباشند
افرادي كه علاوه بر فقدان چتر حمايتي مورد نياز و تأمين مالي زندگي از شرايط نامساعد ديگري نيز رنج ميبرند . تبعيض اقتصادي نبود شرايط مناسب تحصيلي و در نتيجه اشتغال در بخشهاي كارمزدي با دستمزدكم و ديدگاههاي تعصبآلود و غيرمنصفانه جامعه نسبت به زنان فاقد شوهر ، احساس حقارت ، ترس ، خجالت و درماندگي ، خود بخشي از موضوعاتي است كه بر رنج بيپناهي اين
زنان ميافزايد و در نهايت بسياري از اين شرايط دست به دست هم داده و زمينه بروز مفاسد اجتماعي را نيز فراهم ميسازد
در همين ارتباط سازمان بهزيستي به عنوان متولي در رفع مشكلات اين زنان چندي پيش از افزايش ميزان استرس آنها نسبت به ساير زنان خبر داد و به وجود علايم بيماريهاي رواني مانند افسردگي ، اضطراب ، وسواس و پرخاشگري درآنها اعتراف نمود . (ونیز، 1966، ولرن، 1958)
اما به راستي علت اين ناهنجاريها مخصوصاً دراين قشر چيست ؟
متأسفانه عليرغم تمامي شعارهاي داده شده تاكنون نه تنها و نه هيچ سازمان حمايتي آنگونه كه بايد در رفع مشكلات اجتماعي زنان سرپرست خانوار اقدامي انجام ندادهاند و آنان درگير و دار مسايل اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي در جامعه تنها ماندهاند
هنوز مستمري خانوادههاي يك تا پنج نفره ميان هشت تا 18 هزارتومان است . در اين خصوص تلاشهايي صورت گرفت ، اميدها داده شداما اين اميدها و وعدهها با عدم افزايش ميزان مستمري زنان به يأس مبدل شد تا اينكه در نهايت مديركل سازمان بهزيستي طي سخناني اعلام كرد كه چنانچه براي نهادهاي حمايتي ، اعتباري در اين زمينه پيشبيني نشود نميتوانيم به تكليف قانوني خود عمل كنيم
براي هضم بهتر اين گفته بايد اذعان داشت جمعيت اين زنان با توجه به 41 هزار زن سرپرست خانوار كه فاقد مسكن ميباشند
با احتساب 130 هزار خانواده تحت سرپرستي زن كه تحت حمايت هيچ نهاد و ارگان حمايتي نيستند به بيش از 170 هزار نفر ميرسد
در اينجا اين نكته كه چه تعداد زن سرپرست خانوار تحت پوشش سازمان بهزيستياند خود قابل توجه است ! چرا كه طبق آمارهاي اعلام شده
بيش از 750 هزار زن سرپرست خانوار توسط كميته امداد امام خميني (ره) آن هم با مستمريهاي ناچيز حمايت ميشوند و اين امر از بار مسؤوليت سازمان بهزيستي ميكاهد
گذشته از اين موارد كه از بيمهري دولت و ساير سازمانهاي متولي نسبت به اين قشر ضعيف اجتماع حكايت ميكندآيا نبايد سازمان بهزيستي كه خود پرچمدار كمكرساني به اين گروه نيازمند است با حذف برخوردهاي خشن و تحقيرآميزمددكاران خود و با حداقل امكانات مالي رضايت خاطر اين بيبضاعتان را فراهم كنند
با درك اين مسأله بايد اضافه كرد علاوه بر اين امر ، اعترافهاي دولت نيز خود گويايي واقعيتهاي بيشتري است چرا كه معاون اول رييس جمهور چندي پيش از ناتواني دولت در گسترش عدالت اجتماعي خبر داد و گفت : در حالي كه قانون اساسي گسترش عدالت اجتماعي را وظيفه حكومت دانسته ولي تكليف حكومتي خود را در برقراري عدالت اجتماعي انجام ندادهايم
. بر اين مبنا قواي
مجريه و قوه مقننه و ساير نهادهاي حمايتي نه تنها در برقراري عدالت اجتماعي و حمايت از محرومان جامعه اقدام مؤثري انجام ندادهانددست ياري به سوي بخشهاي غيردولتي دراز ميكنند كه اين خود با وجود بودجههاي كلان در نظر گرفته شده جاي بسي تأمل دارد